بیان شهادت حضرت زهرا (علیها السلام) توسط صحابه

در منطق صحابه یا در نگاه علمای اهل سنت، وفاتی که «مشابه و همگون رحلت حضرت زهرا سلام الله علیها»، «شهادت» دانسته شود؛ بی شک، شیعیان نیز می توانند با استناد به همین قاعده، از درگذشت حضرت زهرا علیها السلام با عنوان «شهادت» یاد نمایند.
چهارشنبه، 24 دی 1399
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بیان شهادت حضرت زهرا (علیها السلام) توسط صحابه
آیا در بینش صحابه، می توان از درگذشت حضرت زهرا (علیها السلام) «شهادت» یاد کرد؟
شیعه، بر اساس تعالیم مکتب اهل بیت علیهم السلام و معتقد است: حضرت زهرا (علیها السلام) ، در مسیر دفاع از حضرت على علیه السلام، توسط مهاجمینی که - به دستور خلیفه اول - جهت اخذ بیعت از حضرت علی (علیه السلام) به خانه ایشان هجوم آورده بودند، به شدت مضروب و مجروح شده و فرزند خود را سقط نموده و پس از مدتی، در اثر بیماری ناشی از این صدمات جسمانی، از دنیا رفته اند.
 
حال اگر در منطق صحابه یا در نگاه علمای اهل سنت، وفاتی «مشابه و همگون» با آنچه ترسیم شد، «شهادت» دانسته شود؛ بی شک، شیعیان نیز می توانند با استناد به همین قاعده، از درگذشت حضرت زهرا (علیها السلام) با عنوان «شهادت» یاد نمایند.
 
مثال اول) نخستین موردی که اهل سنت در آن از واژه «شهید» استفاده کردهاند، ماجرای مرگ زینب است.
 
زینب - همسر ابو العاص بن ربیع – (1) پس از غزوۂ بدر (یعنی در سال دوم هجری)، از مکه، عازم شهر مدینه شد (هجرت کرد). باربن شود. از کفار قریش - در مسیر این هجرت، با حمله به کجاوه زینب، او را ترساند. بنابر نقل های تاریخی، زینب نیز به دلیل زمین خوردن (یا وحشت زدگی) فرزندش را سقط نمود. وی پس از این حادثه، سالها در مدینه زندگی کرد تا سرانجام در سال هشتم هجری - در حالی که هنوز آثاری از بیماری ناشی از سقط فرزندش را در جسم خود مشاهده می نمود .، از دنیا رفت.(2)
 
در ادامه همین رویداد، پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و در ماجرای فتح مکه - که در ماه مبارک رمضان سال هشتم هجری به وقوع پیوست -، خون «هبار» را مباح اعلام فرمودند.
 
جالب آنکه: ابن کثیر دمشقی (متوفای ۷۷۴ ھ) - مورخ نامدار و متعصب اهل سنت - از قول صحابه، درباره زینب می نویسد: (و ذکر حماد بن سلمة عن هشام بن عروة عن أبیه أنها لما هاجر دفعها رجل فوقعت على صخرة فأسقط حملها، ثم لم تزل وجعه حتى ماتت، فکانوا یرونها مات شهیدة)(3) و نقل کرد حمادین از هشام بن عروه از پدرش که همانا هنگامی که (زینب) هجرت کرد، مردی وی را هل داد و او روی صخره ای افتاد و فرزندش را سقط کرد؛ سپس همچنان در رنج ای بود تا این که وفات یافت؛ ایشان بر این باور بودند که او شهیده درگذشته است.
 
یعنی صحابه، [تنها با استناد به این نکته که زینب، شش سال قبل و در مسیر هجرت (که عملی خداپسندانه و در راه رضای خداست)، توسط دشمنان رسول خدا به آسیب دیده و به بیماری خاصی (بیماری زنانه ناشی از سقط) مبتلا گردیده بود که عوارض آن (خونریزی زنانه تا پایان حیاتش ادامه داشت)، درباره مرگ زینب در اثر این بیماری، بر این باور بودند که: ماتت شهیدة. او شهیده درگذشته است.
 
بر اساس آنچه ذکر شد، باید گفت: طبق نقل ابن کثیر و دیگر بزرگانی اهل سنت، در منطق و بینش صحابه، اگر بانویی در مسیر انجام عملی خداپسندانه (همانند: هجرت)، مظلومانه، توسط دشمنان رسول خدا، مورد تهاجم و ارعاب قرار گیرد و در اثر این هجوم، آسیب جسمانی دیده، و یا فرزندش را در اثر رعب و وحشت، سقط نماید و سپس در اثر این سقط، بیمار شده و در حالی که همچنان عوارضی از آن سقط را در جسم خود به همراه دارد، سال ها بعد از دنیا برود، «شهیده» محسوب می شود.
 
حال می گوییم: ابن ابی الحدید معتزلی (متوفای ۶۵۶ ھ ) از استادش «ابو یحیی جعفر النقیب»(5) مطلبی را نقل می کند که به روشنی از شباهت و همگونی ماجرای زینب با حوادث مرتبط با درگذشت حضرت زهرا (علیها السلام) ، حکایت دارد.
 
إذا کان رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) أباح دم هبارین الأسود، لأنه رؤع زینب فألقت ذا بطنها، فظهر الحال أنه لو کان حیا لأباح دم من روع فاطمة حتى ألقت ذا بطنها.
فقلت: أروى عنک ما یقوله قوم:«رُوِّعَتْ فألقت المحسن .»؟
فقال: لاتروه عنى ولا ترو عنى بطلائه، فإنی متوقف فی هذا الموضع.(6)
 
هنگامی که[در فتح مکه] رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به کشتن هباربن آسود اجازه داده بود؛ به سبب آنکه وی، زینب را ترسانید، به صورتی که زینب فرزندی را که در شکم خود داشت، سقط کرد؛ پس روشن است که اگر آن حضرت زنده بود، حتما مباح میکرد خون کسی را که حضرت فاطمه (علیها السلام) را ترساند تا آنجا که فرزندی را که در بطنش داشت، سقط نمود.
 
[ابن ابی الحدید میگوید: گفتم: . آیا از تو روایت کنم قول آن گروه را که میگویند: «فاطمه علیها السلام ترسانده شد، پس محسن را سقط کرد.»؟ پس (استاد) پاسخ میگوید: از من روایت نکن و بطلان این ماجرا را نیز از قول من نقل ننما؛ چرا که من در این موضوع توقف کرده ام و سکوت اختیار میکنم!].
 
نکته جالب توجه در گفتگوی میان ابن ابی الحدید و استادش، این است که: ابو یحیی جعفر النقیب، در یک بررسی دقیق و منطقی، ماجرای زینب و حضرت زهرا (علیها السلام) را مشابه و همگون با یکدیگر می داند؛ زیرا برای مهاجمین [در برخورد با حضرت زهرا (علیها السلام)] و عاملین جنایت سقط فرزند آن بانو، همانند «هبّار»، مجازاتی مشترک و یکسان را از جانب رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم جاری دانسته و آنها (مهاجمین) را به مرگ محکوم می نماید.
 
به دلیل همین مشابهت در نحوه مجازات مهاجمین، بدیهی است که برای نام نهادن بر نحوه مرگ این دو بانو (حضرت زهرا علیها السلام و زینب) نیز می توان از عنوانی مشابه و همگون بهره برده و طبق منطق صحابه، هر دو بانو را «شهیده» خواند.
 
مثال دوم) دومین موردی که اهل سنت در آن از واژه «شهید» استفاده کرده اند، ماجرای مرگ نسائی است.
 
نسائی [ابوعبدالرحمان احمد بن شعیب، متوفای ۳۰۳ ھ] از دانشمندان بزرگ اهل سنت است و کتاب «سُنن» او یکی از «کتاب های شش گانه معروف و پذیرفته شده نزد عامه» (صحاح سته) به شمار می رود.
 
آورده اند که وقتی نسائی وارد شهر شام شد، مردم آن سرزمین با علی بن ابی طالب علیه السلام کینه و دشمنی دیرینه ای داشتند.  به همین جهت، نسائی کتابی در مناقب و خصوصیات حضرت علی علیه السلام نوشت تا بلکه مردم را هدایت نماید. اما مردم شهر شام به او مراجعه نموده و از او تقاضا کردند تا در فضائل و مناقب معاویه، روایاتی نقل کند.
 
او در جواب - با تعجب گفت: مگر معاویه فضیلت و منقبتی هم دارد که من آن را برای شما بازگو سازم؟!
 
وقتی مردم این پاسخ گزنده را از او شنیدند، به وی حمله ور شدند و او را به قدری کتک زدند که به بیماری فتق مبتلا گردید. نسائی را به مکه بردند و سرانجام، بر اثر همین بیماری، در آنجا درگذشت. از این رو، تاریخ نگاران بزرگ اهل سنت در شرح حال نسائی چنین نوشته اند: (توفی بها مقتولا شهیدا)(7)
 
در تحلیل این ماجرا نخست باید گفت: با توجه به فضای فرهنگی حاکم بر شام، استنکاف نسائی از نگارش کتابی در فضائل معاویه، پس از نگارش کتاب خصائص - که آن را در فضائل حضرت علی (علیه السلام) به رشته تحریر در آورده بود، در واقع، اقدامی در مسیر دفاع از برتری حضرت علی (علیه السلام) محسوب می شد. یعنی: نسائی با استنکاف از نگارش کتابی در فضائل معاویه، به طور ضمنی و غیر مستقیم، در مسیر دفاع از فضائل حضرت علی (علیه السلام) گام برداشت؛ زیرا توقع مردم شام از وی چنین بود که او با نگارش کتابی در فضائل معاویه، برتری معاویه را ثابت نماید تا بدین ترتیب، اثر فرهنگی پدید آمده از نگارش کتاب خصائص در اثبات فضائل حضرت على علیه السلام کم رنگ شود. اگر مردم شام از مطالعه کتاب خصائص احساس نمی کردند که نسائی، حضرت علی (علیه السلام) را بر معاویه برتری بخشیده است، هرگز درخواست نگارش کتابی در زمینه فضائل معاویه را مطرح نساخته و هرگز در مواجهه با استنکاف نسائی، چنان خشونت های بی رحمانه و ددمنشانه ای را از خود بروز نمی دادند.
 
بر اساس آنچه ذکر شد، باید گفت: در منطق بزرگان اهل سنت همانند: مری، ابن کثیر و ابن حجر، اگر فردی در مسیر دفاع از «برتری» حضرت علی (علیه السلام) از برخی صحابه ، مورد آسیب جسمانی قرار گرفته و در اثر این صدمات، بیمار گردیده و پس از مدتی از دنیا برود، «شهید» از دنیا رفته است؛ پس به طریق اولى (قیاس اولویت) اگر فردی در مسیر دفاع از «حقانیت» حضرت على علیه السلام مورد ضرب و جرح قرار گرفته و مدت زمانی بعد، در اثر بیماری پدید آمده از این جراحات، از دنیا برود؛ «شهید» محسوب خواهد شد.
 
لازم به ذکر است: شیعیان- حتى غیر امامیه - بر این باوراند که: دلیل درگذشت حضرت زهرا (علیها السلام) ، بیماری پدید آمده در اثر صدماتی بود که آن بانو در مسیر دفاع از «حقانیت» خلافت بلافصل حضرت علی (علیه السلام) متحمل گردید؛ لذا در فرهنگ مکتبی خود، حضرت زهرا (علیها السلام) را شهید (کشته در راه خدا) می دانند؛ همچنان که بزرگان اهل سنت که از آنان نام بردیم - در آثار خود، نسائی را مقتول و شهید دانسته اند.
 
به راستی، اگر می توان به واسطه استمرار بیماری زینب، مرگ او را به هجرتش در شش سال قبل، متصل ساخت و درگذشت او را «شهادت» دانست، و نیز اگر می توان نسائی را به واسطه صدماتی که در مسیر دفاع از برتری حضرت علی (علیه السلام) بر معاویه، متحمل گردید و [بعد از مدتی] به درگذشت او منتهی شد، «شهید» خطاب نمود؛ پس می توان از درگذشت حضرت زهرا (علیها السلام) نیز که به واکنش خداپسندانه اش بر حاکمان وقت اتصالی کامل داشت، - و در اثر لطمات جسمانی پدید آمده در مسیر دفاع از حقانیت خلافت بلافصل حضرت علی (علیه السلام) رخ داده بود، با عنوان «شهادت» یاد کرد.
 
پی‌نوشت‌ها:
1- الصحیح من سیرة النبی الأعظم صلی الله علیه و آله و سلم ، ج ۲، صص ۱۲۵ - ۱۲۶
۲ - الإستیعاب، در حاشیه کتاب الإصابه، ج ۳، ص ۳۱۲
3- البدایة و النهایه ، ج ۵، ص ۳۰۸
4- مجمع الزوائد، ج ۹، ص ۲۱۶
5- شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج ۱۰، صص ۲۲۲ - ۲۲۳ و ج ۱۲، صص ۸۲-۹۰
6- شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید معتزلی (متوفای ۶۵۶ھ)، ج ۱۴، ص ۱۹۳.
7- تهذیب الکمال،  ج ۱، ص ۳۳۹
 
منبع: راهنمای یاوران فاطمیه (مجموعه پرسش و پاسخ های پژوهشی)، به اهتمام: علی لباف، چاپ سوم، مرکز فرهنگی انتشارات منیر، 1390ش، صص 168-159


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط