مادری در نظام معنایی اسلام: چالش ها و مسئولیت ها

بزرگان ما هنگام بحث در مورد اهمیت مادری می خواهند جایگاه مادری که در متون دینی به آن توجه می شود، احیا شود، اما در عینیت اجتماعی، جامعه، این مباحث و مفاهیمی را که از آن سخنرانی ها و نوشته ها به دست می آورد، در دستگاه ذهنی خودش تحلیل می کند و از درون آن، چیزی بیرون می کشد که با عینیت اجتماعی و فرهنگ موجود در بحث مادری هماهنگ است.
پنجشنبه، 30 بهمن 1399
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مادری در نظام معنایی اسلام: چالش ها و مسئولیت ها

اشاره

حجت الاسلام والمسلمین محمدرضا زیبایی نژاد، پژوهشگر و رئیس مرکز تحقیقات زن و خانوادهی حوزه ی علمیه ی قم است. «جایگاه خانواده و جنسیت در نظام تربیت رسمی» و «درآمدی بر نظام شخصیت زن در اسلام» و مقالاتی همچون «تفاوت ها، هویت و نقش های جنسیتی» و «آسیب شناسی نگاه به زن و خانواده در ایران»، شماری از آثار علمی ایشان است. این نوشتار، متن گفت و گو با ایشان درباره چالش های و مسئولیت های مادری در نظام معنایی اسلام می باشد.
 
سؤال: با توجه به آموزه های دینی، چه تصویری از «مادری» می توان ترسیم کرد؟
پاسخ: به عنوان مقدمه باید گفت افرادی که گاهی از اهمیت مادری حرف می زنند، به تصویر «مادری» موجود در ذهن خودشان اشاره می کنند که برگرفته از منابع دینی است. مخاطبشان هم این بحث را بر تصویر «مادری» منطبق می سازد که آن را در عینیت اجتماعی تجربه می کند. تصویر ما از مادری در عینیت اجتماعی، مادری در فضای مدرن و پست مدرن در جامعه ی ایرانی است که با سنت ها و مفاهیم دینی و مضامین نو پیوند می خورد. بزرگان ما هنگام بحث در مورد اهمیت مادری می خواهند جایگاه مادری که در متون دینی به آن توجه می شود، احیا شود، اما در عینیت اجتماعی، جامعه، این مباحث و مفاهیمی را که از آن سخنرانی ها و نوشته ها به دست می آورد، در دستگاه ذهنی خودش تحلیل می کند و از درون آن، چیزی بیرون می کشد که با عینیت اجتماعی و فرهنگ موجود در بحث مادری هماهنگ است. به تعبیری، پرسش این است که آیا در جامعه ای که به سمت فردگرایی پیش می رود، تأکید بر مادری و مثلا برگزاری «روز مادر»، واقعا بر جایگاه با کارکردهای مادری در عرف جامعه تأثیری داشته است یا نه. این مسئله محل تأمل است. نمی خواهم بگویم تأثیری نداشته است، اما باید مطالعه شود که بحث های مستقیم در مورد مادری چقدر اثر گذار بوده اند.
 
یکی از تأثیرات آن است که در جامعه ای که به سمت احساسی شدن و فردگرایی پیش می رود و همیشه ارزش های برابری زن و مرد و زن مداری تقویت می شود، نتیجه توجه به ارزشمندی نقش مادر ممکن است نه کارآمدی مادر، بلکه حاشیه نشینی پدر باشد؛ به این معنا که همه در کشور دست به دست هم می دهیم و متوجه نیستیم چه مفاهیمی را در چه ظرفی و به کدام جامعه مخاطب باید القا کنیم. هر کس هم به دلخواه خودش از این مفاهیم برداشت می کند. برای مثال، مادر از ارزشمندی مادری استفاده می کند و موقعیت خودش را در مدیریت خانواده تحکیم می کند و پدر را به حاشیه می راند. البته دست کم، احتمال این مسئله وجود دارد و نمی خواهم بگویم حتما چنین است. در طرح مباحث برای مخاطب باید از مخاطب شناسی، جامعه شناسی و مردم شناسی بهره بگیریم. باید بدانیم ویژگی خاص جامعه ایرانی چیست و حرفی که به مخاطب القا می کنیم، در چه دستگاهی تحلیل می شود و چه آثاری به دنبال دارد.
 
اگر بخواهم به مادری در اندیشه دینی اشاره ای کنم، باز هم ناظر به بحث مقدماتی ام، این خطا به چشم می خورد که از آموزه های دینی برداشت انتزاعی می شود. ما نسبت به آموزه های دینی مثل قناری هایی هستیم که پاکت های شعری جلویشان می گذارند تا فال بگیرند. در این معنا، وقتی می خواهیم از مادری بحث کنیم، نوک می زنیم تا ببینیم آموزه های دینی درباره مادری چه می گویند، در حالی که آموزه مادری باید در کل مناسباتی دیده شود که در مجموعه آموزه های معطوف به خانواده بازتاب داده شده است. از نگاه دینی، شئون زن در چهار مورد یعنی همسری، مادری، خانه داری و فعالیت های اجتماعی در ذهن ما پررنگ ترند. البته مواردی مثل دختری و خواهری هم هست، ولی این چهار مورد، موقعیت های قابل بحث تری محسوب می شوند. مهم ترین موقعیت زن بر اساس آموزه های دینی، همسری و به مثابه جهاد در راه خداست. این موقعیت، تعطیل شدنی نیست؛ چون تکلیف زن در حالت عادی است. در مبحث مادری هم تأکید ما بر بحث همسری بسیار اثربخش است.
 
مادری در نظام معنایی اسلام: چالش ها و مسئولیت ها
 
پس بنا بر دیدگاه شما، همسری باید مهم ترین اولویت زن باشد و بر مادری برتری دارد؟
لطفا مستندات و دلایل خود را در این زمینه بیان فرمایید.
دو دسته آموزه در مورد مادری داریم: یک دسته، آموزه هایی هستند که حرمت به مادری از آنها استنتاج می شود که این مضمون را در قرآن و روایات داریم. از این آموزه ها نمی توان برتری موقعیت مادری بر همسری را استنباط کرد. این آیات و روایات ممکن است به وجوب شکر منعم اشاره کنند. منعم گاهی خداوند است و گاهی کسانی که بیشتر برای ما زحمت کشیده و اثرگذار بوده اند. این روایات می گویند چون پدر و مادر بعد از خداوند بر شما بسیار اثرگذار بوده اند، قدر زحمات آنها را با محبت کردن یا تبعیت کردن از آنها بدانید. «بر الوالدین»(1) قطعة واجب است. در روایات هم بیان این نکته که به مادرت بیشتر نیکی کن»، ناشی از این امر است که مادر بیشتر زحمت کشیده است. در روایات تصریح می شود که مادر در زمان بارداری زیاد ثواب می برد.(2) برای نمونه، گفته اند هر قطره شیری که مادر به فرزندش می دهد، بسیار ثواب می برد. این هم پاداشی است که در قبال ایفای نقش مادرانه به زن داده می شود.
 
در آیات قرآن هم دو سال شیر دهی یا ۳۰ ماه «وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ» (3) به رنج و مشقت مادر اشاره می کند. با این حال، قرآن به ثواب و پاداش عمل مادری تصریح نکرده، بلکه به دلالت التزامی به آن توجه کرده است.
 
در این میان، در سلامت فرزند نباید اختلال ایجاد شود. وظیفه مادر هنگام بارداری، حفظ سلامت طفل است. در این مورد هم حتی اگر نص خاصی نداشته باشیم، از قاعده فقهی بهره می گیریم. البته موقع به دنیا آمدن بچه، درباره شیر اول اختلاف وجود دارد؛ زیرا بر سر اینکه آیا این شیر برای طفل ارزش حیاتی دارد یا نه، اختلاف دارند. آنهایی که آن را حیاتی می دانند، می گویند مادر باید آغوز را به بچه بدهد و بعد از آن، هیچ وظیفه ای نسبت به طفل ندارد. بقیه فعالیت های مادر ارزش اخلاقی دارد، نه اینکه وظیفه واجب باشد. با این حال، موقعی که به بحث همسری می رسیم، قرآن به لزوم تمکین اشاره می کند، مثل آیه «الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ»(4) که روایاتی هم ذیلش وجود دارد. ارزش گذاری کار همسری اهمیت دارد و تخلف از وظایف همسری موجب عقاب است. در این میان، بحث بر سر این است که هیچ کس مانند شوهر نزد زن موقعیت ویژه ندارد(5) و هیچ شفیعی نزد خدا برای زن مانند شوهر نیست.(6) اگر روایات را به هم پیوند بدهیم، اهمیت بحث همسری معلوم می شود؛ چون تکلیف واجب به حساب می آید و در تعارض با مادری، بر آن مقدم است.
 
شأن خانه داری هم ثواب دارد، اما بحث لزوم آن هرگز مطرح نشده است. البته در بعضی از روایات ضعیف السند، به لزوم خانه داری اشاره شده، ولی هرگز به آن فتوا داده نشده است. مثلا در الجعفریات آمده که «و تجبر المرأة على أن ترضع ولدها و تجبر على أن تخبز له و تخدمه داخل بیتها»(7)؛ زن بر خدمت بیت اجبار می شود، ولی فقها به این امر فتوا نداده اند. بعد از آن، نوبت به فعالیت اجتماعی می رسد که در آیات و روایات، هیچ دلیلی بر حسن و ارزشمندی فعالیت اجتماعی نداریم. البته اشاراتی هست، اما بسیار اندک. گاهی ما خطایی می کنیم و آن، خطا در مقایسه است، مانند مقایسه مادری در برابر وظایف واجب اجتماعی که خطاست. اگر فعالیت اجتماعی، وظیفه واجب و تکلیف محسوب شد، تقدمش بر امور غیر واجب، معلوم است. مثلا امام (رحمه الله) در اواخر زمان شاه اعلام کرد شرکت زنان در تظاهرات واجب است و منوط به اذن شوهر هم نیست؛ یعنی حد تکلیف را هم در مقام تعارض با همسری مشخص کرد؛ زیرا برای خروج از خانه، اذن گرفتن از شوهر واجب است و در نقطه مقابل، حضور در تظاهرات هم واجب است. حالا کدام مقدم است؟ فرمود که واجب همان حضور در تظاهرات است و اذن شوهر هم لازم نیست. این موضوع، خارج از بحث ماست؛ یعنی اگر جایی خانه داری در شرایطی بر زن واجب شود، مثل آنکه زن، کار خانگی را برای خودش نذر کرده باشد یا فعالیت اجتماعی بر زن واجب شود، اینها را باید خارج کنیم و در روال عادی بحث نمی گنجند. روال عادی بحث این است که عنوان همسری، صرف نظر از عناوین دیگر، وظیفه نخست زن است. به عبارت دیگر، نقش همسری بر عنوان مادری و مادری بر خانه داری و فعالیت اجتماعی تقدم دارد، مگر آنکه فعالیت اجتماعی عنوان جدیدی پیدا کند و مثلا به حفظ مرزها، حفظ امنیت اجتماعی و نظیر آن اتصاف یابد.
 
 فکر می کنم بعضی از مسئولیت هایی که در فضای سنتی بر دوش مادری گذاشته شده است، علاوه بر آنکه با آموزه های شریعت فاصله دارد، عوارض، مستقیمی هم در حیات خانوادگی دارد. برای مثال، خیلی از افراد به دلیل متورم شدن نقش مادری از بر عهده گرفتن آن می ترسند. حتی بعضی از مذهبی ها هم از این نقش حداکثری که در حوزه تربیت برای آنها تشریح می شود، هراس دارند.

مادری در نظام معنایی اسلام: چالش ها و مسئولیت ها
 

مادری سنتی

 من درباره «مادری سنتی» مطالعه زیادی نکرده ام، ولی همان طور که درباره «مادری دینی» گفتم، آن نقش های چهارگانه را باید به صورت شبکه ای دید. نقطه تمایز مادری سنتی و دینی این است که در مادری دینی، به ترتیب، همسری، مادری، خانه داری و فعالیت اجتماعی قرار دارند، اما در مادری سنتی، اول، مادری و بعد، خانه داری، همسری و فعالیت اجتماعی؛ یعنی مادری و تعلق مادر به فرزند در اولویت قرار می گیرد البته گاهی هم خانه داری بر مادری مقدم می شود. به این ترتیب، مادری بسیار پررنگ تر از موقعیت های دیگر است و تعلق عاطفی بین مادر و فرزند بسیار زیاد است. البته عاطفه داشتن مادر نسبت به فرزند منشأ طبیعی دارد و دارای کارکردهای فراوانی است، ولی گاهی غلظت عاطفه در رابطه مادر و فرزند آن قدر زیاد می شود که مادر نمی تواند استقلال فرزند را از خودش تصور کند. در مادری سنتی، احساس تملک به فرزند زیاد است. به همین دلیل، پدیده «مادرشوهری» برجسته است. اقتدار مادرشوهر از آن جهت مهم است که فرزندش را ملک خودش می داند و این احساس تملک را به زمان بعد از ازدواج هم تسری می دهد. مادری در اندیشه دینی چنین نیست؛ یعنی پیوند عاطفی، تعلق و محبت هست، ولی برای مادر مناسب نیست که نسبت به فرزندش پس از رسیدن به سن رشد مدیریت و تحکم اعمال کند.
 
اصولا وقتی بچه بزرگ می شود، به شکلی از استقلال می رسد و با پدرش بیشتر پیوند می خورد تا با مادرش؛ یعنی راه پدر و شغل او را ادامه می دهد. با این حال، به نظر می رسد در جامعه سنتی، مادری یک فعالیت شان به حساب می آید و دغدغه مادر نسبت به فرزند زیاد می شود. علل این پدیده هم قابل بررسی است. نسل به نسل بر مادری تأکید شده، همسری هم در مادری تجلی پیدا کرده است و همسر هم گاه نقش مادر را نسبت به شوهرش ایفا می کند. در مقابل، مناسبات جنسی و زناشویی برای جامعه سنتی خیلی مهم نبوده است. چیزی که مرد از زن بیشتر انتظار دارد، آن است که امین اموال و فرزندانش باشد. مشکلات اقتصادی و دیگر مشکلات جامعه ستی باعث اهمیت یافتن مادری شده است. در ادبیات جامعه سنتی، هم همسری مهم است و هم مادری، ولی مادری احتمالا مهم تر است. این تصور با تصوری که زن در جامعه امروز ما دارد، فرق می کند. به نظر من، برای زن در جامعه سنتی، خانه داری و مادری مهم می شود، ولی در جامعه مدرن، فعالیت اجتماعی و فردیت و توجه به خود. به عبارت دیگر، در اولویت ها جابه جایی صورت می گیرد و توجه زن به خود، بدن و ارتباطات اجتماعی اش زیاد می شود. فعالیت اجتماعی برای زن در دوره مدرن، پررنگ و مهم می شود، ولی این سخن به آن دلیل نیست که مسئولیت پذیری اجتماعی زن زیاد شده است. زن، مسئولیت پذیر اجتماعی نشده است، بلکه توجه زن به خودش زیاد شده و از آن جهت به فعالیت اجتماعی رو آورده است. زنی که وارد جامعه می شود و منصب می پذیرد تجربه جدیدی کسب می کند و می خواهد ابراز هویت کند. بنابراین، توجه به خود و فعالیت اجتماعی به عنوان یک فعالیت استقلال طلبانه فردی برای وی با اهمیت می۔ شود. بعد از فعالیت اجتماعی که گاه در اشتغال متجلی می شود، نوبت به خانه داری می رسد و بعد، مادری و همسری. امروزه می بینیم زن شاغل موقع برگشت از محل کار به خانه، تازه می خواهد غذا بپزد و خانه را تمیز و مرتب کند. بعد هم نوبت امور تحصیلی و نظافت و دیگر امور بچه هاست و ممکن است به وظایف همسری که در الگوی دینی، اولویت اول بود، خوب عمل نکند.

مادری در نظام معنایی اسلام: چالش ها و مسئولیت ها
 

مادر و مسئولیت های الزامی غیر قابل واگذاری

 یکی از پرسش ها در زمینه مادری، به حوزه مسئولیت های الزامی غیر قابل واگذاری و مسئولیت های اخلاقی قابل واگذاری مادری مربوط است. مهم تر از آن، این پرسش مطرح می شود که مسئولیت اصلی تربیت فرزند بر عهده کیست؟ آنچه از ظاهر متون بر اساس آموزه هایی مثل «قُوا أَنْفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ نَارًا» و ادله ای از این دست برداشت می شود، بار تربیت، بیشتر بر دوش مرد است. با این حال، در فضای موجود، چون زنان در خانه، بیشتر با فرزندان تعامل دارند، این بار، بیشتر بر دوش زنان می افتد. لطفا بر اساس ادله و مستندات بفرمایید این مسئولیت به صورت اولی بر عهده کیست و سهم مادر در این میان چیست؟ آیا این سهم کاملا حقوقی است یا بیشتر جنبه اخلاقی دارد؟
 
در اینجا هم باز با خلط مفهومی روبه رو هستیم؛ یعنی گاهی بحث فعالیت تربیتی با مدیریت تربیتی مخلوط می شود. بر اساس آموزه های دینی، مدیریت و سرپرستی فرزند اولا و بالذات با پدر است. در ادبیات فقهی، مسئولیت ها از آن پدر است و مادر و معلم هم با اذن پدر حق مداخله دارند. برای مثال، مادر و معلم حق تنبیه فرزند را ندارند، مگر با اذن پدر؛ یعنی دیگران بر فرض که مأذون از ناحیه پدر باشند، حق مداخله دارند. خطابات روایی در مورد آموزش مهارت به فرزندان و نظیر آن نیز خطابات مذگر و معطوف به پدر است و دلیلی هم برای تعمیم آن به مادران نداریم. ما در جایی خطابات مذکر را به مؤنث تعمیم می دهیم که احتمال فرق میان مذکر و مؤنث نباشد. فرض کنید در«أَقِیمُوا الصَّلَاةَ»(8)، خطاب به مذکر است، ولی به مؤنث تعمیم داده می شود؛ چون این احتمال را نمی دهیم که ذکوریت در این خطاب، خصوصیت داشته باشد. در جامعه ای که در آن، آیات نازل یا روایات صادر می شوند، مخاطب به مجرد اینکه به هر دلیلی حتی فهم عرفی احتمال دهد این حکم به مردان اختصاص دارد، آن را تعمیم نمی دهد. برای مثال، در آن بحث که اگر چاه نجس شد، چقدر باید از آن آب بکشند، می گویند اگر یک آدم در چاه افتاد و مرد و او را بیرون آوردید، چهار رجل، دو به دو باید از طلوع تا غروب آفتاب از چاه آب بکشند. اینجا به لفظ «رجل» اشاره شده است؛ یعنی دو رجل آب می کشند که اگر خسته شدند، دو رجل دیگر آب بکشند. در لغت عربی، رجل به معنای مذگر بالغ است. آنجا به مجرد اینکه احتمال بدهید «رجلیت» در حکم، مدخلیتی دارد، آب کشیدن مرد غیر بالغ و زن کافی نیست.
 
دلیل این امر آن است که قدرت بدنی در این حکم مؤثر است. به محض اینکه این احتمال را می دهید، دیگر نمی توانید بگویید اینجا دیگر خصوصیت رجلیت از حکم برداشته می شود. در بحث های مربوط به مسئولیت های تربیتی، احاله مسئولیت به دو نفر به طور مستقل ممکن نیست؛ چون مشاجره می شود. آنجا هم که مسئولیت تقسیم می شود، یک نفر، دیگری را از طرف خودش، وکیل می کند، و گرنه دو نفر نمی توانند در یک زمان، رئیس اداره باشند. در اینجا، اگر خطابی با لفظ مذکر آمد، تعمیم آن به مؤنث، دلیل می خواهد، مانند روایاتی که در مورد مهارت آموزی و اسم گذاری برای فرزند آمده است. اصلا برداشت رایج متفکران اسلامی از متون هم همین بوده است. حتی بالاتر از این، فلاسفه اسلامی که بحث تدبیر منزل را مطرح می کنند، این تدبیر را کاری مردانه می دانند. آنان هم تدبیر من و هم تدبیر منزل را کار مردانه می دانند. با این حال، موقعی که یک پله پایین تر می آییم، عبارت «کلکم راع وکلکم مسئول عن رعیته»(9) مطرح می شود که آنجا می گویند: «المرأة راعیة على أهل بیت بعلهاو ولده و هی مسئولة عنهم»(10)؛ زن هم نسبت به فرزندان و شوهرش، مسئول است. به این ترتیب، موقعی که مرد، فرزندان را به عنوان امانت به دست زن سپرد، او نسبت به رعیتش مسئول می شود. به تعبیر دیگر، مداخله تربیتی زن در جایگاه مادری زیاد است، اما مداخله تربیتی اش به عنوان مأذون از ناحیه پدر طفل است، نه به صورت استقلالی. بنابر این، مدیریت متکثر نشده و به مادر واگذار نشده است.

مادری در نظام معنایی اسلام: چالش ها و مسئولیت ها
 

اداره و ریاست در خانواده

ما خانه را به همسر خویش می سپاریم. او هم به سلیقه خودش در آن عمل می کند. خود او هم می داند تصرفاتی که در خانه من انجام می دهد، اگر با رضایت من نباشد، جایز نیست. من هم می دانم اگر زندگی ام را دوست دارم، باید حدی از اختیارات را به همسرم واگذار کنم.
 
در بحث اداره و ریاست در مؤسسات و خانواده، بحث مشروعیت و کارآمدی مطرح است. در بحث مشروعیت، رئیس اداره هرچه را امضا کرد، قانونی و ملاک عمل است یا ولی فقیه هر دستوری داد، همه باید تمکین کنند. در مورد بحث کار آمدی، این پرسش مطرح است که آیا ولی فقیه باید در هر امر خرد و کلانی دخالت کند؟ آیا مسئول یک نهاد باید درباره رنگ موکت و مدل پرده اتاق های اداره دخالت کند یا حدی از وظایفش را باید به معاونان و مدیران بسپارد؟ باید آموزه های دینی ناظر به مشروعیت و کارآمدی را کنار همدیگر ببینیم و این دو مبحث نباید با هم خلط شوند. ممکن است مادر در امر تربیت مداخله کند و حتی از پدر هم در امر تربیت فرزند، مؤثرتر باشد، اما این امر هیچ منافاتی ندارد با اینکه مسئولیت اصلی تربیت بر عهده پدر باشد. همان طور که فرزندمان را به مدرسه می فرستیم، باز هم به عنوان پدر، مسئول او هستیم. اگر فرزند من در مدرسه بداخلاق شد، مسئولیت تربیتی من به عنوان پدر ساقط نمی شود و نمی توانم بگویم مدرسه اش بد بود. می گویند می توانستی او را در مدرسه دیگری ثبت نام کنی. در نظام های سنتی هم این طور بود که معلم، کارهای خودش را با پدر هماهنگ می کرد. در فیلم های اروپایی هم می بینید که وقتی معلم سر خانه می آورند، اول با پدر مذاکره می کند و او به معلم یادشده می گوید می خواهم با این روش کار کنی. بعد از اینکه توافق کردند و رضایت پدر را گرفت، مداخله می کند. چنین وضعیتی هم در خانواده وجود دارد.
 
وقتی می گوییم پدر مسئولیت دارد، ناظر به مسئولیت پاسخ دهی اوست. در نظام معنایی ما، پدر، پاسخ گوی مستقیم به تربیت فرزند است، اما از فرمایش شما چنین برداشت می شود که مادر، اجیر شده پدر است. توضیح بفرمایید که وقتی می گوییم مسئولیت بر عهده پدر است، دقیقا به چه معناست؟
 
 وقتی درباره مسئولیت و تولی تربیت سخن می گوییم، به دو جنبه نظر داریم: یکی، جنبه مسئولیتی (تکلیفی) است؛ یعنی مادر می تواند در تربیت طفل مداخله نکند. او می تواند به پدر طفل بگوید این طفل همان گونه که بچه من هست، بچه شما هم هست، ولی مسئولیت تربیتش بر عهده شماست. پدر نمی تواند مادر را به تربیت فرزند تکلیف کند. مسئولیت تربیت به ویژه تربیت روانی، دینی و اجتماعی بر عهده پدر است. مثلا اگر فرزند انحراف عقیدتی پیدا کند، پدر نسبت به آگاه سازی فرزندش، مسئولیت واجب دارد. اگر مادر تربیت معنوی طفل را انجام ندهد، خودش را از مزایای الهی محروم کرده است، اما به عنوان مادر مسئولیت واجب ندارد. امر به معروف و نهی از منکر در حدی که بر آحاد جامعه، واجب است، بر مادر هم واجب است، نه بیشتر. با این حال، پدر در امر تربیت مسئولیت اضافی دارد. اگر پدر این مسئولیت معنوی را نسبت به فرزند خودش انجام ندهد، علاوه بر آنکه از مزایای معنوی محروم می شود، مجازات هم می شود. یک جهت از بحث ما جهت تکلیفی است که شما به درستی به آن اشاره کردید و پدر، پاسخ گوی خداوند یا حاکم شرع و جامعه متشرع است.
 
جنبه دیگر این بحث، جهت حقی است، به این معنا که پدر و مادر می خواهند برای فرزندشان تصمیم بگیرند، اما در تصمیم گیری اختلاف نظر دارند. برای مثال، مادر می خواهد فرزند خود را در مدرسه الف ثبت نام کند، ولی پدر می خواهد او را در مدرسه ب ثبت نام کند. در مواردی که درباره شئون فرزند اختلاف نظر پیش می آید، مثل اینکه بخواهیم در اموال فرزند تصرف کنیم، پدر مقدم است و مادر باید مأذون باشد؛ چون پدر، سرپرست است. آنجا هم که قرار است در مورد خرید فلان لباس برای فرزندشان تصمیم بگیرند، اگر نظراتشان با هم منطبق باشد یا مادر از سوی پدر مأذون باشد، مشکلی پیش نمی آید. فرض کنید پدر به خانه می رود و می بیند همسرش لباسی به قیمت ۳۰۰ هزار تومان برای بچه خریده است. پدر می گوید: چرا ۳۰۰ هزار تومان خرج کرده ای؟ مادر می گوید شئون ما لباس ۳۰۰ هزار تومانی است. پدر می گوید خودم شئون بچه خود را تشخیص می دهم و لباس ۱۰۰ هزار تومانی هم برای او کفایت می کند.
 
مداخله در اموال از شئون انحصاری پدر است و مادر به عنوان ماذون مداخله می کند. به تعبیری، خود خداوند بر آن است که هر جا اجتماعی وجود دارد، باید رهبری واحدی در آن اجتماع وجود داشته باشد. به این ترتیب، به ما توصیه اخلاقی شده است که اگر سه نفر هستید و می خواهید سفر بروید، اول، بزرگتر خودتان را مشخص کنید؛ چون باید کسی به عنوان تصمیم گیر باشد و به او اعتماد کنید. این کار به آن دلیل نیست که کسی که مسئول می شود، مقرب تر است، بلکه اصل آن است که هدایت امور نباید به اراده های متفرق واگذار شود. خداوند، از اینکه ما خانواده را به یک نهاد فردی تبدیل کنیم هشدار می دهد. حیثیت اجتماعی نهاد خانواده مهم است و وجود کانون اقتدار در آن ضروری است و این کانون اقتدار و تصمیم گیری هم تکثر پذیر نیست. مادر، نماینده پدر است، نه به این دلیل که شأنش، پایین تر است، بلکه آدم ها در اجتماع باید معطوف به اراده سرپرست باشند. این موضوع اگر در کنار عنصر کارآمدی دیده شود، بهترین شیوه اداره یک نهاد اجتماعی است. اینکه در عمل، بسیاری از خانواده های مذهبی، کارآمد نیستند، به این دلیل است که رهبر خانواده که مرد است، به عنصر مشروعیت توجه می کند، ولی به عنصر کارآمدی بی توجه است.

مادری در نظام معنایی اسلام: چالش ها و مسئولیت ها
 

الگوی مشارکتی در خانواده

زنی که می خواهد ازدواج کند، اگر از روز اول بداند مرد مورد نظرش، فردی مستبد و مداخله گر است که هیچ فضایی برای مشارکت باز نمی کند، اصلا وارد خانواده آن مرد نمی شود. به تعبیر دیگر، شاید از متون بتوان الگویی مشارکتی، نه اشتراکی را استخراج کرد. الگوی اشتراکی یا به تعبیری، ساختار افقی چیزی است که در جامعه مدرن و پست مدرن وجود دارد؛ یعنی موقعیت زن و مرد برابر است. الگوی مشارکتی خانواده این است که این نهاد، رهبر دارد، اما ظرفیت های دیگران را به درستی به کار می گیرد و با آنان هم فکری می کند. در جامعه اسلامی ما نیز ولی فقیه، کانون اقتدار جامعه است، اما خود ولی فقیه هم می داند که باید از مشورت کارشناسان استفاده کند. جایگاه نخبگان، رئیس جمهوری، وزیران و دیگر کارگزاران جامعه در این نظام، تعریف شده است و همه دست به دست هم می دهند تا در فرآیند تصمیم سازی برای رهبری شرکت کنند. اگر رهبر جامعه بگوید چون من مشروعیت دارم، به همفکری و همکاری دیگران نیازی ندارم، استبداد به وجود می آید. اگر در خانواده بخواهیم سراغ الگوی استبدادی برویم، قطعا کار آمدی اش دچار اشکال می شود.
 
 به نکته خوبی اشاره فرمودید. از الگوی مشارکتی چیزی فهم می شود که بیشتر در قالب مشارکت محسوس و عینی در تربیت فرزند نمود می یابد، مثل اینکه وقتی مادر، بیرون از خانه است، پدر از فرزند مراقبت کند، غذای بچه را بدهد یا اینکه برای تأمین بهداشت بچه اقدام کند. تحلیل شما از این مسئله چیست؟
 
 نظام معنایی جدیدی در حال شکل گیری است که سعی می کند خودش را مسلط کند. به همین دلیل، برای مشروعیت بخشی به خود و کارآمد نشان دادن خویش باید تصویر جدیدی از نظام معنایی قبلی به دست دهد. اگر شما این امکان را داشتید که به بعد چهارم یعنی زمان سفر کنید و وارد جامعه قرون وسطایی می شدید، ممکن بود به این نتیجه برسید که تصویری که جامعه مدرن از قرون وسطا به دست می دهد، خیلی تاریک تر از واقعیت قرون وسطاست. البته گاهی تعمد وجود دارد و گاهی هم تعمدی در کار نیست. به تعبیر فوکو، یک گفتمان، عقلانیت متناسب با خودش را تولید می کند. شما وقتی ذیل گفتمان فردگرایی به حوادث گذشته نگاه می کنید، آنها را به صورت دیگری می فهمید. مثلا اگر زن امروز بخواهد تصویری از زن در خانواده گسترده صد یا دویست سال پیش جامعه ایرانی داشته باشد، زن مظلوم و فلک زده ای را تصور می کند که مرتب زیر دست مادرشوهر تحقیر می شود. این در حالی است که اگر زمان را به دوران آن زن برگردانیم، معلوم نیست چنین تصویر بدی داشته باشد.
 
 نمی خواهم بگویم تصویرش مثبت است، ولی این قدر منفی و تحمل ناپذیر نیست؛ چون سعه صدر ما در جامعه مدرن نسبت به وضعیت قبلی بسیار فرق کرده است. امروز اگر مادر شوهر به عروسش بگوید دکور اتاقت خوب نیست، زن قهر می کند، ولی در جامعه سنتی، مداخلات تا حدود زیادی، عادی و عقلانی بود. اگر هم سخت بود، سختی قابل تحملی داشت؛ چون آن دختر در خانه پدری از زبان پدر و مادرش، نمونه این حرف ها را می شنید و بعد هم می دید زنان دیگر در پرتو همین مناسبات پرورش پیدا می کنند و این مناسبات برایش طبیعی می شد. نمی خواهم بگویم این مناسبات مثبت بود، اما طبیعی بود. او می دید روند عادی زندگی همین است. وقتی مشکلی برای یک نفر پیش بیاید، احساس خاصی به او دست می دهد، ولی موقعی که فهمید مسئله، مسئله همه است، تحمل این مشکل برایش عادی می شود.
 
مشکل امروز ما این است که وقتی می گوییم الگوی دینی، خانواده اقتدار گراست، اقتداری که از آن صحبت می شود، در جامعه مدرن فهم می شود؛ یعنی فرد این اقتدار را به عنوان یک مذهبی مدرن شده فهم می کند. گفتمان مدرن، تصویر بسیار زننده ای از اقتدار و مردسالاری ترسیم کرده که شنیدنش هم برای زن امروز تهوع آور است. مشکل امروز ما این است که آموزه های دینی در بستر جامعه مدرن فهم می شود و این فهم ممکن است واقعا با خواسته دین منطبق نباشد. به تعبیر دیگر، تا وقتی در گفتمان مدرن می گنجید و گفتمان دیگری را تولید نکرده و بسط نداده اید، با این مشکل روبه رو هستید. به این ترتیب، وقتی بخواهید مباحث فقهی و حقوقی خودتان را در جامعه تبیین یا اجرا کنید، مجبورید مرتب آن را صیقل دهید، مثلا با اجرای شروط ضمن عقد، سر پرستی مرد در خانواده را تعدیل کنید. دینداران ما بسیار مدافع شروط ضمن عقد هستند. شاید خود من هم مدافع بعضی از بندهایش باشم، اما معتقدم باید به آموزه های دینی نگاه کلی کنیم تا بدانیم سیاست دین آن است که برای سرپرست خانواده، پایگاه اقتدار درست کند یا نه.

مادری در نظام معنایی اسلام: چالش ها و مسئولیت ها
 

سخاوت مرد نسبت به همسر و اهل بیتش

در بعضی از روایات آمده که خوب است مرد نسبت به همسر و اهل بیتش سخاوت داشته باشد و بیش از حد واجب بر آنان توسعه دهد(11)، اما در یک روایت دیگر، به مرد می گویند هرچه پول داری، خرج نکن و «وابتغ لنفسیک بقیه»(12)؛ همیشه مقداری پول در دستت نگه دار. دلیل این سفارش آن است که اگر همسر و اهل خانه ات، تو را مقتدر ببینند، بهتر از آن است که تو را تحقیر شده و ضعیف ببینند؛ یعنی نباید اقتدار و اعتبار مرد در خانواده آسیب ببیند. در مثالی دیگر، در توحید مفضل آمده است که چون خداوند خواست مرد را سرپرست زن قرار دهد، به او ریش و صدای کلفت داد تا بر هیبت و وقارش افزوده شود.(13)
 
 به هر حال، سرپرستی، ابزار میخواهد که یکی از این ابزارهای اقتدار مالی است و دیگری هم ویژگی جسمی و قدرت بدنی. از آن طرف هم صفاتی است که خداوند به زن داده است تا بتواند مدیریت مرد را بپذیرد. در نقطه مقابل هم لطافت را به زن داد تا کانون توجه مرد در روابط خانوادگی شود؛ یعنی مرد از همسرش خوشش بیاید و برایش جذابیت داشته باشد و نگاه او به بیرون از خانواده معطوف نشود.
 
 انتظارات اسلام در مورد ایفای نقش مادری چیست؟ به نظر اسلام، مادر تراز چه ویژگی هایی دارد و مادری کردن یعنی چه؟

 مادری از زمان انعقاد نطفه شروع می شود و بعد از آن، مادر از سلامتی فرزندی که در رحم دارد، محافظت می کند؛ زیرا باید سلامتی و بهداشت جنین را تأمین کند. در این میان، به حفظ بهداشت معنوی جنین هم توصیه شده است. برای مثال، می گویند اگر به تصاویر خوب نگاه کنید، در فرزندتان تأثیر دارد. ممکن است از بعضی از آموزه ها استفاده شود که اذکاری گفته و دعاهایی خوانده شود. البته حتی قبل از انعقاد نطفه هم چنین مسائلی وجود دارد، ولی منظور ما بیشتر تحقق عنوان مادری از زمان انعقاد نطفه است. از اینجا تا وقتی که طفل به دنیا می آید، بحث بهداشت و تغذیه اش برای مادر مهم است. بعد از به دنیا آمدن فرزند، بحث حضانت مطرح می شود. در دیدگاه مشهور فقهای شیعه، حضانت به معنای نگهداری و پرورش جسمی است، نه به معنای سرپرستی وقتی فرزند به دنیا آمد، ولی این فرزند، پدر است و مادر، امانت دار این طفلی است که ولی به دستش سپرده است. در اینجا بحث حفظ فرزندان از خطرهایی مطرح است که ممکن است برای آنها پیش بیاید. در بحث حضانت هم بیشتر بهداشت و سلامتی و تغذیه پررنگ است.
 
همان طور که پیش تر اشاره کردم، مادر در بحث تربیتی به عنوان مأذون از پدر مداخله می کند و با این مداخله، ارزش های پایدار تولید می کند. تفاوت تربیت در خانواده و تربیت در نهادهای بیرونی آن است که تربیت در خانواده، جامع است. تربیت جامع چند ویژگی دارد. نخست آنکه کاملا فردمحور و منطبق با ویژگی های فردی فرزند است. شما در کلاس وقتی معلم خوبی هستید که همه را به یک چشم نگاه کنید، ولی وجود چنین نگاهی در خانواده، خطرناک است. اصلا مادر چنین کاری نمی کند و نباید هم بکند. باید با هر فرزندی با توجه به ویژگی های خاص خودش رفتار کرد. فرض کنید مادری دو دختر دارد که یکی از آنها می خواهد تنها به دبیرستان برود. مادر به او می گوید تنها نرو؛ زیرا کاملا او را می شناسد که دختری است که سادگی های خاص خودش را دارد و زود گول می خورد. در مقابل، دختر دوم زرنگ است و می فهمد سوار چه ماشینی شود و سر به هوا نیست. مادر کاملا به این ها توجه دارد و ویژگی های فردی در تربیت عجین شده است.
 
ویژگی دیگر این است که تربیت خانوادگی همزمان شامل مراقبت، حمایت، هدایت و نظارت می شود و این فرآیند هم در خانواده اتفاق می افتد. کسی که مرا تنبیه می کند، یک ساعت بعد، لقمه در دهانم می گذارد و بر سرم دست می کشد. از این جهت، این تربیت، جامع الاطراف است، ولی معلم در مدرسه، مسئولیت لقمه در دهان گذاشتن با دست به سر کشیدن را بر عهده ندارد. معلم می گوید: من آنچه شرط عقل است، با تو می گویم؛ تو خواه از سخنم پند گیر، خواه ملال. پدر و مادر این کار را نمی کنند. مادر نسبت به فرزند خود احساس مسئولیت می کند، ولی معلم فقط تذکر می دهد. به تعبیر ویلیام گاردنر در کتاب (جنگ علیه خانواده)، فرق تربیت مهد کودک با تربیت مادر این است که در مهد کودک، همه را به یک چشم نگاه می کنند، ولی مادر به بچه اش می گوید تو برای من خاص هستی و تا حدی این ویژگی برای تربیت طفل مهم است؛ یعنی اگر آن طفل أحساس کند مهم است، شخصیت پیدا می کند. وقتی مادر به او شخصیت داد و او احساس کرد در خانواده و جامعه مهم است، این شخص بعدا می تواند ذیل این احساس شخصیت، انتظاراتی را از فرزندش تعریف کند. وقتی مادر به فرزندش احساس شخصیت بدهد که این اتفاق به راحتی در خانواده می افتد، فرزند زودتر به شخصیت و بلوغ می رسد.

مادری در نظام معنایی اسلام: چالش ها و مسئولیت ها
 

ویژگی های اخلاقی مرد

 در جامعه جدید، مردان از نظر ویژگی های اخلاقی، روز به روز ضعیف تر می شوند و از نظر حمایت خانوادگی، دغدغه شان نسبت به خانواده و سرپرستی کم می شود. یکی از علت هایش این است که کل مناسبات نظام تربیت رسمی و غیر رسمی، مرد را تحقیر می کنند. موقعی که مردان را تحقیر کنید، رفتارشان کودکانه می شود.
 
یکی از خطرهایی که مادری و فرزندی را تهدید می کند، غلبه مادری بر همسری است. روان شناسان در بعضی از مقالات هشدار داده اند اول همسر خوبی برای هم باشید. اگر زن و شوهر با هم هماهنگ باشند و در ویژگی های فردی شان، اهل دروغ گفتن و غیبت کردن و مانند آن نباشند، درصد زیادی از فرآیند تربیت در شکل طبیعی همزیستی اتفاق می افتد و نیاز به تربیت توصیه ای کم می شود. در بحث مهارت آموزی، مهارت ها را باید به فرزند یاد داد، ولی نیاز به توصیه های اخلاقی ممکن است کم شود. در فرهنگ جامعه مذهبی سنتی، گاهی پدر در تصمیم خود نسبت به فرزند اشتباه می کرد، ولی مادر جلوی بچه ها از پدر انتقاد نمی کرد، بلکه در حریم خلوت به او می گفت تو اشتباه کردی و پدر هم سعی می کرد اشتباهش را جبران کند. موقعی که بچه به مادرش می گفت پدر اشتباه کرد که من را کتک زد، روحیه حق طلبی مادر گل نمی کرد تا مثلا بگوید عدالت اقتضا می کند جلوی شوهرم بایستم و بگویم حق با فرزند است، بلکه در خلوت، پدر را متقاعد می کرد که اشتباه کرده است. در عین حال، ممکن بود زن و شوهر در حریم خلوت با همدیگر مأنوسانه حرف بزنند، ولی جلوی بچه ها و در فضای عمومی خانه و بیرون، همدیگر را محترمانه صدا می زدند. مثلا زن به شوهرش نمی گفت علی، بلکه با نام فامیل صدا می کرد. او هم سعی می کرد با مادر خانواده محترمانه برخورد کند. موقعی که سفره می انداختند، تا پدر و مادر نمی آمدند، بچه ها دست به غذا نمی بردند.
 
آیت الله صافی می گفتند: مادر من خطایی در طول عمرش مرتکب شده بود و تا آخر عمر غصه می خورد که چرا پدرت را آزردم. آن خطا هم این بود که وضع اقتصادی ما خوب نبود. پدرمان هم از علما و خیلی مبادی آداب بود. سفره که می انداختیم، اول دعای سفره و این طور چیزها را می خواند. بعد سر سفره می آمد. یک بار که سفره انداخته بودیم، داشت دعا می خواند. مادرمان گفت: یک طوری دعا می خواند که انگار سر سفره اعیان و اشراف نشسته است. به پدر ما خیلی برخورد؛ انگار از نظر اقتصادی، تحقیر شده باشد. بعد مادر که فهمیده بود پدر ناراحت شده است، تا آخر عمر غصه می خورد که چرا پدر را ناراحت کرده بود. این حکایت نشان می دهد در خانواده هایی که بر اساس فرهنگ دینی اداره می شدند و می خواستند آداب شرعی را رعایت کنند، حرمت ها بسیار حفظ می شد.
 
در بحث مادری به نظر می رسد جامعه سنتی ما بار زیادی را روی دوش مادر گذاشته و در فرهنگ جدید هم متأسفانه بار مادری بیشتر شده است؛ چون مخاطراتی که قبلا در محیط اجتماعی بود، الآن به خانه منتقل شده است. نسل دین داران قبل از انقلاب، تلویزیون نداشتند. تلویزیون تازه آمده بود، ولی چون علما موضع منفی نسبت به آن داشتند، متدینین از آن پرهیز می کردند. از انقلاب به بعد، تلویزیون به خانه های متدینین آمد. محیط خانواده، محیط امن و پاستوریزه ای بود و محیط بیرون، فاسد بود. توصیه مادر ما این بود که بیرون نروید و با هر کسی دوست نشوید. نمی گذاشتند ظهر از خانه خارج شویم. بعضی از پدر و مادرها برای اینکه خودشان بخوابند، بچه هایشان را به کوچه می فرستادند، ولی اگر هم پنهانی به کوچه می رفتیم، پدر و مادرمان ما را به خانه باز می گرداندند. امروز موضوع دیگر به این راحتی نیست؛ چون در پستوی خانه شما، تلویزیون، اینترنت و ماهواره هست و مادری، مسئولیتی خطیر شده است. ممکن است مادری از اینترنت سر در نیاورد. پسرش رمزی روی کامپیوتر می گذارد و صفحه مانیتور را طرف خودش برمی گرداند و مادر هم چیزی نمی فهمد، بلکه فکر می کند فرزندش اطلاعات علمی کسب می کند.
 
چون اوضاع پیچیده تر شده است، مادر باید مهارت های اضافی داشته باشد. با توجه به اینکه معمولا در هم در خانه حضور ندارد، حضور مادر در خانه نسبت به گذشته، مهم تر و سخت تر شده است. مادر باید مهارت ها و آموزش هایی را بیش از گذشته یاد بگیرد؛ زیرا امنیت در فضای خانه پایین آمده و مخاطرات محیط اجتماعی بیشتر و پیچیده تر شده است. بچه ها در فضای مدرسه هم ایمن نیستند، چه برسد به خیابان و جامعه در اتوبوس هم که دست کم نیم ساعت طول می کشد بچه از مدرسه به خانه بیاید، تحت تأثیر تبلیغات دیگران است و باید واکسینه شود. تمام این وضعیت ها، مسئولیت مادر را زیاد می کند. چنین نیست که ما همیشه وظیفه ای اضافی را بر او تحمیل کرده باشیم، بلکه جامعه جدید، مادری را پر مخاطره کرده است، مخصوصا در محیطی که مادر و پدر باید یک تنه با نظام آموزشی و رسانه های رسمی و غیر رسمی بجنگند و جایی هم از آنها حمایت نمی کند. وقتی رسانه رسمی و آموزش و پرورش، فرهنگ دینی را توزیع می کند، خیال شما راحت است. وقتی بچه شما وارد مدرسه می شود، دیگر خیالتان راحت است که فرزندتان در اختیار افراد امین و نظام امین است. موقعی که در خانه، تلویزیون نگاه می کنید، می گویید الحمدلله، تلویزیون جمهوری اسلامی است. با این حال، اگر با دقت بیشتری نگاه کنیم، می بینیم فرزندان ما اخلاق رذیله را از همین رسانه ها و محیط های آموزشی یاد می گیرند. امروزه فضاهای امن برای مادر در فرآیند تربیت خیلی محدود شده است.

مادری در نظام معنایی اسلام: چالش ها و مسئولیت ها
 
در این فضای جدید که ترسیم کردید، مسئله فرزندآوری چه توجیهی پیدا می کند؟
 به نظر می رسد دو توجیه عمده در اینجا وجود دارد: یکی، همان نظام تربیت صحیحی است که فرمودید در عین امتناع، سهل هم هست. یک بخش در واقع، با این مسئله حل می شود؛ یعنی ما با آن فرآیند سنگین تربیت، آن گونه که به نظر می آید، فاصله داریم. در بخشی دیگر، ساختارها باید در درازمدت اصلاح شوند. می خواهم بگویم که اتفاقا آن بخش دوم در مسئله فرزند آوری کاهنده است و راهکار دیگری که برای این مسئله وجود دارد، درازمدت و دیریاب است. به همین دلیل، بفرمایید توصیه فعلی به فرزند آوری چه توجیهی پیدا می کند؟
 
 در بحث جمعیت، اگر موضوع را با عقلانیت مدرن بررسی کنیم، خواهیم گفت که این تحولات در کلیت خودشان، آن هم در مقیاس های اجتماعی و کلان برگشت ناپذیرند. البته در مقیاس های خرد می توانیم احساس مسئولیت فردی گروهی از متدینین را برانگیز انیم و مهارت افراد را تقویت کنیم. چنین فردی باید متدین باشد و هزینه تدینش را نسبت به مسئولیت های اجتماعی اش بپردازد. پر هزینه بودن به این معنا نیست که ضرورت هزینه تربیت فرزند زیاد است، بلکه هزینه دست برداشتن از تمایلات فردی خودش هم مطرح هست. در جامعه ای که انتقال از گفتمان خانواده گرایی به گفتمان فردگرایی تحقق یافته، خیلی از مشکلات، معلول تسلط گفتمانی است زمانی که گفتمان فردگرایی، گفتمان مسلط بر جامعه است و ساختارها هم همین گفتمان مسلط را تقویت می کنند، به سختی می توان به افراد توصیه کرد که برخلاف جریان رودخانه شنا کنند. اگر نظام تربیت رسمی و غیر رسمی و ساختارهای اقتصادی در خدمت آموزه های دینی نباشند، احساس می شود فرزندآوری به معنای دست کشیدن از بسیاری از امتیازاتی است که در جامعه امروز مخصوصا به زنها داده می شود لهذا خانواده ها تمایل کمتری به فرزندآوری پیدا می کنند.
 
یک کارشناس اجتماعی - به تعبیری که ابتدای مصاحبه عرض کردم - باید بگوید این روند، برگشت ناپذیر است، اما در ادبیات الهیات اجتماعی اسلامی می توان گفت شما آن راهی را که خداوند نشانت داده است، برو. از تو، حرکت از خدا، برکت. فرزند زیاد بیاورید و از فقر و از اینکه نتوانید تربیتش کنید، نترسید. استغفار و توکلتان را زیاد کنید. شاکر و باتقوا باشید و همت کنید. خداوند هم عنایت می کند.
 
 به نظر می رسد اتفاقا یکی از راهکارهای تبیین بحث فرزندآوری، نشان دادن ارزشمندی فرزند آوری و مادری است. برای مثال، اگر مادری نتواند فرزند متدین تربیت کند، آیا اعمال و رنج هایش از بین می رود؟ یا خود این رنج انجام مسئولیت، صرف نظر از نتیجه آن، ارزشمند است؟ بخشی از قضیه، دست کم در مورد متدینین این طور حل می شود. آیا گزاره هایی داریم که ارزشمندی ذاتی مادری و فرزند آوری را نشان دهند؟
 
 به تعبیر رایج در ادبیات علوم اجتماعی، مادری طبیعی در برابر مادری اجتماعی منشأ بیولوژیک دارد و چاره ای هم از آن نیست و از زمان انعقاد نطفه تا زمان تولد را شامل می شود؛ یعنی بارداری و زایمان. از این مرحله به بعد را مادری اجتماعی می نامند. مادری اجتماعی، مسئولیتی است که جامعه بر عهده زنان گذاشته است، وگرنه می توان آن را بین زن و مرد توزیع کرد. اما ما در ادبیات اسلامی در بحث تفکیک این دو نوع مادری، مادری طبیعی را به بارداری و زایمان منحصر نمی دانیم و به هر چیزی که منشأ طبیعی دارد، تسری می دهیم. از نظر ما، حضانت هم منشأ طبیعی دارد. به تعبیری که بعضی از فمینیست های متأخر می گویند، زمینه های مادری در نهاد زن تعبیه شده است.
 
در جلسه ای که در مؤسسه امام خمینی (رحمه الله) برای بررسی موضوع جمعیت برگزار شده بود، گفتم یکی از موضوعاتی که در بحث جمعیت به ما یاد می دادند، این بود که کیفیت مهم است، نه کمیت. کیفیت به این معناست که اگر نسلی کم جمعیت باشد، اما تربیتش بهتر باشد، بهتر است از نسل پر جمعیتی که در تربیتش موفق نباشیم. از این افراد باید پرسید: از کجا فهمیده اید جمعیت زیاد، تربیت را تنزل می دهد؟
 
در مورد اینکه نفس جمعیت، مطلوب است یا نه، ممکن است ادعا کنیم داشتن فرزند صالح از باب تعدد، مطلوب است. ما دو مطلوب داریم؛ اول، فرزند آوری و دوم، تلاش برای تربیت صحیح. هیچ دلیلی نداریم که نبود مسلمان هرزه و گناه کار، از وجودش بهتر باشد. گناه کار بعد از اینکه عذابش را کشید یا شفاعت شد، به بهشت می رود یا نه؟ هر کس که به بهشت برود، وجودش از عدمش بهتر است؛ چون اینها کافر نیستند. در روایات هم داریم که فرزند بیاورید، بلکه زمین را به لااله الاالله سنگین کنند(14) یا بالاتر از آن، بنا بر برخی روایات، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، به جنین سقط شده مسلمان که لا اله الا الله را هم نمی فهمد، مباهات می کنند.(15) در این معنا، نسلی که گناه کار، اما مؤمن باشد، مطلوب است. برای مثال، بسیاری از معارف دینی به شیعیانی که امروز در چین زندگی می کنند، نرسیده است. اگر بپذیریم که آنها هم بهشتی هستند، تکثیر شان مطلوبیت دارد؛ یعنی با تعدد مطلوب مواجهیم. در مورد چنین دیدگاهی، چند نکته وجود دارد. یکی اینکه نسل مؤمنان افزایش پیدا می کند. دوم اینکه این افزایش نسل باید با ارتقای تربیتی نیز همراه باشد. موضوع دوم باید عملی شود، ولی اگر نشد، از موضوع اول نباید دست برداریم.
 
 آموزه های دینی هم درصدد ارزش گذاری برای فعالیت های رایج مادری است، نه فعالیت هایی که به نتایج مورد نظر می رسد. بر فرض، بچه شما نااهل است، ولی او را سر سفره تان می نشانید. البته ناهل به معنای گناه کار است، نه بی دین و نه آن کسی که گفته اند از خانه بیرونش کنید. بچه ای که لوده و بی کار است و صبح تا شب در خیابان ولگردی می کند، باز هم از محبت مادر برخوردار است و او را سر سفره خود می نشاند. پدر، معتاد است، ولی وقتی به خانه می آید، همسرش از او مراقبت می کند و مواظب است اعتیاد پدر به بچه ها سرایت نکند. مادر به همین اندازه که از شوهرش مواظبت می کند، اجر می برد. اصلا اجر بردن این زن به کسب نتیجه بستگی ندارد، بلکه خود این عمل اجر دارد. خود اینکه زن کار خانه را به قصد قربت انجام دهد و مسئولیت خودش را نسبت به فرزند انجام دهد، اجر دارد، ولو اینکه این فرزند در آینده، کافر شود. اگر بچه شما کافر شد، شما ثواب عملی را می برید که انجام دادید. اگر مؤمن هم شد، ثواب افزوده اش این است که هم ثواب عمل را می برید و هم هر چه او عمل صالح انجام داد، به حساب شما هم نوشته می شود.

مادری در نظام معنایی اسلام: چالش ها و مسئولیت ها
 

نسل یا باید خوب باشد یا اصلا نباشد

 به این ترتیب، شما معتقدید ما قائل به چنین چیزی نیستیم که کیفیت از کمیت مهم تر است؟
کیفیت مهم است، اما قائل به این نیستیم که اگر نسل باکیفیت نبود، نسل نمی خواهیم. از کجا چنین حرفی را می زنیم: «نسل یا باید خوب باشد یا اصلا نباشد»؟ اگر آموزه های دینی را ملاک بدانیم، این آموزه ها مطلقا می گویند افرادی هستند که وجودشان از عدمشان بهتر است و بالاخره به بهشت می روند. حالا این ولگرد خیابان هم کسی است که نماز نمی خواند؛ بله، اگر کسی باشد که ایمان ندارد و به تعبیر قرآن، «وَأَحَاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُهُ»(16)؛ خطیئه تمام وجودش را فرا گرفته است، جهنمی است و البته تعداد کمی از مؤمنین ممکن است این طور باشند. با این حال، در مورد بیشتر مؤمنین خطاکار که مایه ننگ جامعه اسلامی هم هستند، وقتی به فرهنگ دینی مان مراجعه می کنیم، از مجموع روایات ما به دست نمی آید که عدم اینها از وجودشان بهتر است. اگر به دست می آید که عدمشان از وجودشان بهتر باشد، شما ممکن است بگویید چون نمی توانید تربیتش کنید، بچه نیاورید. اما اگر به چنین جایی نرسیدید، می گوییم بچه بیاورید و در حد توان خود هم مسئولیت تربیتی و اخلاقی تان را ایفا کنید. می گویند استغفارتان زیاد باشد تا هم نعمت بر شما زیاد شود و هم فرزندانی به دنیا آورید که کمکتان باشند. استغفارتان زیاد باشد، به این معناست که خودتان هم اهل گناه نباشید و وظیفه تربیتی خود را هم در حد متعارف انجام بدهید.
 
 تا اینجا بحث ما درباره مادری از منظر دین و آموزه های آن بود. اگر بخواهیم درباره مادری در عینیت اجتماعی و وضع موجود صحبت کنیم، پرسش این است که در چند دهه گذشته، چه تحولاتی در وضعیت مادری اتفاق افتاده است و این تحولات چه ویژگی هایی دارند؟
 
تحولات در چند محور بوده است که برای همه اینها باید فکری کرد. یکی، تأخیر در فرزندآوری است؛ یعنی فاصله بین ازدواج و تولد فرزند زیاد شده است. فکر می کنم این مسئله صرف «مد» شده است و هیچ دلیل موجهی ندارد. عده ای فرزندآوری خود را به تأخیر می اندازند تا آزادتر باشند و افرادی هم گمان می کنند اگر بلافاصله بعد از ازدواج، فرزند بیاورند، تحقیر می شوند. در نسل های قبل، اگر تولد بچه به سال دوم می کشید، این احساس به وجود می آمد که زن و شوهر مشکلی دارند. امروز اگر کسی بلافاصله بعد از ازدواج فرزند بیاورد، می گویند شتاب زده است.
 
تحول دیگر این است که خود مادری هم ارزشش را به تدریج از دست می دهد. در گذشته، وقتی می خواستند زنی را تحقیر کنند، می گفتند اجاقش کور است، ولی امروز فارغ از اینکه در زندگی شخصی به زن و شوهری که عقیم هستند، فشار می آید، جامعه دیگر چندان به آنها فشار عصبی وارد نمی کند. بحث دیگر این است که موقعیت پدر در فرآیند تربیت کم کم به حاشیه رانده می شود. در واقع، بعد حمایتی پدر حفظ می شود، ولی بعد هدایت و نظارت به حاشیه رانده می شود و نقش زن در مدیریت تربیتی بیشتر می شود و در فرآیند تربیت، فشار بیشتری هم بر زنان وارد می آید. در این معنا، زن در حوزه تربیتی تنها شده است. امروزه این احساس تقویت می شود که پدر باید نان آور باشد و مادر باید تربیت کند.
 
یکی دیگر از تحولات کنونی، پرمشقت شدن مادری برای زن امروز است. گاهی این پر مشقت شدن جنبه اقتصادی دارد؛ یعنی این احساس به زن امروز دست می دهد که فرزند مشکل اقتصادی ایجاد می کند. گاهی هم پر مشقت شدن مخصوصا برای زن این است که فرزندآوری، زن را از تمنیات خودش دور می کند. منظور از تمنیات، تمنای حضور اجتماعی و تمنای حفظ استاندارد بدن است. او می خواهد اندامش را حفظ کند. مردان بسیاری، دو یا سه بچه دارند و علاقه مندند که بیشتر بچه بیاورند، ولی زن حاضر نیست بپذیرد. موقعی هم که برای وضع حمل به بیمارستان می رود و از او می پرسند بچه چندم اوست، خجالت می کشد بگوید بچه سوم یا چهارم اوست؛ چون احساس می کند تحقیر می شود. این تحقیر شدن زن با فرزندآوری، مادری را برای او پر مشقت می کند. گاهی هم زن احساس می کند مخاطرات تربیت، زیاد و تربیت فرزند مشکل است. البته درست بودن این احساس جای بحث دارد، ولی احساس پر مخاطره بودن تربیت برای مرد و زن زیاد شده است و رغبت آنان را برای فرزند آوری کم می کند. این موارد، سرفصل مهم ترین تحولاتی هستند که در زمینه مادری اتفاق افتاده است.
 
 عواملی که فرمودید، چقدر منشأ واقعی دارند و چقدر منشأ فرهنگی؟
 یکی از علل مهم واکنش منفی جامعه نسبت به فرزندآوری، فرآیند توسعه و تحولات گفتمانی در کشور است. در دهه ۹۰ با اینکه مشکلات اقتصادی مردم بیشتر بود، بیشتر بچه می آوردند. هر چند دوره جنگ بود، جامعه پذیرفته بود که باید با چه استانداردی زندگی کند؛ چون مصرف خودش را کنترل می کرد. هنوز جامعه مصرفی نشده بود و ارزش های اجتماعی، ارزش هایی بودند که زندگی ساده را بر می تافتند. رایج بود که تعداد زیادی از جوانها در حسینیه ها و مساجد عروسی می گرفتند. به طور کلی، زندگی خیلی ساده تر اداره می شد. با این حال، وقتی برنامه های توسعه در کشور اجرا شد و جامعه به سمت الگوهای توسعه غربی رفت، جامعه به سمت مصرف گرایی و مادی شدن پیش رفت. قبلا اگر از مرد روستایی می پرسیدند: چند تا بچه دارید؟ می گفت: هشت تا. می گفتند: زیاد نیست؟ می گفت: خدا روزی اش را می دهد. در گذشته، تفکر «الرزق على الله» بیش از امروز در جامعه جریان داشت، ولی امروزه جامعه مذهبی هم جرئت نمی کند بگوید: «الرزق على الله»؛ زیرا محاسباتش مادی شده است. این تحول فرهنگی مهم که در جامعه اتفاق افتاده است، به راحتی بازگشت پذیر نیست. در جامعه مادی شده برای تشویق فرزندآوری باید ارزش های مادی فرزند آوری را بیشتر تبلیغ کرد. در چنین جامعه ای برای تشویق افراد به فرزندآوری می توان بر بحث تنهایی تأکید کرد.

مادری در نظام معنایی اسلام: چالش ها و مسئولیت ها
 

جمعیت خانواده

خانواده ای را تصور کنید که سه فرزند دارد و هر سه به سن رشد رسیده اند. یکی از آنها ازدواج کرده است؛ دیگری در شهرستان به دانشگاه می رود و یکی هم در جایی دیگر مشغول تحصیل است و وقتی به خانه می آید، به اتاقش می رود و مشغول مطالعه می شود. مادر خانواده تنهاست و سرش را با تلویزیون گرم می کند. در این حالت فشار روحی را بر مادر می بینیم. این وضعیت، «تنهایی» نام دارد. توقع مادر این است که شوهرش خلأ نبود بچه ها را برایش پر کند. در گذشته، ممکن بود مادری هشت فرزند داشته باشد؛ یعنی تا بعد از 50 سالگی، فرزند به دنیا می آورد و بچه ها تا 10 سالگی کنارش بودند. امروزه فرزندان فقط تا ۶۰ یا ۵۰ سالگی مادر، کنار او هستند و اکنون دوره این تنهایی طولانی تر شده است.
 
در جامعه مدرن باید بحث فرزندآوری را با ادبیات مدرن تبلیغ کنید؛ یعنی سراغ خلأهایی بروید که زن، امروز و نه فردا با آن مواجه می شود و آن، خلا تنهایی است. باید بر بحث سالمندی تمرکز کنید و به این بحث بپردازید که پدر و مادر امروز، سالمندان فردا هستند و دولت نمی تواند به طور کامل از سالمندان حمایت کند. شما خودتان برای حمایت از آن دوره خود چه ذخیره ای دارید؟ یک فرزند و دو فرزند نمی توانند از سالمندان حمایت کنند.
 
بنابر این، مشکل اصلی ما در حال حاضر، مادی شدن فرهنگ و حاکمیت عقلانیت مدرن است. چند سال پیش عرض کردم مهم ترین ضرری که فضای مدرن به ما زد، ایجاد عقلانیت مدرن بود. خداوند می گوید از یک بذر، ۷۰۰ دانه به وجود می آید و بعد می گوید: «وَاللَّهُ یُضَاعِفُ لِمَنْ یَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ»(17) یا می فرماید فرزند خوب، صدقه جاریه است که بعد از مرگ پدر و مادر هم برای آنها منفعت دارد.(18) این فرهنگ، جای خود را به عقلانیت مدرن داد. اکنون پرسش های ما این است که اگر بچه بیاوریم، چه کسی نانش را می دهد؟ اگر در سن دانشجویی ازدواج کنیم، چه کسی خرج ما را می دهد؟ و مسائلی از این دست که برآیند حاکمیت فرهنگ عقلانیت مدرن است.
 
 نکته دیگر این است که مدل زندگی به گونه ای شده است که احتمال فرزند سالم آوردن به ۵۰ درصد نزدیک شده است؛ یعنی احتمال فرزند سالم نیاوردن خیلی بالا رفته و احتمال نازایی زیاد شده است. امروز وقتی به مراکز بهداشتی و درمانی مراجعه کنید، می گویند زوجها تا ۵۰ درصد، فرزند اول را سقط می کنند. به نظر شما آیا آمار بالای مراجعه کنندگان به پژوهشگاه رویان و مراکزی از این قبیل بیانگر تمایل به فرزندآوری نیست؟
 
 البته در صحت آماری که بیان کردید تردید جدی دارم اما به هر حال تمایل به فرزندآوری، دو گونه است؛ یک نوع آن در جامعه کنونی هست، اما گونه دوم آن نیست. فرق جامعه سنتی با جامعه مدرن آن است که در جامعه سنتی، فرزندآوری روندی است که باید اتفاق بیفتد؛ مادر فقط به خاطر لذت شخصی اش به بچه داشتن، بچه دار نمی شود. البته بچه اول و دوم این طور است، ولی در جامعه مدرن، مادر به دلیل لذتش، بچه دار می شود، نه به این دلیل که مسئولیتی اجتماعی در قبال جامعه احساس کند و نه برای اینکه داشتن بچه زیاد را مایه مباهات بداند و نه به خاطر اینکه ثوابش بیشتر شود. این عوامل که در جامعه مذهبی یا سنتی نشانه امتیاز است، در جامعه مدرن به چشم نمی خورد. تنها یک مورد آن باقی مانده است که مادر، بچه می خواهد تا تنها نباشد. بچه می خواهد تا شادکامی فردی اش بالا برود.
 
 این امر نقص به حساب نمی آید و از اقتضائات زندگی مدرن است، همان طور که در گذشته هم که تعداد فرزندان زیاد بود، به این دلیل بود که کشاورز بودند و اقتضائات زندگی شان بود. پس چرا شما برای زندگی سنتی بار ارزشی قائل می شوید و برای زندگی مدرن، بار منفی؟
 
 جامعه سنتی را باید در بستر خودش بررسی کنید و نباید جامعه سنتی را با عقلانیت مدرن بفهمید. در جامعه ستی گاهی فرد کثرت فرزند را امتداد وجودی خودش می داند؛ یعنی می گوید اینها پس انداز روز پیری من هستند یا فرزندآوری را مایه مباهات خودش می داند. خاطرات مادر فرح را در کتاب «دخترم، فرحه» بخوانید. می گوید موقعی که فرح فرزنددار شد و فرزندش، پسر بود، عزت پیدا کرد. او می گوید یک روز فرح به من گفت: درباریان به من به چشم ماده گاوی نگاه می کنند که گوساله نر زاییده است؛ یعنی خود من احترام ندارم، بلکه به خاطر فرزندم به من احترام می گذارند. در جامعه سنتی گاهی هرچه بیشتر فرزند داشته باشید، بیشتر مورد احترام هستید، ولی در جامعه جدید چنین نیست.
 
چرایی این تحولات، اول به حاکمیت فرهنگ جدید بر می گردد که هر روز توسعه پیدا می کند. دلیل دیگرش هم تحول در فرهنگ اقتصادی است که جامعه به تدریج مصرفی می شود. در زمان کودکی ما، موقعی که بچه ها به خانه بعضی از خویشان می رفتند، اگر صبح به آنها یک تخم مرغ می دادند، از خوشحالی می خواستند بال در بیاورند؛ چون در خانه خودشان، به هر دو بچه، یک تخم مرغ می دادند. وضعیت اقتصادی اکثریت جامعه همین طور بود. امروزه اگر جلوی بچه هایمان یک تخم مرغ بگذاریم، ناراحت می شوند. در نسل سابق، صبحانه با نان و چای شیرین امری متداول بود، ولی امروز نمی توانیم این چیزها را به بچه هایمان بدهیم.

مادری در نظام معنایی اسلام: چالش ها و مسئولیت ها
 

قدرت و توان حمایت از فرزندان

جامعه در عرصه های دیگر هم مصرفی شده است و مردم احساس می کنند قدرت و توان حمایت از فرزندان زیاد را ندارند؛ زیرا یک یا دو حقوق، کفاف خرج چهار بچه را نمی دهد. بحث دیگر، افزایش سازوکارهای حمایت از خانواده است. هرچه حمایت های اقتصادی پایدار از خانواده در ساختارهای دولتی زیاد شود، انگیزه افزایش جمعیت کم می شود. منظورم آن انگیزه ای است که در جامعه سنتی، بچه آوردن را پس انداز روز مبادا می دانست. خدمات دولتی، حقوق بازنشستگی، بیمه و خدمات اجتماعی، دیگر روز مبادایی باقی نمی گذارد. وقتی این ترس از آینده زدوده شود، انگیزه فرزندآوری برای تأمین آتیه از بین می رود. بحث دیگر هم توجه به بدن و بر هم خوردن استانداردهایی که برای بدن مطرح می شود با توجه افراطی به بهداشت و استانداردهای بهداشتی است که به فرهنگ پست مدرن مربوط می شود.
 
 هیچ مادری به دلیل طبیعت دست نخورده و بکرش، حتى فارغ از گفتمان مدرن، نمی خواهد بچه اش، معلول باشد، آن هم از نظر حب فرزند...
 
 مگر ما گفتیم می خواهد؟ همه ما باید دست به دست هم بدهیم که این اتفاق نیفتد، ولی موقعی که این اتفاق افتاد - یعنی فهمیدیم جنین داخل رحم مادر، معلول است . آن مادر اگر واقعا حس مادری دارد، باید از همان زمان، وظیفه مادری خود را نسبت به این جنین معلول ایفا کند. احساس مادری در زن امروز کاسته شده و احساس فردیتش بر احساس مادری اش غلبه کرده است.
 
اگر احساس مادرانه بود، باید برای این جنین هم احساس مادری باشد. در این حالت، وی مشکل خودش را می بیند؛ چون بعد به سلسله مخاطراتی می رسد، مثلا باید کارش را برای رسیدگی به این بچه معلول رها کند و اگر نگاهش به این بچه بیفتد، همیشه غصه بخورد. در نقطه مقابل باید این احساس به مادر دست بدهد که اگر از یک بچه معلول پرستاری کند، چقدر ثواب می برد. اصلا وجود بچه های معلول برای جامعه چقدر مفید است. آیا خدا نمی توانست به همه سلامتی دهد و هیچ کس مریض یا معلول نشود؟ این معلول دارد نقش ایفا می کند. مردم وقتی نگاهشان به اینها بیفتد، قدر سلامتی شان را می دانند و با حمایت از آنها ثواب کسب می کنند. اگر نگاه دینی مان تقویت می شد، اتفاق های دیگری می افتاد.
 
در بحث تحولات حوزه مادری، جدا از بحث مصرفی شدن و افزایش سازوکارهای حمایتی و تحولات هویتی هم بسیار اهمیت یافته است. بخشی از این اهمیت یافتن ممکن است واقعی باشد؛ یعنی قبلا زمینه های حضور اجتماعی زنان در جامعه کم بود و حالا اهمیت پیدا کرده و حتی به ارزش تبدیل شده است.
 
بحث دیگر، مشکلات اقتصادی عینی و فقر واقعی است، نه احساس فقر. جمعیت در روستا تکثیر می شود، ولی افراد زمین کافی ندارند. احساس می کنند اگر بچه هایشان زیاد شود، باید روانه شهر و حاشیه نشین شوند. معلوم هم نیست بتوانند شغلی دست و پا کنند. عامل دیگر، تبلیغات اواخر دهه 60 و مخصوصا دهه ۷۰ برای کاهش جمعیت است که گرچه در کاهش نسل موثر بوده است اما به نظر می رسد نقش تبلیغات بزرگنمایی می شود. به گمان مسئولان کشوری، نقش تبلیغات مستقیم دولت در کاهش فرزندآوری، زیاد بوده است، ولی به نظر من، تحولات فرهنگی و الگوهای توسعه، بیشتر سهم داشتند. مادی شدن جامعه این تأثیرات را در پی داشته است. در چنین فضایی اگر تبلیغات را هم عوض کنید، اتفاق چندان شگرفی نمی افتد. البته حضور روحانیت در مشروعیت بخشی به بحث کنترل جمعیت، دست کم در قشر مذهبی تأثیر داشته است.
 
چگونه می توان موقعیت و نقش های مادرانه را تقویت کرد؟ نهادهای اجتماعی و حاکمیت در این زمینه چه نقشی دارند؟
 
 مشکل ایده ها و پیشنهادات و قوانین شورای انقلاب فرهنگی و مجلس شورای اسلامی این است که بر پایه سند ملی تحکیم خانواده صورت نپذیرفته است. لذا نمی توانیم ارزش گذاری مثبت و یا منفی نسبت به این طرحها و قوانین داشته باشیم اما تا زمانی که سند ملی تحکیم خانواده را تدوین نکنیم و سازوکارهای حمایتی را در شبکه ای متوازن تعریف نکنیم، ممکن است امتیازاتی بدهیم، اما آن امتیازات کم اثرند و یا حتی در جاهایی مشکل ساز می شوند. مثلا شورای عالی انقلاب فرهنگی، موادی را درباره فرزندآوری تصویب کرده است که از نظر شکلی و محتوایی به آنها اشکال گرفته ام. اشکال شکلی این است که به جای سیاست گذاری فرهنگی، به حوزه اقتصاد پرداخته اند. سیاست گذاری نکرده اند، بلکه قانون گذاری کرده و بعضی از جاها هم به برنامه ریزی دست زده اند. گفته اند اگر بچه دار شوید، به شما این قدر حق اولاد می دهیم. این کار از نظر روشی به دلیل ورود شورای عالی انقلاب فرهنگی به عملیات قانون گذاری و اجرا ایراد دارد. مشکل محتوایی هم این است که به آثار مخالف خیلی از این اقدامات فکر نمی کنیم. از یک طرف، با تفکر دولت سالارانه، مرخصی زایمان خانم ها را از شش ماه به ثه ماه همراه با حقوق افزایش می دهیم. نهادهای دولتی چون به پول نفت دسترسی دارند، این پول را می دهند، ولی کارفرمای بخش خصوصی که تکلیف اقتصادی اش با این قانون گذاری زیاد می شود، قانون را دور خواهد زد.

مادری در نظام معنایی اسلام: چالش ها و مسئولیت ها
 

سیاست های حمایتی

سیاست های حمایتی در کلیت آن خوب است، اما تمام جنبه هایش را باید ملاحظه کرد. برای مثال، سیاست های حمایتی دولت آلمان انگیزه کارفرما را کور نمی کند. آنها مشاغل نیمه وقت برای زنان تعریف می کنند. در مشاغل نیمه وقت، تعهدات کارفرما نصف می شود و کارفرما محاسبه می کند اگر به جای آنکه یک نفر را برای روزی هشت ساعت کار استخدام کند، دو نفر را برای روزی چهار ساعت کار استخدام کند؛ این کار باعث می شود همیشه نیروی کارش تازه نفس باشد. یکی از راه حل ها، محصول محوری به جای تأکید بر ساعت کاری است.
 
 مبنای نظریه ما برای تصویب طرح های حمایتی چیست؟ یک فرضیه این است که در ضمن یک طرح به ظاهر حمایتی، به کارفرما فشار بیاوریم تا زنها را جذب نکند و زنها در خانه بنشینند. مثلا ممکن است همیشه کارفرما را مجبور کنید که اگر کارمند زن استخدام کند، پول بیشتری به آن زن بدهد و کار کمتری از او بگیرد. در این صورت، تعهداتش بالا می رود تا جایی که از خیر استخدام کارمند زن می گذرد و فقط کارمند مرد استخدام می کند. بعد ممکن است بگویید با این کار می خواستیم زن به محیط کاری نیاید تا محیط کاری مشکلات حاشیه ای پیدا نکند. به غلط و درست بودن این فرضیه کاری نداریم. فرضیه دیگر آن است که به دلایل اقتصادی یا اجتماعی به نیروی کار زنان نیاز داریم، اما از خانواده هم باید حمایت کرد. در این فرض، برای اشتغال زنان به گونه ای ساخت ها را آماده می کنید تا خانواده کمتر آسیب ببیند. در برخی کشورهای اروپایی، کمبود نیرو وجود دارد و مجبورند مهاجر هم بپذیرند. آنجا اگر شعار اشتغال زنان را می دهند، زیرساخت هایشان را به گونه ای اصلاح می کنند که در خدمت تسهیل این فرآیند باشد. وقتی زن در محل کار حاضر می شود، خیلی دغدغه فرزندش را ندارد و ذهنش بر کار متمرکز است.
 
خانم دکتر سهیلا صادقی می گوید: من زمانی که از انگلیس به ایران آمدم، مشکلاتم شروع شد. در منچستر که بودم، کار همه مراکز و سازمانها و مدارس ساعت 9 صبح آغاز می شد و 3.30 تعطیل می شدند. منزل ما یک ساعت و نیم با دانشگاه فاصله داشت و بچه من به مدرسه می رفت. من باید ساعت 7.30 از خانه بیرون می آمدم تا ساعت ۹ صبح به دانشگاه برسم. نهادی در آنجا بود که بچه را ساعت 7.0 از من تحویل می گرفت. بعد به بچه ها صبحانه میداد و آنها را ساعت و به مدرسه تحویل می داد. ساعت3.30 عصر هم آنها را از مدرسه تحویل می گرفت و بچه ها درس و مشق ها و کارهایشان را تحت نظارت آن نهاد انجام می دادند. ساعت 5 بعد از ظهر هم بچه ها را به خانواده ها تحویل می داد. بعد هم که بچه ها بعد از ظهر می نشستند و تلویزیون نگاه می کردند، خیال من راحت بود که برنامه های خشن و سکسی نمی بینند؛ چون زمان پخش چنین برنامه هایی ساعت ۱۱ و ۱۲ شب به بعد است. این حرف به آن معنی است که همه نهادها از جمله رسانه و مدرسه و خانواده با هم هماهنگ اند.
 
در کشور ما، خانم ها از اینکه در ساختاری کاملا مردانه کار می کنند، شکایت می کنند. در شهر بزرگی مثل تهران، ساعت 7 صبح، خانم هایی را می بینید که کنار خیابان منتظر ماشین هستند تا سر کار بروند و تا حدود 4 بعد از ظهر هم آنجایند. با شلوغی رفت و آمد در تهران دو ساعت، کمتر یا بیشتر هم بازگشت آنان به خانه طول می کشد. بعد زن وقتی به خانه می آید، تازه باید خانه داری و مادری کند. چقدر فشار بر او وارد می شود؟ کشور ما نتوانسته است این سنگینی نقش هایی که به زنان داده می شود را کاهش بدهد.
 
 در بعضی از کشورها، کارخانه ها را کوچک می کنند و قطعات کوچک را به شما می دهند و دستگاه های مربوط به ساخت آن قطعه را در اختیار شما قرار می دهند یا می فروشند یا امانت میدهند و می گویند ماهی فلان قدر محصول به ما تحویل دهید. این به نفع کارفرما هم هست؛ زیرا دیگر لازم نیست فضای کار را برای شما تعریف کند. شما در خانه تان نشسته اید و بیمه شما را هم پرداخت می کند؛ یعنی به نفع دو طرف است.
 
ما باید به سمت سازوکارهایی برویم که همه از آن استفاده کنند. صف بندی کارفرما و کارگر در مقابل یکدیگر به ضرر مملکت است. باید طوری عمل کنیم که همه احساس رضایت کنند؛ یعنی مردان احساس نکنند زنان فضای کارشان را دزدیده اند؛ زنان هم احساس نکنند که محروم شده اند. کارفرما هم باید احساس کند از او حمایت می شود و فشاری بر او نباشد. امروزه کارفرما باید ۲۳ درصد حق بیمه بدهد و ۷ درصد هم به عهده کارگر است. ممکن است این سیاست را دنبال کنیم که کارفرما اگر سرپرست خانوار یا هر قشری را که وظیفه ما حمایت کردن خاص از آنهاست، استخدام کند، به جای اینکه ۲۳ درصد از او بگیریم، ۲۰ درصد بگیریم: ۳ درصد را هم دولت بدهد. منبع این ۳ درصد هم افزایش مالیات مثلا تا ۳۰ درصد برای کارفرمایانی باشد که خانم ها یا آقایان مجرد را استخدام می کنند. در این حالت، خود کارفرما به این احساس می رسد که جذب فرد متأهل برایش منفعت هایی دارد. اگر قرار است مرخصی همراه با حقوق به خانم ها داده شود، نباید ردیف حقوقش از جیب کارفرما تعیین شود، بلکه از ردیف حق بیمه هایی حاصل شود که وضعیت را متوازن می کنند؛ یعنی بالاخره کارفرما تحت فشار عصبی قرار نگیرد.
 
در پایان، اگر مطلبی به نظرتان می رسد، بفرمایید. . خلاصه دیدگاه من این است که مادری در زمان ما به لحاظ شناختی، ارزشی و رفتاری با چالش ها و مخاطراتی روبه روست. از یک سو، ارزشمندی مادری، آن قدر قوی نیست که بر موانع اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی دیگر غلبه کند و احساس می شود حرص به ایفای مسئولیت مادری، دست کم در مرحله فرزند آوری، کمتر از گذشته است، هر چند پس از تولد فرزند، تمایل به ایفای نقش های مادرانه زیادتر است. البته این امر باز هم تحت تأثیر نقش های غیر خانوادگی دیگر مثل تصویر از بدن و موضوع اشتغال قرار دارد. افزایش سزارین و مصرف شیر خشک نشانه اهمیت یافتن توجه به بدن است. در بحث شناخت هم به نظر می رسد تصویر زنان از جایگاه، مسئولیت ها و نقش های مادری، تصویری است که می تواند عامل بروز مشکلاتی در خانواده شود. ضعف های مهارتی را نیز به تسامح در شمار ضعف شناختی می گذاریم، اما چالش های رفتاری از سه نظر قابل بررسی است: حس مالکیت نسبت به فرزند، مطالبه مدیریت تربیتی پر کردن جایگاه پدر و اثرپذیری مادر در ایفای نقش های مادرانه از رسانه های جدید و نظام آموزشی و اینکه در حقیقت، کارکردش توسط این دو نهاد به مخاطره می افتد.
 
لازم است در محیط های علمی نسبت به تمامی این محورها، مباحثات کارشناسی بیشتری انجام شود تا بتوانیم به تصویر بهتری از وضعیت موجود و چگونگی مواجهه با چالش ها دست یابیم.
 
پی‌نوشت‌ها:
1- الکافی، ج ۲، ص ۱۵۷
2- حر عاملی، وسائل الشیعه، ج ۲۱، ص 451، ح ۲۷۵۵۷.
3- سوره احقاف، آیه ۱۵.
4- سوره نساء، آیه 34.
5- کافی، ج 5، ص 506، ح ۲.
6- بحارالانوار، ج ۷۸، ص ۳۶۵، ح ۱۱
7- الجعفریات، ص ۱۰۹.
8- سوره بقره، آیه 43
9- دیلمی، ارشاد القلوب، ج ۱، ص184
10-همان
11- وسائل الشیعه ، ج ۲۱، ص 540
12- کافی، ج ۵، ص ۱۱۰، ح ۲.
13- بحارالانوار، ج ۳، ص ۸۸ ح ۱.
14- من لا یحضره الفقیه، ج ۳، ص ۳۸۲، ح 434
15- همان، ص ۳۸۳. ح 4344
16- سوره بقره، آیه ۸۱
17- همان، آیه ۲۹۱
18- کافی، ج ۷، ص۵۷، ح 4.
 
منبع: مادری در نگاه دینی و عینیت اجتماعی، به کوشش: سمیه حاجی اسماعیلی، چاپ اول، ناشر: دفتر مطالعات و تحقیقات زنان، قم 1393 ش، صص 58-25


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.