دفاع از حديث(9)

فان الظاهر بقرينة السياق ان الاصل فى قوله «وان كان» الخ «فان قعد قعدت وان قام قمت» كما لايخفى فبعد السجود إما يقعد للتشهد وإما يقوم لركعة أخرى. آن گونه كه مى نگريد، مرحوم علّامه شوشترى اين حديث را كه در كافى و تهذيب آمده از اخبارى مى داند كه در آن تحريف صورت گرفته است و سياق اين حديث گواه اين تحريف است.
سه‌شنبه، 1 دی 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
دفاع از حديث(9)
دفاع از حديث(9)
دفاع از حديث(9)

نويسنده:مهدى حسينيان قمى




9ـ دفاع از يك روايت فقهى

در الاخبارالدخيلة (ج1، ص 17، سطر آخر) آمده:
ومنها مارواه الكلينى والشيخ عن عبدالرحمن بن ابى عبدالله، عن الصادق(علیهم السلام) فى خبر قال: اذا وجدت الامام ساجدا فاثبت مكانك حتى يرفع رأسه وان كان قاعدا قعدت وان كان قائما قمت.
فان الظاهر بقرينة السياق ان الاصل فى قوله «وان كان» الخ «فان قعد قعدت وان قام قمت» كما لايخفى فبعد السجود إما يقعد للتشهد وإما يقوم لركعة أخرى.
آن گونه كه مى نگريد، مرحوم علّامه شوشترى اين حديث را كه در كافى و تهذيب آمده از اخبارى مى داند كه در آن تحريف صورت گرفته است و سياق اين حديث گواه اين تحريف است.

دفاع ما

مرحوم علّامه شوشترى دو جمله «وان كان قاعدا قعدت» و «وان كان قائما قمت» را متفرّع بر جمله «اذا وجدت الامام ساجداً فاثبت مكانك حتى يرفع رأسه» مى داند، به اين معنا كه امام مى گويد اگر به جماعت در حالى رسيدى كه امام جماعت در سجده بود بايد درنگ كنى تا از سجده برخيزد حال اگر پس از سجده براى تشهد نشست، تو هم مى نشينى و اگر پس از سجده برخاست و ايستاد، تو هم مى ايستى؛ با اين كه حديث به اين معنا نيست چرا كه اولاً: در حديث آمده «وان كان» نه «فان كان» تا متفرّع بر صورت سابق باشد و ثانياً: «وان كان قاعدا قعدت» و «وان كان قائما قمت» هر دو عِدل «اذا وجدت الامام ساجدا» است؛ يعنى تو در سه حالت با امام جماعت كه به نماز ايستاده مواجه مى شوى:
1ـ او را در سجده مى بينى؛
2ـ نشسته است؛
3ـ ايستاده است.
در صورت اول صبر مى كنى تا از سجده برخيزد و تا در سجده است به او اقتدا نمى كنى.
در صورت دوم و سوم اقتدا جايز است؛ اگر نشسته است، تكبير مى گويى و همراه او مى نشينى و اگر ايستاده، تكبير مى گويى و همراه او مى ايستى.
بنابراين به چه دليل، سياق آن گونه باشد كه مرحوم علّامه شوشترى فرموده است. بدين شكل هيچ تحريفى در اين روايت نشده است و نقل كافى و تهذيب كاملاً صحيح است.

10ـ دفاع از روايت حمّاد بن عيسى

روايت حمّاد بن عيسى كه در زبان فقها معروف به روايت «حمّاد الطويلة» است، از اعتبار و جايگاه ويژه اى برخوردار است و مفادى متين و استوار دارد.
امام صادق(علیهم السلام) به يكى از اصحاب خويش به نام حماد بن عيسى مى فرمايد: آيا مى توانى نيكو نماز بخوانى؟ حماد در پاسخ مى گويد: من با كتاب «حريز سجستانى» كه ارتباط با نماز نوشته آشنايم. حضرت مى فرمايد: نه. به پاخيز و نماز بخوان. حماد برمى خيزد و در پيش روى امام نماز مى خواند. آن گاه امام مى فرمايد: اى حماد! خوب نماز نمى خوانى، و چه زشت است فردى از شما شصت سال يا هفتاد سال بر او بگذرد و يك نماز كامل با آداب و شرايط، نخوانده باشد!
سپس امام(علیهم السلام) برمى خيزد و دو ركعت نماز با آداب و شرايط مى خواند. پس از نماز امام رو به حماد مى گويد: اين گونه نماز بگذار!
اين روايت، در فروع الكافى،26 تهذيب27و من لايحضر الفقيه28 آمده است. در اين روايت، حماد همه خصوصيات نماز امام را بيان مى دارد.
گذشته از موارد پيش گفته، اين روايت در علل الشرائع و امالى شيخ صدوق، بحارالانوار، وسائل الشيعة، وافى و ديگر مجامع روايى، نيز آمده است.
كلينى، اين روايت را با سه واسطه از امام صادق(علیهم السلام) نقل كرده است:
«على بن ابراهيم، عن ابيه [ابراهيم بن هشام]، عن حماد بن عيسى، قال: قال لى ابوعبدالله(علیهم السلام) يوما: يا حماد!….»
اين روايت، بهترين سند را دارد، زيرا هم واسطه اش تا امام(علیهم السلام) كم است و هم رواتش همه از بزرگان هستند.
در ميان عالمان و فقيهان كسى را نمى يابى كه در اين روايت معتبر تشكيك كند. همه آن را پذيرفته اند و نقل كرده اند.

مناقشه جناب آقاى بهبودى

ايشان در اين روايت مناقشه كرده و گفته است: اين روايت گرچه بر مبناى متاخرين، صحيح و بر آن اعتماد شده است ولى با به كارگيرى روش قدما مى يابيم كه اين روايت، مجعول و ساختگى است و دلايل بسيارى بر آن گواهى مى دهد.29
ايشان سه دليل براى اثبات ادعاى خويش مى آورند:
1ـ نجاشى در رجال خود اين جمله را از حماد نقل كرده كه او گفته است: من هفتاد حديث از امام صادق(علیهم السلام) شنيدم ولى آن قدر شك به خودم راه دادم تا به اين بيست حديث اكتفا كردم.
سپس جناب آقاى بهبودى اضافه مى كند كه اين بيست حديث همان احاديثى است كه در كتاب «قرب الاسناد» از حماد نقل شده است و در ميان آن بيست حديث، اين روايت معروف حماد (در ارتباط با نماز) نيست.
در نتيجه اين روايت جعلى و ساختگى خواهد بود به اين معنا كه از سوى ديگران جعل شده و به حماد اسناد داده شده است.
2ـ حماد در سال 209 هـ.ق. وفات يافته و سن او به شهادت كشّى و شيخ طوسى و ابن داود حلى، هفتادوچند سال بوده است. و چون امام صادق(علیهم السلام) در سال 148 به شهادت رسيده اند، درنتيجه حماد حدود سيزده سال داشته كه امام صادق(علیهم السلام) را درك كرده است و در صورتى كه حماد
سيزده ساله باشد، چگونه امام در اين روايت به يك جوان سيزده ساله مى گويد: «چه زشت است مردى شصت سال يا هفتاد سال بر او بگذرد و يك نماز كامل با آداب و شرايط نخواند.»
3ـ حماد خود راوى كتاب حريز سجستانى است، اين كتاب حريز كه در ارتباط با نماز است، تنها از طريق حماد نقل شده است و حماد خود در همين روايت معروف، گفته است كه من كتاب حريز را از حفظ دارم از اين رو حماد به هنگام خواندن نماز، بهترين آداب نماز را كه از كتاب حريز آموخته به كار گرفته است مضافا اين كه در روايات حريز، همه آداب آمده و روايت حماد نيز بالاتر از آن را در بر دارد و حماد قطعاً آن آداب را در نماز خويش رعايت كرده است. با اين حال چگونه مى شود امام نماز او را نپذيرد و به حماد بگويد تو نيكو نماز نمى خوانى….

دفاع ما

گرچه ما روش ابن غضائرى را در نقد روايات ـ با حفظ حدود و رعايت دقت كامل ـ مى پسنديم در معتقديم و پذيرش و ردّ آن ها دقت نيز لازم است و گاه در سايه همين دقت ممكن است روايتى مردود شناخته شود، با اين كه از نظر سندى قوى و معتبر است؛ ولى با اين همه، كلام جناب بهبودى را در خصوص روايت حماد نمى پذيريم و بر هر سه دليل ايشان مناقشه داريم و بر اين باوريم كه هر كس حتى خود جناب آقاى بهبودى، اگر سخن ما را با تأمل بنگرد، اذعان خواهد كرد كه روايت، سنداً ودلالتاً هيچ مشكلى ندارد، بلكه از بهترين روايات ما خواهد بود.
اكنون دلايل سه گانه ايشان را به اجمال، نقد و بررسى مى كنيم:

نقد دليل اول

وقتى كه خود حماد تصريح دارد كه هفتاد حديث از امام صادق(علیهم السلام) شنيده، ولى آن قدر بر خود سخت گرفته و در حديث خويش تشكيك كرده تا اين كه در پايان به بيست حديث اكتفاء كرده است، اين خود دليل روشنى است كه حماد در ابتدا بيش از بيست حديث نقل مى كرده است و اين روايت معروف مى تواند يكى از همان احاديث باشد. به علاوه، ما به كتاب قرب الاسناد حميرى مراجعه كرديم، ايشان در صفحات 9 ـ 11 كتاب، تنها هفده روايت از حماد بن عيسى (از امام صادق ـ ع ـ) نقل كرده است نه بيست روايت. در نتيجه، روايت معروف حماد ممكن است يكى از سه روايت باقيمانده باشد كه در قرب الاسناد نيامده است. گرچه در صفحه هاى 22 و 67 و 81 نيز چند روايت از حماد بن عيسى آمده كه از امام صادق(علیهم السلام) بلاواسطه نقل مى كند، كه اگر اين ها را هم اضافه كنيم، روايات قرب الاسناد در اين زمينه 21 روايت مى شود، در حالى كه جناب آقاى بهبودى فرموده است كه بيست روايتى كه حماد گفته من به آن ها اكتفا كردم، همين 20 روايت قرب الاسناد است.
بنابراين به چه دليلى مى توانيم اثبات كنيم كه روايت معروف حماد، يكى از بيست روايت نيست كه او نقل كرده است.
لازم به ذكر است در معجم رجال الحديث نيز حدود 17 روايت از كافى شريف نشانى داده شده كه حماد بلاواسطه از امام صادق(علیهم السلام) نقل مى كند و يكى از آنها همين روايت معروف حماد (روايت نماز) است.
اين نكته نيز افزودنى است كه دليل اول جناب بهبودى بيش از اين قابل مناقشه است، ولى ما به همين اندازه اكتفا مى كنيم.

نقد دليل دوم

اولاً تنها كشّى و شيخ طوسى، سنّ حماد را هفتاد و چند سال نوشته ولى نجاشى و شيخ مفيد 30 نود و چند سال گفته اند. و حتى ابن داود هم نوشته است: عاش نيّفاً و تسعين سنة. 31 روشن است كه نظر نجاشى (رجال) و شيخ مفيد، بر نظر كشّى و شيخ طوسى مقدّم است. بر علاوه كه ممكن است در رجال كشّى، نود به هفتاد تحريف شده باشد، همان گونه كه معجم رجال الحديث، اين احتمال را مى دهد.32 بنابر نظر نجاشى و شيخ مفيد و ابن داود، حماد بن عيسى در زمان امام صادق(علیهم السلام) بيش از سى سال داشته است.
ثانياً: حماد در رجال كشّى، از اصحاب امام صادق(علیهم السلام) و اصحاب اجماع شمرده شده است و همه گفته اند كه امام صادق(علیهم السلام) را درك كرده است. به علاوه، از خود حماد نقل كرده اند كه من هفتاد روايت از امام صادق(علیهم السلام) شنيده ام. بنابراين حماد به هنگام ديدار امام صادق(علیهم السلام) بيش از سى سال داشته است نه سيزده سال.
اما در ارتباط با جمله «ما اقبح بالرجل» كه در كافى و تهذيب «منكم» هم دارد، گرچه در ابتدا به ذهن خطور مى كند كه مخاطب امام فردى شصت و يا هفتاد ساله باشد، ولى از آن جا كه امام آينده حماد را در نظر دارد و هم چنين كسانى را در نظر دارد كه در اين سن هستند، اين گونه مى فرمايد: چه قدر زشت است كه فردى از شما (شيعه) شصت و يا هفتاد سال بر او بگذرد و يك نماز كامل نخوانده باشد. ضمناً نبايد اين تعبير امام بر وضعيت فعلى حماد قابل تطبيق باشد.

توضيح بيشتر

جعل حديث و نسبت دادن آن به يكى از معاريف از طرف جاعل، با هدفى دنبال مى شود. جاعل حتماً مى خواهد محتواى نادرستى را به امام نسبت دهد. به همين جهت جعل حديث مى كند و به شخصيت مقبولى نسبت مى دهد. در اين جا بايد ديد مگر روايت حماد چه محتواى نادرستى دارد تا احتمال جعل و وضع به آن راه يابد.
در آن جا كه امام(علیهم السلام) از حماد مى خواهد تا در حضور او نماز بخواند آيا اين امتحان و آزمايش اشكالى دارد؟ آيا گفته امام به حماد كه تو خوب نماز نمى خوانى يا آن جا كه حماد مى گويد: از اين كه نتوانستم نماز مطلوب حضرت را به جا آورم شرمنده شدم، موجب مى شود كه احتمال جاعل بودن حماد را عقلايى بدانيم؟
آيا مشكل حديث در اين است كه حماد از امام مى خواهد تا نماز را به او بياموزد يا آن كه مشكل در نماز حضرت است كه با آداب و كيفيت خاصى رو به قبله مى ايستد، دو ركعت نماز مى گذارد و آن گاه به حماد مى گويد: اين گونه نماز بگذار.
آرى، در يكى از كيفيات آمده: در روايت حماد (آن جا كه مى گويد: امام(علیهم السلام) در حال ركوع چشم خويش را روى هم گذاشت) ميان فقها بحث است، زيرا اين روايت با روايات ديگرى (روايت مقدم) كه غمض عين را مكروه مى داند، متعارض مى شود. به علاوه، احتمال مى رود حماد درست تشخيص نداده و امام در حال ركوع چون به قدم خويش نگاه مى كرده اند حماد پنداشته كه امام چشم خويش را بسته است.
بنابراين مضمون روايت از ابتدا تا انجام، هيچ مشكلى ندارد تا گفته شود ممكن است اين روايت را كسى جعل كرده و به يكى از معاريف (حماد) نسبت داده است، زيرا اين روايت كه همه اش حق و مطابق با روايات و عين واقع است و نمى تواند جعلى باشد. به علاوه، اين نكته كه مفاد حديث در آداب نماز هيچ اشكالى به وجود نمى آورد و از روايات ديگر هم اين موضوع استفاده مى شود، در كلام خود جناب آقاى بهبودى نيز آمده است.33
آنچه مشكل زاست، تطبيق جمله «ما اقبح بالرجل منكم» بر شخص حماد است كه اين تطبيق هم هيچ ضرورتى ندارد، زيرا امام هشدار مى دهد كه اگر به نمازت نرسى مثل بسيارى از افراد، سال ها نماز ناقص خوانده اى و اين چه قدر زشت است! و يا اين كه اصلاً بگوييم روى سخن حضرت در اين جمله، با كسانى است كه در چنين وضع و سالى هستند، لكن به حماد مى گويد كه ديگران آگاه شوند.
در هر صورت، مختصر دقتى در اين جمله، كافى است كه ما را با محتواى بى عيب آن آشنا سازد و هرگز اين جمله حضرت اين را نمى رساند كه مخاطب او صرفاً بايد يك فرد شصت ساله و يا هفتاد ساله باشد. (دقت كنيد)

چكيده جواب ما به دليل دوم

1ـ تنها در نقل كشّى و شيخ طوسى34 سن حماد هفتاد و چند سال آمده است، ولى در نقل نجاشى و شيخ مفيد35، نود و چند سال ذكر شده است.
2ـ در نتيجه حماد حدوداً بيش از سى سال داشته است كه امام صادق(علیهم السلام) را درك كرده نه سيزده سال.
3ـ چه حماد سيزده ساله باشد و چه سى ساله، جمله «ما اقبح بالرجل منكم» از امام، هيچ مشكل محتوايى ندارد، چرا كه امام، حماد را از آينده بيم مى دهد و ديگران را، كه داراى سن بالاى شصت يا هفتاد سال هستند، متنبه مى سازد.
4ـ روايت حماد با روايات بسيار ديگرى كه در باب نماز آمده است، از نظر محتوايى يكى است و جناب آقاى بهبودى آن را نيز تأييد مى كند. بنابراين چه دليلى دارد كه دشمن به خود زحمت دهد و چنين روايتى را جعل كند.

نقد دليل سوم

اين روشن است كه گاه فردى كتابى را خوانده و مى داند، ولى در عمل از آن بهره نمى گيرد. خود ما هم بسيارى از روايات را شنيده ايم و مى دانيم ولى در عمل از آن ها بهره نمى گيريم.
امام خواسته:
1ـ به حماد اين را بفهماند بايد از آنچه كه خوانده و مى داند، بهره بگيرد و در نماز خويش آداب و شرايط آن را به كار برد.
2ـ حماد را در عمل بيازمايد و روى همين اصل به حماد فرمود: به پا خيز و نماز بگذار و چندان اعتنايى به حفظ و دانستن كتاب حريز، كه در ارتباط با نماز بود، نكرد و اين نكته آن قدر روشن است كه بيش از اين نيازمند توضيح نيست.
بنابراين با اين كه حماد كتاب حريز را مى دانسته و با آداب نماز آشنا بوده، ولى در عمل نمازى ناقص به جا آورده و اين اشكال كار حماد است. امام هم به او نگفت كه با آداب نماز آشنا نيستى، بلكه فرمود: نماز خوبى نخواندى و چه قدر زشت است كه كسى شصت و يا هفتاد سال از او بگذرد و يك نماز با آداب و شرايط نخواند! فما يقيم صلاة واحدة بحدودها تامة.(دقت شود)
در نهايت، خاضعانه مى گوييم: با دقتى كوتاه روشن شد كه هر سه دليل جناب آقاى بهبودى در جهت تضعيف اين روايت، كه در اوج صحت سندى و محتوايى بود، تمام نبود.
جناب بهبودى اين روايت را، ظاهراً يكى از بهترين نمونه ها براى جعل در رواياتى كه منسوب به معاريف است و از سند والايى برخوردار است، ارائه نموده است و به نظر مى رسد وقتى اين نمونه به سادگى قابل جواب بود، بسيارى از نمونه هاى ديگر نيز، كه در خود كتاب آمده است، چنين باشد.
آرى، روايات ما در كتب اربعه به ويژه كافى شريف كم تر قابل خدشه است، چرا كه پالايش هايى را در چند مرحله پشت سرگذاشته و نبايد پس از اين همه تهذيب و پاك سازى، محتواى آن ها را جعلى دانست.
اين سخن، دفاع از احاديث است، زيرا روايات بسيارى را كه مورد مناقشه جدى قرار گرفته، جعلى نبودن آن را به اثبات رسانده است.
هم اكنون مناسب است متن روايت حماد و ترجمه آن را در اين جا بياوريم، تا از اين روايت نورانى، بيشتر بهره مند شويم.

حديث حماد

على بن ابراهيم، عن ابيه، عن حماد بن عيسى قال: قال لى ابوعبدالله ـ عليه السلام ـ يوما: يا حماد تحسن ان تصلى؟ قال: فقلت: يا سيدى انا احفظ كتاب حريز فى الصلاة فقال: لا عليك يا حماد، قم فصلّ. قال: فقمت بين يديه متوجها الى القبلة فاستفتحت الصلاة فركعت وسجدت، فقال: يا حماد، لا تحسن ان تصلى ما اقبح بالرجل منكم ياتى عليه ستون سنة او سبعون سنة فلا يقيم صلاة واحدة بحدودها تامة، قال حماد: فاصابنى فى نفسى الذل.
فقلت: جعلت فداك فعلّمنى الصلاة فقام ابوعبدالله ـ عليه السلام ـ مستقبلا القبلة منتصبا فارسل يديه جميعاً على فخذيه، قد ضم اصابعه وقرب بين قدميه حتى كان بينهما قدر ثلاث اصابع منفرجات واستقبل باصابع رجليه جميعاً القبلة لم يحرفهما عن القبلة وقال بخشوع: الله اكبر، ثم قرأ الحمد بترتيل وقل هو الله احد، ثم صبر هنيّة بقدر ما يتنفّس وهو قائم، ثم رفع يديه حيال وجهه وقال: الله اكبر، وهو قائم، ثم ركع وملأ كفيه من ركبتيه منفرجات وردّ ركبتيه الى خلفه حتى استوى ظهره حتى لو صب عليه قطرة من ماء أو دهن لم تزل لاستواء ظهره ومدّ عنقه وغمّض عينيه ثم سبّح ثلاثاً بترتيل فقال: سبحان ربى العظيم وبحمده. ثم استوى قائماً فلما استمكن من القيام قال: سمع الله لمن حمده. ثم كبر وهو قائم ورفع يديه حيال وجهه، ثم سجد وبسط كفيه مضمومتى الاصابع بين يدى ركبتيه حيال وجهه فقال: سبحان ربى الاعلى وبحمده ثلاث مرات ولم يضع شيئا من جسده على شىء منه وسجد على ثمانية اعظم الكفين والركبتين وانامل ابهامى الرجلين والجبهة والانف وقال: سبعة منها فرض يسجد عليها وهى التى ذكرها الله فى كتابه فقال: وان المساجد لله فلا تدعوا مع الله احدا. وهى الجبهة والكفان والركبتان والابهامان ووضع الانف على الارض سنة، ثم رفع رأسه من السجود فلما استوى جالساً قال: الله اكبر. ثم قعد على فخذه الايسر وقد وضع ظاهر قدمه الايمن على بطن قدمه الايسر وقال: استغفر الله ربى واتوب اليه. ثم كبّر وهو جالس و سجد السجدة الثانية وقال كما قال فى الاولى ولم يضع شيئا من بدنه على شىء منه فى ركوع ولاسجود وكان مجنّحا ولم يضع ذراعيه على الارض فصلى ركعتين على هذا ويداه مضمومتا الاصابع وهو جالس فى التشهد فلما فرغ من التشهّد سلم. فقال: يا حماد هكذا صلّ.36

ترجمه

حماد بن عيسى گويد: يك روز امام صادق(علیهم السلام) به من فرمود: اى حماد! آيا
مى توانى خوب نماز بخوانى؟ به امام عرض كردم: اى آقاى من! كتاب حريز را كه درباره با نماز است در حافظه دارم. حضرت فرمود: عيبى ندارد اى حماد! برخيز و نماز بخوان.
حماد گويد: در برابر حضرت رو به قبله بپا خاستم و نماز را شروع كردم، به ركوع رفتم و سجده كردم. آن گاه امام فرمود: اى حماد! خوب نماز نمى خوانى! چه قدر زشت است فردى از شما شصت و يا هفتاد سال بر او بگذرد و يك نماز با آداب و شرايط كامل نخواند!
حماد گويد: در خودم احساس شرمندگى كردم و به امام گفتم: فدايت شوم، نماز را به من بياموز. آن گاه امام برخاست، رو به قبله ايستاد و هر دو دست را بر روى ران خويش قرار داد، در حالى كه انگشتان را بسته بود و دو پاى خود را نزديك هم قرار داده بود به گونه اى كه بين دو پايش به اندازه سه انگشت باز فاصله بود و انگشتان پا را رو به قبله داشت و آن ها را از قبله منحرف نمى ساخت و با خشوع الله اكبر گفت. سپس حمد و قل هو الله احد را با ترتيل خواند، آن گاه به اندازه يك نفس در همان حال قيام درنگ كرد، سپس دو دست خود را تا رو به روى صورت بالا برد و در همان حال قيام الله اكبر گفت. آن گاه به ركوع رفت و با دست هايى كه انگشتان آن باز بود و از هم فاصله داشت زانوى خود را گرفت و زانو را به عقب داد تا پشت حضرت درست صاف شد به گونه اى كه اگر قطره اى آب يا روغن بر پشت حضرت ريخته مى شد، از جايش تكان نمى خورد و هم چنين حضرت گردن خويش را كشيد و دو چشمش را بست؛ سپس سه مرتبه با ترتيل فرمود: سبحان ربى العظيم و بحمده. آن گاه راست ايستاد و چون استقرار كامل در حالت قيام پيدا كرد، فرمود: سمع الله لمن حمده. سپس در حال قيام تكبير گفت و دست ها را تا رو به روى صورت بالا برد، آن گاه سجده كرد و دست ها را در حالى كه انگشتان كنار هم و بدون فاصله بود در برابر زانو و مقابل صورت قرار داد و سه مرتبه گفت: سبحان ربى الاعلى و بحمده و هيچ جاى بدن را بر جاى ديگر بدن در
حالت سجده قرار نداد و بر هشت استخوان سجده كرد؛ دو كف دست، دو زانو، دو انگشت شصت پا، پيشانى و بينى و فرمود: لازم است سجده بر هفت تاى اين ها قرار گيرد و اين همان است كه خداوند در قرآن فرموده است كه: «وان المساجد لله فلا تدعوا مع الله احدا» و اين هفت جا، پيشانى و دو كف دست و دو زانو و دو شصت پاست و قرار دادن بينى بر زمين مستحب است.
سپس امام سر از سجده برداشت و چون درست به حالت نشسته درآمد فرمود: الله اكبر. آن گاه بر ران چپ نشست و روى پاى راست را بر زير پاى چپ قرار داد و فرمود: استغفر الله ربى واتوب اليه. سپس در حال نشسته تكبير گفت و سجده دوم را به جاى آورد و در سجده دوم به مانند سجده اول رفتار كرد و هيچ جاى بدن را بر جاى ديگر بدن در حال ركوع و سجود نگذاشت و در حال سجده دست ها را چون دو بال باز مى كرد و ساق دست خود را بر زمين نمى گذاشت. اين چنين امام دو ركعت نماز گزارد و انگشت دو دست حضرت در حال تشهد بسته و كنار هم بود و چون از تشهد فارغ شدند، سلام دادند و فرمودند: اى حماد! اين گونه نماز بخوان!

پي نوشت :

26. فروع الكافى، دارالاضواء، ج3، كتاب الصلاة، باب 20، ص 313 ـ 315، ح8
27. تهذيب الاحكام، دارالاضواء، ج2، كتاب الصلاة، باب 8، ص 77، ح69
28. من لايحضره الفقيه، دارالاضواء، ج1، باب وصف الصلاة من فاتحتها الى خاتمتها، ص 298، ح1
29. معرفـة الحديـث، محمدباقر بهبودى (تهران، مركز انتشارات علمى و فرهنگى، 1362ش.) ص 3 (مقدمه كتاب).
30. معجم رجال الحديث، ج7، ص 241
31. در پاورقى،تنها از يك نسخه، سبعين نقل شده است: رجال ابن داود (انتشارات دانشگاه تهران) ص 133
32. معجـم رجـال الحديـث، ج7،ص240 (لايبعد التحريف فى عبارة الكشّى).
33. معرفة الحديث، ص 4
34. اختيار معرفة الرجال، ص 375
35. رجال نجاشى، ص 142؛ الاختصاص، شيخ مفيد، ص 201
36. رجوع شود به پاورقى 26ـ 28

منبع: www.hadiht.net




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط