تصور عمومی این است که در مقوله مادری تحولاتی اتفاق افتاده است. آیا شما با این امر موافقید؟ این تحولات در چه مقیاس و از چه سنخی است؟ عوامل آن چیست؟
مادری را از چند جهت بررسی می کنیم: یکی اینکه مادری مثل همه واقعیت های اجتماعی دچار تغییراتی شده است. تقریبا هیچ پدیده ای نیست که در فضای مدرنیته تحول پیدا نکرده باشد. در واقع، مدرنیته عرصه تحول کمی و کیفی است؛ یعنی از نظر فراگیری و عمق، وسعت دارد. از طرف دیگر، این تحولات به عینیت و ذهنیت مربوط است؛ یعنی شیوه های عینیت یافتگی پدیده ها متفاوت است. مثلا تجسدهای بیرونی رفتار در قالب پدر، مادری، فرزندی، کار، زندگی، معیشت و... همه در عینیت خود تغییر کرده اند. از آن سو، در ناحیه ذهنیت هم دچار تغییر شده اند. برای مثال، فهم و معنایی که از پدری و مادری در ذهن خود داریم، با معنای آن در دنیای سنتی خیلی متفاوت است. مهم ترین ویژگی که در بعد تحول ذهنی باید به آن توجه کرد، همان بحث «بازاندیشانه بودن» است. در حقیقت، مادر فضایی زندگی می کنیم که از «خود»ها و نقش ها دایم فاصله می گیریم؛ به آن نگاه می کنیم و نسبت به موقعیت ها و نقش ها بازاندیشی می کنیم. این مسئله از ویژگی های جامعه مدرن است. در دنیای ستی ممکن است زن و مرد به اینکه پدر و مادر می شوند، چندان توجه نکنند؛ چرا که پذیرش این نقش ها همه بر اساس یک سری قوانین مکانیکی از پیش تعیین شده است. در چنین جامعه ای، آگاهیها و وجدان عمومی به انسان می گوید چه زمانی و در چه ساختی باید ازدواج کند. مثلا دختر باید با پسر خاله خود ازدواج کند. در واقع، انتخاب ها محدود است. على القاعده یک سال بعد از ازدواج هم باید بچه دار شوند و این فرآیند توالد به شکل طبیعی ادامه پیدا کند؛ مگر اینکه محدودیت های طبیعی برای آن حاصل شود.در جامعه مدرن، ویژگی بازاندیشانه ای وجود دارد که در جامعه سنتی نیست. امروزه هر که میخواهد ازدواج کند، بلافاصله این سؤال در ذهن او شکل می گیرد که چرا باید ازدواج کند یا اینکه چه کسی را می خواهد برای ازدواج انتخاب کند. حتی امروزه همه ما در مورد زمان بچه دار شدن و تعداد آنها با هم صحبت، تفاهم و برنامه ریزی می کنیم. در جامعه امروز این امر نیز مطرح است که پدر و مادر در موقعیت والدگری چه نقشی باید داشته باشند و از چه الگویی از مساعدت باید پیروی کنند. حتی بعضی از زوج های جوان راجع به تربیت فرزند بحث می کنند. خود آگاهی درباره تربیت فرزند امری مدرن است و چنین وضعیتی در جامعه پیشامدرن وجود نداشته است. همچنین در جامعه مدرن، تفاوت شخصیت ها و کنش های عاطفی به صورت بازاندیشانه لحاظ می شود. مثلا بعضی از زوج های جوان وظیفه ای خاص مثل انضباط را بر اساس اینکه آیا شخصیت پدر به گونه ای است که می تواند رفتارهای انضباطی را مدیریت کند یا مادر، بر عهده مادر یا پدر گذاشته اند یا اگر لازم شد با بچه به طور جدی صحبت کنند، مادر و در وضعیت خاصی در ایفای نقش می کند. به هر حال، خانواده ها این وظایف را تقسیم می کنند. بنابر این، در ساحت عینیت و تفاسیر، معنی و ابعاد ذهنی مربوط به مفهوم مادری، شاهد این تغییرات هستیم. البته من برای ابعاد عینی مثالی نزدم، ولی صرف نظر از اینکه مثال ها چه باشند، باید به دیالکتیک ذهنیت و عینیت توجه داشت. بیشتر وقتها، تغییر در عینیت پدیده های اجتماعی موجب تغییر در ساحت ذهنیت می شود و برعکس؛ یعنی از ذهنیت به عینیت منتقل می شویم. این کلیتی است که به عنوان مقدمه می توان مطرح کرد.
چه تصویری از مادری در دنیای سنتی وجود دارد؟
به تبع تحولات فراگیری که وجود دارد، در موضوع مادری نیز علی القاعده تحولاتی رخ داده است. ابتدا باید دید چه تصویری از مادری در دنیای سنتی وجود دارد تا پس از آن ببینیم این تحول در دنیای جدید چگونه است. از سوی دیگر، باید توجه داشت رسانه ها به دنبال چه الگویی از مادری هستند. بحث مادری در همه فرهنگ ها و تمدن های کهن با زایش و منشأ حیات بودن همراه است؛ یعنی آن بخش از مادری پررنگ است که اتفاقا در دنیای مدرن، کمتر به آن توجه می شود. اگر به الهه ها یا خدایان مؤنث در دوران قدیم توجه کنیم، همه بر نقش زایش و تواند در مادران تأکید دارند. پس از بسط مسیحیت و ظهور ادیان سامی، با تقدیس مادر در متون ادبی و هنری نیز مواجه هستیم. در حقیقت، ادیان، مادر را در مقامی مقدس قرار می دهند؛ مثل داستان مریم مقدس در ادبیات مسیحی یا مقام مادر در اسلام که حتی در چند جای قرآن، گاه در کنار پدر و گاه مستقل و بیشتر از پدر تقدیس می شود. وقتی در دنیای سنتی به دنبال داستان می گردیم، نقش و اثر مادر را به خوبی می بینیم. حقیقت این است که به جز مقام زایمان و متعلقات آن مثل شیردهی، حضانت تا دو سال، پرورش فرزند و بزرگ کردن او، به نقش های دیگر مادر توجه نمی کنیم؛ زیرا در دنیای سنتی با پیوستگی ها و به عبارت دیگر، با پیوستار مواجهیم. این پیوستار، هم به نقش ها به صورت طبیعی امکان تجلی می دهد و هم باعث می شود توجه به نقش ها، طبیعی و با پرهیز از بزرگنمایی اتفاق بیفتد. به همین دلیل، راجع به ایفای نقش مادری در خانواده در 1400 سال پس از اسلام، دست کم در ایران، چیزی نمی بینیم. در دنیای غرب هم همین طور است؛ یعنی تقدیسها دینی هستند. اتفاقا تقدیس های دینی با ویژگی زایندگی که در اسطوره ها و ادیان ابتدایی مورد نظر است، پیوند دارند؛ یعنی شاهد هماهنگی و هم جنسی در این پدیده هستیم. توصیفاتی که در مقام مادر بیان می شود؛ مثل اینکه مادر نماد مهر و عطوفت و سنگ صبور است، در دنیای سنتی وجود ندارد.چرایی این امر به نقش مادری اختصاص ندارد. گاهی اوقات، چیزی را که محدود کرده ایم، بازنمایی می کنیم. وقتی می خواهیم چیزی را از میدان به در کنیم، به تقدیس آن می پردازیم. برای مثال، وقتی از استادی قدردانی می شود، بلافاصله این ذهنیت پدید می آید که حتما آن استاد سرطان دارد و به زودی می میرد. پس وقت قدردانی از اوست. درست است که با این واقعه به شوخی برخورد می کنیم، ولی واقعیت جامعه مدرن همین است. وقتی چیزی کارکردهای پیوسته مند و شبکه مند خود را از دست داد، تازه متوجه می شویم در گذشته چنین ویژگی هایی داشته و اکنون در حال از دست دادن آنهاست. در این موارد به بازنمایی می پردازیم. خیلی از اوقات، راجع به موزه ها نیز همین گفته می شود؛ یعنی اینکه شیء وقتی عتیقه شد و کارایی خود را از دست داد، از متن زندگی خارج می شود. به عبارت دیگر، کارکردی ندارد و به چیزی تبدیل شده است که فقط باید آن را در موزه ها دید. سی و سه پل یا پل خواجو زمانی کارکرد داشت، ولی امروزه دیگر پل به آن معنا نیست. یا اگر لیوانی عتیقه شد، دیگر نمی توان در آن چای نوشید یا امروزه پاپ در جامعه غربی نقشی ندارد؛ یعنی از زندگی طرد می شود. گاهی به این موارد،«طرد مقدس» گفته می شود. به عبارت دیگر، طرد شدن آن را نمی بینیم. علت توجه به بعضی از نقش ها در جامعه ی مدرن این است که از پیوستار منظم خارج شده و نقش های شبکه ای خود را از دست داده اند و در نقش منحصری برای ما بازنمایی می شوند. یکی از این مفاهیمی که به لحاظ بازنمایی بر آن تأکید می شود، مادری است و لازم است آن را به چالش کشید و به آن توجه و دقت کرد.
آیا مادری به این دلیل برجسته شده است که نقش های جنسیتی و مسائل مربوط به خانواده در حال طرد شدن است یا به دلیل خودآگاهی افراد از این نقش ها و مفاهیم است؟
هر دو؛ یعنی هم باید به بعد بازاندیشانه توجه کرد و هم به بعد گسسته شده جنبه های حیات.آیا این دو قابل جمع هستند و متناقض به نظر نمی رسند؟
به لحاظ تحلیلی، تناقض ندارند، بلکه اتفاقا مؤید هم هستند. شاید در ذهن شما این مسئله باشد که بازاندیشی ممکن است با روی دیگر سکه هم سازگار باشد و در جایی هم که نقش ها دچار گسستگی نشده اند، می توان بازاندیشی کرد. معتقدم بین این دو نه تنها تناقض نیست، بلکه رابطه هم وجود دارد و در طرف مقابل به سختی می توان این مناسبت را برقرار کرد؛ یعنی یکی از چیزهایی که به ما انرژی و امکان بازاندیشی می دهد، توانایی در فاصله گذاری هاست. فاصله گذاری امکان بازاندیشی به ما می دهد. با این حساب، من سوژه می توانم من ابژه را ببینم و من فاعل می توانم من مفعول را ببینم. این بازی ها به دلیل امکان فاصله گذاری هاست. فاصله گذاری یک امکان مدرن است؛ یعنی می توانیم بین حوزه عمومی و خصوصی تفکیک قائل شویم. مادر در جامعه سنتی همین کار را می کند؛ یعنی عامل تولید و اقتدار است؛ تنبیه و مجازات می کند و پاداش می دهد. ممکن است همه این موارد را در یک پیوستار بتوان دید. با این حال، در جامعه مدرن اگر مادر نماد عطوفت است، دیگر عامل قهر و مجازات نیست. این امکان فاصله گذاری ها به بازاندیشی منتج می شود و این هر دو امری است مدرن که نه تنها تناقضی ندارند، بلکه مرتبط هستند.بر اساس تفکیکی که در حوزه مادری وجود دارد، مادری به دو حوزه مادری طبیعی، فرزندآوری و مادری اجتماعی تقسیم می شود. حال بر اساس مقایسه ای که بین سنت و مدرنیته انجام دادید و با توجه به محدود شدن نقش مادر در زمان ما، آیا این محدودیت در مادری طبیعی اتفاق افتاده یا به مادری اجتماعی مربوط است؟ به نظر می رسد این محدودیت، بیشتر در مادری اجتماعی رخ داده است.
امروزه نیز مادری طبیعی و مادری اجتماعی وجود دارد، ولی تمرکز بر مادری اجتماعی بیشتر است. مسئله دقیقا همین است. وقتی در دنیای سنتی، مادری تقدیس می شود و مثلا می گوییم: «حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کُرْهًا وَ وَضَعَتْهُ کُرْهًا وَ حَمْلُهُ وَ فِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهْرًا»(1) یا «وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُمَا کَمَا رَبَّیَانِی صَغِیرًا»(2)، باز تأکید بر دوره طفولیت و خردسالی است که به مادری طبیعی برمی گردد (البته منظور من از مادری طبیعی، گسترده است و بحث رضاع و حضانت در سنین اولیه را هم شامل می شود، ولی ممکن است برخی، این موارد را جزء مادری اجتماعی بدانند و فقط زایمان را مادری طبیعی محسوب کنند). مسئله اصلی اینجاست که آنچه در دنیای سنتی به مادری تقدس می بخشد، همان است که به آن مادری طبیعی گفته می شود؛ در حالی که در دنیای مدرن به مادری اجتماعی توجه می شود. البته مادری اجتماعی، مسائلی دارد که می خواهیم به آن بپردازیم، مثل اینکه رسانه چگونه به این نوع مادری توجه می کند.
شما به دیالکتیک ذهنیت و عینیت در بحث مادری اشاره کردید و اینکه باعث شده است با شکل جدیدی از نقش مادری مواجه شویم. مواضعی که این ذهنیت را می سازند و هدایت می کنند با نمادهای اجتماعی و عینیتی که به آن می توان اشاره کرد، کدامند؟
مناسب می دانم از وجوه بازنمایی عینی شروع کنم. به گمانم، منظور شما مربوط به مواردی است که مادری را برجسته می کنند. در این باره از ادبیات مثالی می زنم. اگر بخواهیم راجع به «مادرانه»ها یعنی اشعاری تحقیق کنیم که راجع به مادر و در توصیف مادر سروده شده است، مشاهده می شود مادرانه ها در اشعار سعدی و حافظ و آثار دیگر مثل «لیلی و مجنون» یا «مثنوی معنوی»، بسیار کم و حاشیه ای است. اولین مادرانه ها در ادبیات فارسی بعد از مشروطه پدید آمده است؛ یعنی از زمانی که جامعه ما به ادبیات مدرن می پیوندد، مثلا در اشعار ایرج میرزا. بخشی از مادرانه ها تحت هویت بازاندیشانه اتفاق می افتند. بخشی از آن هم به خاطر بحث بینونت فضاها و نقش ها شکل می گیرد. علاوه بر این، قسمتی از ادبیات مادری در ادبیات روشن فکری ما، در فضای نقد گفتمان پدرسالاری است که بخشی از آن در تصور بعضی از روشن فکرها ریشه دارد که اسلام را دین مردسالار می دانستند. به همین دلیل، سوژه امادری» در دنیای مدرن، قربانی است؛ یعنی مادر کسی است که در فضای مردسالار و در گفتمان دینی در حال نابودی است. به موازاتی که گفتمان روشنفکری در ایران پدید می آید، مادرانه ها متولد می شوند. تولد این مادرانه ها نه تنها از باب نگاه اثباتی نسبت به بحث مادری، بلکه بیشتر از ناحیه برجسته کردن نگاهی کاملا انتقادی به مادری است. البته این سخن به معنای روندی ثابت نیست؛ مثلا مواردی در اشعار کسانی مثل ایرج میرزا وجود داشته از جمله «پسر رو قدر مادر دان که دایم / کشد ناز تو را بیچاره مادر.» با این حال، همیشه بین مادر و پدر مقایسه می کند که مثلا اگر پدر این گونه است، «کشد ناز تو را بیچاره مادر.» همان طور که می دانید، در این شعر بسیار معروف ایرج میرزا، «بیچاره مادر» مرتبا تکرار می شود؛ یعنی مادر در ادبیات روشن فکری به مثابه قربانی ظهور می کند و کسانی که به این مادر قربانی توجه دارند، از چیزهایی انتقاد می کنند. بخشی از این انتقادها به دین است، بخشی به گفتمان مردسالار، بخشی از آن به سنت و بخشی هم به دلیل حس بازاندیشی و روح بازاندیشانه ای است که در دنیای مدرن ایجاد شده است. به طور کلی، گفتمان مدرن در توجه به مادر در ادبیات و هنر نقش بسیاری داشته است. ما از موضع مدرن به مادر توجه می کنیم؛ البته مادر به مثابه قربانی، نه مادری که «وَخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُمَا کَمَا رَبَّیَانِی صَغِیرًا»(3) یا «.. فَلَا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ ..»(4) یا «وَ إِنْ جَاهَدَاکَ عَلَى أَنْ تُشْرِکَ بِی مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا»(5) و مواردی از این دست است. این ادبیات، مادر را در کنار پدر قرار می دهد و این مقام در بعد مادری طبیعی نقش ایفا می کند. گرایش دیگری هم وجود دارد که مادر را جدا و برجسته می کند و خواهم گفت که در این برجسته کردن، چه مؤلفه هایی بیشتر بازتاب داده می شوند. فعلا ایده اصلی من این است که در دنیای مدرن، مادر به عنوان یک قربانی باز تولید می شود و این خط را در پیام ها و فیلم ها می توان پی گرفت.
آیا این بحث متوقف نشده است؟ چون امروزه یک خانم در خانه، هم در نقش مادری و هم در نقش همسری، جایگاه متفاوتی دارد؛ یعنی در نسل جدید اتفاقا شاید پدری به عنوان سوژه قربانی مطرح شود.
می خواستم در این زمینه کار تجربی انجام دهم که متأسفانه میسر نشد. البته به یکی از دانشجویانم سپرده ام که پیام های مادری را دسته بندی کند تا به وسیله آن، این منطق را در آن نشان دهم. این ادبیات و خودآگاهی که طبق آن اشاره کردم مادر در مقام قربانی است، به دوره ای مربوط می شود که حدودا تا دهه هفتاد طول کشید. از دوره ای به بعد، مادر به «بارانداز عواطف گمشده ماه تبدیل می شود؛ یعنی به نوعی معشوق مقدس. دلایل این اتفاق را در ادامه ذکر خواهم کرد. مثال های فراوانی از ایرج میرزا، پروین اعتصامی و حتی فروغ فرخزاد وجود دارد که به گونه دیگری به مادری نگاه می کنند؛ یعنی مادری که حدیث نفس می کند. در این موارد، سوژه مادر به مثابه قربانی است. مهم نیست چه کسی یا چه چیزی، او را قربانی کرده است؛ مردسالاری یا هر چیز دیگر. به هر حال، این ادبیات با سینمای فیلم فارسی پیوند می خورد. در سینمای فیلم فارسی، عجیب است که بیشتر قهرمان ها بدون پدرند، ولی مادر دارند. مثلا در فیلم «قیصر»، قیصر، پدر ندارد؛ مادر و دایی دارد. اتفاق جالب اینجاست که دایی ها مکمل نقش مادرانه هستند. البته این مورد نیست، بلکه روند است. یعنی فقط در یک یا دو فیلم این گونه نبوده است. این روند در فیلم «گوزنها» و «رضا موتوری» هم به صورتی باز تولید می شود. در این فیلم ها حتی وقتی پدر حضور دارد، باز مادر، قربانی است. مادر با مفاهیمی مثل رنج و درد نشان داده می شود؛ مثلا پدر می گوید: به این مادر بیچاره ات رحم کن! یعنی مادر همچنان سوژه قربانی است. این واقعیت را حتی در ادبیات خرده فرهنگ لوتی گری هم می توان دید؛ مثل «رفیق بی کلک، مادر»، «سلطان غم، مادر» یا جملاتی که پشت ماشین ها می نویسند مثلا «به خاطر اشک مادر» و تعابیری از این دست. این تعابیر، سوژه مادر را به مثابه قربانی تداعی می کند. این روند ادامه می یابد و وارد دوره بعد از انقلاب می شود. در این دوره، شاهد اتفاقات عجیبی هستیم. از یک طرف، روند مادر قربانی را دنبال می کنیم. مثلا در فیلم«میم مثل مادر»، «من مادر هستم» و در فیلم هایی که اتفاقا مادر از کانال طبیعی بچه دار نشده است، به او تجاوز شده یا شبیه آن، مادر همچنان قربانی است. یعنی می خواهیم از فضایی که در جامعه سنتی وجود دارد و مادری در آن امر مقدسی است، استفاده کنیم و بگوییم این قربانی حالا دیگر واقعا قربانی است؛ یعنی اگر مجرم هم هست، همچنان نگاه قربانی به مجرم وجود دارد و اکنون قداست مقام مادری این موارد را هم پوشش می دهد. بنابراین، سوژه زن به مثابه قربانی در سینمای پس از انقلاب نه تنها کمرنگ نشده، بلکه پررنگ هم شده است.
با توجه به گفتمانی که درباره جایگاه زن، حاکم شده است، آیا هیچ گسستی در این روند در دوران پس از انقلاب وجود ندارد؟ برای مثال، مفاهیمی چون «از دامن زن، مرد به معراج می رود» با نقش تربیتی و جایگاه ویژه مادر در بازنمایی خانواده شهدا را می بینیم که هیچ وقت نقش پدر شهید را در آن میان نمی بینیم. آیا این موارد هیچ خللی ایجاد نمی کنند؟
مسئله دقیقا همین جاست. امام خمینی (رحمه الله) گفتمانی ایجاد کرد که با بحث شهادت پیوند خورد و آن، دامن پاک و شیر پاک بود. در اوایل انقلاب، مادران شهدا بر سر جنازه فرزندانشان حاضر می شدند و به امام خمینی (رحمه الله) و خودشان تبریک می گفتند. نمی دانم این مسئله، خود آگاه بود یا نه. اگر خودآگاه بود، مادران باهوشی بودند. احساس می کنم این اتفاق، ناخودآگاه رخ می داد که البته خیلی مبارک است. یعنی اولین بار است که از مادر نه به عنوان قربانی، بلکه در جایگاه قهرمان یاد می کنیم؛ یعنی مادر به مثابه قهرمان و کسی که گویا قمار می کند و فرزندی را که پرورش داده است، هوشمندانه به جنگ می فرستد. بحث ما جدای از واقعیت ها و درباره بازنمایی است؛ یعنی بعد از انقلاب، سوژه و موضوع جدیدی متولد می شود: «مادر به مثابه قهرمان.» به همین دلیل، بازنمایی مادر شهید از پدر شهید بیشتر است. بیشتر با مادران شهدا مصاحبه می شود تا پدران شهدا. اینجا مادر، قهرمان می شود و در آن روند اختلال به وجود می آید. البته خطی را که من دنبال می کردم، خط جریان روشن فکری در ادبیات و هنر است که از مشروطه آغاز شده بود. همان طور که می بینید، همین روال در سینما و ادبیات ما دنبال می شود. البته لازم است پژوهشی انجام گیرد و شواهدی تجربی برای مادر به مثابه قهرمان و مادر به عنوان قربانی به دست آید. اشعار هم باید تحلیل شود. پیشتر، در دوران بعد از انقلاب، نوحه ای از زبان حضرت قاسم(علیه السلام) خوانده می شد: «بیا مادر از حرم بیرون/ سرو بستانت می رود میدان»؛ یعنی مادر قاسم(علیه السلام) ایستاده است و رفتن پسرش را تماشا می کند. این مفاهیم در ادبیات بعد از انقلاب باز تولید شد و توانست جریانی رقیب ایجاد کند، اما خط کلی بعد از مشروطه همان خط مادر به مثابه قربانی است. از دل همین بحث ها به ایده های پژوهشی می رسیم. باید بتوانیم نشان دهیم گفتمان رقیب در چه مواردی ایجاد شده و این امر در چه شرایطی تحقق نیافته؛ نقاط ضعف و قوت آن چه بوده است.
لازم می دانم به بحث مادر به عنوان معشوق شاعرانه و به مثابه دال تهی نیز اشاره کنم. در واقع، این موضوع در دهه هشتاد اوج گرفت که به مادر توجه می شود و این توجه، بیشتر در ایام نزدیک به روز زن افزایش می یابد. قطعة بیش از صد میلیون پیامک درباره مادر تولید می شود که یکی، دو پیامک را به یاد دارم. مثلا اگر ما شش نفر باشیم و فقط یک تکه نان داشته باشیم که بتوان آن را به پنج تکه تقسیم کرد، تنها کسی که به این نان علاقه ای ندارد، مادر است. مسئله ی اصلی این است که گاهی وقتها مادر به سوژه شاعرانه تبدیل می شود. مثلا گاهی در اشعار سعدی نباید به دنبال این بود که معشوق، خداست یا زن زیبارو. هیچ کدام از این دو، معشوق نیستند، بلکه سعدی فقط می خواهد قدرت شاعرانگی خود را نشان دهد؛ مثلا «ای روی تو آفتاب عالم، انگشت نمای آل آدم / احیای روان مردگان را نامت، بویت نفس مسیح مریم».
وقتی این شعر را که تعابیر بلندی دارد، برای یکی از دوستانم خواندم، می گفت: خیلی قشنگ است، ولی خدا کند در مدح خدا گفته باشد. حقیقت این است که این شعر را نه برای خدا و نه لزوما برای یک معشوق سروده است. این معشوق، معشوق شاعرانه است؛ یعنی شاعر صرفا می خواهد هنر و شاعرانگی خود را نشان دهد. یکی از مسائل ما این است که گاهی مادر به مثابه دال تهی به سوژه شاعرانگی تبدیل می شود. سپس گمان می کنیم به مادر توجه شده است. اگر در هفته با روز زن و مادر، صد میلیون پیامک رد و بدل می شود، در ابتدا، حداقل سی پیامک بوده که هر کدام در ابعاد چند میلیونی تکثیر شده اند. ارسال این پیامک ها به این معناست که افراد از آن لذت می برند و برای همدیگر ارسال می کنند و در واقع، یک نوع کنش متقابل است. نکته اینجاست که از چه چیزی لذت می برند؟ گاهی احساس می شود مادر در رسانه های ما به سوژه و معشوق ادبی تبدیل شده است که زیباترین جملات شاعرانه را در وصف او بیان می کنیم. اولین بار که به این مسئله پی بردم، زمانی بود که کسی را دیدم که بسیاری از این پیامک ها را می فرستاد، ولی در عین حال، رابطه بسیار بدی با مادرش داشت. این اتفاق باعث شد بررسی کنم مادری که در پیامک ها به آن توجه می شود، چگونه مادری است. در رسانه های ما مخصوصا ادبیات، بخشی از آن چیزی که درباره مادر گفته می شود، در واقع، دال تهی است؛ یعنی چنین مادری هیچ واقعیتی را به ما نشان نمی دهد، بلکه معشوق شاعرانه است و صرفا عنوان مادر دارد. اگر با مسامحه به این قضیه نگاه کنیم، مادر به معنای توجه به وجوه عاطفی رفتار مادرانه است که از هر کس دیگری نیز چنین رفتاری ببینیم، یک احساس ملائمت با نفسی به ما دست می دهد که در مورد مادر هم داستان چنین است.
خلاصه بحث
خلاصه بحث اینکه در ادبیات مدرن، مادر به عنوان قربانی، موضوع شاعرانگی و دال تهی مطرح می شود. در مقابل، در دنیای سنتی، مادر به مثابه قهرمانی است که در ادبیات انقلابی ایجاد شده است و در واقع، به مادری طبیعی در دنیای سنت بیشتر توجه می شود. به عبارت دیگر، در دنیای مدرن، مادر به معشوق مقدس و نوعی معشوق شاعرانه تبدیل شده است و حقیقت این است که جامعه به مقام مادری توجهی ندارد، بلکه صرفا شاعرانگی می کند.در این صورت، مادری، دال تهی است؛ یعنی حکایت گری ندارد. به عبارت دیگر، مادری از طرف کنشگران رسانه ای به صورت دال تهی و شاعرانه بازنمایی می شود و معنای واقعی آن انتقال نمی یابد. با این حال، آیا ادبیاتی که کنشگران رسانه ای به کار می گیرند، بر روابط مادران و فرزندان و تصویرسازی از مادری در ذهن افراد تأثیری دارد؟
موضوعات شاعرانه قطعأ تأثیراتی خواهند داشت و بالأخره رسوب خواهند کرد. مسئله اینجاست که این رسوب به چه کار می آید و چه زمانی به آن نیاز خواهد بود. برای مثال، درباره موضوع حجاب از چه زمانی دغدغه داریم؟ در حقیقت، این دغدغه برای ما مطرح است که دختر از ۹ سالگی به بعد محجبه شود، اما عمده ی آموزش ها در کشور از ۱۹- ۲۰ سالگی به بعد شکل می گیرد؛ یعنی زمانی که دختر نسبت به بدحجابی یا بی حجابی جامعه پذیر شده است. حال با مطرح کردن بحث مادری به دنبال چه هستیم؟ کدام اصول هنجاری در باب مادری وجود دارد؟ مثلا وقتی قرآن سفارش می کند که به مادر احترام کن، آیا این احترام مربوط به دوران کودکی است یا به دوران میانسالی و پیری مربوط می شود؟ قطعا اکرام در همه مراحل زندگی لازم است، اما گاه قرآن به دنبال نقش حمایت گری است. مثلا می گوید وقتی پدر و مادر پیر شدند، باید آنها را مراعات کرد. تأکید قرآن بر زمانی است که هر دو با یکی از آنها به پیری می رسند؛ یعنی از ما می خواهد در دوره ای اکرام و در دوره دیگری حمایت کنیم.
مسئله دیگر این است که مادری باید برای زنان و دختران جوان به امری مطلوب در جامعه تبدیل شود. به عبارت دیگر، به مادر باید هم در مقام دیگری اکرام شود و از او حمایت کنیم و هم مادر به عنوان خودش. یعنی فرد باید به عنوان یک زن با دختر جوان به مادری اهمیت دهد. به این معنا که «مادری طبیعی» را مرتکب شود و حداقل زایمان را داشته باشد. این امر به راحتی اتفاق می افتد؛ چون نیازی طبیعی است و با این سخن موافق نیستم که میل به مادری کاهش پیدا کرده است. ممکن است زنان دوره های آن را به تأخیر اندازند یا به یک بچه اکتفا کنند، ولی در اصل تمایل به مادری تغییری ایجاد نشده است. حتى غربی ها مانند آنجلینا جولی نیز به داشتن دو یا سه بچه گرایش پیدا کرده اند؛ یعنی این هنجار در سطح خاص خود در حال تغییر است. لزومی ندارد با مطرح کردن بحث مادری، مادری طبیعی برای مردم ترویج شود؛ زیرا مادری در نیازهای طبیعی انسان ریشه دارد و به هر حال دنبال می شود. آنچه باقی می ماند، مادری اجتماعی و اهمیت آن برای مادران است. این یک طرف قضیه است. طرف دیگر، لزوم اکرام و حمایت از جانب فرزندان است. از سوی دیگر، مادری در جامعه نیز اهمیت زیادی دارد. در جامعه باید ساختارها و کارکردهای خاصی برای مادری شکل گیرد. فکر می کنم این اتفاق در عرصه فرهنگی سبب نمی شود در هیچ کدام از آن سه لایه به مادری توجه صورت گیرد. بحث ما این بود که وقتی صد میلیون پیامک در هفته مادر رد و بدل می شود، به طور طبیعی، رسوباتی دارد.
ممکن است دلیل این بازنمایی و توجه به دال تهی، بازاندیشی نسل جوان باشد. اتفاقا برای نسل جدید، مادری اجتماعی بسیار برجسته است و توجه هایی به آن می شود که اصلا مادر نسل گذشته نداشته است. گمان می کنم این اتفاقات در ارتباط بین نسلی مثلا در رابطه یک مادر با مادر خود رخ می دهد. در واقع، مادر امروز می خواهد بداند ما در گذشته چه نقش هایی می توانست داشته باشد تا به بهانه آن از نقشی که به طور طبیعی انجام می داد و این تفطنها را نداشت، قدردانی کند.
به سه لایه ای که ذکر کردم، باید توجه شود؛ یعنی اهمیت مادر برای فرزندان، جامعه و خود زنان. این بحث را به طور کلی می پذیرم، ولی با چارچوب نظری من کمی ناسازگار است. پس باید برای آن، چارچوب نظری سازگاری ساخت تا بتوان به این بحث رسید. فعلا در همین چارچوب حرکت می کنیم. از اهمیت مادری سه معنا می توان دریافت: اهمیت مادری برای فرزندان، مادران و جامعه. بحث این بود که آیا بازنمایی مادری به عنوان سوژه شاعرانه به این اهمیت دامن می زند یا نه. به نظر می رسد دست کم در اهمیت مادری برای فرزندان، این اتفاق نخواهد افتاد. دلیل این امر آن است که اصولا نوع زندگی دنیای جدید و حتی نوع منطق رسانه ای که مادری در آن باز نمایی می شود، نوعی فردگرایی است. این فردگرایی به قدری سیطره دارد که به تکریم مادری نخواهد انجامید؛ یعنی می توان حدس زد که در آینده، مسئله سرای سالمندان در جامعه به مشکلی جدی تبدیل خواهد شد. یکی از دوستانم که به تازگی عضو هیئت علمی شده بود، از من می پرسید در کدام یک از حوزه های جامعه شناسی کار کند. جامعه شناسی سالمندان را به او پیشنهاد کردم؛ چرا که این روند همین واقعیت اجتماعی را در پی خواهد داشت. لایه دیگر، اهمیت مادری برای مادران است. مسئله اینجاست که مادری برای مادران نیازی طبیعی است و برای یک یا دو بار در زندگی هر مادری اتفاق می افتد و اصلا نیازی به برنامه ریزی ندارد. اهمیت مادری برای جامعه هم مسائل خاص خود را دارد. به نظر من، جامعه وقتی می تواند به مادری توجه کند که خانواده به آن توجه کرده باشد. این بحث را ان شاء الله در فرصت دیگری ادامه خواهم داد.
نقش فعال مادران در عرصه مادری
موضوع دیگر این است که بخشی از اهمیت مادری در دنیای مدرن در ایفای نقش فعال مادران در عرصه مادری ریشه دارد. این یک واقعیت است. البته این واقعیت، جهانی نیست؛ یعنی در ایران، به دلیل تحولاتی که در ایفای نقش زنان در خانواده رخ داده است، شاید بیشتر باشد. به عبارت دیگر، امروزه نقش زنان به لحاظ مدیریتی و تأثیر گذاری، مهم تر از گذشته شده که عوامل اجتماعی آن قابل بررسی است. یکی از عوامل آن شاید تحصیلات بالای زنان در خانواده هاست که ایجاب می کند از این تحصیلات برای مدیریت خانواده و بعدا مسئله فرزندان استفاده کنند. بخشی از آن به دلیل غلبه ارزش های زنانه در بعد فرهنگ است که زنان در همه عرصه ها، خرید لباس، دکوراسیون، ماشین و... مهم شده اند. به همین دلیل، در مسئله تربیت فرزندان، حضور مادران هم از طرف خانواده به رسمیت شناخته می شود و هم فرزندان آن را می پذیرند و در نتیجه، رسانه ها آن را بازنمایی می کنند. پس بخشی از این بازنمایی ها به دلیل ایفای نقش فعالی است که امروزه زنان در خانواده و اجتماع دارند. به همین دلیل، دغدغه رسانه ها، پرداختن به مقام مادری و بازنمایی آن است. به لحاظ گفتمانی نیز نهادهایی که بر تخصصی شدن تربیت و نقش مادری تأکید می کنند، در این مسئله نقش دارند. این بحث ها باعث می شوند مادری را در فضاهای گفتمانی مربوط به ادبیات، سینما، هنر و رسانه به معنای عام آن ببینیم. در نهاد علم هم این تأثیرات به طور جسته و گریخته دیده میشود.با توجه به این مطالب، مادری در هیچ بعدی دچار چالش نشده است. مادری طبیعی که امری ذاتی است و جنبه بیولوژیکی دارد و اتفاق خواهد افتاد. مادری اجتماعی هم بنا به گفته شما چالشی ندارد.
چه کسی می گوید مادری دچار چالش شده است؟ این سخنان را نمی پذیرم که مادری اهمیت خود را از دست داده است یا زنان دیگر نمی خواهند مادر شوند.مثلا در همین بحث مادری طبیعی و تمایل به فرزند آوری می توان به بحث اشتغال زنان اشاره کرد؛ آیا زنان شاغل با فرزند آوری مشکل ندارند؟
تمایل به اصل مادری وجود دارد، ولی اینکه تعداد فرزندان چقدر باشد و مواردی نظیر آن، در بعد معناشناسانه تغییر می کنند. یکی از مواردی که تغییر کرده، از جنس معانی است. مثلا اینکه فرزند را برای چه می خواهیم» در حال تغییر است. تصویر بسیاری از افراد از پدر، یک ATM فعال است که هر وقت بخواهند به حساب آنها پول می ریزد. تصویر دیگری از پدر به عنوان کسی است که الزاماتی علیه فرزند دارد، از او حساب می خواهد و تمایل دارد که فرزندش را نیز به جایگاهی که خودش دارد یا از آن هم بالاتر برساند. با این حساب، شاهد تغییر تصور در مفهوم پدری هستیم. در مورد مادران هم تغییراتی ایجاد شده است. یکی از پدیده هایی که به راحتی از کنار آن می گذریم، تغییر در معنای مادری و فرزندی در سطح فرهنگی است. این امر پی آمدهای خاصی دارد. مثلا امروزه برخی مادران، بچه را به عنوان یکی از دارایی های خود می بینند. انگلس زمانی می گفت خانواده در راستای اقتصاد کشاورزی و مالکیت خصوصی شکل گرفت؛ در دوران فئودالیته بسط پیدا کرد و در دوران سرمایه داری به اوج خود - یعنی سیطرهای مردان بر زنان - رسید. اگر سخن انگلس را بپذیریم، این رابطه را در خانواده، معکوس می بینیم. اگر به نوع نگاه مادران به بچه های خود، معناشناسانه بنگریم، مثل اینکه از یک پسر و یک دختر بپرسیم چه تصویری از مادری دارند و فرزند را برای چه می خواهند، به این نتیجه می رسیم که مادران عقده های فروخورده خود را ظاهر می کنند. روان شناسی درباره اینکه چرا مادران این قدر به بچه ها می رسند، می گفت تمام خانم هایی که نمی توانند در مجامع عمومی، روی پوشش و لباس خود مانور دهند، عقده های خود را در بچه هایشان اجرا می کنند. در واقع، بچه، بخشی از وجود آنهاست و آمال و آرزوهای خود را به این طریق دنبال می کنند. این مباحث وجود دارد، اما اینکه مادری با بحران مواجه شده است و زنان تمایلی به مادری ندارند، مطرح و پذیرفتنی نیست. برعکس، همه دوست دارند یک یا دو بار مادر شوند. کسانی هم که در برهه هایی تمایل به مادری نداشتند، بعد پشیمان شده اند. این بی میلی، موج کوتاه مدتی دارد که باعث می شود زن به طور موقت ترجیح دهد مادر نشود. به طور کلی، همیشه چالش هایی فراروی مادری قرار دارد و بعد از این هم خواهد بود.ممکن است به مادر شدن تمایل داشته باشند، ولی برخی اجبارها مانع شود یا مثلا مسئولیت های مادری چنان افزایش پیدا کرده است که افراد به مادری تن نمی دهند.
این قضیه مثل قضیه کسی است که در حال حاضر می خواهد ازدواج کند، ولی پول ندارد؛ یعنی با چالش های ازدواج مواجه است. در حقیقت، این شعار" ایدئولوژیک" پشت این ماجراست که غرب با مادری مشکل دارد. البته معلوم نیست چنین باشد. شاید ده فمینیست در گوشه ای از دنیا در مورد مادری اجتماعی و حصر آن در زنان بحث کنند. به طور کلی، هر کس برای بقای خود اهمیت قائل است، به مادری و پدری نیز اهمیت می دهد. گاه اتفاقاتی در این زمینه رخ می دهد؛ مثل اینکه هنرپیشه ای برای جلوگیری از به هم خوردن تناسب اندام، باردار نمی شود و به جای آن، بچه کوچکی را سرپرستی و بزرگ می کند. با این حال، باید پرسید: این گونه مسائل چقدر فراگیر و مهم است؟ برخی از این موارد برای من قابل درک نیست.
چالش های عینی نه تنها برای مادر شدن وجود دارد، بلکه برای شوهر شدن و پدر شدن هم مطرح است. این چالش ها، چالش های اجتماعی است. از سوی دیگر، با مشکلات اقتصادی نیز مواجهیم، ولی این موارد، چالش های مادری نیست، بلکه چالش های جمعیت در ایران است. اگر منظور شما این باشد که به لحاظ مضمونی، فرهنگی و بازنمایی ها در مادری به کج راهه می رویم، پاسخ من همان نکاتی است که عرض کردم و از آنها دفاع می کنم. پس مادری هیچ مشکلی ندارد و یکی از صنعت های بسیار سودآور در کشور، باروری است. برخی افراد، صد، دویست یا پانصد میلیون هزینه می کنند تا بتوانند بچه داشته باشند. مگر آمار زنان متأهلی که به صورت اختیاری بچه دار نشده اند، در کشور ما چقدر است؟ یکی از دوستان من، پیر مرد سنت گرایی است و یک پسر بیشتر ندارد. سه، چهار بار از او پرسیدم که چرا به همین یک پسر بسنده کرده اند. ایشان هر بار می گفت نمی شد و دلایلی از این دست. بعدها از دوست قدیمی اش شنیدم که خانم ایشان پس از زایمان اول امکان زایمان مجدد را از دست داد. پس معمولا کسانی که می گویند بچه نمی خواستیم، به این معنی است که نمی توانستیم. کتاب «سنگی بر گوری» اثر جلال آل احمد را بخوانید تا متوجه شوید امکان بچه دار شدن وجود نداشته است؛ نه اینکه آنها نخواهند.
شما درباره بازنمایی ها از مشروطه شروع کردید، ولی امروزه با توجه به اقتضائاتی که مادری دارد، مثل تحصیلات و اشتغال، احتمالا در آینده باید با بازنمایی دیگری از مادری مواجه باشیم. ممکن است دیگر بازنمایی سوژه قربانی و بازنمایی شاعرانه وجود نداشته باشد. شما با اصل این قضیه موافقید؟
اصلا به این شکل نمی توان پیش بینی کرد؛ چون تحلیل های ما کیفی بوده، نه نظری. یعنی وقتی تحلیل محتوا می کنیم، متوجه می شویم نوع بازنمایی ها و نگاه ها تغییر کرده است. این کارها کیفی است و من این مسئله را در روندی خاص توضیح می دهم. در واقع، چارچوب نظری نداریم تا بر اساس آن بتوانیم آینده را پیش بینی کنیم. اصل قضیه این است که مادری طبیعی در جامعه ما مشکل نیست. البته نمی دانم در جوامع دیگر مشکل است یا نه. فعلا فقط این جامعه را می بینم.
پینوشتها:
١- سوره احقاف، آیه ۱۵.
٢- سوره اسراء، آیه ۲۶.
3- همان، آیه 24.
4- همان، آیه ۲۳.
5- سوره لقمان، آیه 15
منبع: مادری در نگاه دینی و عینیت اجتماعی، به کوشش: سمیه حاجی اسماعیلی، چاپ اول، ناشر: دفتر مطالعات و تحقیقات زنان، قم 1393 ش، صص 105-89