کافه شعر (غلامرضا بکتاش)

غلامرضا بکتاش شاعر و نویسنده پرآوزه کشورمان اعتقاد دارد که کسی که شاعر است باید همه‌ی چیزهای ریز مثل صدا و سنگ و وزوز زنبور و خش‌خش برگ‌ها، برایش مهم باشد. نگاه‌های تازه به موضوع‌های پیش‌پاافتاده، از تخصّص‌های آقای بکتاش است.
دوشنبه، 1 ارديبهشت 1399
تخمین زمان مطالعه:
تصویر گر : افروز قلیزاده
موارد بیشتر برای شما
کافه شعر (غلامرضا بکتاش)
کودکی و نوجوانی‌اش در کنار خوشه‌های طلایی گندم، درو، قَلَمه زدن تاک و انار گذشته و دفتر خاطرات ذهنش پر از شکوفه‌های ملوس و جیرجیرک و گلّه‌ی زنبور عسل است. شاید مزه‌ی شیر طبیعی و پنیر محلی هنوز زیر زبانش باشد. کسی چه می‌داند، شاید هنوز خواب‌هایش پر از لبخند انار و سایه‌ی شیرین درخت‌های انگور است. گاه در روستا به دنبال خرگوش‌ها می‌دود و گاه با قرقره و کش برای بچّه‌هایش اسباب‌بازی درست می‌کند.

آقای بکتاش شعر نوجوان را از قیصر امین‌پور و ادبیات کودک را از نادر ابراهیمی آموخته است و از استادهایش باافتخار یاد می‌کند. او اعتقاد دارد: کسی که شاعر است همه‌ی چیزهای ریز مثل صدا و سنگ و وزوز زنبور و خش‌خش برگ‌ها، باید برایش مهم باشد. از بچّه‌هایی که شعر می‌گویند می‌خواهد از افراد مناسب راهنمایی بگیرند؛ چون خیلی‌ها بچّه‌های شاعر را از مسیر درست منحرف می‌کنند. شل سیلور استاین، مصطفی رحماندوست، افسانه شعبان‌نژاد و بیوک ملکی شاعران مورد علاقه‌ی او هستند. نگاه‌های تازه به موضوع‌های پیش‌پاافتاده، از تخصّص‌های آقای بکتاش است. گاه با یک نگاه جدید، تصوّر ما را از یک موضوع به هم می‌ریزد و کشف تازه‌ای را به ما تعارف می‌کند. طبیعت در شعر‌های آقای بکتاش مثل آب برای ماهی است. تا آب نباشد ماهی متولّد نمی‌شود.

نوجوانی درخت کاج، تا رادیو خبر داد، گوشِ ماهی‌ها پر ازآب است، خواستی رنگین کمان باشی، کتاب‌های شعر نوجوان آقای بکتاش هستند. توی پرانتز عرض کنم: (من کتاب‌های کودک او را هم دوست دارم. گاه می‌شود حال و هوای نوجوانی را در آن‌ها هم پیدا کرد.)
 

یک ماهی قرمز

یک ماهی قرمز
در تور ماهیگیری صیّاد
از سینه‌ریز آبی دریا
دیشب
نگین دیگری
افتاد
 

چرا روی زمینی

پرنده جفت خود را
میان یک قفس دید
برایش بال افشاند
ولی جفتش نفهمید
 
تو جایت آسمان بود
چرا روی زمینی
قفس را می‌پرستی
پیاده‌رو نشینی؟
 
بیا برگرد لانه
بزن در اوج بالی
به فکر جوجه‌ها باش
ببین افسرده حالی
 
ولی جفتش نفهمید
سرش را زیر پر برد
سر یک مشت ارزن
دوباره توسری خورد
 

کارگردان جهان

فکر می‌کردم کلاغ
یک سیاهی‌لشکر است
در طبیعت جز کلاغ
هر کسی بازیگر است
 
ناگهان دیدم که او
گرم صحبت می‌شود
نقش منفی می‌شود
نقش مثبت می‌شود
 
نقش او کم‌رنگ نیست
در طبیعت هیچ‌گاه
کارگردان جهان
نه ندارد اشتباه
 

ماهیان قربانی کرمند

 کرم کوچک در تقلّا
مانده بر قلّاب آویزان
ماهیان قربانی کرم‌اند
کرم‌ها
قربانی قلّاب
آن طرف قلّاب
می‌خندد به ریش آب


منبع: مجله باران


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط