در ایامی که بلایا و اتفاقات ناگوار زندگی همه مردم دنیا را به خود مشغول نموده است راحتتر میتوان باور کرد که ذات دنیا آمیخته با بلاست و هیچ گریزی از آن وجود ندارد؛ اما آنچه مهم است این است که بدانیم در مقابل با این اتفاقات ناگزیر، باید چگونه عمل کنیم؟ آیا ناامیدانه خود را به دست موج بسپاریم و یا مانند یک ملوان زبردست از اقیانوس طوفانی دنیا به نفع خودمان و زندگیمان طرفی ببندیم؟ خب البته روشن است که زاویه دید ما به ابتلائات و گرفتاریهای دنیا میتواند مشخص کند که ما سوار بر امواج و بلایا باشیم و یا امواج بر ما سوار باشند.
امتحان الهی یا اتفاق طبیعی؟
حرف این است که اگر ما این ابتلائات را -در کنار همه علل و اسباب طبیعی و مادیشان- امتحاناتی بدانیم که خدا با هدف عبرت گرفتن ما از اشتباهاتمان[2]، پیش روی زندگیمان گذاشته است، راه چاره صبوری کردن[3] و خوب امتحان دادن[4] (ترک اشتباهات گذشته) است؛ اما اگر این ناگواریها را صرفاً در علل و اسباب مادی خلاصه کنیم؛ چارة جزعوفزع بر خواسته از این بلایا، فراموشی و پاک کردن صورتمسئله است. فراموشیای که در قالب شیک شادیها و خندههای بیهویت و باهدف زدودن غبار غم از چهره جامعه، رخنمایی میکند. البته نمیتوان منکر این مهم شد که در دریای غم و افسوس شنا کردن مشکلی را حل نمیکند اما این مسئله روشن است که فراموشی نیز، نمیتوانند راه چاره خوبی برای رفع گرفتاریها باشد؛ زیرا ما انسان اگر همواره به پشت سرمان نگاه نکنیم و از اشتباهاتمان درس نگیریم، هیچ گاه از دام اتفاقات تلخی که خود برای خود رقمزدهایم، رها نخواهیم شد. البته این درس گرفتن، الزاماً از گذرگاه غصه و افسوس گذشته عبور نمیکند؛ بلکه میتوان به اشتباهات گذشته خندید و از آنها عبرت گرفت. خندهای بیدارکننده.هجو یا طنز؟
شکی نیست که در شرایط کنونی کشور و باوجود بلایی که خیلی از خانوادهها را غمگین و مصبیت زده نموده است و همچنین با توجه به این مسئله که بر اساس تشخیص پزشکان و صاحب نظران، مردم در قرنطینه خانگی به سر میبرند؛ احساس نیاز به شادی و سرگرم کردن جامعه توسط رسانههای ارتباطجمعی چون تلویزیون در اولویت قرار دارد؛ اما این دلیل نمیشود که هدف وسیله را برای ما توجیه کند. بنا نیست فراموش کنیم که طنز با لودگی و هجو متفاوت است. نباید یادمان برود که رقص و مسخره کردن و بیادبی حرامهایی هستند که حتی اگر در قالب اتفاقات یک سریال پرمخاطب، خنده را به ارمغان بیاورند، بازهم ما را به مقصود نمیرسانند؛ چراکه بر اساس برخی روایات ما، متوسل شدن به حرام خیری به انسان نمیرساند[5]. از آن گذشته آفرینش شادی با تمسک به این حربههای زشت، عاقلانه نیز به نظر نمیرسد. مگر نه اینکه اغلب مصرفکنندگان مشروبات الکلی، هدفشان شاد شدن و خندیدن است؟ اما آیا این خنده دردی را از آنها دوا میکند؟رسانه ملی باید در پس هدف والای ارتقای سطح فرهنگ دینی جامعه، تلاش کند اشتباهات جامعه را با بیان شیرین طنز به ایشان گوشزد کند که از این طریق قدمی در راستای حلوفصل اشتباهات جامعه بردارد نه اینکه نقش افیون و فراموشی آور را برای مخاطب خود داشته باشد. اصلاً شاید به همین دلیل باشد که درباره طنز گفتهاند: طنز یعنی گریه کردن قاهقاه، طنز یعنی خنده کردن آه آه.[6]
خودزنی
طنز هنری است که به کار بردن آن نیازمند هوشمندی خاصی است. هوشمندیای که نقد کردن رفتار و منش مخاطب را با استفاده از چاشنی شوخی و مطایبه، نزد ایشان خواستنی و دلپسند کرده و گامی در جهت اصلاح و پیشرفت جامعه برمیدارد. برخلاف هجو که بهقصد مسخره کردن، ریشخند یا تخریب یک شخصیت نگاشته شده و نهتنها قصد اصلاح ندارد بلکه هدف اصلیاش نابودی هجو شونده است؛ بنابراین؛ اگر بگوییم پخش صحنههای عاری از طنز و مملو از هجو (در قالب سریالهای نوروزی از رسانه پر مخاطبی چون تلوزیون) نوعی خودزنی و نقض غرض است، بیراه نگفتهایم. چراکه باید هدف اصلی تلوزویون در شرایط بحرانی آگاهی بخشیدن به جامعه باشد. آیا اینگونه نیست که در هم جای دنیا رسانههای ارتباطجمعی ازجمله تلوزیون ملی، در خدمت آرمانها و اهداف ملی کشورهاست؟ بااینوجود، پخش برخی رفتارهای ضد ارزشی در تولیدات صداوسیمای جمهوری اسلامی را، جز با سهلانگاری، غفلت و بیکفایتی میتوان تفسیر کرد؟ رفتارهایی چون صحنه رقص بازیگران مرد سریال کامیون یا آرایش خارج از عرف بازیگر زن سریال پایتخت (فهیمه) و یا ترویج نگاه و تفکر لیبرالیستی برنامه دورهمی و چندین و چند اتفاق دیگری که در این ایام بحرانی شاهد آن بوده و هستیم. حجم این اتفاقات در بعضی تولیدات بهقدری زیاد است که انسان خیال میکند این وقایع هدفمند بوده و در پیام کلی اثر نقش دارد. بهعنوانمثال در فیلم پایتخت میتوان از استفاده از الفاظ رکیک، توهین به بزرگتر، عادیسازی جابجایی مواد مخدر، تکهپرانیهای سیاسی و... نام برد که این حس را به مخاطب القا میکند که با یک اثر بی قصه و پر از عقدهگشاییهای سیاسی آنهم به بهانه طنز روبروست؛ که این ابداً اتفاق مطلوبی نیست؛ زیرا سریال پایتخت را از یک سریال تأثیرگذار با پیام مثبت و تفکر اصلاحطلبانه (که موردتمجید رهبری معظم نیز قرار گرفت) که مخاطب خود را به فکر فرومیبرد به یک اثر بیهدف و لوده تبدیل کرده است.مخاطب چه میخواهد
همانگونه که میدانید انسان روح و جسم دارد. هردو محترم هستند و برای تحقق جامعهای بلندپایه و مستحکم باید غذای وجودیشان کامل باشد. شما اثری را با چشم خود میبینید و باگوش خود میشنوید و بادست خود مینویسید اما با محتوا و سخنان و پیامد آن زندگی میکنید و بخشی از زندگی شما را متأثر میکند. پس باید برای این تأثیر بسزایی که بر اندیشه و قلب شما دارد، برنامهریزی کرد. صرف خنداندن و شادی زودگذر در قالبهای کوچک و محقر رقص و عشوه و رذایل اخلاقی و زبانی، عدم رضایت مخاطبان را در پی خواهد داشت. مخاطبانی که شاید در مواجهه با این آثار سکوت کنند اما و عدم واکنششان به این تولیدات نشاندهنده رضایت یا عدم درک صحیح از واقعیت نیست.از آن گذشته باید توجه کرد که نعمت رسانه امانت و موهبتی الهی در دست صاحبان رسانه است. کسانی که استفاده از این مجال را پیداکردهاند و از این موهبت الهی هم بهره دارند پس باید خود را ملزم به استفاده درست و به جا از این سرمایه ملی کنند و برای وقت و هزینهای که صرف این امور میشود ارزش قائل شوند و به دنبال هدفهای بلندمرتبه، پیامهایی بسازند که در ذهن جامعه ماندگار شود، آثاری که در راستای اهداف و ارزشهای انسانی جامعه اسلامی باشند. نباید فراموش کنند که مردم ما، پس از آنهمه سختیهای فراوان برای رسیدن به مرز استقلال و آزادی نیازمند رسانهای هستند که ارزشهای دینی را در وجودشان بارور سازد. رسانهای که محتوایش را سرگذشت شخصیتها و عبرتهایی است که در لابلای تاریخ پرتب و تاب ما مخفیشدهاند.
پینوشت
[1] نهج البلاغه، خطبه 226[2] وَلَقَدْ تَرَکْنَاهَا آیَةً فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ
[3] وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ
[4] الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْغَفُورُ
[5] امام عسگری: لاَ خَیْرَ فِی شَیْءٍ أَصْلُهُ حَرَامٌ وَ لاَ یَحِلُّ اِسْتِعْمَالُهُ - الکافی, جلد 5, صفحه 125
[6]. محمدرضا اصلانی (همدان)، فرهنگ واژگان و اصطلاحات طنز، انتشارات کاروان، ۱۳۸۰، ص 141