ماها تو سفر کردي و شب ماند و سياهي

نه مرغ شب از ناله‌ي من خفت و نه ماهي ماها تو سفر کردي و شب ماند و سياهي کز بعد مسافر نفرستند سياهي شد آه منت بدرقه‌ي راه و خطا شد سازم به قطار از عقب قافله راهي آهسته که تا کوکبه‌ي اشک دل افروز
چهارشنبه، 25 آذر 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ماها تو سفر کردي و شب ماند و سياهي
ماها تو سفر کردي و شب ماند و سياهي
ماها تو سفر کردي و شب ماند و سياهي

شاعر : شهريار

نه مرغ شب از ناله‌ي من خفت و نه ماهي ماها تو سفر کردي و شب ماند و سياهي
کز بعد مسافر نفرستند سياهي شد آه منت بدرقه‌ي راه و خطا شد
سازم به قطار از عقب قافله راهي آهسته که تا کوکبه‌ي اشک دل افروز
بيدار کسي نيست که گيرم به گواهي آن لحظه که ريزم چو فلک از مژه کوکب
بازآئي و برهانيم از چشم به راهي چشمي به رهت دوخته‌ام باز که شايد
ليک از تو خوشم با کرم گاه به گاهي دل گرچه مدامم هوس خط تو دارد
ما نيز بسازيم به تقدير الهي تقدير الهي چو پي سوختن ماست
افسانه‌ي اين بي سر و ته قصه‌ي واهي تا خواب عدم کي رسد اي عمر شنيديم


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط