ردیف |
اسم |
معنی |
1 |
دادآفرید |
از داد آفریده شده، از نامهای خداوند، (در موسیقی) از الحان قدیم موسیقی ایران، مرکب از داد (عدل) + آفرید (آفریده )، خداوند، نام یکی از سرودهای موسیقی |
2 |
دارانا |
نام روستایی در نزدیکی اهر |
3 |
دارینا |
زرگر، طلاساز، مجازا ارزشمند و گرانبها |
4 |
دالیا |
نوعی از گلِ کوکب |
5 |
دامینه |
زیبا، جاری و روان، همچنین به معنای دانش و دانایی نیز آمده است |
6 |
دایان |
سرافرازی و سربلندی |
7 |
دایانا |
(دایا (زر سرخ و طلا) + پسوند اسم سازِ (نا) ) به معنی مثل زر سرخ و (به مجاز) زیبا روی، زیبا و گرانمایه مانند زر سرخ، همچنین نام دیگر آناهیتا الهه آب |
8 |
دُرافشان |
آن که مروارید میافشاند؛ (به مجاز) بخشنده؛ دارای فصاحت و زیبایی، باران ریز |
9 |
دربانو |
در (عربی) + بانو (فارسی) مرکب از در (مروارید) + بانو |
10 |
دربها |
بانوی ارزشمند، دختری که مانند مروارید ارزشمند است، نام همسر کورش کبیر |
11 |
درتا |
در (عربی) + تا (فارسی) مانند در، مانند مروارید، همتای دُر |
12 |
درخشا |
نورانی، تابنده ، درخشان |
13 |
درخشان |
دارای درخشش، روشن و تابان، درخشنده، (به مجاز) جالب توجه و چشم گیر و خوب و موفقیت آمیز |
14 |
درخشنده |
(صفت فاعلی از درخشیدن)، دارای درخشش و تلألؤ؛ روشن و تابان |
15 |
دُردانه |
بسیار محبوب و گرامی، عزیزکرده، ناز پرورده؛ نیز فرزند بسیار گرامی |
16 |
دُرسا |
دُر= مروارید، لؤلؤ + سا (پسوند شباهت)، شبیه به دُر؛ (به مجاز) گران قیمت و ارزشمند |
17 |
درستی |
پاکی، حقیقت، صحت، نام دختر انوشیروان پادشاه ساسانی |
18 |
درفام |
مانند در درآسا دُرمانند به رنگ دُر |
19 |
درفشان |
درخشان و روشن |
20 |
درگل |
در (عربی) + گل (فارسی) مروارید گلها |
21 |
دُرناز |
(دُر= مروارید، لؤلؤ + ناز = زیبا و قشنگ) (به مجاز) زیبا رو و گران بها |
22 |
دَریا |
(در جغرافیا) تودهی بسیار بزرگی از آب، دریاچه، (به مجاز) شخص بسیار آگاه و دانشمند، (به مجاز) (در تصوف) حقیقت یا ذات حق |
23 |
دریادخت |
مرکب از دریا + دخت (دختر) |
24 |
دریاناز |
مرکب از دریا و ناز، مایه ناز و مباهات دریا یا به معنای دریای ناز، دارای زیبایی و لطافت فراوان، زیبا و قشنگ |
25 |
دلآرا |
موجب آرامش و شادی دیگران؛ محبوب، معشوق، نام همسر دارا (داریوش سوم) و مادر روشنک بنا بر روایات ایرانی |
26 |
دلارام |
(به مجاز) موجب آرامش خاطر، محبوب، معشوق، با آسودگی خاطر |
27 |
دل آسا |
موجب تسکین و آسایش دل |
28 |
دل آویز |
زیبا، دلنشین، محبوب |
29 |
دل انگیز |
پسندیده، خوب و زیبا |
30 |
دل بهار |
کسی که قلبش مانند بهار سبزو زنده است |
31 |
دلافروز |
(به مجاز) مایهی شادی و خوشی دل، محبوب و خوشایند؛ شاد و خرم، معشوق؛ در شاهنامه دل افروز فرخ پی نامِ زنی رومی و ایرانی نژاد که شاپور او را از اسارت رومیان رهانید و این نام را بر او گذاشت |
32 |
دلبر |
دارای زیبایی، جذابیت و توانایی جلب عشق و علاقهی دیگران؛ معشوق |
33 |
دلبند |
عزیز و دوست داشتنی؛ معشوق، اسیر کنندهی دل، جذاب و گیرا |
34 |
دلپذیر |
پسندیده، مطبوع - مطبوع، پسندیده |
35 |
دلپرور |
بسیار مطبوع، پرورش دهنده دل |
36 |
دلجو |
خوب، زیبا پسندیده، (در قدیم) تسلی دهندهی دل، غم خوار، عاشق، معشوق - زیبا و پسندیده، غمخوار، تسلی دهنده دل، معشوق |
37 |
دلدار |
معشوق و محبوب، مهربان، با محبت، (در تصوف) حق، خداوند - معشوق، محبوب، شجاع، مهربان، با محبت |
38 |
دلربای |
زیبا، جذاب، معشوق، محبوب، نام نوعی عتیق که دارای دانه های ریز براق است |
39 |
دلسا |
همچون دل، همانند قلب و (دارای احساس و عاطفه) |
40 |
دلشاد |
خوشحال و شادمان، در حال شادمانی |
41 |
دل فروز |
مایه شادی دل، زیبا، پسندیده و گرامی - موجب شادی دل، زیبا و پسندیده |
42 |
دلناز |
(دل + ناز = نوازش)، نوازشِ دل، دلنواز |
43 |
دلنواز |
مایهی آرامش دل، آرامش بخش؛ نوازشگر، مهربان و دلسوز، محبوب و معشوق |
44 |
دِنا |
فریاد شادی، قسمتی از کوهستان شمال غربی فارس که قله ای معروف به همین نام دارد؛ 2) نام شهرستانی در شرق استان کهگیلویه و بویراحمد |
45 |
دیانا |
(اوستایی) نیکی رسان، نیکویی بخش؛ (در اسطورههای رومی) الههی ماه، جنگلها، جانوران و زایمان، همتای آرتمیس یونانی |
46 |
دیبا |
نوعی پارچهی ابریشمی معمولًا رنگین |