نقش اساسی فلسفه در تعلیم و تربیت (قسمت اول)

پیشنهاد گزارش هیأت مشاوران ماوراء بحار، بیش از آن که به واقع، در پی آن بوده باشد که مزایای دمکراسی را در فضای تعلیم و تربیت ایران فراهم آورد، حرکتی در جهت جابه جایی قدرت بود.
سه‌شنبه، 27 اسفند 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نقش اساسی فلسفه در تعلیم و تربیت (قسمت اول)
فلسفه تعلیم و تربیت که خود چارچوبی نظری است، نقشی اساسی در حوزه عملی تعلیم و تربیت به عهده دارد. این نقش، متضمن هدایت و بازاندیشی نسبت به اموری است که در حوزه عملی تعلیم و تربیت می گذارد. از این حیث، فلسفه تعلیم و تربیت، چون سنگ ترازویی است که وزن فعالیت های عملی تعلیم و تربیت را نشان می دهد و همچون معیاری عمل می کند که میزان افزودن و کاستن بر این فعالیت ها را مشخص می سازد.
 
با این همه، تاسف آور است که در کشور ما، فلسفه تعلیم و تربیت هنوز صورت مدونی نیافته است. این امر کم و بیش بدان معناست که در حوزه عملی تعلیم و تربیت، بدون داشتن سنگ ترازو، به توزین پرداخته و با حدس و گمانی آزاد، قدر و قیمت طرح‌ها و فعالیت های عملی تعلیم و تربیت را مشخص ساخته‌ایم.البته، ضرورت پرداختن به فلسفه تعلیم و تربیت، از مدت ها پیش مورد توجه قرار گرفته بود. اما این احساس ضرورت، یا مسیر مناسبی را برای باروری نیافته و یا اگر در مسیر مناسبی قرار گرفته، به بار ننشسته است. در سال ۱۳۳۸ هجری شمسی، مطالعه ای در مورد وضع تعلیم و تربیت و فلسفه آن در ایران صورت پذیرفت . این مطالعه توسط هیأت مشاوران ماوراء بحار و به دعوت سازمان برنامه انجام گرفت بررسی تجربی وضع مدارس در ایران و تحلیلی که در مورد ریشه های فلسفی آن انجا گرفت، محققان این طرح را به چند نتیجه عمده رساند: نخست این که ضعف سازما فرهنگی ایران، در فلسفه تعلیم و تربیت آن نهفته است.

دوم این که نفوذ نظام فرهنگ نخبه گرای فرانسه در تعلیم و تربیت ایران، وضع نامطلوبی را در عرصه تعلیم و تربیت وفرهنگ عمومی ایجاد نموده است. در اثر این نخبه گرایی، قشری تحصیل کرده و متخصص، نظام فرهنگی تمرکزگرایی را ایجاد نموده که براساس آن، دیدگاه عموم مردم و رده‌های پایین تشکیلاتی، به بهایی گرفته نمی شود و از سوی دیگر، در این رده‌ها اعتمادی به توصیه‌ها و تجویز های اقشار نخبه وجود ندارد. سوم این که هیات مطالعاتی، در مقام پیشنهاد برای بهبود وضع، اظهار نموده است که باید فلسفه تعلیم و تربیتی، متناسب با دمکراسی مغرب زمین، طراحی و تدوین گردد که نمونه بارز آن در ایالات متحد امریکا مشاهده می شود. اقتضای این فلسفه تعلیم و تربیت آن خواهد بود که نخبه گرایی کنار گذاشته شود و تشخیص گروه معدودی از تحصیل کردگان، معیار برنامه ریزی نباشد، بلکه به نیازهای زمانه توجه شود. به علاوه، نظام متمرکز باید با نظام انعطاف پذیری جایگزین گردد که در آن، دروس به صورت انتخابی آموخته شود.
 
پیشنهاد گزارش هیأت مشاوران ماوراء بحار، بیش از آن که به واقع، در پی آن بوده باشد که مزایای دمکراسی را در فضای تعلیم و تربیت ایران فراهم آورد، حرکتی در جهت جابه جایی قدرت بود. به عبارت دیگر، در جهت بسط نفوذ آمریکا بر ایران، سعی ابر آن بود که تأثیر نظام تربیتی فرانسه بر آموزش و پرورش مهار گردد و همشکلی با آموزش و پرورش امریکا جایگزین آن شود.

به هر روی، کاستن از میزان نخبه گرایی و تمرکزگرایی و کوشش برای وارد کردن دمکراسی در فضای تعلیم و تربیت، بدون توجه به زمینه ها و اقتضاهای فرهنگی ایران، ممکن نبوده و نخواهد بود. هنگامی که از این زاویه به مسئله بنگریم، آشکار است که نه تنها دمکراسی بلکه سایر ارزش های اجتماعی و فرهنگی معاصر، بدون آن که در جریان دادو ستدی فعال و دو جانبه با زمینه های فرهنگی کشور ما قرار گیرد، به خوبی در فضای فرهنگی این جامعه استقرار نخواهد یافت. در جریان چنین داد و ستد فعالی، هم تحولات نوینی در فرهنگ ما رخ خواهد داد و هم ارزش هایی که از جوامع دیگر اخذ می شوند دگرگونی هایی خواهند یافت تا با فضای جامعه ما متناسب گردند. چنین نیست که سرنوشت محتومی برای جوامع کنونی در جهت ظهور ویژگی های نوگرایی (مدرنیسم) مغرب زمین وجود داشته باشد. در صورتی که فرهنگ اجتماعی، زنده و فعال باشد دادو ستدی دو جانبه رخ می دهد و در این مسیر، تحولی دو جانبه آشکار می گردد.
 
انقلاب اسلامی در ۱۳۵۷ رخ داد و جایگاه اسلام را در فرهنگ ایران، بیش از پیش استوار ساخت. قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران در ۱۳۵۸ تدوین شد و با تعیین نوع و حکومت ایران به عنوان جمهوری اسلامی، به طور طبیعی، خطوطی اساسی برای فلسفه تعلیم و تربیت کشور فراهم آورد. این خطوط اساسی، به موازات مفاهیم «جمهوری» و «اسلامی»، قابل تبیین است. عنوان نخست، حاکی از بها یافتن نقش مردم در تعیین حق سرنوشت خود، در فلسفه تعلیم و تربیت نیز اهمیت ویژه مشارکت مردم را مشخص می سازد. براین اساس، تعلیم و تربیت نمی تواند و نباید تربیت شدگانی را فراهم آورد که قادر به مشارکت و ایفای نقش در زندگی اجتماعی خود نباشند، زیرا این به معنای نقض جمهوریت نظام خواهد بود. بر این اساس، جریان تعلیم و تربیت باید تابع اصولی باشد که به ظهور چنان تربیت شدگانی منجر شود از سوی دیگر، عنوان «اسلامی» نیز حاکی از آن است که اندیشه و فرهنگ اسلامی، به منزله امری ریشه دار در تاریخ این مرز و بوم، محتوا و جهت مشارکت مردم را مشخص می سازد. به عبارت دیگر، فعالیت و مشارکت مردم در تعیین سرنوشت خود، بارور و در جهت اندیشه و فرهنگ اسلامی است. این خصیصه کلی نیز بر فلسفه تعلیم و تربیت این کشور، تأثیر قاطع و تعیین کننده ای خواهد داشت. بر این اساس، جریان تعلیم و تربیت باید تابع اصولی باشد که به باروری هرچه بیشتر سابقه فرهنگی اسلامی این کشور منجر شود. به طور طبیعی، در کنار هم قرار گرفتن دو عنوان مذکور، حاکی از این است که جمهوریت نباید چنان فهم شود که با خصیصه فرهنگی اسلامی این کشور در تعارض قرار گیرد، چنان که اسلامی بودن نیز نباید چنان دریافت شود که با خصیصه جمهوری و ایفای نقش مردم در فعالیت های خود، مشتمل بر فعالیت های تعلیم و تربیتی در تعارض افتاد.
ادامه دارد..
 
منبع: درآمدی بر فلسفه تعلیم و تربیت جمهوری اسلامی ایران، جلد أول، خسرو باقری، صص3-1 شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، چاپ دوم، 1389


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما