ارزش علم آموزي و تربيت از منظر قرآن کريم
نويسنده:دکتر سيد عبدالوهاب طالقاني
قرآن پژوه و استاد دانشگاه و عضو هيئت تحريريه فصلنامه قرآني کوثر
قرآن پژوه و استاد دانشگاه و عضو هيئت تحريريه فصلنامه قرآني کوثر
چکيده:
بخوان به نام پروردگارت که آفريد(1) او انسان را از علق (خون بسته شده) آفريد (2) بخوان و درياب که پروردگارت از همه گرامي تر و بزرگوارتر است(3) همان پروردگاري که با قلم آموخت(4) به انسان آموخت آن چه را نمي دانست(5)
و در سوره ي بقره، آيه ي 31 مي خوانيم: (و همه نام ها را به آدم آموخت و سپس آن معاني را به فرشتگان عرضه داشت و گفت نامهاي اينها را به من خبر دهيد اگر راستگوئيد و گفتند تو از هر نقص و عيبي منزهي، ما را دانشي جز آنچه خود به ما آموخته اي نيست)
و در سوره الرحمن (آيات اول تا چهارم)، خداي عزوجل، خود را تعليم دهنده ي قرآن مي داند و پس از آفرينش انسان، بيان را به او آموخته است:
خداوند پيامبران را براي همين اصل اساسي رسالت داده تا آنچه را مردم نمي دانند به آنها ياد دهند و بر اين اصل انبياء را پس از خداوند، معلم حقيقي مي دانيم:
در سوره بقره آيه 151 آمده است:
(همان طور که در ميان شما پيامبري از خودتان فرستاديم که آيات ما را براي شما مي خواند و شما را پاک و پيراسته مي گرداند و به شما کتاب و حکمت مي آموزد و چيزهايي را که از پيش نمي دانستيد، يادتان مي دهد) (بقره 151/2).
نکته:
از آنها بخوريد و دام هايتان را بچرانيد که به راستي در اين نظام آفرينش براي خردمندان و انديشمندان نشانه ها و آيات فراواني است (طه 54/20)
اما چون اين انسان به زيور علم آراسته گردد و از او به «اوتوالعلم» تعبير شود، او را کنار ذات کبريايي حق تعالي و ملائکه مي بينيم:
خداوند که برپا دارنده ي عدل است گواهي مي دهد که جز او معبودي شايسته ي پرستش نيست و فرشتگان و دانشمندان نيز گواهي مي دهند. آري هيچ معبودي شايسته ي پرستشي جز او نيست همان که توانمند است و کارهايش هدف دار و حکيمانه است. (آل عمران 18/3)
و نيز خداوند به هرکس حکمت و دانش عنايت فرمايد از آن به خير کثير تعبير مي فرمايد:
و خلقت همه ي جهان آفرينش بر اين اصل استوار است که انسان ها عالم شوند و حقايق را دريابند. (بقره 269/2)
خدا همان است که هفت آسمان را آفريد و از زمين نيز مثل آن ها را آفريد؛ و فرمان او در ميان آن ها (ميان آسمان و زمين يا ميان آسمان ها و ميان زمين ها) فرود مي آيد تا بدانيد که خداوند بر هرچيزي تواناست و اين که خدا دانشش همه چيز را فراگرفته است (طلاق 12/65)
نکته:
(.... قال اني اعلم مالا تعلمون)
نمي فرمايد «ماتجهلون» و در آيه ي 32 همين سوره مي خوانيم:
( قالوا سبحانک لا علم لنا الا ما علمتنا ...)
سوال : آيا کلمات « جهاله، جاهلون، تجهلون» که در قرآن آمده چگونه بايد تعبير شود؟ و مورد استعمال آنها کجاست؟
پاسخ: شما در اول اصول کافي مي خوانيد: « کتاب العقل و الجهل» و پس از آن کتاب «فضل العلم» مي آيد و اولين حديث با اين عبارات شروع مي شود: قال رسول الله: ( ... عن ابي عبدالله عليه السلام قال)
« طلب العلم فريضه علي کل مسلم الا ان الله يحب بغاه العلم»
فرا گرفتن علم برهر مسلماني واجب است آگاه باشيد خداوند طالبان علم را دوست مي دارد.
نفرموده است « کتاب العلم و الجهل» بلکه جهل برابر عقل قرار گرفته است. توضيح آنکه : برابر روايت سوم «کتاب العقل و الجهل» عقل را اينچنين مي يابيم : قال: قلت له ما العقل، قال « ما عبد به الرحمن واکتسب به الجنان» آنچه در پرتو آن خداوند عز اسمه عبادت مي شود و به وسيله ي آن بهشت حاصل آيد، آن را «عقل» نامند، لذا آنچه انسان را از حقايق و تعالي الي الله دورکند « جهل» ناميده مي شود گرچه عالم به علوم ظاهر مي باشد.
اين آيات، مؤيد اين فرق است:
( انما التوبه علي الله للذين يعملون السوء بجهاله ... )
جز اين نيست که پذيرش توبه برخداوند براي کساني است که از روي ناداني کار ناپسند انجام مي دهند و بعد پشيمان شده، زود توبه مي کنند. آنانند که خداوند توبه شان را مي پذيرد، چه آن که خدا دانا و حکيم است. (نساء 17/4).
( و اذا جاءک الذين يومنون بايتنا فقل سلام عليکم ...)
و چون آنان که به آيات و نشانه هاي ما ايمان آورده اند نزد تو آيند، بگو: سلام عليکم ( سلام و سلامت بر شما باد) پروردگارتان مهرباني و رحمت را بر خويش نوشته و لازم نموده است. نوشته است که هر کس از شما مومنان از روي ناداني کار بدي انجام دهد و پس از آن پشيمان شده و گذشته را اصلاح کند، او را ببخشايد و بر او رحمت آورد چرا که خداوند بسيار بخشاينده و مهربان است (انعام 54/6)
در داستان حضرت يوسف (ع) و برادرانش مي خوانيم:
( قل هل علمتم ما فعلتم بيوسف و اخيه و اذا انتم جاهلون)
يوسف گفت آيا دانستيد که در گذشته آن
گاه که نادان بوديد، با يوسف و برادرش چه کرديد؟ (يوسف 89/12)
برادران يوسف به همه چيز علم داشتند اما از حقيقت عقل و عبوديت و اکتساب بهشت و اجتناب از گناه به دور بودند، از اين جهت آنها را جاهل مي نامند.
اصولاً جاهل در قرآن به کسي گفته مي شود که راه ضلال به پيمايد و از راه مستقيم و تقرب الي الله دور باشد:
الف) (قالوا يا موسي اجعل لنا الهاً کما لهم ءالهه قال انکم قوم تجهلون)
... گفتند: اي موسي! براي ما هم خدايي قرار بده همچنان که براي اينان خداياني است. موسي گفت: بي ترديد شما قومي هستيد که ناداني مي کنيد. (اعراف 138/7)
ب) (ائنکم لتأتون الرجال شهوتاً من دون النساء بل انتم قوم تجهلون)
آيا شما از روي شهوت و تمايل جنسي به سوي مردان مي رويد (هم جنس بازي مي کنيد) و زنان را وا مي نهيد؟ بلکه شما مردمي هستيد که سخت ناداني مي کنيد. (نمل 55/27)
ج) ( قل افغيرالله تأمروني اعبد ايها الجاهلون)
پس بگو: اي نادانان! آيا به من فرمان مي دهيد که غير خدا را بپرستم؟ (زمر 64/39)
علم تا آنجا ارزش دارد که در جهت تعليم، پيامبر اولوالعزم الهي مأمور مي شود. آن عبد صالح که از علم لدني بهره مند شده است را بيابد و کسب علم کند. مشروح داستان را از سوره کهف در قرآن مي شنويم:
در آن جا بنده اي از بندگان ما را يافتند که ما از نزد خود او را رحمتي خاص داده و از جانب خود دانشي به او آموخته بوديم. موسي به او گفت: آيا در پي تو بيايم تا آن چه تو را آموخته اند به من بياموزي تا مرا مايه ي رشد و هدايت باشد؟! او گفت: تو هرگز نمي تواني هم راهي مرا تحمل کني و صبور باشي (و آن چه را مي بيني بپذيري، چرا که ملاک کار من آن علم و درايت برتر است). و چگونه مي تواني بر آنچه دانش تو بر آن احاطه ندارد (ريشه و حکمت آن را نمي شناسي) صبر و تحمل کني؟ موسي گفت: اگر خدا بخواهد مرا صبور و اهل تحمل خواهي يافت و در هيچ امري تو را نافرماني نخواهم نمود.
وقتي موسي قول مي دهد که در برابر پيش آمد مسايل صابر باشد، عبد صالح به پيامبر الهي در حال تعليم مي گويد:
او گفت: بنابراين اگر همراه من آمدي نبايد از من چيزي بپرسي تا خود از آن سخني براي تو بازگويم (و راز و اسرار کار را بداني)، (سوره کهف آيات 65 تا 70)
اکنون که مقام علم و ارزش آن شناخته شد، به بينيم آيا مطلق علم ما را به مقصد مي رساند يا مقدمه است براي عمل؟ مسلماً علم هرگاه با عمل توأم شد، فلاح و فوز عظيم را نصيب صاحبش مي کند والا وبالي بيش نيست. حال با آيات قرآن، توضيح بيشتر داده مي شود:
بهترين خلق و بدترين خلق را از زبان قرآن مي شناسيم:
جايگاه علم و عمل در قرآن:
در اين آيات از کفار و مشرکين « بدترين مخلوق» و مومناني که اهل عمل صالح هستند. «بهترين مخلوق» تعبيرشده است. علت را با بررسي برخي از مفاهيم قرآن مي يابيم: در سوره
الشمس در آيات نخستين بعد از يازده سوگند مي فرمايد: (قد افلح من زکاها* و قد خاب من دساها* ...)
سوگند به خورشيد و پرتو روشن آن(1) و به ماه، هنگامي که به دنبال خورشيد درآيد (2) و به روز، آن هنگام که آن را (زمين را) خوب روشن گرداند (3) و به شب، آن هنگام که آن را (زمين را) خوب روشن گرداند (3) و به شب، آن هنگام که آن را فرا گيرد(4) و به آسمان و آن که آن را برافراشت (بناکرد) (5) و به زمين و آن که آن را گسترانيد (6) و به جان و آن که آن را آراسته و سامان داده است (7) آن گاه بدي ها و خوبي هايش را به آن الهام نموده است(8) و به همه ي اين ها سوگند که هرکس جان را پاک کرد، قطعاً رستگار شد(9) و آن که جان را پليد و آلوده کرد بي گمان زيان ديد (10) (سوره شمس، آيات 1تا10)
فلاح و رستگاري، هدايت و سعادت جاودانه در پرتو تزکيه و پاک نمودن نفس حاصل مي شود اما زيانباري و سوء عاقبت، نتيجه ي آلوده کردن نفس خواهد بود.
پس ملاک در سعادت، نفس و تزکيه نفس و ملاک در شقاوت، آلوده ساختن نفس معرفي شده است و از اين جهت در آيات فراوان ديده مي شود که خداوند متعال آدميان را بر مراقبت از نفس هشدار داده است.
( يا ايها الذين آمنوا عليکم انفسکم لا يضرکم من ضل اذا اهتديتم ...)
هان اي کساني که ايمان آورده ايد! بر شما باد که خود را مراقبت کنيد هرگاه شما هدايت يافته باشيد کساني که گمراه شده اند به شما زياني نمي رسانند. بازگشت همه ي شما به سوي خداست، پس شما را به آنچه عمل مي کرديد آگاه خواهد ساخت (مائده 105/5)
اين آيات را در کنار آيات 15و16 سوره مائده قرار مي دهيم و با هم آنها را با دقت مي خوانيم:
( يا اهل الکتاب قد جاءکم رسولنا يبين لکم کثيراً مما کنتم تخفون من الکتاب...)
اي اهل کتاب! همانا فرستاده ي ما به سوي شما آمد، او بسياري از چيزهايي را که از کتاب آسماني پنهان مي کرديد براي شما بيان مي کند و از بسياري در مي گذرد، به راستي از طرف خداوند براي شما نوري و کتابي آشکار آمده است (15)
خداوند با آن کتاب کساني را که خشنودي او را دنبال مي کنند به راه هاي سلامت هدايت مي کند و آنان را به اذن خود از تاريکي ها به سوي روشني بيرون مي برد و به راهي راست هدايتشان مي کند(16)
هدايت و راه يابي به راه هاي امن (ايمن) خروج از پليدي ها و تاريکي هاي جهل و نفاق و گناه و راه يافتن به روشنايي مطلق و هدايت به راه مستقيم، تماماً در سايه ي آگاهي بر معارف حقه و پيروي از آنها است.
يعني علم به حقايق و معارف الهي و عمل به وظايف و اجتناب از محارم و معاصي، سعادت انسان را تأمين مي کند و او را «خير البريه» معرفي مي نمايد.
براي توضيح بيشتر، بايد توجه داشت که آگاهي بر حقايق اعتقادي را «علم» مي ناميم و عمل به اخلاق حسنه و تداوم وظايف را، «تربيت» نام مي گذاريم.
يعني آنگاه که علم آمد، نوبت عمل مي رسد. نفس که شناخته شد، وظايف اخلاقي و عملي آن شناخته مي شود و عمل به آنها واجب مي گردد.
براي توجه بيشتر به اين مقدمه، آيات سوره ي رعد را با هم مرور مي کنيم.(از آيه ي 19 تا 22)
(افمن يعلم انما انزل اليک من ربک الحق کمن هو اعمي انما يتذکر اولوا * الذين يوفنون بعهدالله....)
آيا آن کس که مي داند آن چه از سوي
پروردگارت بر تو فرو فرستاده شده، سراسر حق و درست است؛ چون کسي است که نابيناست و نمي داند؟ تنها خردمندان متذکر مي شوند و پند مي گيرند.
پس علم در درجه ي اول معارف قرار دارد و درجه دوم، عمل به مسائل اخلاقي و انجام تکاليف الهي، يعني اتيان واجبات و ترک محرمات است که از آن هم خردمندان آگاهند.
خردمند در مقام عمل کيست؟
آنکه :
(1) آنانکه به پيمان خدا پايبندند و به آن وفا مي کنند و پيمان شکني ندارند (20)
(2) و هم آنانکه آن چه را خداوند دستور فرموده که پيوند داده شود، پيوند مي دهند.
(3) و از پروردگارشان مي ترسند
(4) و از بدي و سختي حساب آخرت هراس دارند.
(5) و هم آنانکه براي بدست آوردن رضاي پروردگارشان، صبر و تحمل مي کنند.
(6) و نماز را برپا داشتند (و اقاموا الصلوه)
(7) و از آن چه به آنان روزي داده ايم، پنهان و آشکارا به ديگران انفاق کردند.
(8) و با کارهاي نيک، بدي ها را دور مي کنند. فرجام نيکوي آن خانه پاياني (و آرامش ابدي) براي آنان است. (و يدرء ون بالحسنه السيئه...)
نکته ي مهم نهايي:
از قديم الايام بين متخصصين فن، يک مسئله ي اساسي و ريشه اي، مورد بحث و استدلال بوده است که آيا کدام يک از اين دو اصل، در مسئله ي تربيت، نقش بيشتري دارد.
آيا بنياد (يعني وراثت) و داشتن زمينه مساعد ذاتي در تعليم و تربيت، نقش مهم را ايفا مي کند و يا آنکه بنياد و وراثت در برابر تأثير محيط و اکتساب، ناچيز است و محيط نامناسب است که شرايط را دگرگون مي سازد، بدين معني : محيط خوب، خوبان را تحويل مي دهد و محيط بد، بدان را مي سازد. در ميان گذشتگان علم و ادب، سعدي شيرازي، از همه بيشتر در حکايات گلستان خود به اين مسئله پرداخته و داستان ها ساخته و از هر دو عامل، زيرکانه طرفداري کرده و مشخصاً نظر نداده که کدام يک موثرترند؛ گرچه در بعضي موارد، بنياد و وراثت را بيشتر اهميت داده است.
ما از بين داستان هاي تربيتي گلستان، به حکايت سوم از باب اول (سيرت پادشاهان) اکتفا مي کنيم.
طايفه ي دزدان عرب بر سر کوهي نشسته بودند و منفذ کاروان بسته و رعيت بلدان از مکائد ايشان مرغوب و لشکر سلطان مغلوب ... مدبران نظر داشتند که مقابله با اين مزاحمان نوپا، به مراتب آسان تر است تا وقتي که از قدرت بيشتري برخوردار شوند و اصولاً اقدام به تربيت قبل از شکل گيري، آسان است ولي چون شکل گرفت و قدرت يافت، کاري است بس مشکل.
درختي که اکنون گرفتست پاي
به نيروي مردي بر آيد زجاي
ورش همچنان روزگاري هلي
بگردونش از بيخ برنگسلي
سرچشمه شايد گرفتن به بيل
چو پر شد نشايد گرفتن به پيل
عده اي دلاور را اعزام داشتند که در کوه پنهان شوند و شبانگاه که دزدان خسته بر مي گردند و به خواب مي روند، به آنها حمله نمايند و دستگيرشان نمايند و به نزديک سلطان برند، نقشه عمل شد، دزدان را به نزد شاه آورند. شاه دستور داد همه کشته شوند، در ميان دزدان، جواني بود که يکي از وزرا (سنبل طرفدار محيط سالم و تربيت صحيح) شفاعت کرد که از گناه او در گذرد و کشته نشود تا به تربيت او اقدام نمايد. شاه که سنبل طرفداري از بنياد و وراثت است و تربيت محيط براي اينگونه افراد در نظر او نقشي ندارد مي گويد:
پرتو نيکان نگيرد هر که بنيادش بد است
تربيت ناهل را چون گردکان بر گنبد است
او معتقد است نسل و تبار آنها از بيخ منقطع بايد گردد، به دليل آنکه:
ابر اگر آب زندگي بارد
هرگز از شاخ بيد بر نخوري
با فرومايه روزگار مبر
کرني بوريا شکر نخوري
وزير در برابر شاه سکوت مي کند ولي سرانجام اظهار مي دارد: اما بنده اميدوار است که به صحبت صالحان تربيت پذيرد و خوي خردمندان گيرد، که هنوز طفل است و سيرت بغي و عناد در نهاد او متمکن نشده و در خبر آمده است:
« کل مولود يولد علي الفطره فابواه يهودانه و ينصرانه و يمجسانه»
با بدان يار گشت همسر لوط
خاندان نبوتش گم شد
سگ اصحاب کهف روزي چند
پي نيکان گرفت و مردم شد
عاقبت با وساطت ندما، شاه از کشتن او گذشت و گفت: بخشيدم گرچه مصلحت نديدم
اما وزير، به تربيت او اهتمام کامل نمود و چون آثار فلاح در او ظاهر گشت، تعريف او را به نزد سلطان نمود و گفت: تربيت عاقلان در او اثر کرده است و جهل قديم از جبلت او به در برده اما ملک در پاسخ گفت:
عاقبت گرگ زاده گرگ شود
گرچه با آدمي بزرگ شود
سالي دو بر اين برآمد و اوباش محلت در او پيوستند و عقد مراقبت بستند تا به وقت فرصت، وزير و هر دو پسرش بکشت و نعمتي با قياس برداشت و در مغاره ي دزدان به جاي پدر نشست و عاصي شد. ملک (طرفدار وراثت و بنياد) گفت:
شمشير نيک از آهن بد چون کند کسي
ناکس به تربيت نشود اي حکيم کس
باران که در لطافت طبعش خلاف نيست
در باغ لاله رويد و در شور بوم خس
زمين شوره سنبل بر نيارد
در او تخم و عمل ضايع مگردان
نکويي با بدان کردن چنان است
که بد کردن بجاي نيک مردان
شأن تربيتي انسان در قرآن کريم:
قرآن کريم، شأن انسان را از موجودات ديگر، جدا مي داند و خداوند متعال، انبياء بيشمار را با تعليمات آسماني و ملکوتي بسيار، براي تربيت انسان فرستاده است و اگر عقيده و تئوري : « پرتو نيکان نگيرد هر که بنيادش بد است» را بپذيريم، بعثت انبياء عظام، عبث و بيهوده خواهد بود و در ترجمه و فهم آياتي از قبيل :
(1) ( و ان ليس للانسان الا ما سعي )(نجم 93/35)
(2) (و من اراد الاخره و سعي لها سعيها و هو مومن فاولئک کان سعيهم مشکورا) (اسراء 91/71)
(3) (کل نفس بما کسبت رهينه ) ( مدثر 83/47)
(4) (کل امريء بما کسب رهين) (طور 12/25)
(5) (و لمثل هذا فليعمل العاملون) (صافات 16/73)
حيران خواهيم گشت. جز آنکه اعتراف کنيم همگان مسئول هستند و بايد پذيراي تعاليم الهي باشند.
توضيح بيشتر:
اوست آنکه بادها را مژده دهندگاني پيشاپيش رحمتش (باران) مي فرستد تا چون ابرهاي سنگين را برداشتند آنها را به سوي سرزميني که از بي آبي مرده و بي گياه است، گسيل کنيم و از آنها آب فرو ريزيم و با آن آب، از هرگونه محصولي برآوريم؛ مردگان را هم اين چنين زنده مي کنيم و از گورها بيرون مي آوريم (تجديد حيات گياهان را يادآور شديم) شايد شما متذکر شده (زنده شدن دوباره ي آدميان را در قيامت) در يابيد.
سرزمين پاک و حاصل خيز، روئيدني آن (به تمامي) با اذن پروردگارش بر مي آيد و سرزميني که آلوده گشته است، گياهش جز به سختي، آنهم آلوده و پليد، نمي رويد. اين چنين آيات و نشانه ها براي مردمي که سپاس گزارند، روشن و گوناگون بيان مي کنيم (سوره اعراف، آيات 57و58)
شعر سعدي در داستان گذشته (باران که در لطافت طبعش خلاف نيست) اشاره به مضمون همين آيه است و دقيقاً از همين آيه الهام گرفته است. اما اينجا مسئله ي خاک است و گياه که با تقويت خاک و يا تعويض خاک و تغيير شرايط، مي توان بستري مناسب براي باغ ديگري آماده نمود ولي با انسان چه کنيم؟
انسان در مسئله ي تعليم و تربيت، با ديگر مخلوقات مقايسه نمي شود. آن خود جهاني ديگر دارد با مسائلي پيچيده که حکمت ارسال انبياء، هدف پروردگار را در تعليم و تربيت مشخص مي دارد. اولاً خداوند، انبياء را براي همه ي مردم فرستاده و آنان وظيفه دار تعليم و تربيت همگان هستند.
(1) (و ما ارسلناک الا کافه للناس بشيراً و نذيراً)( سباء 82/43)
(2) (و ارسلناک للناس رسولاً و کفي بالله شهيداً ) (نساء 97/4)
(3) ( و ما نرسل المرسلين الا مبشرين و منذرين ) ( کهف 65/81)
پيامبر، همه را موعظه مي کند:
( قل انما اعظکم بواحده ان تقوموالله مثني و فرادي ) (سباء 64/43)
انبياء با اجراي دستورات الهي، در جهت نجات بشر، گاه با گروهي مواجه مي شوند که صريحاً به پيامبراظهار مي داشتند: چه موعظه کني و چه موعظه نکني، ما پذيراي شما نيستيم؛ براي مثال:
حضرت هود پيامبر، صريحاً به مردم خود اعلام مي دارد. (اني اخاف عليکم عذاب يوم عظيم...)
ولي مردم در جواب گويند: (قالوا سواء علينا اوعظت ام لم تکن من الواعظين)
(شعراء 135/26 و 136)
من بر شما از عذاب آن روزگار بزرگ (قيامت) مي ترسم
آن مردم گفتند: براي ما فرقي نمي کند که ما را پند و اندرز بدهي يا از واعظان نباشي (ما گوش نمي دهيم)
ولي برخي طوايف، پذيراي حرف حق نيستند و خداوند صريحاً مي فرمايد:
ولي خداوند هرگز امتي را هلاک نمي کند تا آنکه از سوي خود، پيامبراني بفرستد و آنها را آگاه کند، اگر پس از آگاهي، با عناد، نپذيرفتند آنگاه زمان هلاک آنها فرا مي رسد. (بقره 6/2)
بنابراين هلاکت و گمراهي و يا هدايت و نجات ابدي و پذيرش حق، تماماً از روي دليل و برهان و پس از اتمام حجت، انجام مي پذيرد. (قصص 59/28)
(... ليهلک من هلک عن بينه و يحيي من حي عن بينه) ( انفال 24/8)
... تا آن کس که بر اثر کفر و شرک نابود مي شود پس از روشن شدن حق نابود گردد و آن کس که بر اثر پيروي حق، حيات مي يابد دانسته و از روي دليلي روشن پيروي کند و حيات يابد.
سخن پاياني ما:
(1) براي ازدواج،از خانواده ي صالح، متقي و شجاع، همسر انتخاب شود.
(2) افراد اعم از زن و مرد، پيوسته مراقب خوراک و رفتار روزانه ي خود باشند.
(3) براي بچه دارشدن، مواقع خاص شرع مقدس با دستورات مربوطه، به هنگام هم بستر شدن، رعايت گردد.
(4) همسر به هنگام بارداري، در خورد و خوراک و طهارت و ساير سفارشات، تقيد خود را حفظ کند.
(5) همسر به هنگام شيرخوارگي فرزند، طبق دستورات دقيق شرع عمل کند.
(6) از روزهاي نخست، مراقب هم بازي هاي وي باشند و در تعليم و تربيت او طبق موازين شرعي و علمي، بکوشند و صدها مطلب ديگر که در کتاب هاي تربيتي به تفصيل آمده است.
تذکر:
(1) در حالي که در انجام خوبي ها اعم از عملي و اخلاقي کوتاهي نمي کني،از امر به معروف به ديگران دريغ مدار.
(2) درحالي که خود از گناهان و بدي ها، چه اخلاقي و چه کرداري، به دور هستي از نهي منکر جامعه کوتاهي مکن.
(3) از معاشرت و مصاحبت اخيار و نيکان، در ارتقاء تربيت خود، استفاده کن.
(4) از معاشرت با بدان، حتماً اجتناب نما که آثار سوء آن، آدمي را فاسد مي کند. آنگاه که جهنمي ها، يکي از علل دوزخي شدن خود را اظهار مي دارند مي گويند: (و کنا نخوض مع الخائضين* و کنا نکذب بيوم الدين) (مدثر 45/74و46)
(5) در مجلسي که، مجلس گناه ناميده
مي شود، شرکت مکن.
(6) اگر در مجلسي وارد شدي که ديدي اهل گناه هستند، اگر مي تواني با منکر مبارزه کن و موجب ترک گناه شو، و اگر نمي تواني تو خود جلسه را ترک کند که محيط فاسد به تو زيان مي رساند.
(7) در انتخاب غذا حتماً سعي کن غذا حلال و پاک باشد.
(8) از مواد غذايي حرام و نجس بپرهيز.
(9) هرگز گناه را حقير مشمار و از آن اجتناب کن.
(10) هرگاه به گناه آلوده شدي، بلادرنگ استغفار کن که توبه تأثير تربيتي عجيبي دارد.
منابع
1-قرآن کريم، ترجمه آيت الله محمد يزدي قم، 1387.
2-حجتي، باقر، تعلم و تربيت (ترجمه منيته المريد)
3-سعدي شيرازي، گلستان
4-طباطبائي، سيد محمد حسين، تفسير الميزان، تهران، بنياد علمي و فکري علامه طباطبائي، چاپ پنجم، 76.
5-کليني، محمدبن يعقوب، اصول کافي، تهران، دارالکتب الاسلاميه.
/س