با توصیه چند سلبریتی، کاندید ناصواب و بیصلاحیتی را راهی پاستور و بهارستان میکنند و با کارنشناسی مضحک یک سلبریتی دیگر، در موقعیت بحران، نیمی از کمکهای مردمی را به سمت پد بهداشتی منحرف میسازند درحالیکه نیازمندان، در گرسنگی به سر میبرند. آنها با حرفهای هیجانی و جو سازیهایی که اگر برای دیگران آب ندارد برای آنها نان دارد، مردم را در وضعیت بحران، به جان هم میاندازند و آتش تفرقههای قومی را شعلهور میکنند، به شایعات دامن میزنند و بعد هم با یک معذرتخواهی ساده قضیه را ماستمالی میکنند. واقعیت این است که سلبریتیها نبض جامعه را به دست گرفتهاند، از سیاست گرفته تا هر مقوله دیگری. شاید بعضی از آنها هم نیتی جز خیر و کمکرسانی نداشته باشند اما آیا این همه قدر و منزلت برای یک سلبریتی که هنری جز بازیگری یا یک صدای خوب ندارد و از حیث آگاهی و عمق اندیشه و حتی تحصیلات، با بسیاری از مردم عادی تفاوتی نداشته بلکه پایینتر از آنان قرار میگیرد صحیح است؟!
در گذشته اگر عالم و اندیشمند یک جامعه صدای رسای آن بود، امروز سلبریتی بیسواد و کم اندیشه با بوق فضای مجازی به کرسی او نشسته است و وای بر جامعهای که عقل و اندیشه خود را تسلیم سفها کند! «و لا تؤتوا السفهاء اموالکم التی جعل الله لکم قیاماً» خداوند از سپردن اموال که قوام زندگی مادی است، به سفها نهی میکند، چگونه میتوان روح و روان جامعه را به دست سفیهان سپرد؟!
در عصر جاهلیت مدرن سلبریتی به جایگاه یک لیدر میرسد و مردم، اگرچه گریزان از سیاست، همان خواستههای سیاسیون را از دهان سلبریتیها شنیده و اجابت میکنند. سلبریتی، نماد یک کامیافتهی پیروز، الگوی همه کسانی میشود که کامیابی دنیا را هدف و غایت خود میدانند. هرچه مردم در تکالب بر دنیا، حریصتر و عجولتر میشوند سلبریتیها نیز نفوذ بیشتری در این جامعه به دست میآورند. ارزشها دگرگون میشود و منکر لباس معروف به تن میکند تا معروف را به انزوا کشیده و رنگ اُمّلیت به آن زند.
در دنیایی که خاستگاه اصلی سلبریتیها و موطن آنهاست، پایگاههای ثروت و قدرت به خوبی از نفوذ سلبریتیها به نفع خود بهره میگیرند. با تهدید و تطمیع ایشان را به کنترل خود در میآورند و در راستای اهداف سرمایهداری خود قرار میدهند اما در انقلاب اسلامی، با حفظ همان ظرفیتها و امتیازها، هیچ اقدامی برای کنترل نفوذ ایشان صورت نمیگیرد. این میشود ملغمهای بهنام سلبریتی سالاری! یعنی به جای اینکه حاکمیت برای سلبریتیها و ستارهها تعیین تکلیف نماید، آنها برای حاکمیت چالش ایجاد کرده و ایجاد دردسر میکنند؛ اما ای کاش ضربهای که سلبریتیها میزنند فقط به دولتها بود؛ سلبریتیها در ایران به ویروسی برای تغییر فرهنگی تبدیل شدهاند. بیتفاوتی سلبریتیها نسبت به تعاریف دوست و دشمن و نیز سیالیّت و کمرنگ بودن مرزهای فرهنگی برای ایشان، نتیجهای جز اضمحلال ارزشهای فرهنگی در بیفرهنگی حاصل از تمدن غرب ندارد.
خواسته یا ناخواسته رسانه با سلبریتی همراه است. ستاره سازی اگر اقتضاء ذاتی رسانه نباشد، عرَض لازمی است که قابل تفکیک از آن نیست. سؤال اینجاست که بعد از چهار دهه از گذشت انقلاب اسلامی چه کسانی در رسانهها فرصت ستاره شدن دارند؟ چه اقدامی برای تربیت و ترقّی انسانهایی شده است که ظرفیت ستاره شدن را داشته باشند و جای خالی تعهد و شرافت در وجودشان حس نگردد؟ صداوسیمای جمهوری اسلامی علیرغم تمام دهانکجیها و یاوهگوییهای داخلی و خارجی هنوز پر مخاطبترین رسانه ایران اسلامی است؛ و روشن است که تمام کسانی که امروز به یک سلبریتی در داخل کشور تبدیلشدهاند، از معبر رسانه ملی به این مقام و جایگاه رسیدهاند؛ اما با پشت کردن به آن و لگد زدن، دنبال ویزا و پاسپورت دیگری هستند. چرا باید افرادی به این موقعیتها برسند که دانه را در جمهوری اسلامی بخورند و تخمشان را در میان اپوزوسیون و ضد انقلاب بگذارند؟ چه پروسهای برای شناخت ظرفیتها، نگهداری از ایشان و مراقبت مستمر نسبت به ارتباطات و تغذیه فکری ایشان است؟ مسلّم است کسی که صراحتاً به ملت خود پشت میکند و به دنبال مطامع دنیایی میرود شرافت بیشتری دارد تا کسانی که با نفاق و دو رویی سعی در حفظ موقعیتهای داخلی و خارجی دارند. نماز را با علی میخوانند و شام را با معاویه همنشیناند.
آسیبشناسی
جایگاه اخلاق در تربیت نیروهای رسانه ملی امری مغفول است. پدیدهای که هیچگاه به صورت جدی از طرف نهادهای فرهنگی پیگیری نشد؛ و آیا اساساً نهادهای فرهنگی در دست اهالی حقیقی آن بوده است؟! سلبریتیها، با حجم نگاهی که به سمت خود جلب میکنند تبدیل به یک بمب متحرک شدهاند. بمبی که میتواند حرکت جامعه را به سمت تعالی یا تخریب، تشدید کند. سلبریتی میتواند ضربههای حیثیتی شدیدی هم برای یک ملت یا کشور به وجود آورد. میتواند مایه فخر آن شود و میتواند آبروی یک ملت را بفروشد؛ و این همه جایگاه خطیر در دست یک انسان خودخواه خودشیفتهی خودپسند! انسانی که معلوم نیست چه نسبتی با ارزشهای فرهنگی اجتماع برقرار کرده است و چه کسی اندیشه او را سر و شکل میدهد؛ اهمیت این وضعیت، باید ما را بیش از پیش نسبت به این مقوله حساس نماید.کید و مکر قدیمی اما همیشه موفق شیطان، نفوذ به وسیله زنان است. لطافت و فریبندگی زنان همیشه طعمه شیطان بوده است برای کسانی که قرار بوده در مسیر خدا باشند؛ در افشاء چتهای مجری شبکه من وتو با عدهای از خوانندگان و بازیگران، امری که مشهود است استفاده از همین طعمه خوشرنگ و لعاب است. همین طرفاند را در بازیهای سیاسی هم دیدهایم؛ ابراز صمیمیت و دوستی یک جنس مخالف برای ایجاد وضعیت انفعال در طرف مقابل و تغییر وضعیت دفاعی و تهاجمی به وضعیت پذیرش و همراهی؛ انسانهای خودباخته و بیاعتماد به نفس، در برابر این صمیمیتها سریعتر منفعل شده و برای جذب این رفاقت و صمیمیت، خود را همراه و همفکر این افراد جلوه میدهند. عدم اعتمادبهنفس، به علاوه عدم شناخت و باور نسبت به ارزشهای دینی و ملی و عدم تفکیک بین دوست و دشمن موجب میشود یک سلبریتی در برابر مخدّرِ توجه و مقبولیت، کم آورده و از شدت ذوق و علاقه بیحال شده و همه چیز را وا دهد.
در افشاء این چتها دو احتمال مطرح است:
یا این هک واقعاً از طرف یک نیروی داخلی انجامشده و یک سناریو از قبل طراحیشده نیست؛ یا این هک یک سناریوی از قبل طراحیشده توسط همان خانم مجری و یک بازی کثیف رسانهای دیگر است برای ایجاد التهاب و فشار به سلبریتیها برای مهاجرت.در هر دو صورت آنچه خط و مشی نیروهای مدافع انقلاب اسلامی باید باشد، در وضعیت حاضر حفظ همین سلبریتی و اجتناب از هر چیزی است که میتواند منجر به خروج ایشان از کشور شود. در هر حال روشن است که این افراد با هر سلیقه و اندیشهای که دارند، حضورشان در داخل کشور به نفع امنیت ملی است؛ اما امید است که این واقعه، درس عبرتی اول برای مدیران و مسئولان فرهنگی و دوم برای خود ستارهها باشد و مردم نیز آگاهی بیشتری نسبت به وزن و اندازه سلبریتیها به دست آورند.
ادامه فعالیت این سلبریتیها در رسانه ملی، قطعاً دهانکجی به صداوسیماست. حرمت امامزاده را متولی آن باید حفظ کند و اگر غیرازاین باشد، معلوم است که متولیان نیز کاسهای زیر نیمکاسه دارند. این تجربه یک بار دیگر هم راجع به یک خواننده داخلی تکرار شد و او با حضورش در شبکه من وتو، موجی از حیرت را در جامعه ایجاد کرد. ارتباط سلبریتیها با این افراد، یا از روی جهل و ناآگاهی نسبت به مواضع سیاسی ایشان است یا به طمع پاسپورت و اقامت. در هر صورت نباید از کوتاهی مسئولین ذیربط نیز در حفظ و کنترل سلبریتیها غافل بود.
این چه سرّی است که فضای هنر و رسانه، در طول چهار دهه انقلاب اسلامی همواره در سیطره کسانی بوده است که دلی در گرو اندیشههای انقلاب اسلامی ندارند؟! آیا دین و مذهب، بیکلاسی است یا دینداران بیهنرند و نمیتوانند وارد این عرصهها شوند؟! سؤالات مهمی که نباید بیپاسخ بماند.