در نظر اوگوست کنت، مرد برای اندیشیدن ساخته شده است. و زن برای دوست داشتن.
جنسیت و هوش و استعداد
به آنچه در ظاهر ادراکات آدمی و در واقع حاصل ارگانیسم بدن به ویژه فعالیت مغز و قشر آن است، هوش گفته می شود. هوش را می توان بخشی از نفسانیات دانست که از مرحله احساس تا مرحله فعل نمود خود را دارد. هوش قسمتی از شخصیت و عامل مشترک فکر، عقل، معلومات و دانستنی هاست و در واکنش های طبیعی و شرطی اعمال عادی و کارهای آزادی نقش دارد. انسان هوشمند، احساس، درک و حافظه برتری دارد و روابط بین اشیا را بهتر در می یابد ؛ واکنش های وی بجا و متناسب است و در هیجانات، انفعالات وعواطف، دقیق تر، ظریف تر و مؤثرتر عمل می کند.
برخی هوش را ترکیبی از استعداد عددی (روابط و مسائل ریاضی)، آمادگی روانی کلامی (حضور ذهن و کاربرد هر سخن در جای خود)، درک معانی (نقلی، عقلی، فلسفی و علمی)، حافظه، استدلال، فهم روابط فضایی و سرعت ادراک، دانسته اند و بعضی تعریف های دیگری از آن ارائه داده اند.
هوش به دو نوع نظری و عملی قابل تقسیم است. هوش نظری برای شناخت روابط و واقعیت ها به کار می رود و در میان نوابغ و فلاسفه و هنرمندان به صورت نمایان دیده می شود؛ هوش عملی شناخت محیط زندگی و سازگاری با آن است.
انسان ها از نظر فراوانی هوشی با توجه به سه عامل از هم متمایز می شوند:
١. ساختمان مغز به ویژه چین خوردگی های سطح خارجی آن.
۲. رشد و تکامل مغز در دوران کودکی و بلوغ.
٣. وقایع و امکاناتی که برای فرد پیش آمده است.
براساس تحقیقات و ارزیابی هایی که به عمل آمده است، انسانها از نظر بهره هوشی طبقه بندی شده اند؛ افرادی که بهره هوشی آنها بین ۵۰ تا ۷۰ قرار دارد کم هوش (کودن) دانسته می شوند؛ دارندگان بهره هوشی ۹۰ تا ۱۱۰ بهنجار و طبیعی اند، بین ۱۱۰ تا ۱۲۰ باهوش، ۱۳۰ تا ۱۵۰ بسیار پرهوش و ۱۵۰ تا ۲۰۰ نابغه اند.
از آنجا که مغز، سمبل هوش است و با (۱۰۱۴) سیناپس (اتصال عصبی) مشخص می شود که رقمی بسیار بزرگ است و رفتارهای متفاوت و غیرقابل پیش بینی ممکن است در هر انسانی بروز کند و نیز به سبب عوامل ورائتی، محیطی، و چگونگی رشد مغز هیچ دو انسانی، حتی دوقلوهای همسان رفتار و اندیشه یکسانی ندارند، انسانها از نظر فکر وجوش از هم متفاوت اند.
همچنین از عوامل مهم تمایز انسانها به لحاظ اندیشه و روان و استعدادها، عامل جنسیت است. در این زمینه مسائلی مطرح می شود، از جمله:
-آیا هوش با جنسیت ارتباط دارد؟
-در صورت ارتباط، میزان هوش در کدام یک از دو جنس، بیشتر است؟
-بین حجم و اندازه مغز باهوش چه رابطه ای می توان یافت؟
با آنکه تحقیقات کمی و کیفی زیادی درباره چنین پرسش هایی صورت گرفته است، به لحاظ پیچیدگی مغز تاکنون پاسخ قطعی به آنها داده نشده است و حاصل بررسی ها از حد فرضیه ها فراتر نمی رود. در زمینه هوش و جنسیت سه نظریه جلب توجه می کند:
برخی هوش را ترکیبی از استعداد عددی (روابط و مسائل ریاضی)، آمادگی روانی کلامی (حضور ذهن و کاربرد هر سخن در جای خود)، درک معانی (نقلی، عقلی، فلسفی و علمی)، حافظه، استدلال، فهم روابط فضایی و سرعت ادراک، دانسته اند و بعضی تعریف های دیگری از آن ارائه داده اند.
هوش به دو نوع نظری و عملی قابل تقسیم است. هوش نظری برای شناخت روابط و واقعیت ها به کار می رود و در میان نوابغ و فلاسفه و هنرمندان به صورت نمایان دیده می شود؛ هوش عملی شناخت محیط زندگی و سازگاری با آن است.
انسان ها از نظر فراوانی هوشی با توجه به سه عامل از هم متمایز می شوند:
١. ساختمان مغز به ویژه چین خوردگی های سطح خارجی آن.
۲. رشد و تکامل مغز در دوران کودکی و بلوغ.
٣. وقایع و امکاناتی که برای فرد پیش آمده است.
براساس تحقیقات و ارزیابی هایی که به عمل آمده است، انسانها از نظر بهره هوشی طبقه بندی شده اند؛ افرادی که بهره هوشی آنها بین ۵۰ تا ۷۰ قرار دارد کم هوش (کودن) دانسته می شوند؛ دارندگان بهره هوشی ۹۰ تا ۱۱۰ بهنجار و طبیعی اند، بین ۱۱۰ تا ۱۲۰ باهوش، ۱۳۰ تا ۱۵۰ بسیار پرهوش و ۱۵۰ تا ۲۰۰ نابغه اند.
از آنجا که مغز، سمبل هوش است و با (۱۰۱۴) سیناپس (اتصال عصبی) مشخص می شود که رقمی بسیار بزرگ است و رفتارهای متفاوت و غیرقابل پیش بینی ممکن است در هر انسانی بروز کند و نیز به سبب عوامل ورائتی، محیطی، و چگونگی رشد مغز هیچ دو انسانی، حتی دوقلوهای همسان رفتار و اندیشه یکسانی ندارند، انسانها از نظر فکر وجوش از هم متفاوت اند.
همچنین از عوامل مهم تمایز انسانها به لحاظ اندیشه و روان و استعدادها، عامل جنسیت است. در این زمینه مسائلی مطرح می شود، از جمله:
-آیا هوش با جنسیت ارتباط دارد؟
-در صورت ارتباط، میزان هوش در کدام یک از دو جنس، بیشتر است؟
-بین حجم و اندازه مغز باهوش چه رابطه ای می توان یافت؟
با آنکه تحقیقات کمی و کیفی زیادی درباره چنین پرسش هایی صورت گرفته است، به لحاظ پیچیدگی مغز تاکنون پاسخ قطعی به آنها داده نشده است و حاصل بررسی ها از حد فرضیه ها فراتر نمی رود. در زمینه هوش و جنسیت سه نظریه جلب توجه می کند:
عدم تفاوت هوشی
در این دیدگاه ادعا شده است که بهره هوش کلی زنان و مردان تا حد زیادی مشابه و یکسان است. از تفاوت اندک برتری هوشی پسران بر دختران نیز می توان چشم پوشید زیرا این تفاوت از شرایط محیطی و عوامل اجتماعی ناشی می شود.
ممکن است برخی برای تأیید این نگرش به توانایی هوشی خواجگان استدلال کنند، «خواجه ای به نام بیزان تین ژنرال نارسس، مدیر و فرمانده تیپ بسیار لایقی بود که در ۷۰ سالگی گوت ها و فرانک ها را در ایتالیا شکست داد» ولی پیداست که این موضوع نمی تواند دیدگاه برابری هوشی بین دو جنس را تأیید کند، بلکه شاهدی برای نابرابری و برتری هوشی جنس مذکر، حتی در صورت فقدان ترشح هورمون های جنسی مردانه (از بیضه ها) به حساب می آید زیرا مقصود از خواجه در این گونه موارد، فردی است که از نظر جنسی مذکر و به دلایلی فاقد بیضه است. به ویژه در این مورد که شخص فرمانده نظامی بوده است، احتمال می رود کسی باشد که پس از بلوغ (و شکل گیری تیپ مردانه) بیضه های خود را از دست داده باشد.
ممکن است برخی برای تأیید این نگرش به توانایی هوشی خواجگان استدلال کنند، «خواجه ای به نام بیزان تین ژنرال نارسس، مدیر و فرمانده تیپ بسیار لایقی بود که در ۷۰ سالگی گوت ها و فرانک ها را در ایتالیا شکست داد» ولی پیداست که این موضوع نمی تواند دیدگاه برابری هوشی بین دو جنس را تأیید کند، بلکه شاهدی برای نابرابری و برتری هوشی جنس مذکر، حتی در صورت فقدان ترشح هورمون های جنسی مردانه (از بیضه ها) به حساب می آید زیرا مقصود از خواجه در این گونه موارد، فردی است که از نظر جنسی مذکر و به دلایلی فاقد بیضه است. به ویژه در این مورد که شخص فرمانده نظامی بوده است، احتمال می رود کسی باشد که پس از بلوغ (و شکل گیری تیپ مردانه) بیضه های خود را از دست داده باشد.
افراط گرایان
برخی در زمینه کاستی مغز و توان هوشی زن به افراط گراییده اند و گفته اند «زنان مغز ندارند. اگر سر کوچکشان را پر کنیم از کار می افتد». شناخت های فکری برای زن به بهای از دست دادن ویژگی های زنانه ارزشمندش پدید می آید؛ زنان با هوش، سترون (نازا) اند و همه ناظران تأیید می کنند که زن باهوش، صفات و حالات مردانه دارد.
عدم رشد عقلی در برخی اندیشه ها از بزرگترین نقطه ضعف های شخصیت زن به حساب آمده است؛ امری که به نااستواری و غیر قابل اعتماد بودن شخصیت وی می انجامد و سبب می شود دیر یا زود نتواند معنویات و کمالاتی را که به دست می آورد، نگاه دارد و بر اثر دخالت های عاطفی عقل از مسیر خودش انحراف یابد. برخلاف این نظر که عامل موفقیت در زندگی زناشویی را بهره های هوشی نزدیک به هم زن و مرد می داند. بعضی گفته اند: «زنانی که شوهران خود را باهوش می پندارند، احساس نیکبختی دارند»، «از لحاظ خوشبختی زناشویی، صلاح است که مرد از لحاظ هوش، کمی برتر از زن باشد».
از نظر دکتر پل زولیوس موئبیوس ناتوانی ذهنی یا ضعف فکری زن، نه فقط واقعیت بلکه ضرورت است و نه تنها مواهب فکری زن از مرد کمتر است، بلکه آنها را بسیار سریعتر از دست می دهد. سر زن، کوچکتر از مرد است، و سر کوچک به طور طبیعی مغز کوچک را در خود جای می دهد، ضعف فکری، او را از استدلال دور می کند.
در نظر اوگوست کنت: «مرد برای اندیشیدن ساخته شده است. و زن برای دوست داشتن» و از دیدگاه پرودون، زن، حد وسط میان مرد و دنیای حیوانی است و به خودی خود علت وجودی ندارد، و زمانی که هوش خود را به کار گیرد، زشت، دیوانه می شود. «شوپنهاور» می گوید: «زن حیوانی است، با گیسوان بلند و افکار کوتاه.»
از نظر روسو: «تقریبا تمام دختربچه ها خواندن و نوشتن را با اکراه می آموزند، اما کاربرد سوزن را همیشه داوطلبانه یاد می گیرند... هیچ هنری را نه دوست دارند و نه یاد می گیرند و هیچ نبوغی هم ندارند».
به نظر نیچه: «وقتی زن دانشمند می شود، معمولا نشان آن است که در اندام های تناسلی او اختلالی روی داده است.»
پل بروکا می گوید: «نباید از نظر دور داشت که زن به طور متوسط اندکی کم عقل و هوش تر از مرد است و ممکن است درباره این تفاوت مبالغه شده باشد اما در هر حال، تفاوتی واقعی است. بنابراین، می توان فرض کرد که کوچکی مغز زن در عین حال، تابع کهتری جسمانی و کهتری فکری او است».
هاولاک الیس اظهار می دارد: «هزاران زن به نقاشی پرداخته اند اما فقط مردان در این رشته نبوغ داشته اند».
ژرژ ساند که خود، زن است، زن را به طور ذاتی احمق میداند، و لامنه آن را مجسمه زنده حماقت به حساب می آورد. و ایپولیت تن می گوید: «اگر استدلال، اندیشه و هوش را در اختیار زن بگذاریم، مثل آن است که چاقویی به دست بچه دهیم».
منبع: کتاب زن. سیدهادی حسینی و علی احمد راسخ . صص 213-218، انتشارات امیرکبیر. سوم. 1387.
عدم رشد عقلی در برخی اندیشه ها از بزرگترین نقطه ضعف های شخصیت زن به حساب آمده است؛ امری که به نااستواری و غیر قابل اعتماد بودن شخصیت وی می انجامد و سبب می شود دیر یا زود نتواند معنویات و کمالاتی را که به دست می آورد، نگاه دارد و بر اثر دخالت های عاطفی عقل از مسیر خودش انحراف یابد. برخلاف این نظر که عامل موفقیت در زندگی زناشویی را بهره های هوشی نزدیک به هم زن و مرد می داند. بعضی گفته اند: «زنانی که شوهران خود را باهوش می پندارند، احساس نیکبختی دارند»، «از لحاظ خوشبختی زناشویی، صلاح است که مرد از لحاظ هوش، کمی برتر از زن باشد».
از نظر دکتر پل زولیوس موئبیوس ناتوانی ذهنی یا ضعف فکری زن، نه فقط واقعیت بلکه ضرورت است و نه تنها مواهب فکری زن از مرد کمتر است، بلکه آنها را بسیار سریعتر از دست می دهد. سر زن، کوچکتر از مرد است، و سر کوچک به طور طبیعی مغز کوچک را در خود جای می دهد، ضعف فکری، او را از استدلال دور می کند.
در نظر اوگوست کنت: «مرد برای اندیشیدن ساخته شده است. و زن برای دوست داشتن» و از دیدگاه پرودون، زن، حد وسط میان مرد و دنیای حیوانی است و به خودی خود علت وجودی ندارد، و زمانی که هوش خود را به کار گیرد، زشت، دیوانه می شود. «شوپنهاور» می گوید: «زن حیوانی است، با گیسوان بلند و افکار کوتاه.»
از نظر روسو: «تقریبا تمام دختربچه ها خواندن و نوشتن را با اکراه می آموزند، اما کاربرد سوزن را همیشه داوطلبانه یاد می گیرند... هیچ هنری را نه دوست دارند و نه یاد می گیرند و هیچ نبوغی هم ندارند».
به نظر نیچه: «وقتی زن دانشمند می شود، معمولا نشان آن است که در اندام های تناسلی او اختلالی روی داده است.»
پل بروکا می گوید: «نباید از نظر دور داشت که زن به طور متوسط اندکی کم عقل و هوش تر از مرد است و ممکن است درباره این تفاوت مبالغه شده باشد اما در هر حال، تفاوتی واقعی است. بنابراین، می توان فرض کرد که کوچکی مغز زن در عین حال، تابع کهتری جسمانی و کهتری فکری او است».
هاولاک الیس اظهار می دارد: «هزاران زن به نقاشی پرداخته اند اما فقط مردان در این رشته نبوغ داشته اند».
ژرژ ساند که خود، زن است، زن را به طور ذاتی احمق میداند، و لامنه آن را مجسمه زنده حماقت به حساب می آورد. و ایپولیت تن می گوید: «اگر استدلال، اندیشه و هوش را در اختیار زن بگذاریم، مثل آن است که چاقویی به دست بچه دهیم».
منبع: کتاب زن. سیدهادی حسینی و علی احمد راسخ . صص 213-218، انتشارات امیرکبیر. سوم. 1387.