پایان دوره کلاسیک در زیباشناسی یونان باستان

هنگامی که یونانیان به زیبایی اشاره می‌کردند، تقریبا فقط به زیبایی اخلاقی می‌پرداختند تا به زیبایی زیباشناختی.
پنجشنبه، 11 ارديبهشت 1399
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
پایان دوره کلاسیک در زیباشناسی یونان باستان
با ارسطو به پایان دوره کلاسیک، در زیباشناسی روزگار باستان می‌رسیم. زیباشناسی ارسطو چکیده‌ای از دستاورد آن دوره است، گرچه در برخی از جنبه‌ها از آن فراتر می‌رود و به عصری جدید پا می‌نهد. زیباشناسی دوران باستان و کلاسیک یونان نه تنها برخلاف زیباشناسی روزگار ما بلکه برخلاف چیزی بود که از آغاز تاریخ انتظار داشتیم. زیباشناسی آن‌ها، دست کم در اروپا، اولین سیستم و نظام زیباشناسی‌ای بود که در آن نظریه هنر به صورت مکتوب در آمد، با این همه، این زیباشناسی نه ساده بود و نه آنگونه که در دوره‌های بعد طبیعی و ابتدائی دانسته شد.
 
اولا، در این نظام از زیبایی به ندرت نام برده می‌شد. هنگامی که یونانیان به زیبایی اشاره می‌کردند، تقریبا فقط به زیبایی اخلاقی می‌پرداختند تا به زیبایی زیباشناختی. این مسئله قابل توجه است زیرا این زیباشناسی روزگار و کشوری به حساب می‌آمد که زیبایی‌های زیادی را خلق کرده بود اما ارتباطش با خوبی، حقیقت و سودمندی را از ارتباطش با زیبایی نزدیک‌تر می‌دید. لذا هنوز ایده هنرهای «عالی» شکل نگرفته بود.
 
ثانیا، این نظریه به بازنمایی طبیعت از طریق هنر علاقه اندکی نشان می‌داد. همچنین این امر قابل توجه است، زیرا نظریه فوق در دوره و کشوری شکل می‌گیرد که هنرش از سمبل‌های انتزاعی به نفع فرم‌های طبیعی دست برداشته بود. حتی قابل توجه در این است که نظریه متعلق به یونانیانی است که ذهن انسان را منفعل می‌دانستند و فکر می‌کردند هر آنچه را که انسان انجام می‌دهد ناشی از خود او نیست بلکه از یک الگوی خارجی نشئت می‌گیرد: در همه فعالیت‌های انسان، در هنر، شعر و علم، یونانیان حقیقت را مهم‌ترین عنصر به شمار می‌آوردند. ما پیش از سقراط و افلاطون توجه زیادی به بازنمایی طبیعت توسط نقاشان، مجسمه سازان و شاعران نمی‌بینیم. اصطلاح میمسیس استفاده می‌شد، اما اساسا به معنای بازی کردن نقش بود نه بازنمایی جهان خارج. میمسیس برای رقص، موسیقی و هنر بازیگران به کار می‌رفت، اما برای مجسمه سازی، نقاشی و شعر حماسی کاربردی نداشت. هنگامی که برای طبیعت اطلاق می‌شد به معنای تقلید روش‌های طبیعت بود تا تجلیات آن. بنا بر عقیده دموکریتوس، انسان‌ها ساختمان سازی را با تقلید از پرستو و آواز را با تقلید از بلبل و قو یاد گرفتند.
 
ثالثا، نظریه کلاسیک، هنر را با خلاقیت مرتبط نساخت. این امر از ملتی که توانایی خلاقانه بسیار بالایی داشت تعجب آور بود. یونانیان به عنصر خلاقیت در هنر توجه اندکی نشان می‌دادند و به آن ارزش نمی‌دادند. علت این مسئله در این حقیقت نهفته بود که به اعتقاد آن‌ها قوانینی ابدی و جاودانی بر جهان حکمفرما بود و هنر به جای تلاش برای ابداع قوانین، می‌بایست قوانین مختص به اشیاء و پدیده‌ها را کشف می‌کرد. بنابراین به بداعت در هنر ارج نمی‌نهادند، با وجود این، آن‌ها مسائل زیادی را در هنر مطرح کردند که در قلمرو هنر بدیع بود. آن‌ها معتقد بودند هر آنچه که برای هنر خوب و مناسب است (و به طور کلی برای زندگی)، جاودانه و ابدی می‌باشد. بنابراین، به کارگیری فرم‌های جدید، غیرمتعارف و جدید نشانه‌ای است بر اینکه هنر مسیری ناصحیح و اشتباه را می‌پیماید.
 
رابعا، نظریه هنر یونانی درست از آغاز اندیشه‌های فیثاغورثی‌ها، نظریه‌ای ریاضی بود. این نظریه همچنین به هنرهای تجسمی نیز سرایت کرد. مجسمه سازان با پرچم داری پولوکلیتوس، کشف قوانین جدید درباره بدن انسان و به عبارت دقیق‌تر کشف فرمول‌های ریاضی ناشی از نسبت‌های حاکم در بدن را وظیفه ثابت خود دانستند. قابل ذکر است که بگوییم، این زیباشناسی درست زمانی که هنر یونانی از فرم‌های هندسی به فرم‌های ارگانیک گذر میکرد، به وجود آمد.
 
تنها بعد از گذر از فرهنگ یونانی (Hellenic) به فرهنگ یونانی گرایی (Helenistic) بود که اندیشه‌های زیباشناسی کلاسیک به نفع اندیشه جدیدی که به اندیشه‌های دوران ما نزدیک‌تر بود، صحنه را خالی کرد. از این پس بود که بر ایده خلاقیت در هنر تأکید بیشتری گردید و رابطه بین هنر و زیبایی شناخته شد. تغییرات دیگری نیز روی داد: یعنی نظریه هنر از اندیشه به تخیل، از تجارب به ایده ها و از قوانین به توانایی‌های شخصی هنرمند تغییر جهت داد.
 

دوره یونانی‌گرایی

در طول شش قرنی که از قرن سوم پیش از میلاد آغاز می‌شود و در قرن سوم پس از میلاد پایان می‌یابد، رویدادهای بسیار مهمی رخ داد. یونان سقوط کرد، پادشاهان دیادخی (Diadochi) ظهور و سقوط کردند، امپراتوری روم غربی به وجود آمد، تفوق یافت و رو به انحطاط نهاد. ساختار اقتصادی، سیاسی و فرهنگی جهان فراتر از حد تصور دگرگون شد. اما مسیر دگرگونی‌ها، در رابطه با اندیشه های مرتبط با زیبایی و هنر طور دیگری پیش رفت. در طول این دوره، اندیشه‌های مذکور دستخوش تغییرات زیادی نشد.

اندیشه‌های مدون به زبان یونانی، ابتدا در آتن و سپس در اسکندریه، هنوز بعد از شش قرن در جهان لاتینی روم و با کمترین تغییراتی مورد تأیید بود. به همین علت می‌توان به این شش قرن به عنوان یک فصل واحد در تاریخ زیباشناسی پرداخت، گرچه دو دوره تاریخ اقتصادی و سیاسی را در برمی گیرد: یعنی دوره یونانی گرایی سه قرن پایانی پیش از میلاد و دوره امپراتوری روم مربوط به قرن اول پس از میلاد.
 
عادت بر این است که فرهنگ یونانی‌گرایی با فرهنگ یونانی در تقابل قرار داده شود. واژه یونانی (Hellenic) به فرهنگی اطلاق می شود که توسط یونانیان در دوره‌ای که با جهان خارج از خود ارتباطی نداشتند، به وجود آمد، یعنی در این دوره نه تأثیر چشمگیری بر دیگران داشتند و نه از دیگران متأثر بودند. فرهنگشان یکپارچه و اصیل بود و شامل قلمرو محدودی می‌شد. ولی منظور از واژه یونانی گرایی (Hellenistic)، عبارت از فرهنگی یونانی است که از قرن سوم به بعد در کشورهای دیگر شروع به رشد و نفوذ کرده و بنابراین گرچه قلمرو گستردهای را شامل شد، ولی یکپارچگی خود را از دست داد. در مرز میان دوره یونانی و دوره یونانی‌گرایی، دوره کوتاه حکمرانی اسکندر کبیر قرار دارد؛ فرهنگ یونانی گرایی با اسکندر آغاز می‌شود.
 
منبع: تاریخ زیباشناسی، جلد اول، ووادیسواف تاتارکیوچ، ترجمه: سید جواد فندرسکی،صص340-336، نشر علم، تهران، چاپ أول، 1392


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.