دو نیاز اساسی در زن و مرد وجود دارد یکی، نیاز به قدرت و دیگری نیاز به محبت و عشق (صمیمیت) است.
نیازهای جنسیتی در تعامل زن و مرد
یکی از مهم ترین زمینه های تفاوت زن و مرد، اختلاف آنها در نیازهای روان شناختی آنهاست که یکی از آنها نیازهای جنسیتی زن و مرد است. پرسش اساسی این است که زن و مرد به جز نیاز جنسی چه نیاز روان شناختی دیگری به یکدیگر دارند؟ اینکه مرد چه کمبود یا نیازی دارد که تنها به وسیله زن به آن دست می یابد و زن چه نیازی را از مرد طلب می کند؟ پاسخ به این پرسش ها می تواند به فلسفه ازدواج کمک کند.
نیاز به قدرت و محبت
دو نیاز اساسی در زن و مرد وجود دارد که پیگیری آنها در پژوهش ها می تواند به دانش منسجمی در این زمینه بینجامد؛ یکی، نیاز به قدرت و دیگری نیاز به محبت و عشق (صمیمیت) است. در نگاه کلی به نظر می رسد مردان قدرتمندتر از زنان هستند و زنان استعداد صمیمیت بیشتری دارند، در حالی که پژوهش ها نشان می دهند که مردان قدرت طلب تر از زنان و زنان مهرطلب تر از مردان هستند (جان بزرگی، ۱۳۹۵). هرچند برخی از پژوهش ها تفاوتی بین زن و مرد در زمینه قدرت و مهر نشان نمی دهند.
با توجه به تفاوت های اساسی که در بخش های پیشین و نیز متون منتشر شده در زمینه تفاوت های زن و مرد وجود دارد، پرسش این است که این تفاوت ها در زندگی زناشویی چه بازتابی دارند و چگونه می توان آثار این فاصله ادراکی را در زندگی مدیریت کرد؟
با توجه به تفاوت های اساسی که در بخش های پیشین و نیز متون منتشر شده در زمینه تفاوت های زن و مرد وجود دارد، پرسش این است که این تفاوت ها در زندگی زناشویی چه بازتابی دارند و چگونه می توان آثار این فاصله ادراکی را در زندگی مدیریت کرد؟
نیاز زنان به قدرت
بیشتر ویژگی هایی که پیش تر به عنوان ملاک ترجیحی زن و مرد برای انتخاب همسر بیان شد، بیانگر نیاز بیشتر زنان به مهر و نیاز بیشتر مردان به قدرت است. یکی از فرضیاتی که می تواند به مدیریت این مسئله کمک کند این است که زن و مرد براساس توجه به نیازهایی که بیش از پیش به جنسیت آنها مربوط است، پاسخ می دهند. تجارب بالینی بارها نشان داده اند که زمانی زن به همسر خود قدرت می دهد، مرد ضمن افزایش احساس رضایت و مسئولیت پذیری، توجه معنادار بیشتری به مدیریت منزل خواهد داشت.
برعکس، زمانی که زن به نوعی از همسر خود قدرت زدایی و تضعیف کند، تمایل مرد برای پرداختن به امور منزل، مشارکت و احساس مسئولیت کمتر می شود و بیشتر به روش های قدرت طلبانه هیجان مدار پناه خواهد آورد که همراه با خشونت است. از سوی دیگر نیز چنانچه مردان به نیاز مهرطلبی زنان به موقع و به اندازه پاسخ بدهند، بسیاری از رفتارهای منفی زنان کاهش و متقابلا دلگرمی او به خانواده افزایش می یابد (جان بزرگی، ۱۳۹۵).
برعکس، زمانی که زن به نوعی از همسر خود قدرت زدایی و تضعیف کند، تمایل مرد برای پرداختن به امور منزل، مشارکت و احساس مسئولیت کمتر می شود و بیشتر به روش های قدرت طلبانه هیجان مدار پناه خواهد آورد که همراه با خشونت است. از سوی دیگر نیز چنانچه مردان به نیاز مهرطلبی زنان به موقع و به اندازه پاسخ بدهند، بسیاری از رفتارهای منفی زنان کاهش و متقابلا دلگرمی او به خانواده افزایش می یابد (جان بزرگی، ۱۳۹۵).
نیاز به قدرت
نظریه های تکاملی بیشتر به ویژگی هایی مانند تسلط و پرخاشگری فیزیکی پرداخته اند که ممکن است ریشه تکاملی داشته باشد. آنها بر این باورند که مردان برتر، قدرت و منابع بیشتری را در اختیار دارند و این قدرت و اقتدار برای زنان جذاب است. به بیان دیگر، زنان بیشتر جذب مردان مقتدر می شوند (جان بزرگی، ۱۳۹۵).
قدرت را برخی مهار نسبی بر نتیجه با پیامد کار دیگران تعریف کرده اند (فیسکه، ۱۹۹۳ و رسون، جان و کلتر، ۲۰۱۲). قدرت عبارت است از: توانایی بالقوه فرد برای تغییر دادن رفتار سایر اعضای یک سیستم اجتماعی که تعمیم این تعریف در خانواده به این صورت می شود که قدرت خانواده عبارت از توانایی زوجین برای تغییر دادن رفتار دیگری است (السون، دیفرین و اسکوگراند، ۲۰۱۱).
چنانچه نیاز به قدرت را نیاز به توانایی به ظهور رساندن اراده فرد در خواسته ها و تصمیم های خود و توانایی اثرگذاری در تصمیم دیگران بدانیم، بنابراین، هم در زن و هم مرد، قدرت طلبی یک نیاز اساسی خواهد بود. اما به نظر می رسد که شکل بروز آن در زن و مرد متفاوت باشد یا اگر قدرت را توانایی نفوذ در تصمیم گیری و مدیریت اراده (چه برای خود و چه برای دیگری) بدانیم، جنسیت در میزان و شیوه بروز آن دخالت خواهد داشت. جدای از اینکه علت تفاوت زن و مرد را به عوامل ساختاری (مانند زیست شناختی) یا به عوامل فرهنگی (القای نقش جنسیتی) نسبت دهیم، شیوه نفوذ زن و مرد بر هم و روش اعمال قدرت در آنها یکسان نیست.
اگر قوی ترین فرد کسی است که بتواند بر نفس خود مسلط باشد، یا کسی که با دانایی و علم بر جهل و نادانی و با صبر بر خشم و پرخاشگری، غلبه کند پس جدای از جنسیت، هم زن و هم مرد می توانند قدرتمند باشند. در روابط بین فردی و به ویژه در روابط بین زن و شوهر این موضوع از مهم ترین زمینه های موفقیت و شکست است. مردان به علت داشتن ویژگی هایی مانند ثبات هیجانی، پرخاشگری، توانایی رهبری، اتکا به نفس، اطمینان، نیرومندی، تمایل به مسئولیت پذیری، جدیت، عینیت، دانش و سرراستی از زنان در مدیریت موفق تر شناخته شده اند (راجان و کریشانان، ۲۰۰۲).
استوارت و چستر (۱۹۸۱ و داوایس، بروکما، نوردلینگ و فرنهام، ۲۰۱۶) معتقدند که انگیزه قدرت در زن و مرد به روش های یکسانی تحریک می شود (نقل از کرایسلر و دیگران، ۲۰۱۰). شالتیز و برنشتین (۲۰۰۲) نیز نشان دادند که زمانی انگیزه قدرت در زن و مرد برانگیخته می شود، آنها تمایل دارند که دیگران را متقاعد کنند؛ اما در هر دوی این مطالعات تفاوت معناداری بین زن و مرد مشاهده نشد. همچنین، دریافتند که بین به دست آوردن قدرت، هرزگی و فساد رابطه وجود دارد، مگر اینکه فرد در برابر قدرت خود احساس مسئولیت کند (کرایسلر و دیگران، ۲۰۱۰). بنابراین، احساس مسئولیت به عنوان یک متغیر تعدیل گر برای قدرت عمل می کند.
به طور کلی، قدرت هم درون سو و هم برون سو است. نیاز به قدرت درون سو هنگامی مطرح می شود که فرد بتواند افکار، هیجان ها و رفتارهای خود را مدیریت کند. قدرت برون سو زمانی است که فرد علاقه مند باشد که از قدرت خود برای نفوذ بر دیگری استفاده کند. در متون روا نشناختی از «قدرت روی» (کنترل دیگران) و «قدرت برای» (کنترل خود) استفاده کرده اند (لیپا، ۲۰۰۵).
ادامه دارد...
منبع: مشاوره پیش از ازدواج، مسعود جان بزرگی، صص 29-31، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، قم، اول، 1397.
قدرت را برخی مهار نسبی بر نتیجه با پیامد کار دیگران تعریف کرده اند (فیسکه، ۱۹۹۳ و رسون، جان و کلتر، ۲۰۱۲). قدرت عبارت است از: توانایی بالقوه فرد برای تغییر دادن رفتار سایر اعضای یک سیستم اجتماعی که تعمیم این تعریف در خانواده به این صورت می شود که قدرت خانواده عبارت از توانایی زوجین برای تغییر دادن رفتار دیگری است (السون، دیفرین و اسکوگراند، ۲۰۱۱).
چنانچه نیاز به قدرت را نیاز به توانایی به ظهور رساندن اراده فرد در خواسته ها و تصمیم های خود و توانایی اثرگذاری در تصمیم دیگران بدانیم، بنابراین، هم در زن و هم مرد، قدرت طلبی یک نیاز اساسی خواهد بود. اما به نظر می رسد که شکل بروز آن در زن و مرد متفاوت باشد یا اگر قدرت را توانایی نفوذ در تصمیم گیری و مدیریت اراده (چه برای خود و چه برای دیگری) بدانیم، جنسیت در میزان و شیوه بروز آن دخالت خواهد داشت. جدای از اینکه علت تفاوت زن و مرد را به عوامل ساختاری (مانند زیست شناختی) یا به عوامل فرهنگی (القای نقش جنسیتی) نسبت دهیم، شیوه نفوذ زن و مرد بر هم و روش اعمال قدرت در آنها یکسان نیست.
اگر قوی ترین فرد کسی است که بتواند بر نفس خود مسلط باشد، یا کسی که با دانایی و علم بر جهل و نادانی و با صبر بر خشم و پرخاشگری، غلبه کند پس جدای از جنسیت، هم زن و هم مرد می توانند قدرتمند باشند. در روابط بین فردی و به ویژه در روابط بین زن و شوهر این موضوع از مهم ترین زمینه های موفقیت و شکست است. مردان به علت داشتن ویژگی هایی مانند ثبات هیجانی، پرخاشگری، توانایی رهبری، اتکا به نفس، اطمینان، نیرومندی، تمایل به مسئولیت پذیری، جدیت، عینیت، دانش و سرراستی از زنان در مدیریت موفق تر شناخته شده اند (راجان و کریشانان، ۲۰۰۲).
استوارت و چستر (۱۹۸۱ و داوایس، بروکما، نوردلینگ و فرنهام، ۲۰۱۶) معتقدند که انگیزه قدرت در زن و مرد به روش های یکسانی تحریک می شود (نقل از کرایسلر و دیگران، ۲۰۱۰). شالتیز و برنشتین (۲۰۰۲) نیز نشان دادند که زمانی انگیزه قدرت در زن و مرد برانگیخته می شود، آنها تمایل دارند که دیگران را متقاعد کنند؛ اما در هر دوی این مطالعات تفاوت معناداری بین زن و مرد مشاهده نشد. همچنین، دریافتند که بین به دست آوردن قدرت، هرزگی و فساد رابطه وجود دارد، مگر اینکه فرد در برابر قدرت خود احساس مسئولیت کند (کرایسلر و دیگران، ۲۰۱۰). بنابراین، احساس مسئولیت به عنوان یک متغیر تعدیل گر برای قدرت عمل می کند.
به طور کلی، قدرت هم درون سو و هم برون سو است. نیاز به قدرت درون سو هنگامی مطرح می شود که فرد بتواند افکار، هیجان ها و رفتارهای خود را مدیریت کند. قدرت برون سو زمانی است که فرد علاقه مند باشد که از قدرت خود برای نفوذ بر دیگری استفاده کند. در متون روا نشناختی از «قدرت روی» (کنترل دیگران) و «قدرت برای» (کنترل خود) استفاده کرده اند (لیپا، ۲۰۰۵).
ادامه دارد...
منبع: مشاوره پیش از ازدواج، مسعود جان بزرگی، صص 29-31، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، قم، اول، 1397.