گاهی میشود که انسانها به واسطه عدم شناخت صحیح محیط زندگی، سبکی از زندگی را برای خود ترتیب دهند که با انسانیت آنها در تضاد است و بدتر آنکه به مرور قابلیتهای آنان را برای یک زندگی صحیح از بین میبرد.
به طور مثال انسانی که بت میپرستد، حیوان و جانور و حتی شیطان میپرستد یا انسانهایی که به واسطه عدم شناخت خود به ظلم یک فرد به عنوان رئیس قبیله، خان، زورمند و... تن میدهند. در عین اینکه به خود ستم میکنند به مسیر زندگی همه انسانها ضربه وارد میکنند و آن را از مدار انسانیت خارج میکنند.
هدف دین(اثبات عقلی)
دین آمده تا این شناخت را کامل و مسیر را روشن کند. خداوند توسط پیامبرانش آداب دینی را به دست انسان رسانده تا بتواند با شناخت خود و شناخت محیط اطراف خود این تعاملات را به طور صحیح برقرار کند و بتواند ارتباط درستی با آنها بگیرد و زندگی کاملی داشته باشد.البته این تکامل به معنای آسایش و راحتی نیست، هرقدر هم انسان زندگی کاملی داشته باشد، بازهم سختیهایی در دنیا وجود دارد. انسان با آموزه های دین میتواند به شناخت کامل برسد. اگر این تعریف نبود و عمل نسبی انسانها به آن صورت نمیگرفت، سختیهای زندگی به مراتب بیشتر از این بود و شاید خیلی قبلتر زندگی انسان در این کره خاکی فرومیپاشید.
ناگفته نماند که بسیاری از روشها و هنرهای زندگی انسان در طول تاریخ با آموزه های پیامبران ایجاد شده. مثلا آهنگری، کشاورزی و اصول اولیه زندگی، نحوه استخراج آهن و مس از سنگهای معدنی، ساخت ابزار آلات مختلف و... توسط پیامبران آموزش داده شده.
حتی علوم مختلف مانند ریاضی و فلسفه و... که بزرگترین فلاسفه و ریاضی دانان شاگردان پیامبران بودند. ابراهیم، داوود، ادریس، الیاس و دیگر پیامبران در هنرها و علوم مختلف حق استادی بر بشریت دارند. مانند نحو، اصول، تفسیر، کلام و علوم عقلی که ائمه طاهرین مبدأ آن بودند. در این بین انسانها فقط به میزان تلاش خود بر آن افزودند. پیامبران به انسان فهماندند که میتوان با ایجاد یک تعامل خاص با طبیعت زندگی خوبی را رقم زد.
پس دین آمده تا ما را به سمتی صحیح و مشخص هدایت کند و ما باید این مسیر را بشناسیم. برای شناخت اولا باید بدانیم هدف دین چیست و بناست چه کاری انجام دهد؟ وقتی این هدف را پیدا کردیم میتوانیم سبک زندگی خود را بر مبنای آن پایه گذاری کنیم و حتی با آن آداب و رسوم گذشته را تایید یا رد کنیم.
نوروز هم جهت با دین
تا اینجا به این نتیجه رسیدیم که اسلام میخواهد ما را به سمت خدا هدایت کند، موانع را بردارد و راه را هموار نماید. به همین نسبت میان آداب و رسوم گذشته حتی قبل از اسلام آنچه که خارج از این مسیر نیست مورد تایید اسلام است.کمااینکه قبل از اسلام سنتهایی بود که پس از ظهور اسلام تایید شد. مانند خمس، قرعه و... یعنی نه تنها این آداب و رسوم متعارض با دین نبودند بلکه دین آنها را تایید کرد و اتفاقا کسی که آن را بنیان نهاد نه پیامبر، نه نبی و نه شاگردانشان.
عید نوروز قبل از ظهور اسلام جزو رسوم ایرانیان بود که به تایید اسلام رسید و احادیث زیادی در خصوص آن به دست ما رسید. احادیثی که هم بر نوروز مهر تایید زده، هم اتفاقات این روز را ذکر کرده و هم آداب آن را بیان مینماید. این احادیث ذوجنبتین هستند. یعنی هم قول هستند، هم فعل هستند و هم تقریر...
به طور مثال در آن حدیثی که میگوید امام صادق علیه السلام روز اول بهار غسل کرده و لباس نو پوشیدند، اگر تایید لسانی نمیآمد برای ما کافی بود تا نوروز را اسلامی بدانیم. زیرا فعل امام برای ما کفایت میکند.
مظفر در کتاب اصولش میگوید: «مورد تقریر اگر فعل باشد مفاد آن اباحه و جواز آن خواهد بود. چنانچه آن عمل عبادت و یا از معاملات باشد، دلالت بر مشروعیت و صحّت آن خواهد کرد و اگر مورد تقریر گفتار باشد، مانند آنکه کسی در محضر معصوم علیه السّلام حکمی، یا کیفیّتی خاص از عبادت یا معاملهای را بیان کند، سکوت معصوم علیه السّلام حکم امضا و تأیید آن سخن را دارد، در نتیجه عمل به مفاد آن کلام، مشروع خواهد بود.»(1)
پس اگر در موردی امام معصوم آداب و رسومی را با بیانشان تایید و حتی خود ایشان به آن عمل میفرماید، آن آداب در زمره احکام اسلامی قرار دارد و ما بدون هیچ تردید آن را عمل میکنیم. به طور کل باید بدانیم اسلام با رسوم اقوام قبل و حتی بعد از اسلام سر جنگ ندارد. زیرا انسانهایی که به ایجاد آراب و رسوم قومی و قبیلهای در جهت انسانیتشان و نه در تضاد با اهداف الهی دست میزنند، در حال عمل به فطرتشان هستند و این عمل فطری مورد تایید دین است.
آنچه که دین آن را رد میکند عمل برخلاف دستورات و حتی برخلاف فطرت است. در آنچه که به فطرت انسانها برمیگردد اسلام جواز صادر کرده است. البته طبیعتا دارای دسته بندی و درجه بندی است. پس آن کسی که تمام به دستورات خدا عمل میکند کسی است که دقیقا مطابق با فطرتش عمل میکند و آن کسی که از خدا فاصله دارد، از فطرتش هم فاصله دارد.
ائمه معصومین علیهم السلام عمل تام به دستورات خداوند داشتند و به همین میزان عمل به آنچه که فطرتشان به آن میل دارد، داشتند. به همین دلیل است که خداوند در قرآن میفرماید لااکراه فی الدین قد تبین الرشد... اینقدر دین با فطرت هماهنگ است که به راحتی دستورات دین را قبول کرده و میپسندند. به همین دلیل اجباری در آنچه که انسانها با فطرتشان به راحتی قبول میکنند وجود ندارد. اگر انسانی احساس کراهت کرد در عمل به دستورات دین باید بداند که برخلاف فطرت عمل میکند نه متفق با آن.
در خصوص عید نوروز هم از این جهت نباید آن را با دستورات دین ناهماهنگ و متضاد خواند. حتی اگر در همین نوروز برخی افراد رسوم نامتعارفی داشتند، نمیتوان اصل آن را زیر سوال برد و آن را از اسلام دور دانست.
کسانی که با یک روایت یک رسم و ادب را کنار میگذارند باید بررسی همه جانبه عقلی و نقلی نسبت به عید نوروز و روایات داشته باشند. اگر دیده شود که در یک قضیه تاریخی امام معصوم علیه السلام نوروز را مردود خواند اولا باید خود روایت و اسناد آن را به دقت مورد بررسی قرار دهد. سپس تاریخچه آن لحظه که این بیان شریف صادر شده است را باید بررسی کند. زیرا بارها اتفاق افتاده که ائمه معصومین علیهم السلام در خصوص موضوعی بیانی داشتند که آن شرایط، تقیه لازم بوده.
به طور مثال ائمه علیهم السلام گاهی در جواب سوالات شرعی شیعیان جوابهای متفاوت میفرمودند، وقتی که از ایشان سوال میکردند که چرا به فردی اینطور پاسخ دادی و به فردی طوری دیگر، میفرمودند به دلیل اینکه دشمن نتواند شما را شناسایی کند و گاهی جوابهای متفاوت به وضعیت هر فرد بستگی داشت.
به طور مثال در تحریرالوسیله نقلی میآید که دونفر از کارمندان دولت عباسی خدمت امام صادق علیه السلام میرسند و از ایشان در خصوص پرداخت خمس سوال میکنند، امام میفرمایند شما خمس ندهید.
چند لحظه بعد دونفر دیگر با همان وضعیت وارد شده و در همین خصوص سوال میکنند. امام میفرمایند شما باید خمس بدهید(!) در صورتی که از نظر ظاهری هر چهار نفر یک وضعیت دارند و یک سوال میپرسند. دقت در تاییدیه و یا ردیه در میان علما به همین دلیل بوده است، که بی دلیل بر مردم سختگیری نشود و بی جهت حرامی حلال و حلالی حرام نشود.
تایید سنتها
رسول خدا در خصوص رابطه اسلام وسنتها فرموده است: مَنْ سَنَّ سُنَةً حَسَنَةً عُمِلَ بِها مِنْ بَعْدِهِ، کانَ لَهُ أجُرهُ وَ مِثْلُ اُجورهِم مِنْ غَیْرِ أنْ یَنْقُصَ مِنْ اُجورِهِمْ شَیْئاً وَمَنْ سَنَّ سُنَّةً سَیِئَةً فَعُمِلَ بِها بَعْدَهُ، کانَ عَلَیْهِ وِزْرهُ وَ مِثْلُ أوزارِهِمْ مِنْ غَیرِ أنْ یَنْقُصَ مِنْ أوزارِهِمْ شَیْئا؛ آن که سنّتی نیک را پایه گذاری کند و بدان عمل شود، پاداش عمل خودش به اندازه پاداش دیگر عاملان، به وی داده می شود، بدون آن که از پاداش عاملان کم شود؛ و آن که سنّتی بد را پایه گذارَد و بدان عمل شود، وَبال عمل خودش و دیگران برعهده اوست، بدون آن که از وِزْر و وَبال دیگران کاسته شود.(2)حضرت علی به مالک اشتر فرمود: و لاتَنْقُضْ سُنّةً صالِحَةً عَمِلَ بها صدورُ هذِهِ الاُمَةِ وَ اجْتَمَعَتْ بِها الاُلْفَة وَ صَلُحَتْ علیها الرعِیَّةُ وَ لاتَحْدُثَنَّ سنّةً تَضُرُّ بشیء مِنْ ماضی تلکَ السُّنَنِ فیکونُ الأجْرُ لِمَنْ سَنَّها وَالوِزْرُ علیکَ بِما نَقَضْتَ مِنها؛ آیین پسندیده ای را بر هم مریز که بزرگان این امتْ بِدان رفتار نموده اند و به وسیله آن، مردم به هم پیوسته اند و رعیّت با یکدیگر سازش کرده اند و آیینی مگذار که چیزی از سنّت های نیک گذشته را زیان رسانَد تا پاداش از آنِ نهنده سنّت باشد و گناه شکستن آن بر تو مانَد.(3) البته در احادیث فوق منظور از سنت، همان آداب و رسوم است. یعنی معنای عام سنت که شامل آداب و رسوم میشود.
اثبات نقلی
یکی از احادیث مهم در خصوص عیدنوروز حدیثی است به نقل از معلی بن خنیس است که شاید کاملترین حدیث در موضوع نوروز باشد. بهتر است قبل از بیان حدیث، بررسی سندی و رجالی آن مورد بررسی قرار بگیرید و به این شبهه پاسخ داده شود که آیا ابن خنیس جزو روات راستگو و مورد اعتماد است یا فردی جاعل و کذاب بوده. زیرا برخی افراد ابن خنیس را رد کردند و احادیث او را فاقد اعتبار لازم میدانند.ابوعبدالله مُعَلّی بن خُنَیس بَزّاز کوفی، از راویان و اصحاب امام صادق علیه السلام بوده است.(4) همچنین ایشان وکیل مالی امام ششم علیه السلام معرفی و شغل وی پارچهفروشی بوده است. ایشان در سال ۱۳۱ق، به دستور داودبنعلی، از فرماندهان حکومت عباسی کشته شد.
در مورد شخصیت ایشان نقلها و حتی روایاتی در دست است که نشان میدهد ابن خنیس نه تنها یکی از راویان راستگوی شیعه بوده، بلکه در شمار متقیترین اصحاب، امانتدارترین و فاضلترین آنها نیز آمده است و در خصوص شخصیت ایشان حدیث هم داریم.(5) در بررسی وثاقت ابن خنیس به نقلهای متعدد مراجعه میکنیم.
احمد بن محمد برقی، محدث و رجالی شیعه در قرن سوم قمری در کتاب رجال خود، معلی بن خنیس را از اصحاب امام صادق علیه السلام معرفی کرده است.(6) شیخ طوسی از مشهورترین محدثان و فقیهان شیعه، معلی بن خنیس را از اصحاب مورد اعتماد امام صادق علیه السلام و کارگزاران وی دانسته است.(7) همچنین علامه حلی، با استناد به نظر شیخ طوسی، او را راوی عادلی معرفی کرده است.(8) با این همه نجاشی و ابنغضائری، از علمای شیعه، او را در نقل حدیث، ضعیف و غیرقابل اعتماد دانستهاند.(9)
ما نظر نجاشی را در برخی موارد غیردقیق میدانیم. زیرا ایشان فردی رجالی نبوده و کتابش هم کتاب رجالی نیست. بلکه کتاب ایشان فهرست تصانیف و مؤلفین شیعه تا آن زمان است. نجاشى در مقدمه کتابش علت تألیف را چنین بیان کرده که: «من شنیدم که سید شریف - سید مرتضى علم الهدى - گفته عدهاى از مخالفین مذهب شیعه چنین سرزنش کردهاند که شما پیشینه و عالمى در شیعه ندارید که تألیف و تصنیف نموده باشند... من نیز به خاطر رد این کلام دست به تألیف زدم و تا آنجا که توان داشتم نام مؤلفین شیعه را جمع نمودم».
اینکه روی جلد کتاب عبارت «رجال نجاشی» آمده یقینا مربوط به ایشان نیست و به واسطه شهرت و تلخیص شاگردان یا بازنویسان و بعدها انتشاراتیها روی جلد آن درج شده است. در این کتاب برخی دقتهای رجالی به کار نرفته و نظرات نجاشی هم با استادش ابن غضائری بیشتر همخوانی دارد و امکان دارد نجاشی تعبدا برخی تاییدها و ردها را بیان کرده باشد.
در خصوص معلی بن خنیس اولا رجالیون متخصص و بزرگ توثیقش کردند. دوما دلایل عدم توثیق نجاشی هم آنچنان محکم نیست، چه آنکه یکی از دلایل تضعیف را استناد غلات به احادیث ابن خنیس میداند.(10) یعنی کسانی که در حق اهل بیت علیهم السلام غلو میکنند، از احادیث ابن خنیس استفاده میکنند! و خب معلوم نیست، جرم ابن خنیس چیست که آنها از احادیثش استفاده میکنند، آن هم سالها بعد. البته منکر آن نیستیم که خود این خنیس گاهی احادیثی را که نباید در میان برخی مردم بیان میکرد که بارها برایش دردسر ساز شد.
در میان رجالیون شاید بدون اغراق بتوان گفت یکی از سختگیرترین آنها سید ابوالقاسم خویی(۱۲۷۸-۱۳۷۱ش) است. این فقیه و رجالی معاصر، با بررسی روایات مدح و ذم درباره معلی بن خنیس، روایات مدح را دارای هماهنگی دانسته و در نتیجه، او را مردی راستگو و مورد توجه امام صادق(ع) و همچنین از اهل بهشت معرفی کرده است.
مرحوم خویی، همچنین غالیدانستن معلی را از تهمتهای اهل سنت به وی دانسته است که برای خدشهکردن در وثاقت راویان شیعه به آن متوسل میشدهاند.(11) به نظر همینقدر استدلال در توثیق ابن خنیس کافی باشد.
(ادامه دارد)
پینوشت:
[۱] اصولالفقه، ج۲، ص۶۲
[2] کنزالعمّال، ج۱۵، ص۷۸٫
[3] نهج البلاغه، صبحی صالح، ص۴۳۱
[4] طوسی، الغیبة، ج۱، ص۳۴۷
[5] طوسی، الغیبة، ج1، ص210
[6] برقی، رجال، ج۱، ص۲۶
[7] طوسی، رجال الطوسی، ج۱، ص۳۰۴
[8] حلی، خلاصة الاقوال، ج۱، ص۴۰۹
[9] نجاشی، فهرست أسماء مصنفی الشیعة(رجال النجاشی)، ج۱، ص۴۱۷
[10] ابن غضائری، الرجال، ۱۴۲۲ق، ص۸۷
[11] خوئی، معجم رجال الحدیث، ج۱۹، ص۲۶۹