نواب و اذن از فقها

خاطرات آيت‌الله ابوالقاسم خزعلي پيرامون فدائيان اسلام همانگونه كه مي‌دانيد مرحوم شهيد نواب صفوي يك مرد رزمنده با ايمان، متصلب و ديندار بود. اولين بار كه با او از نزديك اشنا شدم،
يکشنبه، 18 بهمن 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نواب و اذن از فقها
نواب و اذن از فقها
نواب و اذن از فقها






خاطرات آيت‌الله ابوالقاسم خزعلي پيرامون فدائيان اسلام

همانگونه كه مي‌دانيد مرحوم شهيد نواب صفوي يك مرد رزمنده با ايمان، متصلب و ديندار بود. اولين بار كه با او از نزديك اشنا شدم، در قم بود. ايشان به قصد زيارت حضرت معصومه (س) جوسازي نامطلوبي كرده بودند تا زمينه براي سخنراني ايشان آماده نشود. منبر را برداشتند بلندگوها را برداشتند و حتي جهت ايجاد مزاحمت براي ايشان آمادگي‌هايي به چشم مي‌خورد اما با اين همه اين مرد آهنين اراده با همراهانش وارد شد بر دوش هوادارانش بالا رفت آستين‌ها را بالا زد و خطابه را شروع كرد.
خطابه‌اي بسيار آتشين و غرا كه كه با نبودن بلندگو حتي صدا به صحن كوچك هم مي‌رسيد. به ياد دارم كه در ميان سخن اين جمله را با رشادت هر چه بيشتر ادا مي‌كرد. هنوز بادبه پرچم عمه ما حضرت معصومه (س) مي‌ورزد، يزيد و يزيديان بدانند دوام و پايداري ندارند و از بين رفتني و نابودند. هيجان زايدالوصفي ميان مردم ايجاد شد. بعد هم به خانه‌اي در قم كه متعلق به يكي از هوادارانش- مرحوم آقاي واحدي بود رفت.
در حيات آن خانه چادر زده بودند و مردم در آن مكان به ديدار ايشان مي‌رفتند.
متاسفانه برخي با جوسازي‌هاي تصنعي حركاتي كردند كه رابطه ايشان با مرحوم آيت‌الله بروجردي زمان، كمي تيره بود. ايشان درست به ماهيت و نيات پاك و اصولگرايانه مرحوم نواب پي نبرده بودند و از اين رو احتياط مي‌كردند و روي خوش چنداني به اين جريان نشان نمي‌دادند و اين مسئل كم كم به عواقب نامطلوب منتهي مي‌شود.اگر چه آنگونه كه مي‌گويند در اين اواخر، مرحوم آيت‌الله بروجردي تا حدي به واقعيت حركت اين جمع پي برده بودند و كمي هم به دفاع برخاسته بودند كه نواب گرفتار نشود اما ديگر كار از كار گذشته بود و جبار زمان شاه ديكتاتور در مقام قتل ايشان برآمده و آن ماجراي تلخ واقع شد.
شهيد بزرگوار نواب پايه‌گذار قيام مسلحانه در ايران شد. روحيه‌اي سرشار از شوق داشت، علاقه وافري به عبادت و توجه به خدا داشت، نسبت به خاندان عصمت و طهارت (ع) بسيار متواضع بود و روحيه خدمت نسبت به درگاه آنان را داشت. به طوري كه در هنگام قرائت زيارت جامعه كبيره وقتي به اين جمله مي‌رسيد،‌سراسر وجودش و تمام روح و اعضا وجوارحش با اين جمله هم نوا بود كه "معكم معكم، لامع غيركم " يعني من با شما هستم من با شما هستم. با دشمن شما و با بيگانه از شما نيستم. تمام نيروي من بسيج است براي احقاق حق شما، براي تثبيت منويات شما و آنچه كه براي به سعادت رسانيدن بشر، رسالت آن را بر عهده گرفته ايد. زيارت‌هاي بسيار مهيجي داشت شب‌ها به عبادت برمي‌خاست. با خداي خويش راز و نيازي خاص داشت. پس از شهادت او همسرش بر سر مزارش گفت: بعضي از شب‌ها 2 ساعت در يك ركوع به سر مي‌برد. اين روزنه كوچكي است براي پي بردن به روح بلند و عبادت گر اين مرد بزرگ، اين مرد انقلابي و قيام‌گر.
وقتي در جمع دوستان و هوادارانش بود گاه آنها با هم مزاح مي‌كردند. ايشان بلافاصله جدا مي‌شد و مي‌گفت ما براي اين معنا خلق نشده‌ايم بلكه براي تلاش و كار خلق شده‌ايم.

نواب و اذن از فقها

شبي نزد او 30 هزار تومان پول برده بودند در آن تاريخ با 30 هزار تومان مي‌شد يك خانه كوچك تهيه كرد تا ايشان از اجاره‌نشيني خلاص شود. به او گفته بودند اين 30 هزار تومان نه خمس ونه سهم امام و نه از وجوهات شرعيه ديگر است اين هديه‌اي است از ما به شما براي خريد يك باب منزل براي شخص خودتان.ايشان فرموده‌ بود: اگر اين پول را به اين شرايط مي‌دهيد، نمي‌پذيريم. طرف مقابل وقتي اصرار ايشان را ديده بود بي‌شرط پول را تسليم كرد. ايشان همان شب پول را بين بيوه زنان، يتيمان و افراد مستمند تقسيم كرد. اتفاقا صبح همان روز براي حمام رفتن 3 ريال از يكي قرض كرد و به حمام رفت.
در گره‌گشايي از كار مردم وقتي كه مسئولان امر در مي‌ماندند يگانه گره‌گشاي مردم بود. آنگونه كه در همان مقطع برايم نقل كردند. مرد غريبي در شهر ري به زيارت حضرت عبدالعظيم (ع) مشرف مي‌شود. آن فرد كه ظاهرا قصد داشته به حمام برود و غسل زيارت كند.پولي را كه همراه داشته به نانوايي محل مي‌دهد. نانوا را ظاهرا الصلاح ديده بود.اعتماد كرده پول را داده و به حمام رفت. هنگامي كه برگشت و پول را مطالبه كرد. نانوا منكر شد و به او گفت: اشتباه مي‌كني غريبي، اشتباهي گرفته‌اي مرد غريب هر چه آه و ناله كرد موثر نشد. به كلانتري محل مراجعه كرد. مدركي در دست نبود. تا اينكه ظاهرا فردي از اهالي كه پريشاني او را ديده بود به او گفته بود: برو پيش نواب كه اومي‌تواند كار ترا درست كند. از شهر ري به تهران و به محله دولاب آمد و آنجا با مرحوم نواب ملاقات كرد. مرحوم نواب پس از بررسي موضوع و احراز اينكه ا ين فرد راست ميگويد كسي را پيش نانوا فرستاد و گفت: برو به آن مرد بگو: برادر شما سيده مجتبي نواب صفوي سلام مي‌رساند ومي‌گويد لطف كنيد پول اين آقا را بدهيد.پيام مرحوم نواب ابلاغ شد ولي آن فرد سرباز زد. مرحوم نواب تا اين را فهميد پيغام تندي داد و فرمود: برو بگو سيدمجتبي نواب صفوي مي‌گويد پول اين مرد را بده و گرنه مي‌آيم و با ميخ گوشت را به تخته در مي‌كوبم. وقتي نانوا پيغام را شنيد فورا پول را تسليم كرد.
اگر بخواهيم عملكرد آن شهيد والامقام را بهتر ارزيابي كنيم بهتر است به حالات تربيت‌شدگان او نيز نظري بيندازيم و ببينيم كه چه پرتوي گرفته بودند از اين مرد پرفروغ. مرحوم شهيد خليل طهماسبي كشنده رزم‌آرابه دستور مرحوم نواب- مردي بود متصلب، پايبند به دين و استوار. وقتي او را به زندان انداختند. شكنجه‌هاي بسيار سختي به او دادند . از جمله اينكه او را عريان كردند و تنها با لباس زير به داخل بشكه مملو از شيشه خورده انداختند و بشكه را غلطاندند. وقتي او را در داخل بشكه خارج كردند خون از بدنش مي‌ريخت اما بلافاصله در شكر اين موهبت الهي سجده شكر به جاي آورد و حاضر نشد تا آخرين لحظه تغيير رويه دهد. گاهي اوقات برخي اعضاي فداييان اسلام را شكنجه مي‌دادند و بعد آنها را با مرحوم نواب مواجه كرده و دستور مي‌دادند كه اگر اين كار را نكنند باز هم آنان را شكنجه خواهد داد.
با اين حال آنها به مجرد اينكه با نواب مواجه مي‌شدند خم مي شدند و دست او را در برابر شكنجه‌گرها مي‌بوسيدند. اين علامت خود ساختگي اين افراد رزمنده و از طرف ديگر نمايانگر كار ساز بودن تعليمات اخلاقي و ديني مرحوم نواب بر روي اين افراد است. بعضي از اينها را در آب سرد فرود مي‌بردند آن هم در شب‌هاي سرد زمستان، و سپس بيرون مي‌كشيدند و بر بدن‌هايشان تا زيانه مي‌نواختند. اما با اين همه آنان حاضر نمي شدند كه دست از وفاداري به مرحوم نواب بردارند خود آن شهيد بزرگوار مرحوم نواب، هم در مدت زندان مورد شكنجه‌هاي شديد قرار داشت با اين حال در ضمن شكنجه تنها ذكر يا خدا از او شنيده مي شد. در تمام حالا صبور بود و شاكر. موقعي كه نزديك صبحگاه 27 دي ماه سال 34 ايشان را براي اجراي حكم اعدام مي‌بردند مجاورين سلول ايشان كه كمونيست بودند گفتند: نواب رفت و عظمت خود را بر ما تحميل كرد.
در مدت كوتاهي كه اين مرد فعاليت داشت سيطره‌اش بر تمام ايران سايه افكند و تمام مهره‌هاي استعمار و خود فروختگان داخلي از او بيم داشتند. افرادي كه ضد دين بودند مانند كسروي، با صداي بلند الله اكبر او كشته مي شدند. به ياد دارم در همان سالها مجله خواندني‌ها چهار صفحه مطالب غيراخلاقي چاپ كرده بود. بعضي از شماره‌هايش پخش شده بود و مابقي در آستانه توزيع به شهرستان‌ها بود. يكي از افراد هوادار مرحوم نواب وارد مي‌شود تا او وارد مي شود انها دست و پاي خود را جمع مي‌كنند و فورا خودشان دستور مي‌دهند كه آن 4 صفحه قيچي شود. در برخي موارد در آبادان فعاليت‌هاي آنها را مي‌ديدم. گاهي مي‌شد كه يك كاسب هوادار مرحوم نواب كنترل بازار را از نظر شيوع فساد و رباخواري به دست مي‌گرفت يا مثلا وقتي يكي از هواداران به بعضي از مراكز مانند قهوه خانه‌ها مي‌رفت و مشاهده مي‌نمود كه بساط قمار پهن است به مجرد حضور او بساط جمع مي‌شود اينقدر سيطره معنوي داشتند.
آنچه در رفتار آنها از همه بيشتر به چشم مي‌خورد راز و نياز آنان با خدا بود عبادات بسيار پرسوز و گدازي در افرادشان ديده مي‌شد. در عين اينكه در جامعه بودند قلبشان به محل اعلا متصل بود. در عين اينكه در گوشه پايگاه عبادت و محراب بودند. وقتي جمع مي شدند بسيار با شور و نشاط بودند و در واقع بين عبادت و زهد با نشاط و طراوت انساني جمع بودند.
نواب فراست داشت عبادت و رشادت داشت. آن زمان كه ترس بر همه سيطره افكنده بود رعب را از مردم برد. همانگونه كه خورشيد فروزان عصر ما امام ، راحل نيز هر گاه كه مي‌ديد دستگاه حكومت در صدد رعب افكندن در ميان جامعه مسلمين است مي‌فرمود: وظيفه من اين است كه رعب را از اعصاب مسلمين بردارم. همين معنا در رفتار مرحوم نواب نيز وجود داشت. بااين همه هيچ داعيه‌اي نداشت، داعيه‌اش فقط دين بود و براي خود هيچ جايگاهي قائل نبود.
در مبارزات مسلحانه اش تا از فقيهي اجازه نمي‌گرفت دست به عملي نمي‌زد مي‌گفت: اين امور منوط به ولايت فقيه است. بدون ولايت فقيه نمي‌توان كار كرد. عالي‌ترين چيزي كه در اين مقام مي‌توانم به عنوان ويژگي او برشمارم اين است كه هوي و هوس در وي نبود و خويشتن را در اختيار فقيه و به عبارت روشن‌تر در اختيار دين قرار داده بود. تاكيد مي‌كنم كه بدون مراجعه به فقيه دست به كار اقدامات حاد مثل ترور نمي‌شد چون خود را در راه اسلام مي‌دانست و اعتقاد داشت كه در اين زمينه‌ها بايد نظارت فقيه محكم مي‌باشد. در اين گونه مواقع گاه مراجعه مي‌كردند به مرد شجاع،‌مبارز و انقلابي مرحوم آيت‌الله كاشاني و گاه به مرحوم آيت‌الله سيد محمد تقي خوانساري از مراجع بزرگوار و محترم قم كه هم اكنون مدت مديدي است كه رحلت نموده‌اند.
بدون ترديد نواب در ملي شدن صنعت نفت نقشي بسيار موثر و ممتاز داشت او مرد رزمنده‌اي بود كه همگام با مرحوم آيت‌الله كاشاني به آن نهضت وارد شد و همكاري كرد البته مصدق و اعضاي جبهه ملي با استفاده از شهامت و مبارزات مرحوم نواب موانع را از سر راه برداشتند و همكاري فدائيان اسلام موجب شتاب هر چه بيشتر نهضت نفت گرديد تا اينكه به هدف رسيدند اما متاسفانه به مجرد رسيدن به هدف با بهانه‌هاي واهي موجبات دستگيري و زنداني نمودن مرحوم نواب را فراهم كردند و ايشان را به زندان انداختند. به ياد دارم در همان ايام جمعي از هواداران عكسي از ايشان را منتشر ساختند و در ذيل آن اين شعر را نوشتند:
ما بارگه عدليم ، اين رفت ستم بر ما
بر كاخ ستمكاران ، تا خود چه رسد خذلان
يعني ما اينها را به مقام رسانديم و از شر استعمار انگلستان نجات داديم اما آنها اولين ضربه را به خود ما زدند. يادشان گرامي و غفران و رضوان الهي ارزاني‌شان باد.
منبع: خبرگزاري فارس




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط