لبخند آرام محسن

داعش یک گروه تروریستی و کافر بود که در سوریه و عراق و افغانستان جنایت های زیادی را مرتکب شدند، اما ایران اسلامی و سرافراز ما به خاطر رشادت ها و جان فشانی های شهدای مدافع حرم امن و امان و پر از آرامش بود....
جمعه، 23 خرداد 1399
تخمین زمان مطالعه:
نویسنده : علی باباجانی
تصویر گر : الهام درویش
موارد بیشتر برای شما
لبخند آرام محسن
گفتم قبل از این‌که سوار اتوبوس بشوم، نمازم را بخوانم. وضو گرفتم و به طرف نمازخانه رفتم. نمازخانه‌ی ترمینال خلوت بود. بیش‌تر وقت‌ها قبل از رفتن، در نمازخانه نمازم را می‌خواندم. دیدن آدم‌های جورواجور با تیپ و شخصیّت‌های مختلف در نمازخانه‌ی ترمینال برایم جالب بود. همه‌ مسافر بودند. گاه راننده‌های اتوبوس را می‌دیدم که با لباس مخصوص خودشان نماز می‌خواندند.

خواستم وارد نماز‌خانه شوم که دو نفر جلوتر از من وارد شدند. یکی از آن‌ها شلوار کردی با کاپشن سیاه پوشیده بود و یک ساک سیاه هم روی دوشش بود. ریش بلند و فری تمام صورتش را گرفته بود. دیگری کاپشن چرم قهوه‌ای داشت و شلوار لی با سبیلی که روی لبش نقش بسته بود. وقتی آن‌ها را دیدم کمی سُست شدم. مرد سیاه‌پوش عین داعشی‌ها بود. کسانی که اصلاً هیچ‌ جا برای‌شان اهمیّت ندارد. هر جا بروند ساک موادّ منفجره‌ی‌شان را با خودشان دارند و آن را میان جمعیت می‌اندازند؛ حتّی بعضی‌های‌شان هم جلیقه‌‌ی انفجاری دارند و خودشان را بین مردم منفجر می‌کنند. جنایت‌های داعش در سوریه و عراق و افغانستان در ذهنم رژه رفتند. یاد چند وقت پیش افتادم که گروهی به مجلس و مرقد امام حمله کردند و شکر خدا همه‌ی‌شان به هلاکت رسیدند.

نفس عمیقی کشیدم و گفتم: «خیال باطل نکن. داعش توی ایران چکار می‌کند؟ آن هم در این ترمینال و مسجد.»

کفشم را درآوردم و وارد مسجد شدم. به آن دو نفر نگاه کردم. مرد مشکی‌پوش نزدیک محراب بود و مرد قهوه‌ای‌پوش انتهای نمازخانه. من هم جایی را برای نماز خواندن انتخاب کردم. مهر را روی زمین گذاشتم و شروع کردم به اقامه گفتن. نگاهم به مرد مشکی‌پوش بود. مهری جلویش نبود. فهمیدم که از اهل تسنن است. نگران بودم؛ نگران این‌که نکند ساکی که کنار مرد مشکی‌پوش بود، منفجر شود و من هم در این انفجار بمیرم. وای نه! من هنوز هزاران آرزو دارم. اگر این طور می‌مردم، باید خودم را سرزنش می‌کردم؛ چون حس کرده بودم که این ساک و صاحبش مشکوک هستند. به فکرم رسید به حراست ترمینال بگویم؛ امّا با خودم گفتم: «بابا دو رکعت نماز شکسته می‌خواهی بخوانی. مگر چقدر طول می‌کشد!»

آهی کشیدم و گفتم: «لعنت بر شیطان!»

بعد نمازم را شروع کردم: «الله اکبر...»

ولی مگر راحت می‌توانستم نماز بخوانم؟! همه‌اش نگاهم به ساک بود. اگر ساک منجر شود، باید خودم را پرت کنم بیرون. گوشم را تیز کردم نکند بمب ساعتی باشد؛ امّا صدا نیامد.

سوره‌ی توحید را شروع کردم. بعد به رکوع رفتم و سجده. وای اگر در سجده بمیرم، چه!

حواسم به مرد پشت سری هم بود. نکند او جلیقه‌ی انفجاری پوشیده باشد؟

از دو طرف احساس خطر می‌کردم. وای چه کاری بود کردم. آخر نماز خواندن با این نگرانی و وسواس واجب بود؟! چرا اصلاً به نمازخانه آمدم. الان خانواده منتظر من هستند. اگر خبر مردنم را بشنوند، از همه بدتر مادرم سکته می‌کند. دلم برای مادرم تنگ شده. پدر هم منتظرم است. کاش سوار اتوبوش می‌شدم و به خانه می‌رفتم و نمازم را آن‌جا می‌خواندم. خدایا! اگر مردم، مرا ببخش.

هنوز دو رکعت مانده بود، مرد سیاه‌پوش داشت نماز می‌خواند. خب اگر قرار باشد بمبی داشته باشد، زودی خودش می‌رود بیرون و بمب منفجر می‌شود.

به دیوارهای مسجد نگاه کردم. دوربینی نبود. کاش در مسجد دوربین می‌گذاشتند و رفت‌وآمد را کنترل می‌کردند! وای فردا خبر در روزنامه‌ها چاپ می‌شود که بر اثر انفجاری در نمازخانه‌ی مسجد ترمینال، چند نفر از نمازگزاران به شهادت رسیدند؛ عکس من هم توی روزنامه چاپ می‌شد.

رکعت دوم را هم تمام کردم و به تشهّد رسیدم. خدایا! شاهد باش من در نماز مُردم. مرا ببخش اگر خطایی کردم!

کمی آرام شدم. نماز مغرب را تمام کردم. هنوز بمب منفجر نشده بود. دو رکعت نماز عشا مانده بود. با اضطراب و عجله دو رکعت را خواندم؛ اما مرد سیاه‌پوش با آرامش نمازش را می‌خواند. شاید منتظر بود که مردم بیش‌تری به نمازخانه بیایند و بعد بمب را منفجر کند.

هر طور شده نمازم را تمام کردم. کیفم را با عجله برداشتم و از نمازخانه بیرون رفتم. به بیرون از نمازخانه که رسیدم، نفس راحتی کشیدم.

 
  • - «آخیش، خیالم راحت شد!»
خَم شدم و بند کتانی‌ام را بستم. بعد سرم را بلند کردم. یک عکس روی در مسجد داشت به من لبخند می‌زد. پایین آن نوشته شده بود: «شهید مدافع حرم محسن حججی.»

چقدر خجالت کشیدم وقتی لبخند آرام او را دیدم!


منبع: مجله باران


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما
حمله هوایی ارتش اسرائیل به یک خودرو در غزه
play_arrow
حمله هوایی ارتش اسرائیل به یک خودرو در غزه
رهبر انقلاب: روزی بخواهیم اقدام بکنیم احتیاجی به نیروی نیابتی نداریم
play_arrow
رهبر انقلاب: روزی بخواهیم اقدام بکنیم احتیاجی به نیروی نیابتی نداریم
رهبر انقلاب: فردای منطقه به لطف الهی از امروز بهتر خواهد بود
play_arrow
رهبر انقلاب: فردای منطقه به لطف الهی از امروز بهتر خواهد بود
نقشه شوم آمریکا برای جهان به روایت رهبر انقلاب
play_arrow
نقشه شوم آمریکا برای جهان به روایت رهبر انقلاب
پزشکیان: حضور زنان در آینده کشور مؤثر تر از من است که اینجا ایستاده‌ام
play_arrow
پزشکیان: حضور زنان در آینده کشور مؤثر تر از من است که اینجا ایستاده‌ام
اهدای جوایز به زنان موفق در مراسم آیین تجلیل از مقام زن
play_arrow
اهدای جوایز به زنان موفق در مراسم آیین تجلیل از مقام زن
رهبر انقلاب: مداحی یک رسانه تمام عیار است
play_arrow
رهبر انقلاب: مداحی یک رسانه تمام عیار است
رهبر انقلاب: مهم‌ترین کار حضرت زهرا(س) تبیین بود
play_arrow
رهبر انقلاب: مهم‌ترین کار حضرت زهرا(س) تبیین بود
سرود جمعی با اجرای نوشه‌ور در حسینیه امام خمینی(ره)
play_arrow
سرود جمعی با اجرای نوشه‌ور در حسینیه امام خمینی(ره)
مدیحه سرایی احمد واعظی در محضر رهبر انقلاب
play_arrow
مدیحه سرایی احمد واعظی در محضر رهبر انقلاب
مداحی اتابک عبداللهی به زبان آذری در حسینیه امام خمینی
play_arrow
مداحی اتابک عبداللهی به زبان آذری در حسینیه امام خمینی
مداحی مهدی ترکاشوند به زبان لری در محضر رهبر انقلاب
play_arrow
مداحی مهدی ترکاشوند به زبان لری در محضر رهبر انقلاب
خطر تخریب یکی از بزرگترین مساجد دوران قاجار
play_arrow
خطر تخریب یکی از بزرگترین مساجد دوران قاجار
رستوران‌های که به سیب‌زمینی می‌گویند "فرنچ فرایز"
play_arrow
رستوران‌های که به سیب‌زمینی می‌گویند "فرنچ فرایز"
ربات انسان‌نمای پیشرفته چینی معرفی شد
play_arrow
ربات انسان‌نمای پیشرفته چینی معرفی شد