شخصيت حديثى جابر بن يزيد جعفى (1)

اصول أربعمأة در پديدارى و طراحىِ هندسه كتب نخستين حديث، تأثيرى هويدا و محورى داشته است و بسيار طبيعى است كه در طرحِ انديشه‏هاىِ رجالى، پيوندى تعاملى ميان اصل و صاحبِ اصل برقرار شود ؛ آن گونه كه قوّت اصل، مرتبه بلند دانش و شخصيت رفيع صاحب آن را تداعى كند. لازم به ذكر است كه نظر پيشگفته، به هيچ روى ، تقابلى با نقدهاى رجالى نداشته و ارزش و سودمندى آنها را انكار نمى‏كند.
يکشنبه، 15 فروردين 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شخصيت حديثى جابر بن يزيد جعفى (1)
شخصيت حديثى جابر بن يزيد جعفى (1)
شخصيت حديثى جابر بن يزيد جعفى (1)

نويسنده: عليرضا هزار




مقدمه

اصول أربعمأة در پديدارى و طراحىِ هندسه كتب نخستين حديث، تأثيرى هويدا و محورى داشته است و بسيار طبيعى است كه در طرحِ انديشه‏هاىِ رجالى، پيوندى تعاملى ميان اصل و صاحبِ اصل برقرار شود ؛ آن گونه كه قوّت اصل، مرتبه بلند دانش و شخصيت رفيع صاحب آن را تداعى كند.
لازم به ذكر است كه نظر پيشگفته، به هيچ روى ، تقابلى با نقدهاى رجالى نداشته و ارزش و سودمندى آنها را انكار نمى‏كند.
نوشتارى كه خواهد آمد ، نگاهى كوتاه است به شخصيت يكى از اعاظم اصحابِ ائمه(علیهم السّلام) و نيز ناقلان اخبار آنان.
اين مقاله، در پىِ احياىِ نام و تجديد يادِ يكى از صاحبان اصول اربعمأة، يعنى جابر بن يزيد جعفى است كه در كتب تراجم و رجال، قضاوت‏هاى گوناگونى درباره او به چشم مى‏خورد.
آنچه بيش از همه، نگارنده را به پرداختن درباره جابر بن يزيد را داشت از يك سو، كثرت رواياتى است كه از طريق او نقل شده و از جانب ديگر، طعن‏هايى است كه بر او وارد شده است.
اين ناسازى و فراز و فرودهاىِ آنى، مسير مطالعه و بررسى‏هاى شخصيت وى را ناموزون ساخته است.
آنچه بيش از همه در اين پژوهش بدان عنايت شده است، به دستِ دادنِ بحثى رجالى و ترجمه‏اى صحيح از جابر، و زدودن غبار ابهام و بَسا اتهام از ساحتِ وى بوده است؛ چه رويكردها و داورى‏هاى ناهمگونى از او، در تصفحّ كتب رجالى رخ مى‏نمايد.
در اين نوشتار، بيشتر به آرا و داورى‏هاى دانشوران شيعى پرداخته شده است، اما در انتها به حوزه رجالى عامه و نظريه‏هاى آنان درباره وى نظرى افكنده شده است.
سعى بر آن است تا در اين معركه آرا با بررسى نظرات عرضه شده، نتيجه‏اى مقبول دست دهد.

سخنان طرح شده درباره جابر

مهم‏ترين سخنان طرح شده درباره جابر بن يزيد بدين قرار است:
1. نجاشى(رحمت الله علیه) در كتاب رجال خود، جابر را تضعيف كرده و به كاستى و اختلاط منقولات فقهى (حلال و حرام) او معتقد است:
روى عنه جماعة غمز فيهم وضعفّوا... و كان في نفسه مختلطا... و قلّ ما يورد عنه شي‏ء في الحلال و الحرام.(1)
2. در كتاب كشّى در ذيلِ نامِ جابر، دو دسته روايات آمده كه پاره‏اى از آنها به مدح، و شعبه‏اى ديگر به قدحش نظر دارند.(2)
3. ابن غضايرى هم على‏رغمِ آنكه بيشترينه روشش جرح راويان است، درباره جابر مى‏گويد:
إنّه كان ثقة في نفسه، و جُلَّ من روى عنه ضعيف.(3)
4. شيخ مفيد(رحمت الله علیه) در رسالة العددية مى‏نويسد:
إنّه من الفقهاء الّذين لا مطعن فيهم، و لا طريق إلى ذمّ واحد منهم.(4)
5. شيخ طوسى(رحمت الله علیه) ، وى را صاحب اصلى از اصول أربعماة مى‏داند.(5)
6. مرحوم ابن شهرآشوب، وى را از خواصّ اصحابِ حضرت صادق(علیه السّلام) شمرده و بابِ علمِ امامِ باقر(علیه السّلام) مى‏داندش و مى‏نگارد:
إنّه من خواصّ الصادق(علیه السّلام) ، و أنّه باب لأبي جعفر(علیه السّلام) ، والمراد أنّه باب لعلمه(ع).(6)
7. علامه حلّى(رحمت الله علیه) نيز، اثباتاً و يا نفياً بدو نپرداخته و تنها به ثبت نامش بسنده كرده است.(7)

معرّفى اجمالى جابر

بر اساس نقل نجاشى (ره) نام وى جابر بن يزيد و كنيه‏اش أبو عبداللّه، أبو محمّد، و أبو زيد بوده است كه بيشتر به أبو عبداللّه مشهور است.
جعفه نام قبيله‏اى در عرب است و جعفى بدان قبيله، منسوب است. قبيله جابر در (عام الوفود) به اسلام گرويد.
وى از اصحاب صادقين(علیهما السّلام) بوده، از تابعان به شمار مى‏آيد.(8)
شخصيت و مرتبه جابر در آينه روايات
1. عن عبداللّه بن الفضل الهاشمي، قال: كنت عند الصادق، جعفر بن محمّد(علیه السّلام) إذ دخل مفضل بن عمر، فلمّا بصر به ضحك إليه، ثمّ قال: إلىّ يا مفضل!... فقال: يابن رسول اللّه(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فما منزلة جابر بن يزيد عنكم؟
قال: «منزل سلمان من رسول اللّه(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ».(9)
2. عن زياد بن أبي الحلال، قال: إختلف أصحابنا في أحاديث جابر الجعفي، فقلت: أنا أسأل أبا عبداللّه(علیه السّلام). فلمّا دخلت ابتدأني، فقال: «رحم‏اللّه جابر الجعفي كان يصدق علينا».(10)
3. عن أبي محمّد حسن بن علي الثاني(علیه السّلام) ، قال: «ولد أبوجعفر محمّد الباقر... و بوّابه جابر بن يزيد الجعفي».(11)
4. عن زياد بن أبى الحلال، قال: إختلف الناس في جابر بن يزيد و أحاديثه و أعاجيبه. قال: فدخلت على أبي عبداللّه(علیه السّلام) و أنا أريد أن أسأله منه، فابتدأني من غير أن أساله، «رحم اللّه جابر بن يزيد الجعفي، كان يصدق علينا».(12)
5. عن أبي جميلة، عن جابر الجعفي، قال: حدّثني أبو جعفر(علیه السّلام) سبعين الف حديث، لم اُحدِّث بها أحداً أبدا. قال جابر: قلت لأبي جعفر(علیه السّلام) ، جعلت فداك! إنّك حملتنى وقراً عظيماً بما حدّثتنى به من سرّكم الّذي لا أحدّث به أحداً، و ربّما جاش في صدري حتى يأخذني منه شبيه الجنون.
قال: «يا جابر، فإذا كان ذلك، فاخرج إلى الجبّان، فاحفر حفيرة، و دلّ رأسك فيها، ثمّ قل: حدثني محمّد بن علي بكذا و كذا».(13)
6. عن جابر بن يزيد، قال: حدّثني محمّد بن على(علیه السّلام) بسبعين حديثاً لم اُحدّث بها أحداً قطّ، و لا اُحدث بها أحداً أبداً، فلمّا مضى محمّد بن علي(علیه السّلام) ، ثقلت على عنقي، وضاق بها صدري، فأتيت أبا عبداللّه(علیه السّلام) ، فقلت: جعلت فداك! إنّ أباك حدّثني بسبعين حديثاً لم يخرج منّى شيئاً منها، و لا يخرج شى‏ء منها إلى أحد، و أمرني بسترها، و قد ثقلت على عنقي و ضاق بها صدري، فما تأمرني.
فقال: «يا جابر، إذا ضاق بها من ذلك شي‏ء، فاخرج إلى الجبّانة، واحفر حفيرة، ثمّ دلّ رأسك فيها و قل: حدّثني محمّد بن علي بكذا و كذا، ثمّ طمّه، فإنّ الأرض تستر عليك». قال جابر: ففعلت ذلك، فخفّ عنّي ما كنت أجده.(14)
7. عن أبى جعفر(علیه السّلام) ، قال: «يا جابر، إنّ الجاحد لصحاب الزّمان، كجاحد لرسول اللّه(علیه السّلام) في أيّامه. إسمع و عِ». قلت: إذا شئت. قال: «إسمع و عِ و بلّغ إذا انتهت بك راحلتك».(15)
آنچه از روايات فهميده مى‏شود ثبات و ژرفْ ايمانىِ جابر است كه وى را باب علم و محرم راز معصومان، و سينه‏اش را زمينِ ايمن و محملى موثق براىِ اسرارِ ناگفته اهل بيت(علیهم السّلام) ساخته است.
از جمله فصول روايى كه حجمِ كثيرى از اخبار را در خود جاى داده است، ابوابى است كه در آنها، حديثْ فهمى و تحمل آنها را مستصعب خوانده است. علامه مجلسى(رحمت الله علیه) در بحار الأنوار فصلى را با 116 روايت به اين موضوع اختصاص داده است.(16)
روايتِ ذيل نمونه‏اى از آن بسيار است:
عن شعيب الحداد، قال: سمعت الصادق جعفر بن محمّد(علیه السّلام) ، يقول: «إنّ حديثنا صعب مستصعب، لا يحتمله إلاّ ملك مقرّب، أو نبىّ مرسَل، أو عبد امتحن اللّه قلبه للإيمان، أو مدينة حصينة». قال عمر: فقلت لشعيب: يا أبا الحسن، و أىّ‏ّ شي‏ء المدينة الحصينة؟ قال: سألت الصادق(علیه السّلام) عنها، فقال لي: «القلب المجتمع».(17)
با تأمل و درنگ در رواياتى از اين دست، و نظر در پيشينه تاريخىِ شخصيّت جابر، مى‏توان وى را - كه از خاصان و خلوت نشينان حريمِ قدس اهل بيت(ع) بوده - مصداق تامّ «عبد امتحن‏اللّه قلبه للايمان»، و يا «المدينة الحصينة» دانست.

توثيق‏هاى رسيده از عامّه

پاره‏اى از هم عصران جابر به وثاقت و مقبولى سخنانش تصريح داشته‏اند، هرچند كه مذهب و روايات نقل شده از جانب جابر را در تعارض و تقابل با آيين خود مى‏ديده‏اند.
1. سفيان ثورى - كه نزد عامه با تعابيرى چون: الفقيه، الثقه، العابد، الحجّة، و الإمام ستوده شده - درباره جابر مى‏گويد:
إذا قال جابر: «حدّثنا و أخبرنا»، فذاك.(18)
همچنين گفته است: كان جابر ورعاً في الحديث، ما رأيت أورع في الحديث منه.(19)
نيز همو در پاسخ به شعبه كه مى‏خواست در قدح جابر سخنانى بگويد گفت:
لئن تكلّمت في جابر الجعفي لأتكلمنّ فيك.(20)
2 . وكيع بن جراح - كه از بزرگان عامه و واجد القابِ الحافظ، الثقة و أحد الأعلام، در كتاب‏هاى رجالى اهل سنت است - مى‏گويد:
مهما شككتم في شى‏ء، فلا تشكوا في أنّ جابر ثقة.(21)
3. زهير بن معاوية كوفى - كه شخصيتى علمى و موثق در ميان عامه به‏شمار مى‏آيد - درباره جابر چنين گفته است:
كان إذا قال: «سمعت، أو سألت»، فهو من أصدق الناس.(22)

توثيقات بزرگان شيعه درباره جابر

1. كشّى(رحمت الله علیه) در كتاب رجال، پس از نقل روايتى با اسنادِ صحيح درباره جابر كه:
عن زياد بن أبي الحلال، عن أبي عبداللّه(علیه السّلام): «رحم اللّه جابراً كان يصدق علينا».(23)
مى‏گويد:
روى عن سفيان الثوري، أنّه قال: جابر الجعفي صدوق في الحديث، إلاّ أنّه كان يتشيع. و حكى عنه، أنّه قال: ما رأيت أورع بالحديث من جابر.(24)
همو پس از نقل اين سخن كه «جابر هفتاد هزار حديث، حفظ داشته و بر كسى باز نگفته است» مى‏گويد:
إنّه أحياناً قد يضيق صدره بما يحتمل من الأسرار، فيأمره(علیه السّلام) أن يلجأ إلى الجبل،
أو الصحراء، و ينفس عن نفسه بالحديث، لا إلى أحد.(25)
و نيز ديگر بار كشى در ترجمه يونس بن الفضل بن شاذان مى‏نگارد:
إنّ يونس حجّ أربعاًً و خمسين حجّة واعتمر أربعاً و خمسين عمرة، و كتب ألف جلد ردّاً على المخالفين... و يقال: إنتهى علم الأئمة(علیهم السّلام) إلى أربعة نفر، أوّلهم سلمان، و الثاني جابر... .(26)
2. مرحوم شيخ مفيد در بحث خود درباره اين روايت كه:
إنّ شهر رمضان، شهر من شهور السنة، يكون تسعة و عشرين يوماً و يكون ثلاثين يوماً،(27)
مى‏گويد:
راويان اين خبر، همه از فقيهانِ اصحابِ صادقين و حضرت كاظم و امام رضا(علیه السّلام) هستند.
سپس آنان را بدين اوصاف مى‏ستايد:
فهم... الأعلام الرؤساء، المأخوذ عنهم الحلال و الحرام و الفتيا و الأحكام، الّذين لا يطعن عليهم، و لا طريق إلى ذمّ واحد منهم، و هم أصحاب الأصول المدوّنة و المصنفات المشهورة، و كلاّ قد أجمعوا نقلاً و عملاً.(28)
و پس از اين جمله‏ها، در نام بردنِ راويان حديثِ پيشگفته، به جابر بن يزيد هم اشاره مى‏كند.
3. علاّ مه حلّى(رحمت الله علیه) در خلاصة الأقوال، در اين باره از قولِ ابن غضايرى مى‏نويسد:
إنّه ثقة في نفسه.(29)

كتاب‏ها و نگارش‏هاىِ منسوب به جابر

1. اصل؛ همان طور كه در صدر بحث قلمى شد، شيخ طوسى(رحمت الله علیه) ، جابر را يكى از صاحبان اصول أربعمأة دانسته و در الفهرست چنين آورده است:
إنّه تابعي، أسند(30) عنه و له أصل.(31)
2. التفسير؛ نجاشى(رحمت الله علیه) مى‏نگارد:
و له كتب، و منها التفسير، و روى هذه النسخة احمد بن محمّد بن سعيد، عن جعفر بن عبداللّه، المحمدي، عن يحيى بن جندب الزارع، عن عمر بن شمر، عن جابر.(32)
از مؤيدات ديگر اين سخن، روايت زير است:
عن مفضل بن عمر قال: سألت أبا عبداللّه(علیه السّلام) عن تفسير جابر؟ فقال: «لا تحدّث به السفلة فيذيعوه».(33)
3. النوادر؛ نجاشى(رحمت الله علیه) كتاب النوادر را از وى مى‏داند.(34)
زرارى نيز در رساله‏اش درباره آل أعين مى‏گويد:
كتاب جابر الجعفي، حدّثني به خال أبي أبو العباس الرزاز، عن القاسم بن الربيع، عن أبي سنان، عن عمار، عن منخل، عن جابر، و عن يحيى بن زكريا، عن ابن سنان، عن عمار، عن منخل، عن جابر.(35)
كتاب‏هاى ديگرى نيز به جابر نسبت داده شده است. نجاشى(رحمت الله علیه) مى‏گويد:
و له كتاب الجمل، و كتاب الصفين و كتاب النهروان و كتاب مقتل امير المؤمنين(علیه السّلام) و كتاب مقتل الحسين(علیه السّلام) .(36)

بيان و تحليل خبر رسيده در قدح جابر

در ميان شمارِ بسيارِ اخبارى كه درباره جابر آمده است، تنها يكى در وى طعن مى‏افكند. و آن، روايتى است كه كشّى(رحمت الله علیه) در كتاب رجالش آورده است.
عن زرارة، قال: سألت أبا عبداللّه(علیه السّلام) عن أحاديث جابر، فقال: «ما رأيته عند أبي قطّ إلاّ مرّة واحدة، و ما دخل علىّ قطّ».(37)
هر چند، واحد بودن اين خبر، و نيز حجمِ كثيرِ روايات در كفه ديگر، توانِ تعارض و تقابل را از اين تك خبر مى‏ستاند، ليك با فرض صدور، مى‏سزد كه اين معنا را در عداد تأويل دانست، و نه حكم به ظاهر روايت. آية اللّه خويى(رحمت الله علیه) را باور اين است كه:
إنّ الرواية محمولة على نحو من التورية.(38)
و نيز مى‏توان پاى اين احتمال را در ميان آورد كه، بسا فضاىِ ويژه زمانى يا مكانىِ پرسشِ زرارة، چنين پاسخى را مى‏طلبيده است. به علاوه، روايات بسيارى كه جابرْ مستقيم و مخاطبانه از امام باقر(علیه السّلام) نقل كرده است، با عبارت «ما رأيته عند أبي قطّ إلاّ مرّة واحدة» تناسب و هم‏خوانى ندارد. همچنين احاديثِ او از حضرت صادق(علیه السّلام) گرچه در مقايسه با روايات نقل كرده از حضرت باقر(علیه السّلام) كم‏تر است، اما با جمله «و ما دخل علىّ قطّ»، قابل جمع نيست.
رواياتى از اين دست كه به جهت توريه و فرافكنى و نيز مصلحتِ حال راوى بيان شده است، در متون حديثى بسيار بوده، حتى درباره راويانى كه در وثاقتشان ترديدى نيست، هم آمده است؛ بسانِ آنچه درباره مفضل بن عمر رسيده است:
عن إسماعيل بن جابر، قال: قال أبو عبداللّه(علیه السّلام) : «إئت المفضل، و قل له: يا كافر، يا مشرك، ما تريد إلى إبني؟ تريد أن تقتله؟».(39)
البته وجه صدور اين روايت معلوم است و نمى‏توان با تكيه بر ظهور آن، كفر و شرك مفضل را استنباط كرد.
اختناق سياسى و هراس آفرينى كه هماره از جانبِ ستم‏پيشگان، سايه منحوسش بر قامت اهل بيت(علیهم السّلام) و صحابيانشان افكنده شده بود، صدور چنين سخنانِ توريه‏آميزى را روا مى‏داشت، تا شايد دفع ضرر و منعِ خطرى كند؛ لذا بر عهده حديث پژوهان است تا در كاوش‏هاى خود، با ژرف‏انديشى و احاطه بر فضاى صدور حديث، حقيقت را باز شناسند و غبارِ ابهام را بنشانند.
به هر روى، با نظر در آنچه كه تاكنون قلمى شد، مسلّم مى‏داريم كه هرگز نمى‏توان با استناد و تكيه بر روايتى واحد - كه در مقام بيان واقع هم نبوده است - ، حكم به عدم وثاقت كسى چون جابر كرد.
ادامه دارد....

پي نوشت :

1. رجال النجاشى، ج 1، ص 314.
2. رجال الكشي، ج 2، ص 780.
3. خلاصة الأقوال، ص 35.
4. الردّ على أهل العدد و الرؤية، مجموعه مصنفات شيخ مفيد، ج 9، ص 25 - 35.
5. الفهرست، ص 73.
6. مناقب آل أبى طالب(ع) ، ج 4، ص 280.
7. خلاصة الأقوال، ص 25.
8. ر.ك: رجال النجاشي، ج 1، ص 314.
9. الإختصاص، ص 216؛ بحارالأنوار، ج 47، ص 395.
10. رجال الكشي، ص 126؛ بحارالأنوار، ج 46، ص 341، ح 31.
11. دلائل إمامة، ص 127؛ بحارالأنوار، ج 46، ص 345، ح 39.
12. بصائر الدرجات، ج 5، باب 10، ص 64؛ بحارالأنوار، ج 46، ص 340، ح 30.
13. الإختصاص، ص 66 ؛ بحارالانوار، ج 46، ص 340، ح 30.
14. الكافي، ج 8 ، ص 157.
15. الكافي، ج 8 ، ص 18، ح 4.
16. بحار الأنوار، ج 2، ص 182 - 212.
17. بحار الأنوار، ج 2، ص 183، ح 1.
18. تهذيب الكمال، ج 4، ص 469.
19. تاريخ الإسلام، ج 6 ، ص 60 - 59.
20. ميزان الإعتدال، ج 1، ص 379، ح 1424.
21. الكاشف للذهبى، ج 2، ص 165، ح 3368.
22. ميزان الإعتدال، ج 1، ص 381.
23. بصائرالدرجات، ج 5، باب 10، ص 64 ؛ بحارالأنوار، ج 47، ص 69 ، ح 20.
24. رجال الكشي، ج 2، ص 779.
25. رجال الكشى، ج 2، ص 780.
26. رجال الكشى، ج 2، ص 780.
27. بحار الأنوار، ج 96، ص 297، ح 3.
28. الرّد على أهل العدد و الرؤية، چاپ شده در مجموعه مصنفات شيخ مفيد، ج 9، ص 25 - 35.
29. خلاصة الأقوال، ص 25.
30. در دانش مصطلح الحديث تعبير «أسند عنه» نظر به منزلتِ نيكوىِ راوى داشته، بر وثاقتش دلالت مى‏كند. ر.ك: الرواشح السماوية، ص 65 .
31. ألفهرست، ص 73.
32. رجال النجاشى، ج 1، ص 314.
33. رجال الكشى، ج 2، ص 442.
34. رجال النجاشى، ج 1، ص 314.
35. شرح رسالة أبي غالب الزراري، ص 58.
36. رجال النجاشى، ج 1، ص 314.
37. رجال الكشى، ج 2، ص 436.
38. معجم رجال الحديث، ج 4، ص 344.
39. رجال الكشى، ج 2، ص 813 .

منبع:www.hadith.net




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط