ردیف | اسم | معنی |
1 | سوگند | قسم، استواری بر پیوند، استواری بر گفتن و راست گفتن |
2 | سودابه | دارندهی آب روشنی بخش، نام زن کیکاووس |
3 | سهی | راست و بلند، نام زن ایرج |
4 | سیما | (تلفظ: simā) (عربی) چهره، صورت، (در قدیم) نشان و حالتی در صورت انسان که مبین حالات درونی باشد. روی، چهره، صورت |
5 | سیمبر | دارنده اندام سفید. اشاره به بدن سفید است. (برهان ) (آنندراج ).دارنده ٔ بدن سفید. (فرهنگ فارسی معین ). سیم تن. سیمین تن |
6 | سیمروی | سپیدروی. کسی که دارای پوست سفید باشد |
7 | سیمگون | سپید، سپیدگون، سفید، سفیدرنگ، نقره فام، نقره گون |
8 | سیمین | نقره گین. منسوب به سیم و نقره. (ناظم الاطباء). منسوب به سیم. (آنندراج ). از سیم ساخته |
9 | سیمین چهر | دارای چهره ی سیمین، سپیدروی |
10 | سیمین دخت | دختر سپید روی، زیبا و درخشنده |
11 | سیمین رخ | کسی که دارای روی جذاب و زیبا و به رنگ سپید باشد |
12 | سیندخت | نام مادر رودابه، نام زن مهراب شاه والی کابل است که مادر رودابه جد مادری رستم باشد |
13 | سوسن | نام گلی خوشبو از طایفه زنبق، دارای برگهای باریک |
14 | سوزان | آتشین، حار، داغ، سوزنده، گرم، محترق، مشتعل، ملتهب، تبدار، پرسوزوگداز، پرسوز، سوزناک، شدید |
15 | سمن ناز | نامی دخترانه برگرفته از سمن و ناز، سمن (یاسمن) + ناز (زیبا) |
16 | سمن گل | نامی دخترانه به معنای گل یاسمن |
17 | سمن سیما | سمن پیکر چهره او در سپیدی چون گل یاسمن است، سمن (فارسی) + سیما (عربی )، سمن چهره |
18 | سومیا | محبوب، دوست داشتنی، جذاب روی |
19 | سومیتا | نامی دخترانه به معنای لطف و محبت، مهربانی |
20 | سی گل | نامی فارسی سی (عدد)+ گل ، سی عدد گل |
21 | سیرانوش | (تلفظ: sirānuš) (سیر در پهلوی به معنی راضی و خشنود و انوش به معنای جاویدان )، روی هم به معنی خوشنودی و رضایت مندی جاودان - نام دیگر شیرین همسر خسروپرویز پادشاه ساسانی |
22 | سودابه | دختر پادشاه هاماوران ، زن کیکاووس پادشاه کیانی که عاشق سیاوش گردید |
23 | سنبله | نوعی گل آذین که گلهای بدون دُمگل آن در اطراف یک محور جمع میشوند؛ خوشهی بعضی گیاهان مانند گندم و جو؛ صورت ششم از صورتهای فلکیِ منطقه البروج |
24 | سنبل | گیاهی است از تیره ٔ سوسنی ها دارای گلهای بنفش خوشه ای است و چون زود گل میدهد و گلش زیبا و خوشرنگ و خوش بو است مورد توجه است |
25 | سمن ناز | مرکب از سمن (یاسمن) + ناز (زیبا) |
26 | سمن زار | جایی که در آن گل های یاسمین بسیار روییده باشد، یاسمن زار |
27 | سَمن رخ | سمن (گل یاسمن) + رخ (روی) |
28 | سمن چهر | چهره ای سفید و لطیف چون سمن دارد |
29 | سمنبر | کسی که بدنی لطیف وسفیدوخوشبودارد |
30 | سمنگل | سه برگ را گویند، یعنی گیاهی و رستنیی هست که آنرا سه برگه میگویند |
31 | سریرا | به معنی خوشگل وجذاب فرزند آریاسب درزمان حکومت داریوش |
32 | سروین | منسوب به سرو مانند سرو : بالای سروین در بعضی فرهنگ ها به معنی روسری |
33 | سروناز | نوعی زیبا از درخت سرو |
34 | سروگل | (سرو = درخت سرو + گل) (به مجاز) زیبا و با طراوت و شاداب - مرکب ازسرو (درختی همیشه سبز) + گل |
35 | سرنا | نوعی ساز بادی چوبی از خانواده نی که در نقاره خانه ها و روزهای جشن و سُرور نوازند |
36 | سرگل | اولین گل، بهترین از هر چیز، دهی از دهستان کدکن پائین رخ |
37 | سرور | شادی،نشاط،بزرگ، پیشوا، خداوندگار |
38 | سَرو | درختی مخروطی شکل، همیشه سبز، دارای شاخه های کوتاه پوشیده از برگ های ریز |
39 | سرمه | کحل، سیاهی، تیرگی، تاریکی |
40 | سرآویز | آنچه به سر می آویزند، آویز کننده سر |
41 | سداب | گیاهی خودرو با برگ ضخیم، بدبو، آبدار و تلخ، گل های زرد رنگ و دانه های قهوه ای |
42 | ستوده | پسندیده، حمید، محمود، مستحسن، مقبول |
43 | ستایش | تحسین، تعریف، تقدیر، تمجید، ثنا، حمد، مدح، مدیح، مدیحه، مرحبا، منقبت |
44 | ستاره | اختر، کوکب، نجم، نقطه درخشان در آسمان، ستارگان |
45 | سپیدار | درختی از خانواده بید با برگهای براق، درختی راست و بلند که پوست و چوب آن سفید است |
46 | سپینود | دختر پادشاه هند و زن بهرام گور، از بانوان باستانی که نامش در شاهنامه آمده است |
47 | سپیده | گلسپید (سفید) + گل، گل سفید |
48 | سپیده | روشنی کم رنگ آسمان در افق مشرق قبل از طلوع آفتاب، (در قدیم) سفیداب، ذره و براده ی قلع - روشنی کم رنگ آسمان قبل از طلوع افتاب |
50 | سبزه | ۱ - علف سبز چمن . ۲ - نوعی کشمکش سبز ۳ - گندم گون . ۴ - معشوق سبز چهر ۵ - بنگ یا سبزه بهار |
51 | سبزپری | فصل ربیع را گویند که بهار است |
52 | سبزبهار | نام نوایی است از موسیقی و آن را سبزه بهار نیز گویند |
53 | سبارو | به معنای کبوتر |
54 | سایه | شبح، ظل، نسار، نش، پناه، حمایت، توجه، عنایت، اثر، تاثیر، نتیجه، نفوذ، حشمت، بزرگی، جلال، غیرواقعی، صوری، وهمی، موهوم، نقاط تیره تر در نقاشی |
55 | ساویس | پنبۀ زده شده که لای جامه بگذارند،با ارزش |
56 | سانیا | سایه روشنِ جنگل - در گویش مازندران سایه روشن جنگل |
57 | سانوا | دختر خوش سخن، بانویی که شیرین حرف می زند |
58 | سامینا | مانند مینا، نام گلی - پیشوند مشابهت بعلاوه مینا، مانند مینا، نام گلی است |
59 | سامه | عهد و پیمان و سوگند. (برهان ) (شرفنامه ). پیوند و سوگند. (آنندراج ) |
60 | سالینا | شاهزاده |
61 | سالی | دهی است از دهستان کرگاه بخش ویسیان شهرستان خرم آباد، هر چیز دیرینه و کهنه و مستعمل را گویند، هر چیز دیرینه و کهنه و مستعمل را گویند |
62 | سارینا | پاک و منزه ، پاک سرشت ، پاک تینت ، نام اصیل ایرانی برای دختران |
63 | ساریان | به معنای دربی ازدرهای بهشت که خوشرویان به ان وارد میشوند |
64 | سارنیا | خالص، پاک، منزه، بانوی بی ریا، دختر پاکدامنخالص، پاک، منزه، بانوی بی ریا، دختر پاکدامن |
65 | سارنگ | به معنی سارنج است که مرغک سیاه ضعیف باشد |
66 | سارگل | (تلفظ: sār gol) گل زرد - گل زرد |
67 | ساتین | دختر خالدار، جام شراب ، محبوب و دوست داشتنی |
68 | ساتیا | از نامهای باستانی، صادق، راستگو، سیمرغ،سایه چشمان |
69 | ساتی | از نامهای باستانی، فرشته نگهبان ارواح |
70 | سازگار | 1- دارای گرایش به همراهی و همکاری با دیگران، هماهنگ، موافق؛ 2- ملایم طبع |
71 | سابود | ریسمانی را گویند که طفلان در ایام عید نوروز از جائی آویزند و بر ان نشسته در هوا ایند و روند، هاله ، مه گرد ، شادورد ، خرمن ماه |
اسامی عربی دخترانه با س
28 زن محبوبه که در عرب بوده است . نام معشوقه ای در عربردیف | اسم | معنی |
1 | سمیعه | شنوا |
2 | سمیه | نام مادر عماربن یاسر،سمی زهر آلود،بی همتا،صدای خوش |
3 | سنا | روشنایی، رفعت، بلندی |
4 | سنیه | نیک، نیکو، عالی، خوب |
5 | سودا | تجارت، دادوستد، معامله |
6 | سوده | ساییده، کوفته، نرم، سفته، سوراخ، گداخته، مذاب |
7 | سوره | زیبایی خدا، زیبا صورت |
8 | سها | اختر، ستاره، کوکب، نجم،نام کوچکترین ستاره ی دب اصغر |
9 | سیما | چهره، رخسار، نشانه، نما |
10 | سلوی | انگبین، عسل، بلدرچین، تیهو، سمانه، کرک، تسلی بخش |
11 | سلیله | گردن بندی با زنجیری از سه منات که در وسط قالبی قرار گیرد، دخت، فرزندِ دختر |
12 | سلیمه | ساده، پاک ،بی آلایش،زنی ارام و با هوش مونث سلیم |
13 | سما | آسمان، سقف خانه، سقف هرچیزی |
14 | سمانه | بلدرچین، کرک، آسمانه، سقف خانه |
15 | سمر | افسانه، حکایت، داستان، قصه، مشهور |
16 | اسمر | مونث اسمر زن گندم گون، زن سبزه روی |
17 | سَمیرا | (تلفظ: samirā) (عربی) زن گندمگون،ملکه افسانه ای آشور که به زیبایی و دانایی معروف است ،هم صحبت شبانه |
18 | سَمیره | همدم شبانه. زن افسانه گو در شب |
19 | سلوا | هر چیز که تسلّی دهد؛ انگبین، عسل |
20 | سلمی | زنی معشوقه در عرب |
21 | سلما | (تلفظ: selmā) نام درختی، (در عربی) (مؤنث سِلم) صلح، آشتی، زنِ صلح طلب - نام زنان عرب |
22 | سلامه | بی گزند شدن. بی عیب شدن |
23 | سلاله | آنچه بیرون کشیده شود از چیزی. نسل،فرزند |
24 | سکینه | آرام، آرامش، طمانینه، قرار، آرامش خاطر، سکنیت، وقار |
25 | سعیده | (تلفظ: saeide) (عربی) (مؤنث سعید )، سعید - مؤنث سعید، خجسته، مبارک، خوشبخت، سعادتمند |
26 | سعاده | نیک بختی. خلافت شقاوت و نیک بخت شدن. نیک بختی. نیک بخت شدن. فرخندگی. خجستگی. همایونی |
27 | سعادت | برکت، بهروزی، بهی، خجستگی، خوشبختی، خوشی، خیر، فلاح، کامرانی، نیکبختی، نیکروزی |
28 | سعاد | |
29 | سرور | بزرگ، پیشوا، خداوندگار،خوشحالی، خوشی، شادمانی، شادی، شعف، مسرت، نشاط |
30 | سدنا | (تلفظ: sadenā) سجده کننده بر خانه خدا، مرکب از سدن (عربی) به معنای سجده کردن به کعبه + ابف فاعلی (فارسی) |
31 | سخاوت | بخشش، بخشندگی، جوانمردی، جود، سخا، کرم، نان دهی |
32 | سحرنوش | (عربی فارسی) دوستدار سحر و روشنایی، صبوحی کننده |
33 | سحرگل | (عربی فارسی) گل سپیده دم؛ (به مجاز) زیبا و با طراوت |
34 | سحر | بامدادان، پگاه، سپیده دم، شبگیر، شفق، فلق |
35 | سِحر | افسون، جادو، جادوگری، ساحری، جاذبه، جذبه |
36 | ستیلا | بانوی بزرگوار و گرامی ، از القاب حضرت معصومه (سلام الله علیها) و حضرت مریم (سلام الله علیها) |
37 | ستی | عنوانی احترام آمیز برای زنان؛ ، بعبارتی دیگر فولاد و آهن. (برهان ) (غیاث ). آهنی سخت بود مانند پولاد |
38 | سبا | کبوتر سپید عشق , نام سرزمینی که بلقیس ملکه آن بود |
39 | ساهره | چشمة روان. دشت خوفناک، دوزخ |
40 | سامره | مؤنث سامر، نام شهری در عراق که مرقد امام دهم و یازدهم در آن واقع شده است |
41 | سامیه | سامیه به معنی بلند مرتبه است |
42 | ساقی | قدح پیما، سبوکش، نوشگر، محبوب، معشوق، پیر، مراد، خدا |
43 | ساغر | پیاله، پیمانه، جام، باده |
44 | ساعده | ۱ - شیر بیشه . ۲ - بازوی چرخ چاه، مدد کنندهپیاری دهنده |
45 | ساجده | بسیار سجده کننده، با ایمان، پاکدامن |
46 | ساحل | کناره، کرانه، کناره رودیادریا، زمین نزدیک دریا |
47 | ساحله | (ساحل + ه (پسوند نسبت))، منسوب به ساحل |
48 | ساریه | ابری که درشب می آید، نام یکی از دختران امام موسی(علیه السلام) |
49 | ساطعه | بلند. برآمده |
اسامی دخترانه عبری با اول حرف س
ردیف | اسم | معنی |
1 | ساران | جای بسیاری و فراوانی چیزی (در ترکیب با کلمۀ دیگر): چشمه ساران، شاخساران، کوهساران |
2 | سارای | اسم اصلی ساره است که زوجه ٔ ابراهیم بود، ماه شب چهارده. همان نماد زیبای |
3 | ساره | ساره به معنی خونه خدا میباشد |
4 | سالومه | گذر ایام سال وماه، زوجه زبدی و مادر یعقوب کبیر |
5 | سارا | زبده، خالص، بی غش، پاک و راستگو |
اسامی دخترانه ترکی با س
ردیف | اسم | معنی |
1 | سوین | کاسه،کوزه،دیگ،شادباش، عشق |
2 | سویل | دوست داشتنی |
3 | سونیا | الهه عقل و خرد در اساطیر یونان.دختری که در اجتماع رتبه بالایی دارد |
4 | سونای | نزدیک شدن ماه وخورشید به هم در سی و یک شهریور یعنی رسیدن عاشق و معشوق به هم روز عشق ( سونای)، آخرین ماه ، زیبا روی، ماه شب چهارده |
5 | سولماز | گل همیشه بهار، گلی که پژمرده نمىشود |
6 | سوگل | زردی باشد که به سبب آفتی در کشت زار افتد. (برهان ) (جهانگیری ). رجوع به سوکک شود.مورد علاقه و محبت زیاد، محبوب |
7 | سلینا | مانند سیل، خروشان، نام رودخانه ای در آذربایجان |
8 | سَلین | نام رودخانه ای در آذربایجان که از قره داغ سرچشمه می گیرد |
9 | سلدا | حامی، یاور، کلمه ای است ترکی به معنی کوهستان |
10 | سایا | نعمت و موهبت |
11 | سانلی | در زبان ترکی به معنای نامدار ، مشهور |
12 | سانای | مثل ماه |
13 | ساناز | ساناز یعنی مثل عشوه مانند ناز،یکتا ، بی مانند |
14 | ساچلی | گیسو بلند |
اسم های دخترانه کردی با حرف س
ردیف | اسم | معنی |
1 | سایدا | سایه مادر به زبان کردی |
2 | سروه | ملخ ریز که هنوز به شکل کرم باشد، سروه یک کلمه کردی است به معنی نسیم صبحدم |
3 | ساریسا | نام کردی به معنی کوشا است - نام کوهی در ترکیه |
4 | سارال | نام یکی از دهستانهای بخش دیواندره ٔ شهرستان سنندج |
5 | سایان | شمارنده،حسابگر،ارجمند و گرامی و ارزشمند |
اسامی دخترانه فرانسوی با اول حرف س
ردیف | اسم | معنی |
1 | سابین | یکی از ممالک مرکزی ایتالیای قدیم،سرو کوهی |
2 | سینره | نام گلی می باشد که در مناطق کوهستانی و مرتفع می روید |
3 | سی بل | ربه النوع خاک بود که یونانیان او را در مادر ژوپیتر و ژونو و نپتونوس و پلوتو می پنداشتند و برای او مخصوصا گاومیش و بز و خوک قربان میکردند |
4 | سولینا | رسمی، مقدس، موقر، محترم |
اسامی اوستایی-پهلوی دخترانه با س
ردیف | اسم | معنی |
1 | ساینا | ساینا به معنی سیمرغ بوده و کلمه ای به زبان باستانی ایران (پهلوی) است |
2 | سِتیا | نام ستیا از القاب حضرت معصومه (سلام الله علیها) بوده و به معنای زن پاکدامن، بانوی بلند مرتبه و زن با حیاست.نامی مناسب برای دختران |
3 | سروشا | منسوب به سروش، فرشته |
اسامی لاتین دخترانه با س
ردیف | اسم | معنی |
1 | سالسا | تند و تیز |
2 | سالویا | نام گلی است |
3 | سیلوانا | دختر بهشتی |
اسامی آشوری دختر با س
ردیف | اسم | معنی |
1 | سابرینا | مژده، نام ی دختر امریکایی با قدرت های جادویی |
2 | سوریا | خورشید سرخ. در هند خدای خورشید |
منبع: سایت آکا