آسيب‏شناسي زمامداران از منظر امام علي(ع) (1)

اين مقاله تحقيقي ـ كاربردي، به آسيب‏شناسي كارگزاران و روش‏هاي مقابله با آن مي‏پردازد و در اين خصوص آسيب‏هايي از قبيل خيانت، ضعف مديريت، استبداد، كوتاهي در اجراي وظايف، ستمگري بر مردم، فاصله گرفتن از مردم، اخلاق و روحيات ناپسندِ زمامداران، نظير قدرت‏طلبي، دنيازدگي، امتيازخواهي و رشوه‏پذيري، با نظر به كلام امام علي(علیه السّلام) و نيز ارائه نمونه‏هاي تاريخيِ برخورد امام با كارگزاران بررسي مي‏گردد و در پايان، به اختصار به راه‏هاي مقابله با اين آسيب‏ها، از
سه‌شنبه، 13 بهمن 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آسيب‏شناسي زمامداران از منظر امام علي(ع) (1)
آسيب‏شناسي زمامداران از منظر امام علي(ع) (1)
آسيب‏شناسي زمامداران از منظر امام علي(ع) (1)






چكيده

اين مقاله تحقيقي ـ كاربردي، به آسيب‏شناسي كارگزاران و روش‏هاي مقابله با آن مي‏پردازد و در اين خصوص آسيب‏هايي از قبيل خيانت، ضعف مديريت، استبداد، كوتاهي در اجراي وظايف، ستمگري بر مردم، فاصله گرفتن از مردم، اخلاق و روحيات ناپسندِ زمامداران، نظير قدرت‏طلبي، دنيازدگي، امتيازخواهي و رشوه‏پذيري، با نظر به كلام امام علي(علیه السّلام) و نيز ارائه نمونه‏هاي تاريخيِ برخورد امام با كارگزاران بررسي مي‏گردد و در پايان، به اختصار به راه‏هاي مقابله با اين آسيب‏ها، از طريق تغيير رفتار و تربيت ديني اشاره مي‏شود.

مقدمه

حكومت‏ها هرچند از نظر سياسي، نظامي و اقتصادي مقتدر باشند، با مجموعه‏اي از آسيب‏ها مواجه‏اند كه مي‏تواند آن‏ها را تضعيف كند يا حتي به اضمحلال بكشاند.
در سطح كلان، عامل اين آسيب‏ها ممكن است دشمنان داخلي و خارجي و يا خودي‏ها نظير زمامداران و يا مردم باشند. از آن‏جا كه معمولاً حكومت‏ها براي مقابله با دشمنان داخلي و خارجيِ خود، معمولاً برنامه‏ريزي و آمادگي لازم را فراهم مي‏سازند، كمتر اتفاق مي‏افتد كه نظامي تثبيت شده، از طريق اين خطرها به نابودي كشيده شود. امّا مهم‏ترين خطرها براي جامعه ديني، آسيب‏هاي وارد آمده از سوي خودي‏ها و به خصوص زمامداران است كه ناآگاهي آنان از وظايف يا ناتواني در انجام وظايف و يا انحراف آنان بزرگ‏ترين ضربه را به جامعه ديني وارد مي‏آورد كه نتيجه آن، يا انحراف از دستورهاي ديني و يا اضمحلال جامعه اسلامي است.
فلسفه پذيرش مسؤوليت در هر حكومت، تلاش براي استحكام پايه‏هاي آن، اجراي دقيق قوانين، برقراري امنيت، تأمين رفاه و آسايش مردم، برطرف كردن مشكلات و گرفتاري‏ها، جبران ضعف‏ها و كمبودها، خشنود كردن مردم، دلگرم نمودن آنان نسبت به حكومت، تلاش براي شكوفايي و پيشرفت همه جانبه جامعه، دفاع از ارزش‏هاي مادي و معنوي نظام، آباد كردن شهرها و بازسازي ويراني‏ها و... است.
دست‏يابي به تمام يا بيشتر هدف‏هاي از پيش تعيين شده يك نظام حكومتي در گرو اداي وظيفه صحيح زمامداران و كارگزاران است. اگر زمامداران، نادرست، خودسر و بي‏برنامه عمل كنند، مي‏توانند سخت‏ترين آسيب‏ها را بر نظام وارد سازند و چه بسا با توسل به كارهاي خلاف شرع و قانون و خلاف شأن، عوامل سقوط و تباهي و بي‏اعتباري حكومت را نيز فراهم آورند.
امام علي(علیه السّلام) با آگاهي كامل از اين واقعيت، در بيانات خود در موارد مختلف به اين آسيب‏ها و راه‏هاي مقابله با آن اشاره كرده‏اند. اين مقاله در سطور آتي با تكيه بر كلام آن حضرت و نيز شواهد تاريخي به آن‏ها مي‏پردازد.

1. خيانت

مؤثرترين راه آسيب‏پذيري نظام، نفوذ پديده شوم خيانت در سيستم كارگزاري و نظام اجرايي كشور است. بر اساس حكم عقل و منطق، خيانت در هر شرايط و از هر كسي ناپسند و غيرموجّه است، ولي خيانت كارگزاران و زمامداران به نظام، مردم و رهبر بدترين نوع خيانت است. امام علي(علیه السّلام) مي‏فرمايد:
همانا بزرگ‏ترين خيانت، خيانت به مردم، و رسواترين دغلكاري، دغلبازي با رهبران و امامان است.1
به خدا سوگند! من مي‏دانستم كه مردم شام به زودي بر شما [كوفيان[ پيروز خواهند شد؛ زيرا آنان... نسبت به رهبر خود امانتدار، و شما نسبت به امام خود خيانتكاريد...، اگر من يك كاسه چوبي را به يكي از شما به رسم امانت بسپارم، مي‏ترسم خيانت كنيد و بند آن را بدزديد.»2
تاريخ دفتري است كه خيانت بسياري از كارگزاران را در خود ثبت كرده است. خيانت ابولُبابه در افشاي تصميم پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در مورد نبرد با بني‏قريظه،3 خيانت حاطب بن أبي‏بَلْتَعَه در رساندن خبر حمله قريب الوقوع پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به مكه،4 و خيانت جرير بن عبدالله بجلي نمونه‏هايي از اين موارد است. جرير به نمايندگي از طرف حضرت علي(علیه السّلام) براي ابلاغ پيام امام به معاويه و مذاكره با وي و دعوت او به بيعت با امام رهسپار شام شد. معاويه مقدم وي را گرامي داشت و در پذيرايي از او و بخشش به وي بسيار كوشيد. نماينده امام كار را اطاله داد و بيش از يك ماه در آن‏جا اقامت گزيد و با چشمداشت به كيسه‏هاي زر و سيم معاويه در اداي وظيفه خيانت ورزيد. گزارش خيانت و مداهنه و تساهل وي به امام رسيد. او نزد امام بازگشت و با شنيدن توبيخات، از آن حضرت جدا شد. حضرت دستور داد طبق فرمان پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) خانه وي را آتش زدند.5
حضرت با قاطعيت با كارگزاران خائن برخورد مي‏كرد. براي نمونه ايشان در نامه‏اي شديداللحن به اشعَث بن قيس6 هنگامي كه در بيت‏المال خيانت كرده بود، فرمود:
آنچه بر عهده توست ادا نما، وگرنه گردن تو را با شمشير خواهم زد.7
اشعث در دوران زمامداري‏اش صدهزاردرهم اندوخته بود. امام فرمان داد تا آن را پس دهد. او گفت: اين ثروت را در دوران حكومت شما به دست نياورده‏ام. امام فرمود:
به خدا سوگند، اگر آن را در بيت المال مسلمانان حاضر نسازي، اين شمشير را چنان بر تو فرود آورم كه هر چه خواست، از تو باز ستانَد.8
در جاي ديگر به فرمانرواي مصر ـ مالك اشتر ـ فرمان مي‏دهد كه با اين پديده شوم نفرت‏انگيز با قاطعيت مبارزه كند و خيانتكاران را به سزاي اعمال زشتشان برساند:
اي مالك! از همكاران نزديكت سخت مراقبت كن. اگر يكي از آنان دست به خيانت يازيد و گزارش بازرسانت آن را تأييد كرد، به همين مقدار گواهي قناعت كن و او را با تازيانه كيفر نما و از آنچه در اختيار دارد او را عزل كن و در جايگاه خواريش بنشان، و داغ خيانت بر چهره‏اش بگذار و قلاده ننگ و بدنامي به گردنش بياويز.9
اين شدت و قاطعيت درجه آسيب‏پذيري نظام از خيانت را روشن مي‏كند. نظام‏هايي كه به خيانت كارگزاران خود رسيدگي نكنند، سرانجام محتوم آنان شكست خواهد بود. براي مثال انقراض نظام امويان را مي‏توان در خيانت حاكمان آن جستجو كرد. نظام اموي به اعتراض مردم توجهي نمي‏كرد و اگر هم مجبور مي‏شد يا سياست‏شان اقتضا مي‏كرد، كارگزار خائن را از شهري عزل مي‏كردند و در شهري ديگر بر منصبي ديگر مي‏گماردند و زمامدار ديگري را كه در خيانت دست كمي از قبلي نداشت نصب مي‏كردند. مثلاً در مدينه سه بار مروان بن حكم و وليد بن عتبه به جاي يكديگر عزل و نصب شدند. آنان همچون مهره‏هايي بودند كه به‏دست حاكمان جابه‏جا مي‏شدند.

2. ضعف مديريت

يكي از راههاي آسيب‏پذيري نظام‏هاي سياسي و اجتماعي ضعف مديريت زمامداران و كارگزاران حكومتي و ناتواني آن‏ها در اداره امور جاري كشور است. در طول تاريخ هر زمان افراد ضعيف و سست عنصر رهبري جوامع يا مسؤوليت بخشي از حكومت را به عهده گرفته‏اند، خسارات فراواني بر دولت، ملت و نظام سياسي وارد كرده‏اند. امام علي(علیه السّلام) از پذيرش مسؤوليت بدون لياقت و شايستگي انتقاد مي‏كند و از بيعت مردم با ابابكر پس از رحلت پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) اظهار شگفتي مي‏نمايد.
آگاه باشيد به خدا سوگند، پسر ابوقحافه در حالي جامه خلافت را بر تن كرد كه خوب مي‏دانست جايگاه من در حكومت اسلامي همانند محور سنگ‏هاي آسياست و آن جز بر محور من نمي‏چرخد [كسي چون من شايستگي اين مقام را ندارد] و خوب مي‏دانست چشمه‏سارهاي علم و دانش از دامن كوهسار وجودم جاري است، و مرغان دور پرواز انديشه‏ها را به ژرفاي آسمان عظمتم راه نيست... شگفتا! ابابكر كه در حيات خود از مردم مي‏خواست عذر او را بپذيرند، چگونه به هنگام مرگ آن را به ديگري واگذار كرد؟! به راستي هر دو [عمر و ابوبكر] از پستان شتر خلافت دوشيدند و نوشيدند، و سرانجام حكومت را در اختيار كسي قرارداد كه مجموعه‏اي از خشونت، سختگيري، اشتباه و پوزش‏طلبي بود... .10
امام از مديران صالح استفاده مي‏كرد كه ممكن بود در مديريت ضعف داشته باشند، اما ايشان آن ضعف‏ها را ناديده نمي‏گرفت. حضرت در نامه‏اي به كميل بن زياد نخعي والي هيت، ضعف مديريت او را نكوهيده است:
اي كميل! سستي انسان در انجام دادن كارهايي كه بر عهده اوست و پافشاري در كاري خارج از مسؤوليتش نشانه ناتواني آشكار و انديشه‏اي ويرانگر است... اي كميل! تو در آن سامان پلي شده‏اي تا دشمنان از آن بگذرند و بر دوستانت هجوم آورند؛ زيرا نه قدرتي داري كه با آنان نبرد كني و نه هيبتي داري كه از تو حساب برند و بگريزند، نه مرزي را حفظ مي‏كني و نه مي‏تواني شوكت دشمن را در هم بكوبي، نه نيازهاي مردمت را بر طرف مي‏كني، و نه امامت را راضي نگه مي‏داري.11
از آن‏جا كه انتخاب مديرانِ كارآمد و دلسوز مدّ نظر امام علي(علیه السّلام) بود، هنگامي كه مشاهده كرد محمد بن ابي‏بكر در اداره شهر مصر ناتوان است، مردي لايق و كارآزموده و مديري مدبر چون مالك را به ولايت آن سامان گمارد و از محمد بن ابي‏بكر كه از اين موضوع ناراحت شده بود، دلجويي كرد. پس از شهادت محمد بن ابي‏بكر فرمود:
من مي‏خواستم هاشم بن عتبه را والي آن‏جا قرار دهم كه اگر او والي مي‏شد، عمروعاص نمي‏توانست دروازه‏هاي مصر را بگشايد، در عين اين كه هيچ مذمت و سرزنشي متوجه محمد بن ابي‏بكر نيست.12
در نامه‏اي به محمد بن ابي‏بكر نيز مي‏نويسد:
اگر تو را از فرمانداري مصر عزل كردم، در عوض فرماندار جايي كردم كه اداره‏اش بر تو آسان‏تر و حكومت تو در آن سامان خوشتر است.13
مدير قوي مي‏تواند پاسخگوي مردم باشد و اگر عمّال، كارگزاران، معاونان و مجريان در انجام اموري درمانده شدند، خود مديران بايستي توانايي به سرانجام رساندن امور را داشته باشند. حضرت علي(علیه السّلام) به مالك فرمان مي‏دهد:
... در آن‏جا كه معاونان تو از پاسخ دادن به مشكلات كارگزاران درمانده‏اند خود اقدام نما.14

3. استبداد و خودرايي

استبداد پديده‏اي ضداخلاقي است كه ممكن است دامنگير هر زمامداري شود و نظامي را به سقوط كشاند و ارزش‏ها و اعتبارات بسياري را بر باد فنا دهد و خسارات جبران‏ناپذير مادي و معنوي برجاي گذارد. امام علي(علیه السّلام) در نهج‏البلاغه، سلطنت و قدرت سياسي و اجرايي را در صورتي كه به همراه خودسازي معنوي زمامداران نباشد، عامل پيدايش استبداد آنان معرفي مي‏كند15 و آن را عامل هلاكت و تباهي زمامداران مي‏داند.16 آن‏گاه كه پرونده قتل خليفه سوم را بررسي مي‏كند، در يك كلام استبداد عثمان و بي طاقتي مردم را عامل پيدايش آن حادثه ذكر مي‏كند:
... من جريان عثمان را به نحو خلاصه و جامع براي شما بيان مي‏كنم؛ عثمان استبداد ورزيد و چه بد استبدادي، و شما شورشيان (از اهالي كوفه، مصر، مدينه) نيز بيتابي كرديد و از حد گذرانديد، و چه بيتابي زشتي.17
در سخني ديگر، نافرماني مردم از حكومت و استبداد و زياده‏روي واليان در برابر مردم را عامل مشكلات فراوان و جبران‏ناپذير معرفي مي‏كند:
اگر مردم بر زمامدارن چيره شوند و نافرماني كنند، و يا زمامداران در برابر مردم زياده‏طلبي و استبداد پيشه سازند، وحدت كلمه از بين مي‏رود و نشانه‏هاي ستم آشكار، نيرنگ بازي در دين فراوان، راههاي شناخته شده سنتها متروك، هواپرستي رايج، احكام دين تعطيل، كينه توزي و بد دلي فراوان خواهد شد، و مردم در برابر تعطيل شدن حق و رواج باطل بي تفاوت، نيكان خوار و ذليل، اشرار و بَدان قدرتمند و كيفر الهي بر بندگان بزرگ و دردناك خواهد شد.18
كارگزاران حكومت بايد مجري سياست‏هاي حكومت و حاكم باشند و البته اين با اظهارنظر و مشورت در امور منافات ندارد. براي تبيين اين مهم حضرت به ابن عباس فرمود:
لَكَ أَنْ تُشيرَ عَليَّ و أَري، فَإنْ عَصَيتُكَ فأَطعْني.
اين وظيفه توست كه در هنگام مشورت نظر خود را اعلام داري، اما اگر بر خلاف نظر تو عمل كردم، بايد از دستور من اطاعت كني.19
حضرت در نامه‏اي به اشعَث بن قيس كِندي وي را از استبداد و خودرأيي نهي مي‏كند:
... تو را نرسد كه آنچه خواهي، به شهروندان فرمايي و بدون دستور، به كاري دشوار درآيي.20
حضرت به ابوموسي اشعري حاكم كوفه نامه‏اي نوشت و فرمان داد براي مبارزه با ناكثين نيرو اعزام كند. وي از اين فرمان سرپيچيد و با خودرأيي با دستور امام مخالفت كرد و مردم را به همكاري نكردن با امام تشويق مي‏نمود. حضرت نامه‏اي تند و با عتاب تمام برايش فرستاد و چنين نوشت:
اي فرزند تكبر و فريب و اي پيرو نياكان كافر و جاهل متعصب! به خدا سوگند، معتقد بودم كه دوري تو از اين حكومت، كه خداوند تو را شايسته آن قرار نداده و برايت بهره و نصيبي در آن وضع نكرده است، به‏زودي تو را از پاسخگويي به فرمانم منع خواهد كرد و باعث شورش و طغيانت خواهد شد... .21
حضرت او را عزل كرد و تهديد فرمود كه در صورت مقاومت، كشته خواهد شد.
خودرايي فرماندهان نظامي در جنگ صفين يكي از عوامل مهم سستي سپاه اميرمؤمنان(علیه السّلام) شد. مخالفت علني اشعث بن قيس كه فرمانده ميمنه سپاه و نيروهاي يمني ربيعه و كنده بود، در آن‏جا صورت گرفت. نافرماني او در ادامه جنگ موجب شد حضرت وي را عزل كند.22

4. كوتاهي زمامداران در انجام وظايف و پرداختن به كارهاي غير ضروري

يكي از نقاط ضعف دستگاه‏هاي اجرايي، كم‏كاري و انجام ندادن كارهاي اوليه و حياتي در حوزه وظايف تعيين شده است. امام علي(علیه السّلام) كوتاهي زمامداران در انجام مسؤوليت و پرداختن به كارهاي فرعي و غيرمرتبط با مسؤوليت را يكي ديگر از عوامل آسيب پذيري نظام و حكومت و سبب ناامن شدن مرزها، سلب امنيت از شهرها، ناراضي شدن رهبر از كارگزاران و نشانه بي‏كفايتي معرفي مي‏كند.
حضرت در نامه‏اي به كميل بن زياد نخعي، والي هيت، اقدام او را در حمله به قرقيسا و نسنجيده رها ساختن حوزه مأموريتش، نكوهش مي‏كند و مي‏فرمايد:
اي كميل! اقدام تو به جنگ با مردم قرقيسا در مقابل رها كردن پاسداري از مرزهايي كه تو را بر آن گمارده بوديم و كسي در آن‏جا نيست تا آن را حفظ كند، و سپاه دشمن را دور سازد، انديشه‏اي است باطل... .23
هم‏چنين حضرت در نامه‏اي به منذر بن جارود چنين مي‏نويسد:
به من خبر رسيده است كه كارهاي بسياري را بر زمين مي‏گذاري و به سرگرمي و تفريح و صيد بيرون مي‏روي و در ثروت خداوند، نسبت به باديه‏نشينان قبيله‏ات گشاده‏دستي مي‏كني، گويا ميراث پدر و مادر توست... .24
حضرت او را عزل كرد و به زندان انداخت و از وي سي هزار درهم غرامت گرفت.25
امام(علیه السّلام) زماني كه مالك را به فرماندهي منصوب كرد، او را چنين ستود و معرفي نمود:
مالك كسي است كه بيم سستي و لغزش بر او نمي‏رود. كُندي نمي‏كند آن‏جا كه شتاب بايد، و شتاب نمي‏گيرد آن‏جا كه كُندي شايد.26
هم‏چنين امام علي(علیه السّلام) به مالك اشتر، تأكيد مي‏كند كه:
اي مالك! مبادا در كاري كه وقت آن نرسيده است، شتاب كني يا در كاري كه وقت آن رسيده است سستي ورزي... بكوش هركار را در جاي خود و زمان مخصوص به خود انجام دهي.27

5. ستم بر مردم

خطرناكترين پديده‏اي كه سلامت و اقتدار هر نظامي را تهديد مي‏كند، ستم زمامداران بر مردم است. امام علي(علیه السّلام) مظهر عدل الهي در زمين و كانون مهر و محبت به بندگان خداست، تا آن‏جا كه او را بزرگ‏ترين شهيد راه عدالت (قتل في محراب عبادته لشدة عدالته) معرفي كرده‏اند. حضرت نشانه‏هاي ستمگران و انواع ستم‏ها را بيان فرموده و ستمگري را نكوهيده است. ايشان ستم را در سه دسته طبقه‏بندي مي‏كنند: ستم نابخشودني (شرك به خدا)، ستم بخشودني (گناه و ستم برخويشتن)، ستم قابل پيگيري (ستم بر ديگران).28
امام علي(علیه السّلام) براي ستمگران سه نشانه ذكر مي‏نمايد:
مردان ستمگر را سه نشانه است: سركشي از فرمان مافوق، زورگويي و ستم به زيردستان و همكاري و ياري رساندن به ستمگران.29
در ديدگاه امام علي(علیه السّلام) زمامداران ستمگر بدترين مردم نزد خدا هستند:
بدترين مردم در نزد خداوند، رهبر ستمگري است كه خود گمراه و عامل گمراهي ديگران مي‏باشد... .30
حضرت در بياني ديگر ستمگران را براي رهبري جامعه، ناشايسته و نالايق معرفي مي‏فرمايد31 و يادآور مي‏شود كه ستمگري، دشمني و جنگ با خداست.32
از ديدگاه نهج‏البلاغه يكي از مهم‏ترين عوامل سقوط و شكست نظام‏هاي سياسي، ستمگري بر مردم است. حضرت، خطاب به مالك مي‏فرمايد:
كسي كه به بندگان خدا ستم روادارد، خدا به جاي بندگانش دشمن او خواهد بود، و آن را كه خدا دشمن شود، دليل او را نپذيرد؛ چراكه با خدا سر جنگ دارد تا آن‏گاه كه دست از ستمگري بكشد و توبه كند و چيزي چون ستمكاري، نعمت خدا را دگرگون نمي‏كند، و كيفر او را نزديك نمي‏سازد، كه خدا نفرين ستمديدگان را مي‏شنود و در كمين ستمكاران است.33

6. فاصله گرفتن از مردم

يكي از راه‏هاي آسيب‏پذيري و تضعيف حكومت، فاصله گرفتن زمامداران از مردم و رنجش خاطر آنان از حكومت است. اگر نظامي بتواند رضايت عمومي را به نفع خود جلب نمايد، به يقين از حمايت‏هاي آنان در حوادث و مشكلات مهم برخوردار خواهد بود و در مقابل، اگر با نارضايتي عمومي مواجه باشد، در مشكلات و حوادث غيرمترقبه نه‏تنها حمايت نخواهد شد، بلكه مورد اعتراض و خشم مردم نيز قرار خواهد گرفت.
فاصله گرفتن از مردم موجب عدم تشخيص درست حق و باطل مي‏شود و باعث بدبيني مردم به كارگزار و اصل نظام و حكومت، و نيز موجب شكاف عميق ميان مردم و حكومت مي‏گردد. اين سه پيامد شوم، از عملكرد بد كارگزاران متوجه هر نظام مي‏شود. سرنگوني اكثر حكومت‏هاي طاغوتي دنيا نيز ناشي از مخالفت‏هاي مردمي و فاصله گرفتن آن‏ها از مردم است.
امام علي(علیه السّلام) در فرمانش به مالك، بيشترين حساب را براي توده مردم باز نموده و وي را به جلب رضايت مردم و بر طرف كردن فاصله‏هاي حكومت با مردم فرمان داده است:
اي مالك! قلب خويش را مملو از رحمت و محبت و لطف نسبت به مردم خود كن، و مبادا كه چون حيوان درنده‏اي خوردن آنان را غنيمت شماري.34
و در جاي ديگر به مالك فرمان مي‏دهد كه سعي او در جلب رضايت توده مردم باشد:
اي مالك! بايد پسنديده‏ترين كارها نزد تو اموري باشد كه با حق و عدل موافق‏تر، و با رضايت توده مردم هماهنگ‏تر است؛ زيرا خشم توده مردم خشنودي خواص را بي اثر مي‏كند، و ناخشنودي خواص و اطرافيان با رضايت عامه مردم جبران‏پذير است.35
در قسمت ديگري از عهد نامه مالك، فرمان مي‏دهد كه با نيكوكاري، درجه وفاداري و خوش‏بيني مردم به حكومت را بالا ببرد تا بتواند به آنان اعتماد كند:
بدان اي مالك! هيچ وسيله‏اي براي جلب اعتماد والي به رعيت، بهتر از نيكوكاري به آنان و تخفيف ماليات و عدم اجبار آنان به كاري كه دوست ندارند، نيست. پس در اين راه آن قدر بكوش تا به وفاداري رعيت خوش‏بين شوي كه اين خوش‏بيني بار سنگين و رنج‏آور مشكلات را از تو برمي‏دارد.36
و در بخش ديگر از آن عهد نامه سفارش مي‏كند اگر مردم به تو مراجعه كردند با بذل و بخشش گره از كارشان بگشاي و اگر كاري برايشان انجام ندادي با خوشرويي و عذرخواهي، از ناراضي شدن و فاصله گرفتنشان از حكومت جلوگيري كن.37

پی نوشت :

1. نهج‏البلاغه، نامه 26؛ در ترجمه خطبه‏ها، نامه‏ها و حكمت‏هاي نهج‏البلاغه از ترجمه‏هاي داريوش شاهين، عبدالمجيد معاديخواه، محمد دشتي و سيدعلي نقي فيض‏الاسلام و نيز ترجمه موسوعه امام علي(علیه السّلام) استفاده شده است.
2 عضو پژوهشكده حوزه و دانشگاه
2. همان، نامه 25
3. پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ابولبابه بن عبدالمنذر را به سوي يهود بني قريظه فرستاد تا با وي در باره پاره‏اي امور مشورت كنند. ابولبابه با دست به گلويش كشيد و با اشاره به آنان فهماند كه پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) شما را خواهد كشت. او پس از مراجعت از كار خود پشيمان شد، به مسجد رفت و خويش را به ستوني محكم بست و اين‏گونه توبه كرد. خداوند با نزول آيه‏اي توبه وي را پذيرفت و آن ستون، به ستون «توبه» شهرت يافت، محمد بن سعد هاشمي بصري (ابن سعد)، طبقات الكبري،؛ تحقيق محمد عبد القادر عطا (بيروت: دارالكتب العلميه، 1410 ق.) ج2، ص74.
4. عبدالملك ابن‏هشام، السيرة النبوية، (مصر: مطبعة مصطفي الباني، 1355ه••.، چاپ افست انتشارات ايران، 1363 ش) ج4، ص40ـ41.
5. نصر بن مزاحم منقري، وقعة صفين، تحقيق عبدالسلام محمد هارون (قم: انتشارات كتابخانه آيت‏الله مرعشي، 1404ق.) ص20ـ61؛ و نيز احمد بن يحيي بلاذري، انساب الاشراف، تحقيق سهيل زكار (بيروت: دارالفكر، 1417ق.) ج3، ص65ـ66.
6. كارگزار عثمان در آذربايجان بود كه حضرت علي(علیه السّلام) او را عزل كرد.
7. موسوعة الامام علي(علیه السّلام)، ج4، ص141، و نيز ر.ك: نهج‏البلاغه، نامه 5؛ وقعة صفين، ص20ـ21؛ عبدالله بن مسلم بن قتيبه دينوري، الامامة والسياسة المعروف بتاريخ الخلفاء، (قم: منشورات رضي، 1362 ش) ج1، ص91؛ عبدالحميد بن محمد (ابن ابي‏الحديد)، شرح نهج‏البلاغه، (بيروت: دارالكتب المكتبة الحياة، [بي تا]) ج6، ص33-34؛ محمد محمدي ري‏شهري، موسوعة الامام علي(علیه السّلام) (چاپ اول، قم: دارالحديث، 1421 ق.) ج4، ص140ـ141.
8. قاضي نعمان، نعمان بن محمد تميمي مغربي، دعائم الاسلام، تحقيق آصف بن علي اصغر فيضي، (چاپ اول، بيروت: دارالضواء، 1414 ق.) ج1، ص396.
9. نهج‏البلاغه، نامه 53.
10. همان، خطبه 3.
11. همان، نامه 61.
12. همان، خطبه 68، شرح نهج‏البلاغه، ج6، ص53 و 56؛ براي اطلاع بيشتر ر.ك: همان، خطبه 68، نامه 34، 38، 35 و حكمت 325 و 443. علامه حسن‏زاده در شرح آن چنين مي‏گويد: با نظارتي كه امام بر عملكرد محمد بن ابي‏بكر داشت، متوجه شد وي نمي‏تواند آن‏جا را اداره و توطئه بدخواهان را خنثي كند؛ از اين رو مالك اشتر را به استانداري آن‏جا منصوب كرد. (شرح‏البراعه، ج20، ص53).
13. نهج‏البلاغه، نامه34.
14. همان، نامه 53/114؛ و براي اطلاع بيشتر ر.ك: همان، نامه 53، 27، 45 و 61.
15. همان، حكمت 160.
16. همان، حكمت 161.
17. همان، خطبه 30.
18. همان، خطبه 216.
19. همان، حكمت 321؛ شرح نهج‏البلاغه، ج6، ص61-64.
20. نهج‏البلاغه، نامه 5؛ وقعة صفين، ص20ـ21؛ الامامة والسياسة، ج1، ص91؛ شرح نهج‏البلاغه، ج6، ص33-34؛ موسوعة الامام علي(علیه السّلام)، ج4، ص140ـ141.
21. مفيد، محمد بن محمد بن نعمان، الجمل، تحقيق سيد علي ميرشريفي (چاپ اول، قم: مكتب الاعلام الاسلامي، 1413 ق.) ص243؛ شرح نهج‏البلاغه، ج12، ص9.
22. وقعة صفين، ص 137 ـ 141.
23. نهج‏البلاغه، نامه 61.
24. همان، نامه 71.
25. احمد بن ابي يعقوب بن جعفر بن وهب بن واضح، تاريخ يعقوبي (بيروت: دار صادر، [بي‏تا]) ج2، ص203ـ204.
26. وقعة صفين، ص95.
27. نهج البلاغه، نامه 53.
28. همان، خطبه 176.
29. همان، حكمت 350.
30. همان، خطبه 164.
31. همان، خطبه 131.
32. همان، نامه 53.
33. همان.
34. همان.
35. همان.
36. همان.
37. همان.

ادامه دارد .....
* ارسال مقاله توسط عضو محترم سایت با نام کاربری : sm1372




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط