دفاع از حديث(10)
نويسنده: مهدى حسينيان قمى
در اين مقاله از احاديث «من بلغ» و يك حديث نبوى و حديث «الشوم فى ثلاثة» دفاع شده است.
مفاد اين بخش از روايات چنين است: كسى كه به او خبر رسد، عملى چنان ثوابى دارد و براى رسيدن به آن ثواب، آن عمل را به جا آورد، خداوند آن پاداش را به او مى دهد گرچه در واقع عمل انجام شده داراى چنان ثوابى نباشد.
در كتاب الموضوعات فى الآثار والأخبار تأليف سيد هاشم معروف الحسنى، اين بخش از روايات جعلى دانسته شده است. مؤلف معتقد شده است كه اين دسته از روايات از سوى جاعلان در ميان شيعه و سنى وضع شده است تا روايات جعلى ديگر آنان را مشروعيّت بخشد؛ آنان كه در بخشهاى مختلف دين رواياتى را جعل كرده اند و بدعتهايى را به اسم دين به پيامبر و امام مستند نموده اند براى از ميان بردن دغدغه حجيّت آن روايات، روايات «من بلغ» را نيز جعل كرده اند تا به پشتوانه اين روايات، حجيّت روايات جعلى خويش را شرعيّت دهند.
مرحوم سيد هاشم معروف الحسنى همچنين مى افزايد كه: در فرض صحّت اين روايات بايد گفت كه بلوغ در اين روايات همان بلوغ معتبر و مطمئن است. يعنى استحقاق ثواب در مقابل انجام عمل در صورتى است كه براى عملى جز ثواب و پاداش از راه شرعى و اطمينان بخش برسد و… بدين شكل ايشان احاديث «من بلغ» را اساساً مجعول مى داند و در فرض صحّت و پذيرش صدور اين روايات، هرگز تساهل و تسامحى را از آن استفاده نمى كند.
اكنون متن سخن ايشان را مى آوريم و آن گاه به دفاع از اين روايات مى پردازيم:
نبايد ناديده گرفت كه محدّثان سنّى از اواسط قرن پنجم نسبت به خطرهايى كه حديث را تهديد مى كرده، درك بيشتر و توجه عميقتر داشتند تا محدّثان شيعه. آنان افزون بر تأليف كتابهاى روايى و رجالى، در خلال دو قرن دهها كتاب درباره روايات جعلى و ساختگى نگاشتند… ولى شيعه نسبت به اين امر مهمّ تجاهل مى كرد و گويا اين مهمّ برايش مطرح نبود، در حالى كه احاديث جعلى در ميان روايات شيعه كمتر از آنچه در ميان روايات سنّى ديده مى شود نيست و خطرهايش هم به همين شكل. همه كارى كه شيعه در اين زمينه انجام داده همين است كه نابسامانيهاى حديث را از راه تأليف كتابهايى درباره علم رجال و درايه سامان بخشيد و معيارهاى عمومى جهت تعيين روايات صحيح و باطل بدست داده ولى شيعه هرگز تلاش نكرد حتّى يك كتاب درباره روايات جعلى بنگارد و نمونه هايى از روايات جعلى را مشخص سازد، و اين در حالى بودكه شيعه هميشه آثار سوء روايات جعلى را بر مرام خود احساس مى كرد و از آن رنج مى برد؛ مرامى كه از تك رويهاى غلط و افسانه ها و خرافه هايى كه مزدوران حكّام و حديث پردازان و رهبران گروهها مى ساختند و در ميان روايات داخل مى كردند، به دور بود.
در كنار اين دسته از مزدوران حديث پرداز، گروهى نيز به گونه اى ديگر حديث مى ساختند: احاديثى را از زبان امامان شيعه و به انگيزه غيرت اسلامى در زمينه هاى ترغيب و تخويف پديد مى آوردند و اين گفته هاى ساختگى خود را با رواياتى به اين مفاد كه: پيامبر و امامان(علیه السلام) فرمودند: «هركس به او خبر رسد كه فلان كار چنين ثوابى دارد و به قصد آن ثواب بدان عمل بپردازد، آن ثواب به او داده مى شود گرچه پيامبر نفرموده باشد» تأييد مى كردند. اين كار را براى تقرّب به خدا انجام مى دادند و مى پنداشتند كه كارخوبى مى كنند.
اين دسته از روايات جعلى در ميان شيعه و سنّى رواج يافت و دروغ پردازان در اين گيرودار توانستند افسانه هاى پرداخته ذهن خويش را ـ كه كتابهاى شيعه و سنى را پر كرده ـ توجيه كنند. نتيجه اين كار آن شد كه روايات صحيح در ميان روايات دروغ و جعلى سرگردان و بلا تكليف بماند و دشمنان كينه توز اسلام و تشيّع براى منحرف ساختن ذهنها و دادن نسبت هاى ناروا به شيعه ميدان يافتند؛ كارى كه از هر سلاحى برنده تر بود و كشتارش بيش از كشتار سلاحهاى مشركان و دشمنان اهل بيت(علیه السلام) مانند «محبّ الدين خطيب» و گروههاى وهّابى و همپالگيهاى آنان از مزدوران و دشمنان بود.1
مؤلف در بخش ديگر از همين كتاب نيز به احاديث «من بلغ» مى پردازد و چنين مى نويسد:
براى آنكه شك به روايات جعلى راه نيابد و روايات جعلى براى عامّه مردم همچنان كارساز و پرجاذبه باقى بماند و آنان را به مساجد و محافل حديثى بكشاند و از اين راه جاعلان به درآمد مادى و دنياى خوبى نيز برسند، حديث پردازان احاديثى را ساختند تا روايات و افسانه هاى خويش را محكم سازند. براى ارتباط دادن اين احاديث ساختگى به پيامبر و امام ـ به شيوه اى كه صحت آن روايات را نشان دهد ـ سندهايى پرداختند و در نتيجه چنين روايت كردند كه امام (علیه السلام) فرمود: «هركس خبر ثواب عملى به او رسد و آن عمل را به اميد ثواب به جاى آورد، آن ثواب را به او مى دهند گرچه پيامبر نگفته باشد»، و نيز روايت كردند كه پيامبر فرمود: «هركس حديثى كه مورد رضاى الهى است از من نقل كند، همان گفته من است و من براى همين مبعوث شده ام».
شيعه و سنى اين روايات ساختگى را پذيرفت و شيعه از آن قاعده اى ساخت و پرداخت و آن قاعده را ضميمه مدارك و اصول احكام كرد و نام آن را «قاعده تسامح در ادله سنن» گذاشت. اين در حالى است كه مى دانيم سندهاى اين روايات، واجد شرايط عمل به آنها نيست، چرا كه در اسناد آن كسانى هستند كه از نظر دينى و اعتقادى، متهم و يا مجهول الهويه هستند، البته به استثناى يك روايت كه بعضى از محدّثان آن را «صحيح» به حساب آورده اند؛ زيرا راوى آن در كتابهاى رجالى مدح شده است، با اين كه مى دانيم صرف درستى سند يك روايت ـ در صورتى كه روايت، مخالف قرآن و يا خبر قطعى الصدور باشد ـ مانع از ردّ روايت نمى شود. به علاوه بر فرض صحّت صدور اين دسته از روايات جعلى (اخبار من بلغ) قطعاً منظور از بلوغ در آنها، بلوغ از راههايى است كه انسان اطمينان پيدا مى كند نه غير از اين.
… شگفت آور اين كه فقيهان خود دروغ را از گناهان كبيره مى شناسند ولى با اين حال در اين دسته از احاديث دروغ، سهل انگارى كرده اند. اينان در بررسى ادلّه احكام چه ازنظر سندى و چه دلالى، تأمّلى ژرف دارند و به دليل كوچكترين شبهه در سند و يا متن حديث را تضعيف مى كنند و از درجه اعتبار ساقط مى سازند، ولى چون به احاديث ترغيبى و ترهيبى در محور مستحبات و احاديث فضيلتى مى رسند، همه آنچه را كه در اصول و فقه گفته و پذيرفته بودند فراموش مى كنند و اين احاديث را بدون كمترين تأمل مى پذيرند؛ اين عمل در نظر فقيهان هيچ دليلى ندارد جز اينكه جاعلان وحديث پردازان اين روايت را از پيامبر و امام نقل كرده اند وفرمودند: «هر كس خبر ثواب كارى به او برسد و آن كار را به جا آورد، آن ثواب به او داده مى شود گرچه پيامبر نفرموده باشد.»
شگفت آورتر اينكه عالمان متأخر شيعه كه صاحب كتابهاى اصولى اند ـ اين دسته از روايات (احاديث من بلغ) را بدون آنكه در محتوايش تحقيق و سندهايش را وارسى كنند پذيرفتند و بر پايه همين روايات اعلام كردند كه مى توان محتواى روايات مربوط به مستحبات را (همانند رواياتى كه بر زبان واعظان و ديگران جارى است چه مسند و چه مرسل) به دليل قاعده تسامح در ادله سنن، راجح و يا مستحب دانست گرچه حتّى از معصوم صادر نشده باشد. اين گروه، اين قاعده را از احاديث «من بلغ» استخراج كرده بودند، احايثى كه همچون وحى آسمانى بود، با اين ادّعا كه مفاد احاديث «من بلغ» از اين سه بيرون نيست.
1 ـ احاديث «من بلغ» ناظر به دست يابى به ثوابى است كه گوينده خبر وعده مى دهد؛ ثواب از هر نوع مقدار كه باشد، در صورتى كه فرد، آن عمل را به اميد آن ثواب به جاى آورده باشد.
2 ـ احاديث «من بلغ» دستور مى دهد عملى را كه ثواب آن را واعظ و يا راوى گفته است به جاى آوريم و آن عمل است به اين شكل مستحب و راجح مى شود و جمله «فعمله ابتغاء ذلك الثواب اوتيه» گوياى دستور به جاى آورى آن عمل است كه در قالب جمله خبرى آمده است. بنابراين منظور از جمله «من بلغه…» اين است كه: آنچه را كه ثوابش برايتان گفته شده است، به جاى آوريد.
3 ـ احاديث «من بلغ» نشان مى دهد كه مى توان در باب مستحبّات به روايات ضعيف عمل كرد؛ به اين معنى كه شرايط حجيت خبر مانند وثاقت و عدالت راوى، پيوستگى سند و عدم ارسال موافقت با قرآن و ديگر شرايط، در اين دسته از روايات امور مستحبى معتبر نيست. بنابراين احاديث «من بلغ» رو در روى ادلّه اى قرار مى گيرد كه براى پذيرش خبر واحد اين شرايط را لازم مى داند، و در اين رو در رويى احاديث «من بلغ» حاكم و مقدم است.
اين سه بيان در باب توجيه احاديث «من بلغ» و نيز توجيه ها و تأويلهاى ديگر، همه از مفاد ظاهرى اين احاديث به دور است؛ چرا كه مفاد ظاهرى اين احاديث، از بيان و تقريب اوّل فراتر نمى رود. بعلاوه، در صورتى مى توانيم اين احاديث را بپذيريم كه صدور آن از پيامبر و معصوم ثابت باشد، ولى اشاره كرديم كه سند احاديث «من بلغ» شرايط حجيّت را ندارد و كلاً جعلى و ساختگى است. اين احاديث را ساخته اند تا روايات دروغ مستحبى را محكم كنند و مردم را به سوى روايات جعلى خود در ابواب استحبابى جلب كنند. بر فرض صحت احاديث «من بلغ» بلوغ در اين روايات همان بلوغ از راههاى اطمينان بخش است ـ آن گونه كه به آن اشاره رفت ـ.
گفتنى است كه گوينده اين سخن، بعيد نمى داند كه از ميان گفته هاى جاعلان و حديث پردازان و راويان غير موثق، احاديث درستى به دست آيد ـ گرچه شرايط مطلوب راوى و روايت را نداشته باشد ـ چون راويان غيرموثق هم هميشه دروغ نمى گويند. سخن من اين است كه اگر بنا باشد همه رواياتشان را اخذ كنيم و براى آنها اعتبارى همسطح با روايات صحيح قائل باشيم آن گونه كه از احاديث «من بلغ» به دست مى آيد ( با اين كه مى دانيم بسيارى از احاديثشان دروغ و مبالغه است به گونه اى كه عقل سالم آن را روا نمى داند و منطق اديان الهى آن را نمى پذيرد) اين عمل در اين حدّ باعث مى شود كه دروغ گويان و جيره خواران، دين فروشى كنند و عموم مردم مستضعف را به بند كشند….2
يك:عليّ بن إبراهيم، عن أبيه، عن ابن أبي عمير، عن هشام بن سالم، عن أبي عبداللّه(علیه السلام) قال: من سمع شيئاً من الثواب على شىء فصنعه كان له وان لم يكن على ما بلغه؛3
هركس بشنود كه عملى پاداش دارد پس بدان عمل بپردازد، آن پاداش از براى او خواهد بود، گرچه حقيقت آن گونه نباشد كه به او رسيده است.
دو: محمد بن يحيى، عن محمّد بن الحسين، عن محمد بن سنان، عن عمران الزعفراني، عن محمّد بن مروان قال سمعت أباجعفر(علیه السّلام) يقول: من بلغه ثواب من اللّه على عمل فعمل ذلك العمل التماس ذلك الثواب أوتيه وإن لم يكن الحديث كما بلغه؛4
كسى كه خبر پاداش الهى براى عملى به او برسد و آن عمل را در پى دستيابى به آن پاداش به جاى آورد، آن پاداش به او داده خواهد شد گرچه حديث آن گونه كه بدو رسيده نباشد.
سه : أبي رحمه اللّه قال: حدّثنى عليّ بن موسى، عن أحمد بن محمد، عن عليّ بن الحكم، عن هشام، عن صفوان، عن أبي عبداللّه(علیه السلام) قال: من بلغه شىء من الثواب على خير فعمله كان له أجر ذلك وان كان رسول اللّه(صلی الله علیه و سلم) لم يقله؛5
كسى كه خبر پاداش كار خيرى به او برسد و آن كار را به جاى آورد، پاداش آن كار به او داده خواهد شد گرچه در واقع پيامبر(صلی الله علیه و سلم) نفرموده باشد.
چهار: أحمد بن أبى عبداللّه البرقى، عن أبيه، عن أحمد بن النضر، عن محمد بن مروان، عن أبى عبداللّه(علیه السلام) قال: من بلغه عن النبي(صلی الله علیه و سلم) شىء فيه الثواب ففعل ذلك طلب قول النبى(صلی الله علیه و سلم) كان له ذلك الثواب وإن كان النّبي(صلی الله علیه و سلم) لم يقله؛6
هركس خبر كارى با ثواب از پيامبر به او برسد و آن را براى رسيدن به گفته پيامبر(صلی الله علیه و سلم) عملى سازد، آن پاداش از آن او خواهد بود، گرچه پيامبر نفرموده باشد.
پنج: وعنه، عن عليّ بن الحكم؛ عن هشام بن سالم، عن أبي عبداللّه(علیه السلام) قال: من بلغه عن النّبيّ شيء من الثواب فعمله كان أجر ذلك له وان كان رسول اللّه(صلی الله علیه و سلم) لم يقله؛7
هركس خبر پاداش از پيامبر(صلی الله علیه و سلم) به او برسد و آن را عملى سازد، پاداش آن عمل براى او خواهد بود، گرچه پيامبر خدا نفرموده باشد.
اين بخش معروف از روايات در كتاب اقبال الاعمال مرحوم سيّد بن طاووس، عدّة الداعى ابن فهد حلّى، وسائل الشيعة مرحوم شيخ حرّ عاملى و بحارالأنوار مرحوم مجلسى نيز آمده است.
سند برخى از اين روايات بسيار عالى است: راويان روايت كه در كافى است، همه از بزرگان تشيّع هستند.
در ارجمندى راويان روايت سوم كه در ثواب الاعمال آمده نيز جاى بحث و گفتگو نيست: پدر مرحوم شيخ صدوق، «على بن الحسين بن بابويه القمى» شخصيت برجسته و ممتاز شيعه در قم بوده است. «على بن موسى بن جعفر بن أبى جعفر الكمنداني» از مشايخ مرحوم كلينى و مرحوم شيخ صدوق است؛ وى از گروهى است كه مرحوم كلينى با عنوان «عدّة من أصحابنا عن أحمد بن محمّد بن عيسى» هميشه از او ياد مى كند. «عليّ بن الحكم بن الزبير الكوفي النخعي ابوالحسن الضرير» و «هشام بن سالم» و «صفوان بن يحيى» نيز از شخصيتهاى بزرگ و توثيق شده شيعه هستند.
راويان روايت پنجم نيز كه در محاسن آمده است، در اوج وثاقتند: «محمد بن خالد أبوعبداللّه البرقى» پدر «أحمد بن محمد بن خالد البرقى» و «على بن الحكم» و «هشام بن سالم» هر سه از صالحان و ثقات شيعه هستند.
اين روايات مستفيض و محفوف به قراين بسيار ـ كه در كتابهاى معتبر شيعى آمده و مورد توجه و عنايت همه عالمان قرار گرفته است ـ به پايه اى از اعتبار و اطمينان به صدور رسيده است كه بر هيچ مبنايى قابل مناقشه سندى نيست نه بر مبناى كسانى كه در پذيرش سند روايات سختگيرى دارند، و نه بر مبناى آنان كه خبر واحد را در غير احكام حجت نمى دانند.
اين بخش از روايات با توجّه به نكات ياد شده، صدورى اطمينان بخش و اعتبارى قطعى مى يابد و با اين وجود قول به جعل و وضع جدّا به دور از انصاف است. در اين ميان تنها مرحوم سيّد هاشم معروف الحسنى است كه اين روايات را جعلى مى داند.
شيخ انصارى در رساله التسامح فى ادلّة السنن مى نويسد: وهذه الأخبار مع صحّة بعضها غنيّة عن ملاحظة سندها لتعاضدها وتلقّيها بالقبول بين الفحول نعم ربّما اعترض عليها من غير جهة السند بوجوه.8
نيازى به بررسى سندى اين روايات نيست؛ چرا كه اين دسته از روايات يكديگر را تقويت مى كنند، و از سوى ديگر همه بزرگان اين روايات را پذيرفته اند؛ بگذريم كه برخى از اين روايات از جهت سندى نيز صحيح و استوار است.
مى بينيم كه با توجّه به اعتبار روشن احاديث «من بلغ» از جهت صدور و سند، سخن مرحوم هاشم معروف الحسنى دور از حقيقت است نگاهى دوباره به بخشهايى از سخنان او، نادرستى آنها را نشان مى دهد؛ او مى گويد:
… اين در حالى است كه مى دانيم سندهاى اين روايات، واجد شرايط عمل به آنها نيست، چرا كه در اسناد آن كسانى هستند كه از نظر دينى و اعتقادى، متهم و يا مجهول الهويه هستند….9
مرحوم حاج آقا بزرگ تهرانى در الذريعه به نه رساله و كتاب مستقل در باب «تسامح درادلّه سنن» اشاره دارد كه عالمانى چون مرحوم ميرزاى قمى و مرحوم شيخ انصارى از مؤلفان اين دسته رساله ها هستند.10 در كتابهاى اصولى چون رسائل، كفايه و همه شروح بر كفايه، اين احاديث در «تنبيهات برائت» مورد توجه و بررسى، قرارگرفته است؛ با اين حال ـ چنانكه اشاره كرديم ـ مرحوم هاشم معروف الحسنى معتقد مى شود كه عالمان شيعه بدون هيچ گونه تحقيق در محتواى اين احاديث و بى هيچ گونه بررسى سندى، آنها را پذيرفتند.
ما بيش از اين به بررسى اعتبار سندى اين روايات نمى پردازيم و از ردّ جزئيات سخن هاشم معروف الحسنى در اين باره در مى گذريم؛ چرا كه سخن ايشان در كتاب الموضوعات فى الآثار والاخبار گاه چنان است كه شكيب از ما مى برد؛ بنابراين در پايان اين بخش تنها به ذكر چند نمونه ديگر در باب اعتبار سندى اين روايات بسنده مى كنيم:
سيّدبن طاووس در كتاب اقبال الاعمال مى نويسد: … فسوف نذكر احاديث سندة عن الثقات انّه من بلغه…11
و نيز مرحوم شيخ بهايى در الاربعون حديثاً خويش آورده است:
هذا الحديث حسن الطريق متلقّى بالقبول وقد تأيّد باخباراخرى.12
مرحوم آيت الله العظمى خوئى در مصباح الاصول درباره احاديث «من بلغ» مى نويسد:
والتكلّم فى سند هذه الروايات غير لازم اذمنها ما هو صحيح من حيث السند فراجع.13
/س
11 ـ دفاع از احاديث «من بلغ»
مفاد اين بخش از روايات چنين است: كسى كه به او خبر رسد، عملى چنان ثوابى دارد و براى رسيدن به آن ثواب، آن عمل را به جا آورد، خداوند آن پاداش را به او مى دهد گرچه در واقع عمل انجام شده داراى چنان ثوابى نباشد.
در كتاب الموضوعات فى الآثار والأخبار تأليف سيد هاشم معروف الحسنى، اين بخش از روايات جعلى دانسته شده است. مؤلف معتقد شده است كه اين دسته از روايات از سوى جاعلان در ميان شيعه و سنى وضع شده است تا روايات جعلى ديگر آنان را مشروعيّت بخشد؛ آنان كه در بخشهاى مختلف دين رواياتى را جعل كرده اند و بدعتهايى را به اسم دين به پيامبر و امام مستند نموده اند براى از ميان بردن دغدغه حجيّت آن روايات، روايات «من بلغ» را نيز جعل كرده اند تا به پشتوانه اين روايات، حجيّت روايات جعلى خويش را شرعيّت دهند.
مرحوم سيد هاشم معروف الحسنى همچنين مى افزايد كه: در فرض صحّت اين روايات بايد گفت كه بلوغ در اين روايات همان بلوغ معتبر و مطمئن است. يعنى استحقاق ثواب در مقابل انجام عمل در صورتى است كه براى عملى جز ثواب و پاداش از راه شرعى و اطمينان بخش برسد و… بدين شكل ايشان احاديث «من بلغ» را اساساً مجعول مى داند و در فرض صحّت و پذيرش صدور اين روايات، هرگز تساهل و تسامحى را از آن استفاده نمى كند.
اكنون متن سخن ايشان را مى آوريم و آن گاه به دفاع از اين روايات مى پردازيم:
نبايد ناديده گرفت كه محدّثان سنّى از اواسط قرن پنجم نسبت به خطرهايى كه حديث را تهديد مى كرده، درك بيشتر و توجه عميقتر داشتند تا محدّثان شيعه. آنان افزون بر تأليف كتابهاى روايى و رجالى، در خلال دو قرن دهها كتاب درباره روايات جعلى و ساختگى نگاشتند… ولى شيعه نسبت به اين امر مهمّ تجاهل مى كرد و گويا اين مهمّ برايش مطرح نبود، در حالى كه احاديث جعلى در ميان روايات شيعه كمتر از آنچه در ميان روايات سنّى ديده مى شود نيست و خطرهايش هم به همين شكل. همه كارى كه شيعه در اين زمينه انجام داده همين است كه نابسامانيهاى حديث را از راه تأليف كتابهايى درباره علم رجال و درايه سامان بخشيد و معيارهاى عمومى جهت تعيين روايات صحيح و باطل بدست داده ولى شيعه هرگز تلاش نكرد حتّى يك كتاب درباره روايات جعلى بنگارد و نمونه هايى از روايات جعلى را مشخص سازد، و اين در حالى بودكه شيعه هميشه آثار سوء روايات جعلى را بر مرام خود احساس مى كرد و از آن رنج مى برد؛ مرامى كه از تك رويهاى غلط و افسانه ها و خرافه هايى كه مزدوران حكّام و حديث پردازان و رهبران گروهها مى ساختند و در ميان روايات داخل مى كردند، به دور بود.
در كنار اين دسته از مزدوران حديث پرداز، گروهى نيز به گونه اى ديگر حديث مى ساختند: احاديثى را از زبان امامان شيعه و به انگيزه غيرت اسلامى در زمينه هاى ترغيب و تخويف پديد مى آوردند و اين گفته هاى ساختگى خود را با رواياتى به اين مفاد كه: پيامبر و امامان(علیه السلام) فرمودند: «هركس به او خبر رسد كه فلان كار چنين ثوابى دارد و به قصد آن ثواب بدان عمل بپردازد، آن ثواب به او داده مى شود گرچه پيامبر نفرموده باشد» تأييد مى كردند. اين كار را براى تقرّب به خدا انجام مى دادند و مى پنداشتند كه كارخوبى مى كنند.
اين دسته از روايات جعلى در ميان شيعه و سنّى رواج يافت و دروغ پردازان در اين گيرودار توانستند افسانه هاى پرداخته ذهن خويش را ـ كه كتابهاى شيعه و سنى را پر كرده ـ توجيه كنند. نتيجه اين كار آن شد كه روايات صحيح در ميان روايات دروغ و جعلى سرگردان و بلا تكليف بماند و دشمنان كينه توز اسلام و تشيّع براى منحرف ساختن ذهنها و دادن نسبت هاى ناروا به شيعه ميدان يافتند؛ كارى كه از هر سلاحى برنده تر بود و كشتارش بيش از كشتار سلاحهاى مشركان و دشمنان اهل بيت(علیه السلام) مانند «محبّ الدين خطيب» و گروههاى وهّابى و همپالگيهاى آنان از مزدوران و دشمنان بود.1
مؤلف در بخش ديگر از همين كتاب نيز به احاديث «من بلغ» مى پردازد و چنين مى نويسد:
براى آنكه شك به روايات جعلى راه نيابد و روايات جعلى براى عامّه مردم همچنان كارساز و پرجاذبه باقى بماند و آنان را به مساجد و محافل حديثى بكشاند و از اين راه جاعلان به درآمد مادى و دنياى خوبى نيز برسند، حديث پردازان احاديثى را ساختند تا روايات و افسانه هاى خويش را محكم سازند. براى ارتباط دادن اين احاديث ساختگى به پيامبر و امام ـ به شيوه اى كه صحت آن روايات را نشان دهد ـ سندهايى پرداختند و در نتيجه چنين روايت كردند كه امام (علیه السلام) فرمود: «هركس خبر ثواب عملى به او رسد و آن عمل را به اميد ثواب به جاى آورد، آن ثواب را به او مى دهند گرچه پيامبر نگفته باشد»، و نيز روايت كردند كه پيامبر فرمود: «هركس حديثى كه مورد رضاى الهى است از من نقل كند، همان گفته من است و من براى همين مبعوث شده ام».
شيعه و سنى اين روايات ساختگى را پذيرفت و شيعه از آن قاعده اى ساخت و پرداخت و آن قاعده را ضميمه مدارك و اصول احكام كرد و نام آن را «قاعده تسامح در ادله سنن» گذاشت. اين در حالى است كه مى دانيم سندهاى اين روايات، واجد شرايط عمل به آنها نيست، چرا كه در اسناد آن كسانى هستند كه از نظر دينى و اعتقادى، متهم و يا مجهول الهويه هستند، البته به استثناى يك روايت كه بعضى از محدّثان آن را «صحيح» به حساب آورده اند؛ زيرا راوى آن در كتابهاى رجالى مدح شده است، با اين كه مى دانيم صرف درستى سند يك روايت ـ در صورتى كه روايت، مخالف قرآن و يا خبر قطعى الصدور باشد ـ مانع از ردّ روايت نمى شود. به علاوه بر فرض صحّت صدور اين دسته از روايات جعلى (اخبار من بلغ) قطعاً منظور از بلوغ در آنها، بلوغ از راههايى است كه انسان اطمينان پيدا مى كند نه غير از اين.
… شگفت آور اين كه فقيهان خود دروغ را از گناهان كبيره مى شناسند ولى با اين حال در اين دسته از احاديث دروغ، سهل انگارى كرده اند. اينان در بررسى ادلّه احكام چه ازنظر سندى و چه دلالى، تأمّلى ژرف دارند و به دليل كوچكترين شبهه در سند و يا متن حديث را تضعيف مى كنند و از درجه اعتبار ساقط مى سازند، ولى چون به احاديث ترغيبى و ترهيبى در محور مستحبات و احاديث فضيلتى مى رسند، همه آنچه را كه در اصول و فقه گفته و پذيرفته بودند فراموش مى كنند و اين احاديث را بدون كمترين تأمل مى پذيرند؛ اين عمل در نظر فقيهان هيچ دليلى ندارد جز اينكه جاعلان وحديث پردازان اين روايت را از پيامبر و امام نقل كرده اند وفرمودند: «هر كس خبر ثواب كارى به او برسد و آن كار را به جا آورد، آن ثواب به او داده مى شود گرچه پيامبر نفرموده باشد.»
شگفت آورتر اينكه عالمان متأخر شيعه كه صاحب كتابهاى اصولى اند ـ اين دسته از روايات (احاديث من بلغ) را بدون آنكه در محتوايش تحقيق و سندهايش را وارسى كنند پذيرفتند و بر پايه همين روايات اعلام كردند كه مى توان محتواى روايات مربوط به مستحبات را (همانند رواياتى كه بر زبان واعظان و ديگران جارى است چه مسند و چه مرسل) به دليل قاعده تسامح در ادله سنن، راجح و يا مستحب دانست گرچه حتّى از معصوم صادر نشده باشد. اين گروه، اين قاعده را از احاديث «من بلغ» استخراج كرده بودند، احايثى كه همچون وحى آسمانى بود، با اين ادّعا كه مفاد احاديث «من بلغ» از اين سه بيرون نيست.
1 ـ احاديث «من بلغ» ناظر به دست يابى به ثوابى است كه گوينده خبر وعده مى دهد؛ ثواب از هر نوع مقدار كه باشد، در صورتى كه فرد، آن عمل را به اميد آن ثواب به جاى آورده باشد.
2 ـ احاديث «من بلغ» دستور مى دهد عملى را كه ثواب آن را واعظ و يا راوى گفته است به جاى آوريم و آن عمل است به اين شكل مستحب و راجح مى شود و جمله «فعمله ابتغاء ذلك الثواب اوتيه» گوياى دستور به جاى آورى آن عمل است كه در قالب جمله خبرى آمده است. بنابراين منظور از جمله «من بلغه…» اين است كه: آنچه را كه ثوابش برايتان گفته شده است، به جاى آوريد.
3 ـ احاديث «من بلغ» نشان مى دهد كه مى توان در باب مستحبّات به روايات ضعيف عمل كرد؛ به اين معنى كه شرايط حجيت خبر مانند وثاقت و عدالت راوى، پيوستگى سند و عدم ارسال موافقت با قرآن و ديگر شرايط، در اين دسته از روايات امور مستحبى معتبر نيست. بنابراين احاديث «من بلغ» رو در روى ادلّه اى قرار مى گيرد كه براى پذيرش خبر واحد اين شرايط را لازم مى داند، و در اين رو در رويى احاديث «من بلغ» حاكم و مقدم است.
اين سه بيان در باب توجيه احاديث «من بلغ» و نيز توجيه ها و تأويلهاى ديگر، همه از مفاد ظاهرى اين احاديث به دور است؛ چرا كه مفاد ظاهرى اين احاديث، از بيان و تقريب اوّل فراتر نمى رود. بعلاوه، در صورتى مى توانيم اين احاديث را بپذيريم كه صدور آن از پيامبر و معصوم ثابت باشد، ولى اشاره كرديم كه سند احاديث «من بلغ» شرايط حجيّت را ندارد و كلاً جعلى و ساختگى است. اين احاديث را ساخته اند تا روايات دروغ مستحبى را محكم كنند و مردم را به سوى روايات جعلى خود در ابواب استحبابى جلب كنند. بر فرض صحت احاديث «من بلغ» بلوغ در اين روايات همان بلوغ از راههاى اطمينان بخش است ـ آن گونه كه به آن اشاره رفت ـ.
گفتنى است كه گوينده اين سخن، بعيد نمى داند كه از ميان گفته هاى جاعلان و حديث پردازان و راويان غير موثق، احاديث درستى به دست آيد ـ گرچه شرايط مطلوب راوى و روايت را نداشته باشد ـ چون راويان غيرموثق هم هميشه دروغ نمى گويند. سخن من اين است كه اگر بنا باشد همه رواياتشان را اخذ كنيم و براى آنها اعتبارى همسطح با روايات صحيح قائل باشيم آن گونه كه از احاديث «من بلغ» به دست مى آيد ( با اين كه مى دانيم بسيارى از احاديثشان دروغ و مبالغه است به گونه اى كه عقل سالم آن را روا نمى داند و منطق اديان الهى آن را نمى پذيرد) اين عمل در اين حدّ باعث مى شود كه دروغ گويان و جيره خواران، دين فروشى كنند و عموم مردم مستضعف را به بند كشند….2
دفاع
1 ـ احاديث « من بلغ »
يك:عليّ بن إبراهيم، عن أبيه، عن ابن أبي عمير، عن هشام بن سالم، عن أبي عبداللّه(علیه السلام) قال: من سمع شيئاً من الثواب على شىء فصنعه كان له وان لم يكن على ما بلغه؛3
هركس بشنود كه عملى پاداش دارد پس بدان عمل بپردازد، آن پاداش از براى او خواهد بود، گرچه حقيقت آن گونه نباشد كه به او رسيده است.
دو: محمد بن يحيى، عن محمّد بن الحسين، عن محمد بن سنان، عن عمران الزعفراني، عن محمّد بن مروان قال سمعت أباجعفر(علیه السّلام) يقول: من بلغه ثواب من اللّه على عمل فعمل ذلك العمل التماس ذلك الثواب أوتيه وإن لم يكن الحديث كما بلغه؛4
كسى كه خبر پاداش الهى براى عملى به او برسد و آن عمل را در پى دستيابى به آن پاداش به جاى آورد، آن پاداش به او داده خواهد شد گرچه حديث آن گونه كه بدو رسيده نباشد.
سه : أبي رحمه اللّه قال: حدّثنى عليّ بن موسى، عن أحمد بن محمد، عن عليّ بن الحكم، عن هشام، عن صفوان، عن أبي عبداللّه(علیه السلام) قال: من بلغه شىء من الثواب على خير فعمله كان له أجر ذلك وان كان رسول اللّه(صلی الله علیه و سلم) لم يقله؛5
كسى كه خبر پاداش كار خيرى به او برسد و آن كار را به جاى آورد، پاداش آن كار به او داده خواهد شد گرچه در واقع پيامبر(صلی الله علیه و سلم) نفرموده باشد.
چهار: أحمد بن أبى عبداللّه البرقى، عن أبيه، عن أحمد بن النضر، عن محمد بن مروان، عن أبى عبداللّه(علیه السلام) قال: من بلغه عن النبي(صلی الله علیه و سلم) شىء فيه الثواب ففعل ذلك طلب قول النبى(صلی الله علیه و سلم) كان له ذلك الثواب وإن كان النّبي(صلی الله علیه و سلم) لم يقله؛6
هركس خبر كارى با ثواب از پيامبر به او برسد و آن را براى رسيدن به گفته پيامبر(صلی الله علیه و سلم) عملى سازد، آن پاداش از آن او خواهد بود، گرچه پيامبر نفرموده باشد.
پنج: وعنه، عن عليّ بن الحكم؛ عن هشام بن سالم، عن أبي عبداللّه(علیه السلام) قال: من بلغه عن النّبيّ شيء من الثواب فعمله كان أجر ذلك له وان كان رسول اللّه(صلی الله علیه و سلم) لم يقله؛7
هركس خبر پاداش از پيامبر(صلی الله علیه و سلم) به او برسد و آن را عملى سازد، پاداش آن عمل براى او خواهد بود، گرچه پيامبر خدا نفرموده باشد.
اين بخش معروف از روايات در كتاب اقبال الاعمال مرحوم سيّد بن طاووس، عدّة الداعى ابن فهد حلّى، وسائل الشيعة مرحوم شيخ حرّ عاملى و بحارالأنوار مرحوم مجلسى نيز آمده است.
2 ـ اعتبار احاديث «من بلغ»
سند برخى از اين روايات بسيار عالى است: راويان روايت كه در كافى است، همه از بزرگان تشيّع هستند.
در ارجمندى راويان روايت سوم كه در ثواب الاعمال آمده نيز جاى بحث و گفتگو نيست: پدر مرحوم شيخ صدوق، «على بن الحسين بن بابويه القمى» شخصيت برجسته و ممتاز شيعه در قم بوده است. «على بن موسى بن جعفر بن أبى جعفر الكمنداني» از مشايخ مرحوم كلينى و مرحوم شيخ صدوق است؛ وى از گروهى است كه مرحوم كلينى با عنوان «عدّة من أصحابنا عن أحمد بن محمّد بن عيسى» هميشه از او ياد مى كند. «عليّ بن الحكم بن الزبير الكوفي النخعي ابوالحسن الضرير» و «هشام بن سالم» و «صفوان بن يحيى» نيز از شخصيتهاى بزرگ و توثيق شده شيعه هستند.
راويان روايت پنجم نيز كه در محاسن آمده است، در اوج وثاقتند: «محمد بن خالد أبوعبداللّه البرقى» پدر «أحمد بن محمد بن خالد البرقى» و «على بن الحكم» و «هشام بن سالم» هر سه از صالحان و ثقات شيعه هستند.
اين روايات مستفيض و محفوف به قراين بسيار ـ كه در كتابهاى معتبر شيعى آمده و مورد توجه و عنايت همه عالمان قرار گرفته است ـ به پايه اى از اعتبار و اطمينان به صدور رسيده است كه بر هيچ مبنايى قابل مناقشه سندى نيست نه بر مبناى كسانى كه در پذيرش سند روايات سختگيرى دارند، و نه بر مبناى آنان كه خبر واحد را در غير احكام حجت نمى دانند.
اين بخش از روايات با توجّه به نكات ياد شده، صدورى اطمينان بخش و اعتبارى قطعى مى يابد و با اين وجود قول به جعل و وضع جدّا به دور از انصاف است. در اين ميان تنها مرحوم سيّد هاشم معروف الحسنى است كه اين روايات را جعلى مى داند.
شيخ انصارى در رساله التسامح فى ادلّة السنن مى نويسد: وهذه الأخبار مع صحّة بعضها غنيّة عن ملاحظة سندها لتعاضدها وتلقّيها بالقبول بين الفحول نعم ربّما اعترض عليها من غير جهة السند بوجوه.8
نيازى به بررسى سندى اين روايات نيست؛ چرا كه اين دسته از روايات يكديگر را تقويت مى كنند، و از سوى ديگر همه بزرگان اين روايات را پذيرفته اند؛ بگذريم كه برخى از اين روايات از جهت سندى نيز صحيح و استوار است.
مى بينيم كه با توجّه به اعتبار روشن احاديث «من بلغ» از جهت صدور و سند، سخن مرحوم هاشم معروف الحسنى دور از حقيقت است نگاهى دوباره به بخشهايى از سخنان او، نادرستى آنها را نشان مى دهد؛ او مى گويد:
… اين در حالى است كه مى دانيم سندهاى اين روايات، واجد شرايط عمل به آنها نيست، چرا كه در اسناد آن كسانى هستند كه از نظر دينى و اعتقادى، متهم و يا مجهول الهويه هستند….9
مرحوم حاج آقا بزرگ تهرانى در الذريعه به نه رساله و كتاب مستقل در باب «تسامح درادلّه سنن» اشاره دارد كه عالمانى چون مرحوم ميرزاى قمى و مرحوم شيخ انصارى از مؤلفان اين دسته رساله ها هستند.10 در كتابهاى اصولى چون رسائل، كفايه و همه شروح بر كفايه، اين احاديث در «تنبيهات برائت» مورد توجه و بررسى، قرارگرفته است؛ با اين حال ـ چنانكه اشاره كرديم ـ مرحوم هاشم معروف الحسنى معتقد مى شود كه عالمان شيعه بدون هيچ گونه تحقيق در محتواى اين احاديث و بى هيچ گونه بررسى سندى، آنها را پذيرفتند.
ما بيش از اين به بررسى اعتبار سندى اين روايات نمى پردازيم و از ردّ جزئيات سخن هاشم معروف الحسنى در اين باره در مى گذريم؛ چرا كه سخن ايشان در كتاب الموضوعات فى الآثار والاخبار گاه چنان است كه شكيب از ما مى برد؛ بنابراين در پايان اين بخش تنها به ذكر چند نمونه ديگر در باب اعتبار سندى اين روايات بسنده مى كنيم:
سيّدبن طاووس در كتاب اقبال الاعمال مى نويسد: … فسوف نذكر احاديث سندة عن الثقات انّه من بلغه…11
و نيز مرحوم شيخ بهايى در الاربعون حديثاً خويش آورده است:
هذا الحديث حسن الطريق متلقّى بالقبول وقد تأيّد باخباراخرى.12
مرحوم آيت الله العظمى خوئى در مصباح الاصول درباره احاديث «من بلغ» مى نويسد:
والتكلّم فى سند هذه الروايات غير لازم اذمنها ما هو صحيح من حيث السند فراجع.13
پي نوشت :
1 . الموضوعات فى الآثار و الاخبار، هاشم معروف الحسنى، ص88
2 . همان، ص170 ـ 174
3 . الكافى، ج2، ص87، باب: من بلغه ثواب من اللّه على عمل، ح1
4 . همان، ج2، ص87، ح2
5 . ثواب الاعمال، ص160
6 . المحاسن، ج1، ص93، ح1
7 . همان، ح2.
8 . رسائل فقهيه، شيخ مرتضى انصارى، چاپ كنگره، ص143
9 . الموضوعات فى الآثار والاخبار، ص 170 ـ 174
10 . الذريعة، ج4، ص173 ـ 174
11 . اقبال الاعمال، سيد بن طاووس، ص627
12 . الاربعون حديثا، شيخ بهايى، دارالثقلين، ص388
13 . مصباح الاصول، آية الله خويى، ج2، ص318
/س