خیمه میان بیابان قد علم کرده است.
خیمه میان خیمههای کوچک و بزرگ اهل حرم، مثل نگینی میدرخشد.
عطر بیبدیل ولایت بر کائنات فضای حول و حوش خیمه را به قطعهای از آسمان مانند کرده است.
«حُرّ» آمده است.
چکمههایش را به گردنش آویخته و پابرهنه روبه روی خیمه ایستاده است.
سرش پایین افتاده و چشمانش از قطرههای ناب توبه، خیس خیس است.
و من از پس هزاروچهارصد و اندی سال، از ورای فاصلهی قرنها به تماشای این تابلوی پرشکوه و امیدافزا ایستادهام.
آه، حُرّ!
اگر تو نبودی، اگر ماجرای تو در مقابل آن خیمهی آسمانی را در تاریخ ننوشته بودند، من چطور جرئت میکردم به ایستادن در مقابل خیمهی مولای موعود بیندیشم؟
آه، حُرّ!
خدا با کشیدن ماجرای تو، بر تابلوی بیبدیل کربلا، نقشی افزود که برای دلهای لرزان و سرافکنده هم در ماجرای خیمهی مولای موعود تکلیف روشن کند!
آه، حُرّ!
نمیخواهم به قدر تو شرمگین و سرافکنده باشم!
نمیگذارم ماجرای توبهی من به قدر بازگشت تو به تعویق بیفتد.
مولای من امروز سرباز میخواهد.
تا روز عاشورای قیامش صبر نمیکنم.
خیمهی مولا امروز هم برپاست.
در هر کوی و برزنی میتوان سربازی او را کرد و برای پیروزی آرمانهایش شمشیر زد.
من توی دل کوچکم خیمهای برپا خواهم کرد برای او.
خیمهای که عطر بیبدیل ولایت بر کائنات فضای حول و حوش آن را به قطعهای از آسمان مانند کرده باشد.
منبع: مجله باران
خیمه میان خیمههای کوچک و بزرگ اهل حرم، مثل نگینی میدرخشد.
عطر بیبدیل ولایت بر کائنات فضای حول و حوش خیمه را به قطعهای از آسمان مانند کرده است.
«حُرّ» آمده است.
چکمههایش را به گردنش آویخته و پابرهنه روبه روی خیمه ایستاده است.
سرش پایین افتاده و چشمانش از قطرههای ناب توبه، خیس خیس است.
و من از پس هزاروچهارصد و اندی سال، از ورای فاصلهی قرنها به تماشای این تابلوی پرشکوه و امیدافزا ایستادهام.
آه، حُرّ!
اگر تو نبودی، اگر ماجرای تو در مقابل آن خیمهی آسمانی را در تاریخ ننوشته بودند، من چطور جرئت میکردم به ایستادن در مقابل خیمهی مولای موعود بیندیشم؟
آه، حُرّ!
خدا با کشیدن ماجرای تو، بر تابلوی بیبدیل کربلا، نقشی افزود که برای دلهای لرزان و سرافکنده هم در ماجرای خیمهی مولای موعود تکلیف روشن کند!
آه، حُرّ!
نمیخواهم به قدر تو شرمگین و سرافکنده باشم!
نمیگذارم ماجرای توبهی من به قدر بازگشت تو به تعویق بیفتد.
مولای من امروز سرباز میخواهد.
تا روز عاشورای قیامش صبر نمیکنم.
خیمهی مولا امروز هم برپاست.
در هر کوی و برزنی میتوان سربازی او را کرد و برای پیروزی آرمانهایش شمشیر زد.
من توی دل کوچکم خیمهای برپا خواهم کرد برای او.
خیمهای که عطر بیبدیل ولایت بر کائنات فضای حول و حوش آن را به قطعهای از آسمان مانند کرده باشد.
منبع: مجله باران