مطالعات انجام شده روی سودمندی و اثرات درمان اختلالهای اکتسابی زبان نتایج ناامید کنندهای را در مورد کمیتگذاری ارزش درمان نشان میدهد، اما بحثهای روشن بینانه و عمیق در این زمینه، درباره ارزش صوری چنین کمیتهایی با احتیاط برخورد میکند. وجود نقاط ضعف در طرحهای پژوهشی و تعدد متغییرهای، یافتههای این مطالعات را با ابهام همراه میکند توانایی ارتباط فراتر از مجموعهای از نمرات زبانی است داگلاس Douglass (۱۹۸۳) تعریف جامعتری درباره مسئولیت پذیری به دست میدهد. گر چه وی درباره جنبههای قانونی مسأله بحث میکند، اما در ادامه میگوید مسئولیت پذیری به مفهوم توجیه تعهد شخصی فرد متخصص بالینی است در برابر کیفیت خدماتی که او به شخص مبتلا به کاستیهای ارتباطی ارائه میدهد. دستیابی به موفقیت و حل مشکلات کودکان مبتلا به اختلالهای رشدی زبان به دو عامل زیر بستگی دارد :
• وجود متخصصان آموزش دیده و ماهر در تمامی رشتههای مربوط
• نظامهای بهداشتی درمانی و آموزشی که به متخصصان اجازه دهد خدمات خود را به افراد متقاضی این خدمات ارائه دهند.
مطالعه علمی اختلالهای زبان در تمامی کشورهای پیشرفته انجام میشود. بسیاری از این بررسیها بگونهای مشابه صورت میگیرد و به نتایجی دست مییابد. اصول مداخلههای درمانی حاصل از این مطالعهها در بسیاری از کشورها یکسان است. اگر چنین نبود مطالعه اختلالهای زبان در کودکان در حال رشد ارزش اندکی میداشت، زیرا این مطالعهها به موارد فردی منحصر میشد و قابل تعمیم نبود. اگر تفاوتهایی در این زمینه دیده میشود، میتوان آن را از به کارگیری روش درمانی متفاوت و میزان تاکید بر آن دانست. با این حال، ارائه خدمات مبنای اولیه دیدگاهها و نگرشهای متخصصان و دست اندرکاران است، زیرا تسلی چنین خدماتی را ارائه میدهد و نسل دیگری از آن تاثیر میپذیرد. این مساله بویژه برای همکاران اتحادیه اروپا اهمیت دارد، زیرا درمانگران کالج سلطنتی گفتار و زبان (RCSLT)، با این هدف که بتوانند معیارهای مشخصی برای امور آموزشی و تخصصی در سرتاسر اروپا فراهم آورند، با گروههای متخصصان تمامی اعضاء اتحادیه در تماس نزدیکند.
[ناتوانیهای رشدی]
در حالی که در نظام های بهداشت و درمان کشورهای پیشرفته تاکید بر تبادل تجربیات است، تفاوتهای فراوانی در این نظامها به چشم میخورد. با این حال، روند کلی پیشرفت در این نظامها بگونهای است که ایجاب میکند تمامی ناتوانیهای رشدی در مراحل اولیه شناسایی و برای درمان آنها اقدام شود. در زمینه آموزش و پرورش نیز گرایشی دیده میشود که برای مبتلایان به اختلالهای زبانی پیامدهای مهمی به همراه دارد، و آن ادغام کودکان معلول با کودکان سالم در مدارس عادی است. فلسفه ادغام استثناء پذیر نیست. زیرا این دیدگاه بر آن است تا به تمامی کودکان این امکان را بدهد تا بطور کامل در تمام فعالیت های جامعه شرکت کنند و ناتوانی آنها سبب جدایی از دیگران و برچسب خوردن آنها نشود با این حال، این اقدام که به قصد کمک به کودکان مبتلا به ناتوانیهای مختلف تدارک دیده شده است، برای آنان مشکل ساز خواهد بود. موفقیت طرح ادغام کودکان ناتوان، نیازمند خدمات حمایتی بسیار ارزنده است، اما چنین خدماتی در برابر کمبودهای مالی و اقتصادی بسیار آسیب پذیرند. بنابراین، هنگامی که نظام آموزشی گرفتار مشکلات مالی و اعتباری است، باید با هر تلاشی که به منظور ادغام کودکان نیازمند خدمات ویژه در مدارس عادی صورت می گیرد محتاطانه و هشیارانه برخورد کرد. از سوی دیگر کودکان مبتلا به اختلالهای زبانی بویژه آسیب پذیرند، زیرا ما تاکنون نتوانستهایم تکنیکهای درمانی کامل و خوبی برای درمان آنان تدارک ببینیم و آنها را با اطمینان منتشر کنیم. ما هنوز برای بررسی چگونگی پاسخ کودکان مبتلا به اختلالهای زبانی به راهکارهای مدیریتی بخصوص، نیاز به زمان داریم و تا زمانی که این کودکان برای بقا دست و پنجه نرم میکنند چنین اقدامی ناممکن مینماید.در این باره که تا چه اندازه این باد موافق در همراهی با این کودکان معصوم تداوم خواهد یافت نگرانیهایی وجود دارد. از آن جا که کودکان مبتلا به اختلالهای زبان توان همراهی زبانی را با دیگران ندارند تا به آنان امکان دهد در مسیر فراگیری بیشتر قرار گیرند، ممکن است همیشه در برخورد با مشکلات خاصی که در درک و اجرا دارند دچار مشکل باشند. گرچه تمامی مهارتهای آنان به یک اندازه دچار مشکل نیست، میزان آسیب پذیری یادگیری را نمیتوان همیشه پیش بینی کرد. نیاز افراد مبتلا به اختلالهای زبانی انعطاف پذیری خدمات آموزشی است که بتواند هم زمان ساختارهای زبانی را بصورتی صحیح آموزش دهد و نیز به دیگر جنبههای آموزشی بپردازد. همچنین زمان بندی شیوههای آموزشی نیز باید انعطاف داشته باشد و اینجاست که استفاده از برنامه درس ملی، به رغم وجود معافیتهایی برای کودکان ناتوان، با اشکال روبرو میشود.
بنابراین ما باید همچنان در پی تبلیغ ضرورت وجود مراکز زبانی خاص در کنار روند عادی برنامه مدارس باشیم. این مراکز میتوانند خدمات فشرده زبانی به کودکان ارائه دهند و روی فنون درمانی و آموزشی کار کنند و آنها را محک بزنند. احتمالا همیشه ضرورت خواهد داشت تا برای آن دسته از مبتلایان به اختلالهای زبان که مشکلات جدیتری دارند و نمیتوانند خود را با تقاضاهای جامعه همگام و هماهنگ کنند مدرسههای شبانه روزی ویژهای تدارک دیده شود تا ضمن کسب راهبردهای یادگیری، بینش و بالندگی لازم را برای بقا به دست آورند. همچنین لازم است مراکز حمایتی ویژهای برای مبتلایان به مشکلات جدی پزشکی یا اختلالهایی که نیازمند ترکیب بخصوصی از نظارتهای پزشکی، آموزشی، و اجتماعی است فراهم آید. امکانات موجود ما در این زمینهها شامل درمان انفرادی، آموزش جبرانی، جایدهی در مراکز خاص زبانی، و جایدهی در مدارس ویژه کودکان مبتلا به اختلالهای ارتباطی است. تمامی این تسهیلات بر این فرض عمل میکنند که میتوان مهارتهای زبانی را که در حالت عادی بخودی خود فرا گرفته میشود به کودکانی که رشد بهنجار زبان ندارند آموزش داد. فرض دیگر در این باره آن است که میتوان کودکان را آموزش داد تا مهارتهای زبانی آسیب دیده را بصورتی دیگر جبران کنند. همچنین فرض شده است که کودکان مبتلا به اختلالهای زبان مورد بی مهری اجتماع قرار گرفتهاند، لذا برای جبران این بی مهری باید خدمات ویژهای برای آنان تدارک دیده شود.
منبع: اختلالهای رشد زبان (ویرایش دوّم)، کاترین آدمز، بتی بایرز براون و مارگات ادواردز، ترجمه: دکتر محمدتقی منشی طوسی، دانشگاه امام رضا (علیه السلام)، صص210-206، مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی، مشهد، 1385