اشاره
دکتر محمد صادق مهدوی، استاد تمام و عضو هیئت علمی گروه علوم اجتماعی دانشگاه شهید بهشتی است. «فرزندسالاری، بررسی ساختار توزیع قدرت در خانواده»،«خوانش انتقادی اشتغال زنان»، «عوامل مؤثر بر رضایت زن و شوهر» و «موانع و مشکلات اشتغال زنان در بخش های دولتی»، شماری از آثار علمی وی است. این نوشتار متن گفت وگو با ایشان درباره تحولات مادری و عوامل آن.یک ارتکاز عمومی می گوید تحولاتی در ایفای نقش مادری اتفاق افتاده است. آیا با این مسئله موافق هستید؟
مجموعه تحولات و تغییراتی که در زمینه های اقتصادی، سیاسی و فرهنگی، در سطح کلان دنیا اتفاق می افتد، روی یکدیگر تأثیر می گذارند و حوزه خانواده و نقش مادری هم تحت تأثیر این مسائل قرار گرفته و مرتبا در حال تغییر است. نکته مهم این است که اگر بخواهیم وارد حوزه ارزشی شویم و به نقش مادری به عنوان یک نقش اجتماعی نگاه کنیم، مثل هر نقش دیگری در جامعه، ارزشی دارد. به عبارت دیگر، جامعه برای نقش های مختلف ارزش گذاری می کند و این ارزشی که جامعه برای ایفای یک نقش قائل است، در طول زمان تغییر می کند؛ گاهی یک نقش کم ارزش تر و گاهی ارزشمندتر می شود.متأسفانه ارزش نقش مادری به خصوص در صد سال گذشته رو به افول گذاشته است. ابتدا باید نگاه کنیم که چرا اعتبار با ارزش نقش مادری پایین آمده است. در اوایل عصر صنعتی شدن به خصوص اواخر قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم که صنعت در اروپا راه افتاد، به نیروی انسانی نیاز فراوان بود. با توجه به این مسئله، در درجه اول سعی کردند زن ها را به کارخانه های صنعتی بکشانند و از آنها به عنوان نیروی کار استفاده کنند. برای اینکه این اتفاق بیافتد، چند زمینه سازی لازم بود. او جامعه در آن زمان نمی پذیرفت که زن بیرون برود و تمام وقت کار کند. ضمن اینکه ارتزاق از دست رنج زن امری منفی بود. حتی در مقاله ای می خواندم که رگ گردن مرد انگلیسی از فرط غیرت متورم می شد وقتی می شنید زنش قرار است کار کند و هزینه منزل از کار او تأمین شود. بنابر این، اوضاع اجتماعی و بستر فرهنگی در کشورهای اروپایی، پذیرای اشتغال زن در کارخانه ها و کار تمام وقت آنها در بیرون از خانه نبود.
سؤال اینجاست که آنها با این مسئله چطور کنار آمدند؟ آنها سعی کردند نقش مادری را کم ارزش و حتی بی ارزش کنند. برای مثال، دیگر نمی گفتند مادر»، می گفتند «کهنه شوی» یا مثلا نقش خانه داری را «بوی پیاز داغ» دادنه قلمداد می کردند. به این وسیله، در خانه ماندن، در بیرون کار نکردن، مادری کردن، بچه آوردن و تربیت فرزند (که شاید بالاترین کاری است که یک فرد می تواند انجام دهد) آن قدر بی اعتبار و کم ارزش شد که کم کم خود خانم ها دوست نداشتند این برچسب به آنها بخورد.
این وضعیت، نتیجه قهری تفاوت امتیازات حضور در عرصه عمومی و خصوصی بود یا اینکه برخی جریانهای فکری هم به این مسئله دامن زدند؟
این تمهیدی از طرف کارخانه داران بود تا بتوانند نیروی کار ارزان در اختیار داشته باشند. به این ترتیب، به کار کردن، پول در آوردن و استقلال مالی بها دادند و این موضوع باعث شد وسوسه عجیبی برای کار کردن در بین افراد به وجود آید. در طرف مقابل، دافعه خیلی شدیدی به وجود آمد که زن ها علاقه نداشتند در خانه بمانند و بچه دار شوند. بنابر این، چند عامل باعث تغییر نقش مادری شد. عامل اول، صنعت با این رویکرد برد و عامل دیگر این بود که اشتغال تمام وقت ایجاب می کرد مادران یا بچه نیاورند با بچه کمتری داشته باشند. در ضمن، هر قدر سن ازدواج بالا برود، بی رغبتی نسبت به فرزندآوری افزایش می یابد و تعداد فرزندان کاهش پیدا می کند. این عوامل، هم به صورت مستقیم و هم به صورت غیر مستقیم روی نقش مادری اثر گذاشته.به این ترتیب، اساسا فرزند عامل مزاحم زندگی تلقی شد. فرزند به دو دلیل، مزاحم است؛ یکی اینکه هزینه زیادی نیاز دارد و دیگر اینکه نمی گذارد والدین آن طور که خودشان می خواهند، زندگی کنند. در واقع، در اروپا و ایالات متحده، موج دیگری هم بعد از جنگ جهانی دوم راه افتاد که دلیلی برای فرزند داشتن وجود ندارد. در ادامه این موضوع، این سؤال به وجود آمد که اصلا چرا باید ازدواج کنیم و چرا آدم باید بپذیرد تا آخر عمر با یک آدم زندگی کند؟ آدم می تواند با کسی زندگی کند، بدون آنکه تعهدی به او داشته باشد و هر وقت نخواستند، خیلی راحت از هم جدا شوند.
در واقع، آن طرز تلقی جدید که فرزند، مزاحم است و هزینه دارد و اجازه نمی دهد آدم عمر کوتاهش را آن طور که خودش دوست دارد، سپری کند و از آن لذت ببرد، به اینجا کشیده شد که چرا آدم باید ازدواج کند و چرا باید برای خودش نسبت به فرد دیگری تعهد ایجاد کند.
مجموعه این عوامل که در یک دوره صدساله اتفاق افتاد، باعث شد مادری که نقشی مقدس بود و زن باردار قداست داشت و فرزند بسیار عزیز بود، به موجود زیادی تبدیل شود و زن دیگر فرزند نخواهد و به تدریج، اصلا نخواهد ازدواج کند تا چه رسد به مادری کردن.
تحول در نهاد خانواده
تحول خیلی مهم دیگر این بود که اعتبار نهاد خانواده در مجموعه نهادهای نظام اجتماعی چند پله سقوط کرد. همان طور که می دانید، نهادها هر کدامشان جایگاه و رتبه ای دارند. البته رتبه و جایگاه نهادها بالا و پایین می شود. مثلا مدتی در دوره گلادیاتورها، نظامیان و جنگ آوران بالاترین اعتبار و جایگاه را در جامعه داشتند و مهم ترین شخصیت ها بودند. در دوره فئودالیته، زمین داران بالاترین اعتبار را کسب کردند و در دوره سرمایه داری، سرمایه دارها بالاترین اعتبار را داشتند. به همین ترتیب، در قرون وسطا، نهاد دین بالاترین جایگاه را در غرب داشت و نهاد خانواده هم شاید پابه پای نهاد دین و در کنار آن، از نوعی قداست برخوردار بود. در واقع، نهاد خانواده و نهاد دین مکمل یکدیگر بودند و نهاد خانواده تقریبا هم پایه نهاد کلیسا قداست داشت.به تدریج، در دوره سرمایه داری، یعنی از قرن ۱۷ به بعد، دو نهاد دیگر کم کم پر اهمیت شدند؛ یکی، نهاد سیاست و دیگری، نهاد اقتصاد. اهمیت یافتن این دو نهاد باعث شد نهاد خانواده از جایگاه خود سقوط کند و به همین دلیل، امروز نهاد خانواده در غرب اهمیت چندانی ندارد. در کشور خود ما، تاصد سال پیش، ازدواج مهم ترین حادثه زندگی فرد بود و جامعه برای این مسئله چنان اهمیت قائل بود که برای مثال، هفت شبانه روز جشن می گرفتند. هیچ حادثه ای از بدو تولد تا مرگ، به اندازه تشکیل خانواده و ازدواج اهمیت نداشت. امروزه اتفاقاتی مثل دیپلم گرفتن، لیسانس گرفتن، سربازی رفتن و گرفتن کارت پایان خدمت، شغل پیدا کردن و... اعتباری بیش از ازدواج دارد. در واقع، نهاد خانواده جایگاه پیشین خود را در جامعه از دست داده است. با توجه به اینکه مهم ترین رکن خانواده، مادری و فرزندآوری است، وقتی کل خانواده بی اعتبار شود، به تناسب، اجزای متشکله آن نیز جایگاه خود را از دست می دهند. بنابر این، از دست رفتن جایگاه خانواده یکی از علل کم اعتبار شدن و تنزل و سقوط جایگاه مادری است. این موضوع باعث شده است ازدواج و خانواده، از یک جایگاه برتر اجتماعی به نهادی دست دوم و حتی دست سوم بدل شود.
در جامعه خودمان، خیلی از دختران با پسران، دلیلی برای ازدواج نمی بینند و حتی برخی از آنها ازدواج را قیدوبندی برای آزادی های فردی خودشان می دانند. در واقع، هم از طرف زن و هم از طرف مرد. نوعی پیش داوری منفی درباره همسر گزینی و ازدواج وجود دارد. مرد می گوید برای چه زن بگیرم و هر روز مجبور باشم به او توضیح دهم کجا می روم یا چه کار می کنم و زن هم می گوید چرا برای خودم آقابالاسر یا ارباب پیدا کنم. تلقى غالب و ذهنیت بیشتر جوان های ما در مورد همسر این است.
این مسائل باعث شده است نقش مادری تنزل پیدا کند و در مقابل، اعتبار اشتغال افزایش یابد. امروز برای خیلی از خانم ها، اشتغال از ازدواج مهم تر است و به همین ترتیب، استقلال مالی، بیشتر از مادری برایشان اهمیت دارد. این تحولات در دنیا و جامعه ما اتفاق افتاده و باعث شده است ارزش های مادی بسیار پررنگ شوند. با توجه به این وضعیت، خانم ها می خواهند کار کنند و استقلال مالی داشته باشند. بعد هم می گویند نمی خواهیم دستمان را جلوی شوهرمان دراز کنیم. یکی از دلایل این مسئله آن است که آقایان هم به راحتی پول در اختیار همسرشان نمی گذارند و این تمایل از آن طرف پیدا شده است که زن می خواهد استقلال مالی داشته باشد. البته در جامعه ما، بر اثر حاکم شدن ارزش های مادی بر ارزش های فرامادی، خواسته های مادی افراد خیلی زیاد شده است. ما ماشین خوب، خانه خوب و وسایل مجلل می خواهیم و لازمه این امکانات آن است که زن هم کار کند.
از سویی دیگر، زنی که می خواهد کار کند، نمی تواند سه یا چهار بچه هم داشته باشد و از آنها نگه داری کند. ساده ترین راه این است که با فرزند نیاورد با تعداد فرزندان را خیلی محدود کند یا اصلا ازدواج نکند. این ریل ها در نظام سرمایه گذاری به گونه ای در راستای هم گذاشته شده است که سبب تنزل جایگاه نهاد خانواده، فرزندآوری و نقش مادری می شود. به نظر من، این وضعیت در آینده، شدیدتر هم خواهد شد. به این معنا که سن ازدواج بالاتر خواهد رفت؛ چون امروز افراد باید یک تخصص داشته باشند تا در جایی مشغول به کار شوند. بیست سال پیش، ما در دانشگاه برای عضو هیئت علمی، فوق لیسانس استخدام می کردیم، ولی امروز حتی دیپلمه را برای کارهای عادی استخدام نمی کنیم. الآن تخصص داشتن مقدمه پیدا کردن کار است و از آنجا که برای خانم ها، کار از ازدواج و مادری مهم تر است، باید بروند تخصص بگیرند و تا بخواهند تخصص بگیرند، به ۳۰ سالگی می رسند.
بعد هم چون فرد به دنبال تحقق خواسته های مادی، افزون طلبی و زیاده خواهی است، در پی کسب در آمد خواهد بود. اینها ویژگی های برخاسته از نظام سرمایه داری است و متأسفانه در جامعه دینی ما هم رخنه کرده و باعث شده است تمایل به ازدواج و فرزندآوری کم شود و هر قدر این مسائل افزایش پیدا کند، نقش مادری بیشتر تنزل پیدا می کند.
راجع به تحولاتی صحبت کردید که در حوزه خانواده و مادری اتفاق افتاده است. آیا این تحولات در خصوص ایفای نقش مادری است؟ یعنی مادری در صد سال گذشته با مادری امروز متفاوت است با اینکه تحولاتی در زمینه آمار باروری و تمایل به فرزندآوری اتفاق افتاده است؟
در هر دو مسئله، تفاوت هایی به وجود آمده است. قبلا یک زن با مادر برای خودش هیچ وظیفه ای غیر از مادری قائل نبود. حتی خانه داری و آشپزی نسبت به جایگاه مادری اهمیت کمتری داشت و بچه داری در اولویت بود. تربیت، تغذیه و مراقبت از فرزند خیلی مهم بود، ولی امروز برای خانم ها کارشان مهم تر است.
به نظر من، خانم های جامعه ما هنوز این قدر مدرن نشده اند و خیلی سنتی تر از این حرفها هستند. در واقع، جامعه آماری اطراف ما، نکته شما را تأیید نمی کند.
حداکثر کاری که خانم های شاغل برای فرزندشان می کنند، این است که او را خواب آلود بلند می کنند و لباس می پوشانند و به مهد کودک می سپارند. بعد تا ساعت دو تا چهار بعد از ظهر به اداره می روند و بعد می آیند فرزندشان را برمی دارند. این وضعیت نشان دهنده اولویت بافتن کار، در آمد و اشتغال برای آنهاست. البته نمی خواهم بگویم همه این وضعیت تقصیر مادرهاست. میزان باروری خانم های خانه دار و نیز جنس مادری آنها هم لزوما با زنان شاغل متفاوت نیست. اشتغال باعث می شود نقش های خانوادگی فرد کم رنگ تر شود. اصلا در این هیچ شکی نیست.
فکر می کنم یک خانم شاغل نیز می داند که ایفای نقش همسری و مادری اش باید اولویت داشته باشد.
در عمل، کارش مهم تر است. او نمی تواند کارش را رها کند. حداکثر بچه را پیش مادربزرگش می گذارد یا او را به مهد کودک می سپارد و به سر کار می رود. این وضعیت نسبت به گذشته تفاوت پیدا کرده است. پنجاه یا صد سال پیش، بیشتر مادرها هیچ کار و مسئولیتی برای خودشان تعریف نمی کردند. اگر کار هم می کردند، حتی در عرصه تولید اقتصادی، در مزرعه کنار شوهرشان کار می کردند و آنجا هم بچه برایشان اولویت داشت، هر وقت کارهای مربوط به بچه تمام می شد، او را پشت خود می بستند و به همسرشان کمک می کردند.
شاید بتوان گفت زن همیشه در امر تولید و اقتصاد فعال بوده و به همسرش کمک می کرده، ولی شغل و مسئولیت اصلی او این نبوده است. الآن مسئولیت و رسالت اصلی بیشتر خانم ها کار کردن است.
اساسا نظام تربیتی و آموزش و پرورش ما و دنیای امروز، زن را برای مادری و خانه داری تربیت نمی کند، بلکه برای اشتغال در بیرون تربیت می کند. در نظام آموزش رسمی ما در زمینه تربیت و آموزش، بین دختر و پسر هیچ تفاوتی وجود ندارد. مواد درسی، امتحانات و کنکور هر دو مشابه هم است و هدف ترسیم شده برای هر دو جنس هم اشتغال است. این در حالی است که بسیاری از جامعه شناسان مثل پارسونز (یکی از جامعه شناسان معروف امریکایی) از «اختلاط نقشه» و اینکه زن ها و مردها کارهای همدیگر را انجام دهند، نهی کرده اند.
پارسونز می گوید اختلاط نقش، آسیبی جدی به خانواده و فرزند می زند؛ چون بچه نمی داند چه نقشی را باید یاد بگیرد. در گذشته، پسر می دانست باید کار مردانه را یاد بگیرد؛ کاری را که پدرش یا مردان دیگر انجام می دادند. در مقابل، دختر هم می دانست باید نقش مادری را یاد بگیرد. کاری که مادرش و خانم های دیگر انجام می دادند، اما الآن بچه ها نمی دانند چه کار کنند.
با این چارچوب نظری که می فرمایید کاملا موافقم، ولی نمونه ها و مصادیقی وجود دارد که محل سؤال است. مثلا در جوامعی مثل فرانسه که بالاترین آمار اشتغال را دارد، میزان باروری، 2.1 نفر یعنی معادل ایران است.
با همان طور که می دانید، فرانسه، کشوری مهاجر پذیر است و افزایش آمار باروری به دلیل حضور الجزایری ها، تونسی ها و مهاجران کشورهای آفریقایی تبار است. بیشتر کشورهای اروپایی اگر مهاجر پذیر نباشند و از کشورهای آسیایی و آفریقایی، مهاجر نپذیرند، رشد جمعیتشان منفی است. در واقع، بخشی از رشد نسبتا بالای باروری در فرانسه و آلمان به دلیل حضور ترک تبارها و مسلمانان الجزایری تبار یا تونسی تبار است. اگر اینها نبود، هم میزان باروری و هم میزان رشد جمعیت در این کشورها خیلی پایین تر بود.
در واقع، می توان گفت کشورهای اسلامی از جمله عربستان که در کنار پاکستان و افغانستان، سنتی ترین کشورهای اسلامی هستند و آثار مدرنیته در آنها به طور کامل ظهور نکرده است، آرام آرام با روند کاهش آمار باروری و رشد جمعیت مواجه می شوند. در مورد کشور خودمان، مقام معظم رهبری اعلام کرده اند که این وضع و رشد، مطلوب نیست و ما به زودی رشد منفی جمعیت خواهیم داشت. به این مسئله هم باید اشاره کرد که رشد جمعیت خیلی از کشورهای اروپایی منفی است. در واقع، این کشورها با وجود مهاجر پذیری، رشد جمعیت منفی دارند.
درباره زمینه ها و عواملی که باعث تحول در نقش مادری شده اند، صحبت شد و نظام ها را هم تا حدی توضیح دادید. می خواهیم درباره نظام رسانه ای و نظام تربیت رسمی و ساختارهای اقتصادی صحبت کنیم. تأثیر این عوامل را بر نقش مادری چطور می بینید؟
هرگونه تغییر و تحولی که در پدیده های اجتماعی به وجود می آید، محصول تأثیر و تأثر پیچیده خیلی از عوامل بر یکدیگر است. رسانه ها در تحول نقش مادری هم نقش مستقیم دارند و هم نقش غیر مستقیم. برای مثال، امروزه تعداد قابل توجهی از خبرنگاران رسانه های نوشتاری و تصویری، خانم هستند. این به معنای شاغل بودن درصد زیادی از خانم هاست. مسئله این است که خود شاغل بودن این خانم ها در ایفای نقش مادری محدودیت شدیدی ایجاد می کند. اشتغال تمام وقت قطعا محدود کننده است و بر چند جنبه هم تاثیر می گذارد: خانم شاغل یا کمتر بچه دار می شود با کیفیت بچه داری اش کاهش می یابد یا هر دو مسئله رخ می دهد.
تحقیقی در اتریش صورت گرفته است که ما شبیه آن را بر اساس همان الگو در ایران هم انجام داده ایم. بر اساس آن تحقیق، خانمی که یک تا سه بچه دارد، اگر شاغل نباشد، به طور متوسط، هفت ساعت از وقتش، مستقیم یا غیر مستقیم، یا صرف خود بچه می شود یا صرف اموری که به بچه مربوط می شود؛ مثلا از بچه نگه داری می کند، او را حمام می کند و نظیر آن. مادر شاغل به طور مستقیم در روز تنها ۲۰ دقیقه وقت صرف فرزندش می کند. فرزند آدم به مراقبت نیاز دارد. البته بخشی از این وظایف مراقبتی را پدران به جای مادران شاغل انجام می دهند. در واقع، در مورد مادران غیر شاغل، پدرها چندان به بچه ها کار ندارند، ولی وقتی زن شاغل است، ممکن است پدر به اندازه مادر وقت بگذارد و حدود 40 تا 50 دقیقه وقت به طور مستقیم صرف فرزند شود. به هر حال، این واقعیت است که شما وقتی کار می کنید، از زمان رسیدگی به بچه ها کم می کنید؛ چون بعضی از امور مثال آشپزی معمولا بر عهده خانم هاست و نمی توان از آنها صرف نظر کرد. اگر هم بشود، میزانش خیلی کم است.
مسئله دیگر نقش رسانه هاست. امروزه نه فقط رسانه ها، بلکه متخصصان هم به این علت که با مقاومت زن ها مواجه می شوند، بسیار احتیاط می کنند. اگر من بگویم راه حل مسائل این است که خانم ها در خانه بنشینند، همه به من حمله می کنند و مرا آدم متحجری می پندارند که می خواهد زن ها را به عقب برگرداند. ما به این پدیده، «فشار هنجاری» می گوییم. این فشار هنجاری که به واسطه ی آن به عاده ای می گویند متحجرید و می خواهید جامعه را به عقب برگردانید و مثل دویست سال پیش فکر می کنید، باعث می شود خود رسانه ها هم جرئت پرداختن به موضوع را نداشته باشند. به طور کلی، می توان گفت دو عامل مهم ترین تأثیر را بر تغییر نقش مادری دارند: ادامه تحصیل و اشتغال.
منظور شما این است که زنان برای ایفای نقش مادری، هم از جهت کمی و هم از جهت کیفی باید به این دو امر (اشتغال و تحصیل) نپردازند؟ شما اشتغال و تحصیل زنان را با نقش های خانوادگی شان جمع نشدنی می دانید؟
به هر حال، این جمع نشدن یک واقعیت است.
من به این سبب پرسیدم که به راه حل های این مسئله بپردازیم.
هیچ کس نمی تواند جلوی تحصیل و اشتغال زنان را بگیرد. این امر به روند قهری تبدیل شده است. اگر در سطح کلان برنامه ریزی کنیم، می توانیم آن روند را کمی تند یا کند کنیم، ولی نمی توانیم جلوی آن را بگیریم. بنابر این، اگر به من بگویید که راه حل این است که جلوی درس خواندن زنان را بگیریم، می گویم شما نمی توانید.
ممکن است در مقام نظر با خیلی چیزها مخالف باشیم، ولی در عمل، نتیجه قهری شده باشد و حرکت را نتوان متوقف کرد. در مقام نظر، فکر می کنید اشتغال زنان و تحصیل، موانع جدی برای ایفای نقش خانوادگی محسوب می شوند؟
بلهبا توجه به این، در جامعه ای که آمار باروری اش رشد منفی دارد، چه برنامه ریزی هایی باید کرد که ایفای نقش مادری از جهت کیفی و کمی ارتقا پیدا کند؟
می توانیم از تجربه مفید کشورهای دیگر استفاده کنیم. در بعضی از کشورهای زنان در دوران بارداری و پس از زایمان تا شش سال. حقوق کامل (معادل آخرین حقوق زن شاغل) دریافت می کنند، آن هم برای تربیت فرزندان. از آنجا که یکی از دلایل عمده ای که زنان به اشتغال روی می آورند، پول است، دولت کمک هزینه ی اولاد پرداخت می کند؛ یعنی وقتی بچه ای در خانواده متولد می شود، بخشی از هزینه هایش را دولت می دهد. برای مثال، دولت آلمان، ماهانه به ازای هر بچه، چیزی حدود ۲۰۰ یورو پرداخت می کند. به این ترتیب، اگر خانواده ای دو تا بچه داشته باشد، 400 یورو کمک هزینه اولاد دریافت می کند. این انگیزه ای قوی است تا زن در خانه بماند. این مبلغ را هم به خانم می دهند، نه به آقا، در حالی که در ایران، حق عائله مندی به مرد پرداخت می شود. این کمک هزینه باعث می شود دست کم ۵۰ درصد از نیازهای اقتصادی خانواده تأمین شود؛ چون در آلمان، هر زن شاغل به طور میانگین ۱۰۰۰ تا ۱۵۰۰ یورو حقوق می گیرد. حالا اگر با دو یا سه بچه بتواند نصف این مبلغ را در بیاورد و با توجه به اینکه کار نکردن خودش چیزی حدود ۱۰۰ تا ۱۵۰ یورو از هزینه ها می کاهد و 400 یورو هم برای دو بچه درآمد دارد، روی هم رفته ۵۰۰ تا 600 یورو درآمد کسب می کند. این 600 یورو ۵۰ درصد مشکلات را حل می کند. البته این طور نیست که زنی آن کمک هزینه را بگیرد و از آن طرف هم پنهانی سر کار برود؛ چون دولت، افراد را کنترل می کند.
مدرسه رفتن و تحصیل رایگان
از جانب دیگر، کارهای زیادی در آنجا رایگان است. اینجا «ظاهرا» مدرسه رفتن و تحصیل رایگان است، ولی در عمل این طور نیست. حتی مدارس دولتی هم به شیوه های مختلف از والدین پول می گیرند؛ چون اگر نگیرند، نمی توانند مدرسه را اداره کنند و واقعا دولت بودجه ای برای مدارس ندارد. در آلمان، آموزش به معنای واقعی کلمه رایگان است و این هم کمکی است به هزینه های خانوار. اگر من امروز دو بچه داشته باشم و این دو بچه بخواهند به مدرسه غیر انتفاعی بروند، بخش عمده ای از درآمد خانوار صرف تحصیل آنها می شود، ولی اگر به مدرسه با کیفیت بروند و آن مدرسه، رایگان باشد، از هزینه های خانواده کاسته می شود. ضمن اینکه بر اساس سیاست های آلمان، اگر من نان آور خانواده باشم و دو یا سه بچه داشته باشم، از پرداخت مالیات معافم؛ در حالی که اگر مجرد باشم، یک سوم حقوقم را مالیات می دهم. افرادی هم که بچه دارند، به ازای هر بچه، درصدی از مالیاتشان کاهش می یابد. این هم خودش نوعی در آمد است.به هر ترتیب، این سیاست ها مؤثر است. ما هم اگر میخواهیم از نقش مادری حمایت کنیم، باید این سیاست ها را اجرا کنیم. برای مثال، باید در دوره بارداری و بعد از زایمان مرخصی بدهیم. فکر می کنم مرخصی زایمان در ایران نه ماه است که خیلی کم است؛ یعنی شما باید بچه نه ماهه تان را رها کنید و بروید سر کار! آیا بچه ند ماهه مادر نمی خواهد؟ واقعا نیازی به مادر ندارد؟ در آلمان، مرخصی زایمان و بعد از آن. شش سال است و مادر تا سن دبستان فرزندش می تواند در خانه بماند و حقوقش را بگیرد. هزینه های عمده ما یکی آموزش است و دیگری، بهداشت و درمان، اما در آلمان، همه بیمه هستند. اگر خدای نخواسته، کسی خودش، فرزندش با همسرش بیمار و در بیمارستان بستری شود، هیچ هزینه ای نمی پردازد. تنها چیزی که اخیرا پولی شده، داروست که آن هم بسیار ارزان تمام می شود. فرقی هم نمی کند چه دارویی باشد. اگر دکتر برای شما آسپیرین تجویز کند یا آمپولی که در ایران دو میلیون تومان قیمت دارد. تنها سه، چهار یورو پرداخت می کنید. تنها پولی که می پردازید، همین است.
ما نیز باید آموزش را به معنای واقعی، رایگان کنیم. تعارف نداریم؛ نظام ما تمام هزینه های خودش را روی دوش خانوار انداخته است. من باید هم هزینه آموزش فرزند را بدهم، هم هزینه درمانش را. من حتی باید هزینه های کاریابی بچه ام را هم بدهم. تمام این مسائل باعث می شود من به تنهایی نتوانم هزینه های خانواده را تأمین کنم و همسرم هم باید کار کند. در واقع، خیلی از هزینه هایی که در کشورهای دیگر بر دوش دولت است، در اینجا روی دوش خانواده هاست. در مورد مسئله اشتغال هم بچه ها از 16-۱۷ سالگی از خانه والدین می روند و مستقل زندگی می کنند و هم کار می کنند و هم می توانند خودشان را اداره کنند.
به این ترتیب، شما مهم ترین بحث را حمایت های اقتصادی و فرهنگی می دانید تا نقش مادری احیا شود. در کشور ما هم اخیر بحث لایحه جمعیت دوباره بررسی شد و یک سری قوانین حمایتی به تصویب رسید، از جمله اینکه مرخصی زایمان را افزایش دادند. با این حال، مسئله اینجاست که آیا مشکل کشور ما به طور خاص همین حمایت هاست؟ در واقع، اگر این حمایت ها صورت بگیرد، ما با بالا رفتن کیفیت ایفای نقش مواجه می شویم؟ به نظر می آید خانم خانه دار نیز با همان مسائلی روبه روست که خانم شاغل با آنها مواجه است. فکر نمی کنم هیچ آماری تأیید کند که خانم های خانه دار فرزندان بیشتری دارند. باید آمار نفوس و مسکن سال ۱۳۹۰ را بررسی کنیم تا ببینیم آیا واقعا اشتغال باعث می شود خانم ها به سمت فرزند آوری نروند؟ شاید یک سری عوامل دیگر پیدا کنیم که به تازگی مؤثر شده اند و در کنار پیدا کردن این عوامل، به برنامه ریزی های متناسب با آن عوامل دست بزنیم. به هر حال، سؤال جدی این است که آیا همه مسائل به اشتغال زنان تحصیلشان بر می گردد یا مسئله جدی تری در کشور داریم که مانع ایفای نقش مادری می شود؟
قبل از آنکه به تحصیل و اشتغال اشاره کنم، عرض کردم که عوامل متعدد دخیلند و ما نباید تنها به چند عامل بسنده کنیم.
موافقم که اشتغال و تحصیل اثر می گذارند، ولی همواره فکر می کنم که باید اتفاق دیگری هم در لایه های اجتماعی بیافتد.
بله، خیلی چیزهای دیگر هم هست. امروزه مد شده است که می گویند طرف مثل مرغ، وقتی راه می رود، چهار، پنج تا جوجه دنبالش راه می روند؛ یعنی کم کم مادری و داشتن بچه زیاد در جامعه به ضد ارزش تبدیل شده است.
امروز اعتبار یک خانم مجرد بیشتر است با یک مادر؟ خانم درس نخوانده را با خانم درس خوانده مقایسه کنید. همین طور خانمی را که پول در می آورد و خانمی را که پول در می آورد. به واسطه همین نگرش ها، جایگاه مادر در جامعه ما پایین آمده است. از آن طرف، نقش زن با خیلی چیزهای دیگر نره خورده است. پیش تر، زن با ازدواج و مادر شدن هویت پیدا می کرد و بعد هم به او مثلا می گفتند مادر حسن: حتی اسم دوران دوشیزگی اش تغییر می کرد. این امر نشان می داد که مادر شدن اعتبار است و به همین دلیل، او را به عنوان«مادر حسن» می خواندند. در واقع، تا ازدواج نمی کرد و مادر نمی شد، اعتبار پیدا نمی کرد و برعکس، اگر از دواج می کرد و بچه دار نمی شد، جایگاهش کمی أفت می کرد. فرزند آوری به خودی خود منشأ خیلی از ارزش ها بود. اینها همه دیگر نه تنها ارزش نیست، بلکه به ضد ارزش تبدیل شده است. زن به این فکر می کند که به او بگویند «خانم دکتر»، بهتر است یا بگویند «مادر حسن»؟ امروزه چیزهای دیگری هستند که ارزش ها را تعیین می کنند و به همین دلیل، خانم ها دلشان می خواهد به آنها بگویند خانم مهندس یا خانم دکتر تا اینکه به آنها گفته شود مادر حسن یا مادر پنج بچه.
منبع: مادری در نگاه دینی و عینیت اجتماعی، به کوشش: سمیه حاجی اسماعیلی، چاپ اول، ناشر: دفتر مطالعات و تحقیقات زنان، قم 1393 ش، صص 229-217