اشاره
دکتر محمدرضا جوادی یگانه، استادیار گروه جامعه شناسی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران است. از جمله آثار وی می توان به کتاب هایی مانند «تغییرات اجتماعی برنامه ریزی شده»، «بازاریابی تغییرات اجتماعی» و «دین و رسانه» و مقالاتی همچون «رسانه دینی، مخاطب دین دار و رضایت نسبی»، «غیبت مشروعیت سیستم در سینمای ایران و مقایسه آن با سینمای آمریکا» و «رضایت مخاطبان رسانه های دینی» اشاره کرد. این نوشتار متن گفت وگو با ایشان درباره بازنمایی مادری در رسانه.رسانه ها در زندگی روزانه ما و در دنیای جدید بسیار مؤثرند و با ارائه مفاهیم، الگوها و مصادیق در تغییرات و تحولات اجتماعی و نظری نقش مهمی بازی می کنند. با توجه به این مسئله، بازنمایی نقش مادری در رسانه ها اعم از تلویزیون، سینما و رسانه های جدید چگونه است؟ نقش مادری با چه شاخص هایی بازنمایی می شود؟
من تقریبا فیلم و سریال نمی بینم، اما تقریبا تمام فیلم نامه های تلویزیون را در سال های اخیر خوانده ام و از آنها مطلع هستم. طبق این اطلاعات می توانم بگویم یک جریان کلی در رسانه داریم که رویکرد فمینیستی و روشن فکری به مسئله مادری است. خانواده را در جامعه ایران نمی توان نشان نداد، اما، بسیاری از خانواده هایی که به تصویر کشیده می شوند، ناقص، منزوی و بدون ارتباط با هم هستند. به همین دلیل، بیشتر ارتباطات افراد به روابط دوستانه محدود است تا روابط خانوادگی. نمونه تقریبا مثبت خانواده گسترده و تنوع و تعدد فرزندان را فقط در «یه حبه قند» دیدم.
مهم تر از همه اینکه در به تصویر کشیدن خانواده در ایران، فرزند دیده نمی شود. اگر هم فرزندی هست، دختر پنج، شش ساله ای است که بتواند بی حجاب باشد یا پسر نوجوانی است که شیرین زبانی می کند. تقریبا در هیچ کدام از این خانواده ها، فرزندی که گریه یا دعوا کند و مزاحم دیگران باشد، دیده نمی شود. معمولا یک یا حداکثر دو بچه نشان داده می شود که آنها هم از آب و گل در آمده اند و زحمتی ندارند.
این بحث مربوط به اقتضائات رسانه است یا فیلم سازان با توجه به مبانی فکری و نظری خود، چنین تصویری ترسیم می کنند؟
رسانه در ایران، ساده انگارانه فیلم می سازد، ولی برخی از آنها اقتضای رسانه نیست و در واقع، جریان و رویه موجود رسانه را به این سمت هدایت می کند. برای مثال، در رسانه های ما، همیشه حق با فرزند است، نه والدین. در بسیاری از این فیلم ها، نوجوانان با جوانانی به تصویر کشیده می شوند که نسل قبلی، آنها را درک نمی کنند. در این آثار، فرزندان خواسته هایی دارند که نسل قبلی آن خواسته ها را نمی فهمد. در مقابل، نسل پدر و مادرها، سنتی و عقب مانده معرفی می شود و مثلا مدام به فرزندش می گوید چرا پای کامپیوتر هستی. به نوعی گفته می شود آنها دغدغه های فرزندانشان را درک نمی کنند. جریان کلی فیلم ها این است که حق با فرزند خانواده است، نه با والدین.
بنابر این، تصویری که در ایران ترسیم می شود، لزوما اقتضائات رسانه نیست. یک مثال متفاوت از تلویزیون امریکا، سریال «فرندز» ( Friends) است که از سال ۱۹۹۵ تا سال ۲۰۰۵ پخش می شد. در این سال ها، سینما و به طور کلی، رسانه امریکا هنوز چندان متوجه مسئله خانواده نیست. به همین دلیل، دغدغه شش جوان این سریال آن است که ازدواج سخت است و خانواده نسبت به روابط دوستانه پیش از ازدواج، دست و پاگیر و محدودیت زاست. با این همه، در این سریال، بیشتر زنان حامله می شوند و دوره بارداری آنها و مشکلات این دوران به تصویر کشیده شده است. فرزند کوچکی را می بینیم که نمی خوابد و همه از آن فراری هستند، اما چنین تصویری را در تلویزیون و سینمای ایران کمتر می بینید. نبود این تصویر به دلیل محدودیت های رسانه در ایران نیست. در ایران، محیط شیکی از خانواده نشان داده می شود که ورود بچه ها به این تصاویر، لوکس بودن محیط را به هم می زند. بنابر این، خانواده ای ناقص در رسانه ها ما ترسیم می شود: خانواده با فرزند کم مسئله، زیبا، مرتب و خوش زبان. مسئله اصلی این تصویری است که از خانواده ترسیم می شود. در مقابل، در تصویری که از خانواده ها ترسیم می شود، والدین در سنین انتهای میانسالی یا مسن هستند و فرزندان دایم از والدین انتظار دارند و در عوض، هیچ وقت به خانواده کمکی نمی کنند، حرف پدر و مادر را گوش نمیدهند و همیشه مدعی هستند. در واقع، همیشه بر اساس تصویرسازی رسانه، حق با فرزندان است و این مسئله، حاصل تصویر فمینیستی ترسیم شده از خانواده در سینما و تلویزیون ایران است.
بحثی مطرح کردید با این عنوان که بخشی از این تصویر سازی به دلیل نوع رویکرد و نگرش کنشگران رسانه به خانواده و نقش های خانوادگی است. آیا این کنشگران نگاه خودشان را در رسانه تعمیم می دهند یا آن را به عنوان نگاه جامعه بازنمایی می کنند؟
این تصویر سازی بیش از اینکه بازنمایی جامعه باشد، تعمیم دادن وضعیت و نگرش خودشان است. در واقع، خودشان نسبت به خانواده و بچه داشتن نگاه منفی دارند و بنابر این، تصویری که از والدین و خانواده ترسیم می کنند، منفی و غیر واقعی است. البته این تصویر، بازتاب بخشی از واقعیت جامعه است؛ یعنی امروز با مسئله کاهش تمایل به فرزندآوری مواجهیم. زنان و خانواده های ایرانی تصمیم گرفته اند فرزند نیاورند یا به سبکی از زندگی عادت کرده اند که در آن، فرزند دست و پاگیر است و بزرگ کردن فرزندان زحمت و مسئولیت زیادی دارد.
چه میزان از آنچه رسانه بازنمایی می کند، با واقعیت اجتماعی جامعه ایران هم خوانی دارد؟
وقتی زن از خانه بیرون بیاید، دیگر دشوار است در خانه بماند. نظر فمینیست ها هم که برخی از آنها واقعا درست است، همین است که مرد کار جدی می کند، ولی زن در خانه تنهاست و خانه داری می کند و با بچه نوزاد و خردسال سر و کار دارد. بنابراین، روابط اجتماعی اش در سطح پایین تری است. وقتی زن به بیرون از خانه برود و روابط اجتماعی را تجربه کند، دیگر ماندن در خانه و بزرگ کردن فرزند برای او به کار سختی تبدیل می شود.
بخشی از تصویری که در رسانه ترسیم می شود، واقعیت دارد. برای مثال، طلاق در ایران خیلی زیاد است و به همین دلیل، خانواده ناقص نشان داده می شود. از طرف دیگر، رغبت به ازدواج کم شده است و علاوه بر آن، ازدواج کردن و اداره خانواده و فرزندآوری بسیار دشوار و از نظر اقتصادی، پرهزینه شده است و به همین دلیل، ازدواج در رسانه نشان داده نمی شود.
تأثیر بازنمایی رسانه بر واقعیت های اجتماعی چیست؟
بخشی از این واقعیت های اجتماعی معلول رسانه است؛ چون رسانه، تصویری رؤیایی از خانواده ترسیم می کند. مثلا در فیلم های مهران مدیری، زن و مرد، کارمند هستند یا زن، خانه دار و مرد، کارمندی معمولی است، اما شیک ترین خانه ها و ماشین ها را دارند و زندگی شان مشکلی ندارد، نه بیماری دارند، نه فرزند معلول و نه فرزند معتاد. مستأجر هستند، اما زندگی شان به گونه ای است که کسی نمی تواند باور کند؛ چرا که تصویر خانواده با اشرافی گری ترسیم می شود. هیچ تصویری از دغدغه ها و زندگی های واقعی وجود ندارد. این در حالی است که در سریال های خارجی، زندگی و دغدغه های مردم واقعی است. البته دغدغه ها و زندگی آنها با دغدغه ها و ارزش های ما تفاوت دارد.در این میان، به دلیل نظارت بر رسانه و فشارهای اجتماعی، در رسانه های ما سعی می شود زندگی مردم معمولی به تصویر کشیده شود، ولی معمولی شدن زندگی محدود به این شده است که بازیگران زیرشلواری بپوشند، جلوی توالت صف بکشند، خانه شان کلنگی باشد و روی زمین سفره بیندازند. در حالی که مسئله اصلا این نیست. سر میز غذا خوردن، مشکل مردم نیست، بلکه مشکل مردم، سبک زندگی اشرافی است که رسانه معرفی می کند. هر چند خانه ها دیگر اشرافی نیستند، زندگی ها همچنان اشرافی اند. دغدغه های این خانواده ها، دغدغه های بخش اندکی از جامعه است. منظورم این نیست که اشرافیت بد است، اما به هر حال، مختص طبقات مرفه جامعه است. سفر خارجی و مهاجرت بخشی از دغدغه های این اشرافیت است. در بسیاری از سریال ها، کسی در خارج است یا در حال برگشتن است. مهاجرت وجود دارد، ولی این موضوع، مسئله چند درصد از ایرانی هاست؟ سفر خارجی چقدر برای خانواده ایرانی ممکن است؟
بنابر این، رسانه، سبکی از زندگی را تولید می کند که در آن، فرزندآوری وجود ندارد. تصویر ترسیم شده از فرزند، کارتونی و رؤیایی است و در عمل، وقتی اولین بچه می آید، زندگی زن و شوهر به هم می ریزد و تغییر می کند. ما در رسانه هیچ وقت نشان نداده ایم که زنی شغل باثبات و جایگاه اجتماعی مناسبی دارد و وقتی بچه دار می شود، همه این ها را از دست می دهد. قانون می گوید باید شش ماه به این زن مرخصی بدهند، اما در عمل، وقتی شش ماه مرخصی می رود و بر می گردد، می بیند جایش را گرفته اند. بنابر این، بدیهی است او دوباره بچه دار نمی شود. خیلی از کسانی که برای دومین بار بچه دار نمی شوند، به این دلیل است که مشکلات فرزند اول را درک کرده اند و دیگر حاضر به تکرار این تجربه نیستند. این در حالی است که مسائل جامعه در رسانه ها به صورت واقعی نشان داده نمی شود.
آیا رسانه در باز تولید نقش مادری در بیست سال گذشته تحولاتی داشته است؟ آیا می توان گفت از بیست سال پیش تا کنون، شاخص های بازنمایی این نقش تغییر کرده است؟
بخشی از این تغییر در نمایش خانواده و مادری به دلیل تغییر ساختار قدرت در خانواده در دهه های اخیر در ایران رخ داده است. نحوه جامعه پذیری زنان و مردان در ایران متفاوت است. یک دختر از وقتی پنج، شش ساله است، در جمع زنانه حضور دارد. شاید با مباحث جنسی زنانه آشنا نشود، ولی مسائل اداره خانواده را یاد می گیرد؛ چون با مادرش آشپزی می کند و ظرف می شوید و این کارها را یاد می گیرد. اینها وظایف زنانه در خانواده است. در مقابل، مردها که کنار هم می نشینند، هیچ کس درباره نقش مرد در خانواده و وظایف اجتماعی آنها صحبت نمی کند، بلکه درباره سیاست، ورزش و اقتصاد بحث می کنند که به درد مدیریت خانواده نمی خورد. بنابراین، وقتی این زن و مرد ازدواج کردند، مرد نمی تواند زندگی را اداره کند و این وظیفه را به زن واگذار می کند. فرزندسالاری نیز نتیجه قهری اقتدار زن در خانواده است. بنابراین، بخشی از این تغییر جایگاه طبیعی است؛ یعنی وقتی مردان جوان در ایران کم توان تر هستند، زنان، خانواده را اداره می کنند.
بخش دیگری از مسئله در خانواده های ایرانی، مسئله جنسی است. به نظر برخی صاحب نظران، در برخی خانواده ها، بحران جنسی وجود دارد. یکی از علل مهم طلاق، ناتوانی جنسی یا نبود آموزش جنسی مردان است که به آن توجهی نمی شود. جایی وجود ندارد که به آموزش جنسی افراد بپردازد و این مسئله باعث می شود مرد قدرتش را در خانواده از دست بدهد.
مسئله دیگر در خانواده، وظایف اقتصادی است. زن در خانواده می تواند یک مهمانی را به خوبی اداره کند و غذاهای متنوع درست کند، اما در همین مهمانی، وظیفه مرد، تأمین هزینه هاست که امروز به دلایل ساختاری کلان، مردها از عهده این هزینه ها بر نمی آیند. در واقع، اینجا مرد مقصر نیست، بلکه نظام اقتصادی مقصر است. جایی که نظام اقتصادی، ناکارآمد فاسد و به هم ریخته است، مرد اگر دو نوبت هم کار کند، باز نمی تواند هزینه های خانواده اش را تأمین کند. کار زیاد مرد (که لزوما به معنای بهره وری نیست)، باعث غیبت مرد از فضای عمومی خانواده و تعامل نداشتن با فرزندان می شود. همه این موارد، زن را در خانواده، برجسته و مرد را حذف می کند.
یعنی بخش بسیاری از این بازنمایی، نتیجه قهری تحولات در جامعه است؟
بله، بخشی از آنچه در رسانه نشان داده می شود، واقعیت جامعه است. پی آمد ناخواسته حضور زنان در جامعه، کاهش تمایل به داشتن خانواده به معنای سنتی آن است. مرحوم دکتر حسین عظیمی تعبیر جالبی داشت که جامعه ای که 60 درصد دختران 15 تا ۱۸ ساله اش درس می خوانند، توسعه یافته است. بنابر این، اگر بخواهیم دوباره خانواده را داشته باشیم، باید گرایش به تحصیل و اشتغال را کم کنیم. راه عملی آن، ترویج نوع متفاوت اشتغال و تحصیل و البته تلاش برای باز تعریف خانواده است. کار نیمه وقت یا مشارکت اجتماعی و فعالیت در خیریه ها و سمن ها (سازمان های مردم نهاد)، حضور در جامعه بدون اشتغال و همچنین تحصیل طولانی تر می تواند جایگزین هایی باشد که در آن هم اشتغال و تحصیل باشد و هم فرزندآوری.زنی که بیرون از خانه کار تمام وقت دارد، بچه دار نمی شود؛ یعنی وضعیت به او اجازه نمی دهد. به همین دلیل، یک یا حداکثر دو بچه، آن هم با فاصله طولانی خواهد داشت. او بخشی از هزینه های خانواده را تأمین می کند. فرزند دوم و سوم، هم خرج اضافی دارد و هم در آمد مادر را کم می کند. می توان شعاری و رویایی بگوییم که فرزند بیشتر خوب است و بچه های بالای شش سال را در رسانه نشان بدهیم، اما دوران بارداری و سال های اول زندگی و دشواری ها و واقعیت های آن کجا نشان داده می شود؟
البته از هژمونی فرهنگی اقلیت در رسانه هم نباید غفلت کرد؛ یعنی بخش اندکی از افراد جامعه، دغدغه های خودشان را در رسانه بازنمایی می کنند. مثلا در فیلم «آتش بس» به عنوان یک فیلم عامه پسند، مرد قصه با وجود اینکه در زندگی شغلی، موفق است و کار خانه دار است، در زندگی خانوادگی تقریبا ناموفق است و از زندگی چیزی نمی داند. او به سادگی فریب می خورد و زن مسلط است و حق با اوست. مرد قصه، متعصب است و دلیل روشنی هم ندارد و در پایان، این مرد است که باید درمان شود و کودک درونش را پیدا کند. زن به اصلاح و تربیت نیاز ندارد و اوست که باید عوض شدن مرد را باور کند و بپذیرد. در فیلم هایی از این نوع می بینید که مرد به عنوان نماینده سنت، بد است و زن خوب است. فیلم های میلانی و جیرانی نمونه هایی از این رویکرد هستند. در این فیلم ها، نوعا مرد بد است. البته همان گونه که گفتم، بخشی از واقعیت جامعه هم همین است. مردان جوان از لحاظ زندگی اجتماعی و خانوادگی، کمتر جامعه پذیر شده اند.
تعداد زیادی از این فیلم ها ساخته می شوند و واقعا هم بیننده دارند، در حالی که کمتر فیلمی ساخته می شود که در آن، تصویری واقعی از زندگی خانوادگی ترسیم شود. با توجه به این مسئله، جامعه ما به کدام سمت می رود؟
نظام مدیریت فرهنگی را ناکارآمد می دانم. در جامعه ما خانواده و مذهب موفق هستند، اما موفقیت آنها به این نظام ربطی ندارد. خانواده کار خودش را انجام می دهد و مذهب هم کار خودش را. در واقع، در رسانه و به طور کلی، در فرهنگ، مدیریت منسجم و هماهنگی وجود ندارد. اینکه فیلم خوب نمی سازیم به این دلیل است که نظام یادشده اجازه نمی دهد افراد کاربلد فیلم بسازند؛ چون بلد نیستیم چگونه باید فیلم بسازیم. برای اینکه فردی «رزیتا خاتون و پارک دانشجو» را در نقد سیاست های فرهنگی در دهه های گذشته نوشته است و بعد هم یک فرد ناآگاهی به عنوان مدعی العموم شکایت کرده است که این طنز «پارک دانشجو»، تشییع فاحشه هاست و عفت عمومی را به هم زده است. مشکل اینجاست که ما اجازه رشد سینمای منتقد (به معنای انتقاد درون گفتمانی) را ندادیم و بعد برای اینکه نشان دهیم سینمای ما آزاد است، به جیرانی یا میلانی باج می دهیم. این به معنای ناکارآمدی نظام فرهنگی است.
از صحبت های شما این طور دریافت می کنم که به نظر می آید صداوسیما هیچ برنامه یا نظریه خاصی در حوزه خانواده و مادری ندارد. بنابراین، به عنوان دست اندر کار حوزه رسانه، معتقدید رسانه نه تنها جایی برای انتقاد از ساختارهای خودش نمی گذارد، بلکه هیچ نظریه خاصی هم در حوزه مادری ندارد.
نظریه مادری جمهوری اسلامی کجاست که رسانه بر اساس آن فیلم بسازد. شما می گویید فرزندآوری خوب است، من می گویم وضعیت و ابعاد این نظر کجاست؟ زنان بهتر است چه زمانی فرزند بیاورند، چند تا، چقدر بینشان فاصله باشد، کار بکنند یا نه؟ آنچه امروز بیان می شود، بیشتر انشا و توصیه است و نظریه نیست. در این حرف ها، مسائل و مشکلات و وضعیت دیده نشده است. اول باید نظریه مادری را نشان بدهیم. بعد ببینیم رسانه کوتاهی کرده است یا نه. ما کلا در فرهنگ مشکل داریم و هیچ نظریه ای در این زمینه ها وجود ندارد. نمی دانیم بیشتر دختران چقدر باید درس بخوانند با چه رشته ای باید بخوانند؛ فیزیک هسته ای بخوانند با مطالعات و مهارت های اجتماعی؟ زنی که باید دانشمند شود، فرزند باید داشته باشد یا خیر؟ چه زمانی بهتر است بچه دار شود؟ آیا فرزند آوری با دانشمند شدن سازگار است؟
بنابراین، مسئولیت حوزه نظریه را بر دوش رسانه نمی گذارید؟
وظیفه رسانه، نظریه پردازی نیست. این کار وظیفه نهادهای علمی، دانشگاهی و حوزوی است. در دنیای سینمای مؤلف خیلی کم است. در بیشتر رسانه ها و به ویژه در تلویزیون، نوشتن فیلمنامه کار یک تیم است و کارگردانی وظیفه مستقلی است. یک نفر کتاب می نویسد، دیگری آن را به فیلم نامه تبدیل می کند و دیگری کارگردانی می کند. یعنی ادبیات کار خودش را می کند و سینما کار خودش را. بنابراین، جای رسانه و کار رسانه، نظریه پردازی نیست.فکر می کنم به مادری از دو بعد می توان نگاه کرد. شما به فرزندآوری نگاه می کنید، ولی ایفای نقش مادری هم بعد دیگری است که باید به آن توجه کرد. در بسیاری از برنامه های رسانه ای، مثل مجله های تصویری که از رسانه ملی پخش می شود، مسئله مادری، تغذیه فرزند و تربیت او خیلی بغرنج به تصویر کشیده می شود. همه این مسائل باعث می شود احساس شود مادری کار پیچیده ای است. در این خصوص، نحوه برخورد رسانه با مقوله مادری را چگونه ارزیابی می کنید؟
جامعه شناسان معتقدند یکی از مشکلات تلویزیون، غلبه رویکرد روانشناختی بر رویکرد جامعه شناختی است. روان شناسی، فرد را می بیند، ولی جامعه شناسی، ساختار را می توان گفت علت اصلی میزان بالای تصادفات در ایران، کیفیت پایین محصولات ایران خودرو و سایپا و کم کاری وزارت راه در اصلاح نقاط حادثه خیز است. در طرف مقابل، به جای نقد وزارت خانه ها و مؤسسات بزرگ در کشور (که معمولا تبعات دارد)، راننده را می توان مقصر دانست. مقصر دانستن راننده خیلی راحت تر است. پیچیده کردن و دشوار دیدن ایفای نقش مادری و پدری، پی آمد بیش از اندازه حساس کردن خانواده است. برخی صاحب نظران حوزه خانواده ، یکی از دلایل تمایل نداشتن به فرزندآوری را این مسئله می دانند که برخی از خانواده ها بیش از اندازه حساس شده اند و مثلا می گویند بچه بیاوریم که ۱۵سالگی تصادف کند یا معتاد شود؟
نمی گویم فرزندآوری سخت نیست، ولی همه مشکلات که دست ما نیست. اگر من سعی خودم را بکنم و با این حال، فرزندم معتاد شود، دیگر تقصیر من نیست. درست است که زندگی سخت می شود، ولی کنترل همه چیز دست ما نیست؛ همان طور که ممکن است در خیابان، ماشین به ما بزند و تصادف کنیم. هر قدر هم که مواظب باشیم، شاید دیگری بی احتیاطی کند. فضای دقت و وسواس بیش از اندازه درباره همه چیز رواج دارد و رسانه ها هم با انواع برنامه های پزشکی و تغذیه و سلامت و خانواده، آن را تشدید می کنند. مشکلاتی مثل کودک آزاری، دزدی، اعتیاد و ... وجود دارند و بیش از گذشته هم هستند، ولی چه می توان کرد؟
همه مسئولیت ها را متوجه خانواده می دانیم، در حالی که نظام نقش بیشتری دارد. باید متوجه باشیم که نشانی غلط ندهیم. نشانی غلط دادن یعنی اینکه تقصیر اصلی با فیلم ساز است. من قبول دارم رسانه ما مقصر است، ولی آیا کل نظام فرهنگی در ایران هماهنگ عمل می کند؟ تقصیر این بخش بیشتر است یا تقصیر رسانه؟
من ناظر ترجمه کتابی به نام «رودخانه رؤیا» برای مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور بودم. این کتاب درباره زندگی زنانی است که عضو آکادمی علوم آمریکا بوده اند؛ چیزی معادل چهره های ماندگار یا نوعی نوبا امریکایی. نیمی از این زنها ازدواج کرده بودند و یک چهارم هم فرزند داشتند، گاهی هم چند فرزند بنابراین، حتما نظامی در آنجا وجود دارد که اجازه می دهد فرد در کنار رشد علمی بتواند به خانواده اش هم برسد. در حالی که در ایران، نظام می گوید اگر مرخصی زایمان را بیشتر کنیم و به مرد هم مرخصی بدهیم، موانع فرزندآوری رفع می شود، اما در عمل، زن خلاقی که در کارش موفق است، وقتی بچه دار می شود و مرخصی زایمان می گیرد، هیچ تضمینی وجود ندارد که کارش را از دست ندهد. به همین دلیل، خیلی از زنان شاغل حاضر نیستند برای دومین بار، بچه دار شوند؛ چون می دانند موقعیت شغلی شان را از دست می دهند.
از طرف دیگر، معیارهایی که در جامعه تعریف کرده ایم، معیارهای بیرونی موفقیت بوده است. هیچ وقت مادری که شش فرزند دارد، نشان نداده ایم، بلکه اگر در کنار فرزند داشتن، کار دیگری هم کرده، از نظر ما موفق بوده است. مسئله تربیت، مادری و ثواب این کار را کنار گذاشته ایم و معیارهای بیرونی را معیار موفقیت فرد می دانیم.
در همه دنیا، حتى اسطوره های مد و خوانندگی و بازیگری دنیا، مثل شکیرا و آنجلینا جولی، بچه دار می شوند؛ مدتی کارشان را تعطیل می کنند، عکس هایی با شکم های بالا آمده می گیرند و بعد هم بچه داری می کنند. ما می توانیم لیلا حاتمی و علی مصفا را به عنوان یک الگوی رسانه ای معرفی کنیم. این دو، بازیگرانی مؤدب، مقید و موفق هستند که در خارج از کشور هم آداب ایرانی را مراعات می کنند. بی حاشیه هم هستند. عکس خصوصی شان را هم در عرصه مجازی منتشر نمی کنند. این دو می تواند یکی از ترازها و الگوها باشند. باید چندین تراز و الگو معرفی کنیم. تر از خانواده یک کارگر با خانواده یک پزشک فرق دارد. این در حالی است که الگوی رسانه ای ما مهران مدیری شده است که در سریال های او، زن و مرد، هر دو کارمند هستند، ولی شیک ترین خانه و ماشین را دارند. این تعارض و تناقض است.
منبع: مادری در نگاه دینی و عینیت اجتماعی، به کوشش: سمیه حاجی اسماعیلی، چاپ اول، ناشر: دفتر مطالعات و تحقیقات زنان، قم 1393 ش، صص 241-231