جلوه هاى حديث در تفسير صدرالمتألهين (1)
مقدمه :
رسول خدا فرمود: من دو چيز گرانبها براى شما برجا مى گذارم: كتاب خدا (قرآن) و اهل بيتم.
لازمه شناخت معارف الهى, رجوع به منابع اصلى دين است و مهمترين منبع دينى ما, وحى الهى و قرآن است. پيامبر اكرم نيز از آن جهت كه تمام گفته هايش بر اساس وحى است, يكى ديگر از منابع شناخت معارف الهى است; زيرا:
وما يَنطقُ عن الهوى انْ هو إلاّ وَحيٌ يُوحى.2
از روى هواى نفس سخن نمى گويد; گفته هايش جز وحيى نيست كه به او وحى شده است.
از اين رو, قرآن به حجّيت كلام پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) تصريح مى كند و مى فرمايد:
ما آتيكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا.3
آنچه را كه رسول (خدا) براى شما آورده, بگيريد و از آنچه شما را نهى كرده, دورى بجوييد.
بنابراين, كلام خداوند و پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) , دو منبع مهم براى نيل به معارف الهى است و به تعبير ملاصدرا, نور علم و حكمت, از چيزى غير از چراغ نبوّت, اقتباس نمى شود.4 او با اين عقيده, خطاب به اهل علم مى گويد:
پس تو اى عالِم! تا وقتى آموخته هايت از چراغ نبوّت اقتباس نشده باشد, عالِم حقيقى نيستى; بلكه فقط در نام و به صورت مجازى, عالم هستى.5
اهل بيت پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نيز به صورت كامل از نور آن حضرت بهره مند شده اند; بنابراين به وسيله «حديث ثِقلَين», يكى ديگر از منابع معارف الهى برشمرده مى شود.
با اين مقدمه , روشن شد كه راه رسيدن به علوم حقيقى و حقيقت ايمان, قرآن و احاديث معصومان(علیهم السّلام) است و به بيان ملاصدرا (صدر المتألّهين), علم اُخروى از سه راه حاصل مى شود: قرآن, حديث و عملى كه به مقتضاى كشف صحيح باشد.6 از ديدگاه او راههاى ديگر, انسان را به اين مقامات نمى رسانند و در اين باره چنين مى گويد:
من در گذشته, زياد به بحث و تكرار و مراجعه و مطالعه كتابهاى حكما و اهل نظر مشغول بودم, تا اينكه گمان كردم چيزى هستم; امّا وقتى كمى چشم بصيرت پيدا كردم و به حال خود نگريستم, نفس خود را از علوم حقيقى و حقايق ايمانى كه فقط با ذوق وجدان حاصل مى شود, خالى ديدم; در حالى كه راه رسيدن به آن, امورى است كه در كتاب و سنّت وارده شده; مثل شناخت خداوند و صفات او, نامهايش, كتابهاى خدا و پيامبرانش و شناخت نفس و حالات آن, چگونگى برانگيخته شدن از قبر, حساب, ميزان, صراط, بهشت و آتش و امثال آن و امورى كه فقط با تعليم الهى شناخته مى شود و فقط با نور نبوّت و ولايتْ آشكار مى گردد; و فرق بين علوم دانشمندان و علوم صاحبان بصيرت, مثل اين است كه كسى تعريف شيرينى را بداند و ديگرى شيرينى را چشيده باشد; و چقدر فرق است بين كسى كه سلامتى و سلطنت را درك كند و كسى كه سالم باشد و يا سلطان باشد!7
از نشانه هاى اهتمام ملاصدرا به قرآن, تفاسير او بر برخى سوره ها و آيات و نيز آثار ديگرى است كه به نامهاى «أسرارالآيات» و «مفاتيح الغيب» نوشته است. همچنين استناد او به آيات الهى در بسيارى از مباحث فلسفى و عرفانى اش يافت مى شود و از نشانه هاى اهتمام او به حديث, شرح او بر «اصول كافى» و استناد به روايات در بسيارى از مباحث فلسفى, عرفانى و تفسيرى است.
در اين نوشتار به بررسى رواياتى مى پردازيم كه در تفسير ملاصدرا بدان استناد شده است. شايان ذكر اينكه مجموعه تفسيرهاى ملاصدرا به كوشش آقايان محمد خواجويى و محسن بيدارفر در هفت جلد با نام «تفسير القرآن الكريم» به چاپ رسيده كه در اين نوشته بدان استناد شده است. اين مجموعه, حاوى تفسير قسمتى از سوره بقره, آيه 36 سوره نور و تفسير سوره هاى فاتحة الكتاب, يس, سجده, حديد, واقعه, جمعه, طارق, اعلى و زلزال است و در قسمتهاى مختلف آن, جمعاً حدود هزار و دويست مورد به حديث استناد شده است كه بر اساس استخراجى كه صورت گرفته, معلوم مى شود كه ديد او درمراجعه به روايات, وسيع بوده و در مراجعه به كتب حديث, فرقى بين منابع شيعه و اهل سنّت قائل نمى شده و در جاى مناسب خود, به روايات مربوط به آن موضوع, استناد مى كند.
فصل اوّل. استناد به روايات براى تفسير قرآن
الف) بررسى لغوى:
هرگاه يكى از شما به طعامى دعوت شد, بايد اجابت كند. پس اگر روزه بود, بايد براى دعوت كننده دعا كند.
او در اين حديث, «فليصلّ» را اين گونه معنا كرده است: به بركت و خير براى او دعا كند.9
ب) بيان شأن نزول:
همچنين در ذيل آيه «وإذا رأوا تجارة أو لهواً انفضّوا اليها و تركوك قائماً»,12 روايت شده كه روز جمعه اى پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در حال ايراد خطبه هاى نماز جمعه بود كه كاروان تجارتى شام به مدينه برگشت. مردم كه متوجّه شدند, جز گروهى اندك, به سرعت از صف نماز خارج شدند و به طرف كاروان تجارتى رفتند تا مبادا ديگران بر آنها سبقت بگيرند. در اينجا, اين آيه نازل شد.13
ج) فضيلت سوره ها:
در اين اخبار (بخصوص حديث آخر), اشاره هاى علمى, تعريفهاى سرّى, رمزهاى معنوى و آگاهى هاى عرفانى, علاوه بر معارف عقلى و معنوى اين سوره ها وجود دارد كه فقط راسخان در علم و دين و سالكان راه كشف و يقين, قدر آن را مى شناسند و حقيقت معانى آن را در مى يابند, نه كسانى كه به عبارات تمسّك مى جويند و همچون خفّاش در تاريكى هاى اين استعارات در رفت و آمد هستند.14
همچنين از رواياتى مثل: فاتحة الكتاب, افضل قرآن است; «قل هو اللّه أحد», يك سوم قرآن است; يس, قلب قرآن است; آية الكرسى, سيّد آيات قرآن است, و … نتيجه مى گيرد كه آيات قرآن, از نظر محتوا نسبت به يكديگر, مراتب و فضيلت مخصوصى دارند و با فضائلى كه درباره آية الكرسى آمده است, نتيجه مى گيرد كه اين آيه نسبت به تك تك آيات قرآن, برترى ويژه اى دارد.15
در پايان بحث درباره سوره هاى ديگر نيز احاديث در باب فضيلت آنها را ذكر كرده و شش حديث در فضيلت سوره يس,16سه حديث در فضيلت سوره سجده17 و هفت حديث در فضيلت سوره جمعه18 آورده است; امّا در هيچ كدام از اين موارد, توضيحى نداده است. غالب اين احاديث در «نورالثقلين», «الدرالمنثور» و «ثواب الأعمال» يافت مى شوند و معمولاً اشكال سندى دارند.
د) بيان تفسير و تأويل آيات:
او در ذيل آيه «إنّ اللّه لايستحيى أن يضرب مثلاً ما بعوضة فما فوقها»19 دو روايت درباره حياى خداوند ذكر مى كند, با اين مضمون كه خداوند حيا مى كند كه بنده اى دستش را به سوى او بالا ببرد و او آن را خالى برگرداند; همچنين حيا مى كند كه مسلمان پيرى را عذاب دهد.20 ملاصدرا در پايانْ نتيجه مى گيرد كه حيا به معناى ترس نيست; بلكه به معناى ضد آن است.21
درباره مثال زدن خداوند به پشه نيز ملاصدرا از امام صادق(علیه السّلام) روايتى آورده كه خداوند به پشه مثال زد; زيرا با وجود حجم كوچكش, همه اعضاى بدن فيل را به اضافه دو عضو ديگر, در او قرار داده است. خداوند به اين وسيله, مؤمنان را از لطيف و عجيب بودن آفريده هايش آگاه مى كند.22
نمونه ديگر, در نقل ماجراى توبه آدم(علیه السّلام) است. پس از نافرمانى آدم و هبوط او به زمين, خداوند مى فرمايد: «فتلقّى آدم مِنْ ربّه كلمات فتاب…».23 صدرالمتألهين, روايتى را از اهل بيت(علیهم السّلام) نقل مى كند كه آدم بر عرش, نامهايى ديد كه با اكرام و بزرگداشت از آنها ياد شده بود. وقتى درباره آنها سؤال كرد, جواب داده شد كه اينها اسامى بلند مرتبه ترينِ انسانها در نزد خداوند است و آن, اساميِ مبارك محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) , على, فاطمه, حسن و حسين(علیهما السّلام) بود. سپس آدم براى قبول توبه اش با آن نامها به خداوند توسّل جست. او در ذيل اين روايت مى نويسد: اين روايت, به مقامهاى اين نيكان و مراتب بالاى اين ذوات مكرّم و جانهاى پاك, در عرش الهى و قبل از وجود يافتن در اين دنيا و بعد از باز گشت آنها از اين دنيا اشاره دارد و در عين حال, اتّصال آنها به اين كلمات, از بين رفتنى و زائل شدنى نيست.24
همچنين در ذيل آيه «انا أنشأناهنّ انشاءً…»25 روايتى آورده است كه دلالت مى كند كه مراد از اين آيه, پير زنانى هستند كه خداوند آنها را به خلقت ديگرى در مى آورد و هنگامى كه شوهرانشان به سراغشان مى آيند, آنها را بِكر مى بينند.26
هـ) بيان روايات هم سياق با آيات مورد بحث :
روش ملاصدرا در تفسير قرآن, اين است كه موضوع مورد بحث هر آيه اى را با روايات هم سياق با آن موضوع مى آورد تا جنبه هاى مختلف آن روشن شود; مثلاً در ذيل آيه مربوط به توبه حضرت آدم, 22 روايت درباره جنبه هاى مختلف توبه , مثل اثر توبه, وجوب توبه و پذيرش توبه گنهكار از جانب خداوند و… را آورده27 و به تحليل و شرح بعضى از اين روايات پرداخته است, به گونه اى كه انگيزه كامل براى توبه گنهكار, حاصل مى شود.28
و در ذيل آيه «وأقيموا الصلاة و آتوا الزكاة واركعوا مع الراكعين» 28 درباره فضيلت نماز و توجّه داشتن به خدا در حال نماز, شانزده حديث از فريقين آورده 29 و هفت حديث درباره كسانى كه زكات خود را نمى پردازند, ذكر كرده است30 و درباره «واركعوا مع الراكعين», پس از تطبيق دادن آن با نماز جماعت, روايتى ذكر مى كند كه دلالت دارد بر اينكه ثواب نماز جماعت, 24 مرتبه بيشتر از نماز فُراداست.31
نمونه ديگر , بحث از عالمان سوء است. ملاصدرادر ذيل آيه « وآمنوا بما أنزلتُ مصدّقاً لِما معكم ولا تكونوا أوّل كافرٍ به ولاتشتروا بآياتى ثمناً قليلاً و إيّاى فاتّقون»32 كه خطاب به علماى يهود است, بحثى درباره عالمان سوء دارد و مى گويد: آنها عالمانى هستند كه هدفشان از كسب علم, بهره مندى از دنيا و رسيدن به مقام و منزلتى باشد. او مى نويسد روايات زيادى داريم كه دلالت مى كند اينها در روز قيامت, شديدترين عذابها را دارند و همچنين لزوم پذيرش حجّت الهى بر اينها شديدتر است. سپس در اين باره, چهارده روايتْ ذكر مى كند.33
ملاصدرا در ذيل آيه «أتأمرون الناس بالبرّ و تنسون أنفسكم» 34 احاديث زيادى درباره مذمّت عالمان بدون عمل مى آورد35 و در پايان مى گويد: اين كلام صحيحى است كه عالم اگر به علم خودش عمل نكند, عالم نيست و مبادا گول ظاهر او را بخورى; زيرا او جاهلى است خوش زبان كه شرّ او بيشتر است.36
و باز در ذيل آيه «ولايكونوا كالّذين أوتوا الكتاب من قبل فطال عليهم الأمد فقست قلوبهم»37 كه درباره علماى اهل كتاب است, ده حديث با همين مضمون احاديث سابق در مذمّت علماى سوء آورده است38 و در پايان مى گويد: اين اخبار, مشخّص مى كند كه عالمان دنيوى حالشان بدتر و عذابشان در قيامت, شديدتر از جاهلان است.39
همچنين در ذيل آيه «يطوف عليهم ولدان مخلّدون»40 از پيامبر اكرم روايتى نقل مى كند كه از آن حضرت درباره اطفال مشركان سؤال شد. حضرت فرمودند: «آنها خدمتگزاران بهشت هستند».41 در حقيقت از نظر ملاصدرا, اين حديث, هم سياق با آيه مذكور است.
و) تعيين مصداق و تطبيق آيات به مورد خاص:
براى مثال, خداوند درباره صفات متّقين مى فرمايد: «الذين يؤمنون بالغيب…».42 ملاصدرا از بعضى مفسّران نقل مى كند كه معناى ايمان به غيب, تصديق همه چيزهايى است كه خداوند, واجب, مستحب و يا مباح قرار داده است; سپس از ابن مسعود و گروهى از صحابيانْ نقل مى كند كه مراد , هر چيزى است كه علمِ آن از بندگانْ پنهان است. او همين نظريه را به دليل عموميّتش اولويت مى دهد. آن گاه يكى از مصاديق اين كلّى را چيزى مى داند كه روات شيعه روايت كرده اند كه مراد, زمان غيبت مهدى(علیه السّلام) و وقت خروج اوست و به وسيله قرآن و روايات, بر منتظَر بودن ايشان تأكيد شده است.43
بنابراين, ملاصدرا در ميان تفاسير مختلف, اولويت را به تفسيرى مى دهد كه عموميت بيشترى دارد و روايت مربوط به خروج حضرت مهدى(علیه السّلام) را يكى از مصاديق اين عمومْ ذكر مى كند. در اين تحليل با پذيرش مصداق حديث, عموميت قرآن نيز حفظ شده است.
نمونه ديگر آن, آيه «واستعينوا بالصبر والصلاة»44 است كه ملاصدرا با استناد به رواياتى مى گويد كه مراد از صبر, روزه است و ماه رمضان, ماه صبر است; چون روزه دار, خود را از مبطلات روزه حفظ مى كند و فايده كمك گرفتن از صبر, اين است كه انسان از هواى نفس و حرص, رها مى شود.45
با ذكر اين موارد, معلوم مى شود كه مهمترين وجه امتياز اين تفسير نسبت به بعضى از تفاسير, اين است كه صدرالمتألهين در همه حال از روايات اهل بيت(علیهم السّلام) استفاده كرده است; زيرا يارى گرفتن از حاملان علوم الهى, دقيق ترين راه براى فهم معارف الهى و كلام خداوند است. موارد مذكور, نكاتى است كه مفسّران بايد بدان توجّه داشته باشند.
ادامه دارد....
پي نوشت :
* مدرّس حوزه علميه شيراز.
1. بحارالأنوار, ج23, ص109 و 126; همچنين ر.ك: صحيح مسلم, ج7, ص123.
2. سوره نجم (53), آيه 3ـ4.
3. سوره حشر (59), آيه 7.
4. تفسير القرآن الكريم, صدرالدين محمد الشيرازى, تصحيح محمد خواجويى, الطبعة الأولى, انتشارات بيدار, قم, 1363ش, ج7, ص176.
5. همان, ص155.
6. همان, ج5, ص59.
7. همان, ج7, ص10.
8. سنن الترمذى, ج3, ص150 (باب ما جاء فى اجابة الصائم الدعوة).
9. تفسير القرآن الكريم, ج1, ص271.
10. سوره يس (36), آيه78: و براى ما مثلى آورد و آفرينش خود را فراموش كرد و گفت: چه كسى اين استخوانها را كه چنين پوسيده است, زنده مى كند؟!
11. تفسير القرآن الكريم, ج5, ص404.
12. سوره جمعه (61), آيه 11: و هنگامى كه تجارت و يا سرگرمى يى ببينند, به سوى آن مى روند و تو را ايستاده به حال خود رها مى كنند.
13. تفسير القرآن الكريم, ج7, ص277ـ 278[; بحارالأنوار, ج79, ص248; الدرالمنثور, ج6, ص220 و 221. هرچه در كروشه آمده, از ويراستار است].
14. همان, ج1, ص168[; مستدرك الوسائل, ج4, ص330].
15. همان, ج4, ص19[; صحيح مسلم, ج2, ص199; الدر المنثور, ج5, ص256; سنن الترمذى, ج4, ص232 (ح3038)].
16. همان, ج5, ص476ـ 478.
17. همان, ج6, ص135.
18. همان, ج7, ص229ـ230.
19. سوره بقره(2), آيه26: خداوند از اينكه به پشه و يا كوچكتر از آن مثل زند, شرم نمى كند.
20. تفسير القرآن الكريم, ج2, ص200 [; به ترتيب: الجامع الصغير, ج1, ص70; مسند الشهاب, ص1110 و 1111; سنن الترمذى, ج5, ص217 (ح3627) و نيز: بحارالأنوار, ج75, ص137; حلية الأولياء, ج2, ص387].
21. همان, ص201.
22. همان, ص208[; مجمع البيان, ج1, ص67].
23. سوره بقره(2), آيه37: سپس آدم از پروردگارش كلماتى دريافت نمود و او را بخشيد.
24. تفسير القرآن الكريم, ج3, ص130[; مجمع البيان, ج1, ص89].
25. سوره واقعه(56), آيه 35.
26. تفسير القرآن الكريم, ج7, ص54[; نورالثقلين, ج5, 219].
27. همان, ج3, ص134ـ 148.
28. سوره بقره(2), آيه 43: نماز را به پا داريد و زكات بپردازيد و با ركوع كنندگان ركوع كنيد.
29. تفسير القرآن الكريم, ج3, ص245ـ250.
30. همان, ص250ـ253.
31. همان, ص255[; وسائل الشيعة, ج8, ص285].
32. سوره بقره(2), آيه 41: و به آنچه نازل كرده ام كه تصديق كننده همان چيزى است كه با شماست, ايمان آوريد, و نخستين منكر آن نباشيد, و آيات مرا به بهاى ناچيزى نفروشيد, و تنها از من بترسيد.
33. تفسير القرآن الكريم, ج3, ص221ـ224.
34. سوره بقره(2), آيه44: آيا مردم را به نيكى فرمان مى دهيد و خودتان را فراموش مى كنيد!
35. تفسير القرآن الكريم, ج3, ص264ـ266.
36. همان, ص267.
37. سوره حديد (57), آيه 16: و مانند كسانى نباشند كه از پيش بدانها كتاب داده شد. سپس زمانى طولانى بر آنها گذشت; پس دلهايشان سخت گرديد.
38. تفسير القرآن الكريم, ج6, ص209ـ213.
39. همان, ص214.
40. سوره واقعه(56), آيه 17: پسرانى جاودان برگردشان مى گردند.
41. تفسير القرآن الكريم, ج7, ص30[; نورالثقلين, ج5, ص212 (ح29)].
42. سوره بقره(2), آيه 3: (اينها) كسانى هستند كه به غيب ايمان دارند.
43. تفسير القرآن الكريم, ج1, ص268[; نورالثقلين, ج1, ص32 (ح13)].
44. سوره بقره(2), آيه 45: از صبر و نماز يارى جوييد.
45. تفسير القرآن الكريم, ج3, ص279[; التهذيب, ج3, ص57; من لايحضره الفقيه, ج1, ص83 (ح789) و ج2, ص76].
/س