واکنش‌های منفی انسان به موقعیت‌های خوشایند و ناخوشایند

افرادی که از خدا غفلت می‌کنند و همه چیز را در توانمندی خود و اسباب مادی می‌دانند و هیچ نقشی برای خدا قائل نیستند، به هنگام بلا و سختی که همه راه‌های مادی، بسته است و خود فرد نیز ناتوان می‌گردد، دچار یأس می‌شوند.
شنبه، 3 اسفند 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
واکنش‌های منفی انسان به موقعیت‌های خوشایند و ناخوشایند
پنج الگو برای واکنش منفی به موقعیت خوشایند و ناخوشایند در قرآن کریم وجود دارد. پرسش این است که: چگونه جمع میان یأس و دعا ممکن است؟ کسی که مأیوس است، چگونه ممکن است دعا کند؟ امید، زمینه دعا و درخواست است. بدون امید، دعا و درخواست، بی معناست. بنابراین، آیا این تفاوت، حکایت از دو گونه متفاوت از واکنش است و یا این که تحلیل دیگری دارد؟ پاسخ، در تفاوت موضوع یأس و دعا نهفته است. موضوع یأس، «اسباب مادی» است و موضوع دعا، «خداوند متعال». توضیح این که چون طبیعت این گونه افراد، این است که از خدا غفلت می‌کنند و همه چیز را در توانمندی خود و اسباب مادی می‌دانند و هیچ نقشی برای خدا قائل نیستند، از این رو، به هنگام بلا و سختی که همه راه‌های مادی، بسته است و خود فرد نیز ناتوان می‌گردد، طبیعتا دچار یأس می‌شوند و این یأس، ناامیدی از خود و اسباب مادی است؛ اما در عین حال، چون فطرتا خداجوی است، از خود و اسباب مادی قطع امید می‌کند و به خدا روی می‌آورد و از او درخواست می‌کند. این در حقیقت، یک انتقال از طبیعت به فطرت است. به بیان دیگر، علت تفاوت، در تفاوت مقتضای طبیعت و فطرت است. طبیعت این گونه افراد، کفران و بی‌خدایی است؛ لذا ناامیدی، ناامیدی از غیر خداست. اما از آن جا که فطرت انسان، خداخواه است، بر اساس فطرت به خدا امید دارد و به او روی می‌آورد و دعا می‌کند.
 
مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر آیات ۳۳ و ۳۶ سوره روم - که اولی، به دعا و دومی، به ناامیدی در ناخوشایند اشاره دارد - بر همین اساس، این تفاوت را تبیین می‌کند و می‌نویسد: با این بیان، روشن می‌شود که دیگر هیچ تدافع و ناسازگاری بین آیات نیست؛ برای این که مدلول آیه مورد بحث این است که: مردم، ظاهربین و سطحی‌نگر هستند. وقتی نعمتی به دستشان می‌رسد، خوش حال می‌شوند، و چون از دست می‌دهند، نومید و مأیوس، و مدلول آیه، این است که وقتی نعمتی به دستشان می‌رسد، خوشحال می‌شوند، و چون از دست می‌دهند، خدا خدا می‌کنند، در حالی که از آنچه از دست داده‌اند، نومید، و از اسباب آن مأیوس‌اند، تنها به خدا بازگشت می‌کنند. پس منافاتی بین دو آیه نیست. آنچه گذشت، به واکنش به دوران ناخوشایند اشاره داشت. از این گذشته، در واکنش مربوط به دوران خوشایند نیز تفاوت وجود دارد. سخن از فرح است؛ زیرا ریشه فرح، غفلت از خدا بود و این با اعراض از خداوند، نه تنها منافات ندارد، که مناسبت نیز دارد. چنین افرادی با غفلت، از خدا اعراض می‌کنند و به فرح و بدمستی می پردازند. لذا در برخی آیات، برای واکنش دوران ناخوشایند، از واژه «یاس» استفاده شده و برای واکنش دوران خوشایند، از واژه «اعراض» استفاده شده.
 
می‌توان  گفت که انسان در حالت ناخوشایند، به خاطر طبیعت ناسپاس بشر (کفران)، از خدا غفلت می‌کند. لذا از یک سو به ناامیدی کشیده می‌شود(یاس) و در برابر ناملایمات، بی تاب می‌گردد (جزع) و از سوی دیگر، به خاطر فطرت خداجویش به سوی خدا روی می آورد و از خدا درخواست می‌کند(دعا)؛ اما در حالت خوشایند، باز از خدا غفلت می‌کند. لذا به او پشت می‌کند (اعراض) و به خاطر غرور و تکبر، به سرور و بدمستی روی می آورد (فرح) و به خود مینازد (فخر) و از انفاق و کمک به دیگران خودداری می‌کند (منع). همان گونه که روشن است، آیات قرآن کریم، به خوبی، ابعاد گوناگون واکنش منفی به این دو موقعیت را بیان کرده است. اکنون نوبت به پاسخ به این پرسش است که: برای تبدیل واکنش منفی به واکنش مثبت چه باید کرد؟ در ادامه، این بحث را در دو سطح بیان خواهیم کرد: یکی سطح روایاتی که مستقیما به تنظیم هر دو موضوع حزن و سرور پرداخته‌اند و دیگری، اموری که موجب واکنش مثبت به هر دو موقعیت خوشایند و ناخوشایند می‌گردند.
 
واکنش مثبت به این دو موقعیت، «شکر - صبر» است. مهم، آن است که برای رسیدن به شادکامی باید از الگوی «شکر- صبر» در بعد تکوینی زندگی استفاده نمود. حاصل این الگو، رضامندی تکوینی است. در این بحث به بررسی عوامل مشترکی می‌پردازیم که در هر دو موقعیت تکوین، کارایی دارند و موجب واکنش مثبت می‌گردند وقتی سخن از خیرباوری به میان می‌آید، پای نظام ارزیابی نیز به پیش کشیده می‌شود. هر نوع نظام ارزیابی نمی‌تواند خیرباوری را به ارمغان آورد. اگر نظام ارزیابی، نظام «خیر گرا» نباشد، نمی‌تواند به خیرباوری منجر شود. دلیل آن نیز در دو بعدی بودن پدیده هاست که به دو گونه شدن نظام ارزیابی نیز می‌انجامد. پدیده‌ها و امور زندگی انسان، دو بعدی اند: بعد ظاهر - که بر اساس آن، پدیده ها برای طبع انسان یا «خوشایند» هستند و یا «ناخوشایند» - و بعد باطن - که بر اساس آن، پدیده ها برای حیات انسان یا «خیر» هستند و یا «شر»-. محور بعد ظاهر، خواسته‌های انسان است و محور بعد باطن، مصلحت او. بر این اساس، دو نظام ارزیابی نیز وجود دارد: نظام ارزیابی «لذت گرا» یا «خواست گرا» و نظام ارزیابی «مصلحت گرا» یا «خیر گرا». اگر نظام ارزیابی کسی خواستگرا باشد، همه امور را با قالب خوشایند - ناخوشایند بررسی می‌کند و به چیزی جز آن نمی اندیشد. لذا نمی‌تواند خیر و شر اصیل و واقعی را تشخیص دهد.
 
 البته نتیجه هر ارزیابی در پایان، آن است که فلان مورد، خیر است؛ ولی این در حقیقت، به معنای خیر دانستن خوشایندهاست که با خیر اصیل، تفاوت دارد. اگر نظام ارزیابی فرد، خیر گرا باشد، از ظاهر امور می گذرد و به لایه‌های باطنی آن نفوذ می‌کند و همه امور را با قالب «خیر – شر» و «مصلحت - مفسده» بررسی می‌کند و به چیزی جز آن نمی‌اندیشد. این نظام، توان ارزیابی خبر بودن امور را دارد و می‌توان  برای شناخت خیر به آن متکی شد. این قانون به خوبی نشان میدهد که گاه خیر و سعادت واقعی انسان در سختی و رنج است و لذت، رهاوردی جز شر و بدی ندارد. بر همین اساس، در آغاز این آیه، مسئله جنگ را - که امری سخت و پر محنت است - طرح کرده و با استناد به این قاعده، بیان می‌دارد که هر چند از آن ناخرسندید، اما خیر شما در آن است و طبیعتا مردم از ترک جنگ، خرسند می‌شوند و شر آنان در آن است.
 
منبع: الگوی اسلامی شادکامی، دکتر عباس پسندیده، صص160-156، مؤسسه علمی فرهنگی دار‌الحدیث، قم، چاپ دوم، 1394


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.