معاد جسماني از ديدگاه صدرالمتألهين
نويسنده:سيد محمد اسماعيل سيد هاشمي
چکيده
در اين مقاله، پس از اشاره به ديدگاه هاي مختلف درباره ي معاد جسماني و نيز برداشت هاي متفاوتي که از ديدگاه صدرالمتألهين در اين زمينه به عمل آمده، سعي شده است که نظر تحقيقي و نهايي اين فيلسوف بزرگ درباره معاد جسماني تبيين شود و سازگاري يا ناسازگاري آن با معاد جسماني مطرح در قرآن روشن گردد.
واژگان کليدي: معاد جسماني، معاد مثالي، بدن عنصري، بدن صوري.
معاد جسماني يا عود ارواح به بدن در سراي آخرت، گرچه از ضروريات دين محسوب مي شود، اما تبيين چگونگي آن از مباحث پيچيده کلامي و فلسفي به حساب مي آيد؛ به حدي که گاه بزرگاني در اين مسأله يکديگر را تکفير کرده اند. صدرالمتألهين در اسفار مي گويد:
قد اتفق المحققون من الفلاسفه علي حقيقه المعاد و ثبوت النشاه الباقيه لکنهم اختلفوا في کيفيته... (ملاصدرا، اسفارالاربعه، ج9،ص165):فلاسفه و مومنان در اصل حقيقت معاد و وجود جهان باقي (آخرت)اتفاق نظر دارند اما در خصوص کيفيت و چگونگي معاد و برگشت روح به بدن آراي آنان مختلف است.
وي سپس چهار ديدگاه مختلف را در اين زمينه نقد و بررسي مي کند.
ابن سينا در ديدگاه هاي فلسفي خود، معاد را روحاني ذکر مي کند و همه لذات و عذابهاي به ظاهر جسماني قيامت را که در قرآن و سنت مطرح شده، از باب تمثيل و مجاز جهت فهم عامه مي داند، در عين حال در جايي آورده است که معاد جسماني گرچه از طريق عقل قبول نمي باشد، ولي چون بايد گفتار پيامبر را تصديق نمود، آن را مي پذيريم:
يجب ان يعلم ان المعاد منه ما هو مقبول من الشرع و لا سبيل الي اثباته الا من طريق الشرع و تصديق خبر التبوه و هو الذي للبدن عندالبعث...(ابن سينا، ص460): بايد بدانيم که معاد جسماني به معناي برانگيخته شدن بدن دنيوي، چون در شرع مطرح شده و پيامبر(ص)آن را تصديق فرموده قابل پذيرش مي باشد و گرنه عقل در اثبات آن هيچ کارايي ندارد.
حکماي اشراقي نيز براي روح انسان به جسم برزخي و مثالي قائل شده و گفته اند روح پس از جدا شدن از بدن دنيوي وارد بدن مثالي مي شود. برخي از متکلمان نيز گفته اند که بدن اخروي، مادي و شبيه بئدن دنيوي است نه عين آن اما صدرالمتألهين همه اين ديدگاهها را رد کرده و سعي مي کند از معاد جسماني مطرح شده در کتاب و سنت، تبييني عقلاني ارائه دهد که هم خلأ فلسفه را در اين باب پر کند و هم مفهوم صحيح معاد جسماني قرآني را به گونه اي تبيين کند که به شبهات وارده پاسخ دهد و با ظواهر نيز مخالفت نداشته باشد. وي در برخي از نوشته هايش موفقيت خود در حل مشکل معاد جسماني را از توفيقات و تفضلات الهي مي داند. (ملاصدرا، مبدأ و معاد، ص382)
طرح مسأله
آن چه در مبحث معاد به عنوان ضرورت دين و قدر متيقن از معاد مطرح است، اعتقاد اجمالي به بازگشت روح به بدن در آخرت براي رسيدگي به اعمال خوب و بد و ديدن کيفر و پاداش است، اما پاسخ به سؤالاتي از قبيل: بدني که بر مي گردد به چه صورت خواهد بود؟ آيا همان بدن عنصري دنيوي خواهد بود بدون هيچ تغييري، يا با تغييراتي توأم خواهد بود؟ آيا بدن اخروي عين بدن دنيوي است يا مثل آن؟ آيا بدن اخروي مادي است يا صوري؟ هيچ کدام، از مسلمات و يقينات نيست و لذا تفاوت تفسيرها در اين زمينه نبايد موجب تکفير شود؛ اما شگفت آنکه صدرالمتألهين که خود از سوي عده اي مورد تکفير قرار گرفته بود کساني را که به اعاده ي عين بدن قائل نبودند تکفير کرد:
الحق ان المعاد في المعاد هو بعينه بدن الانسان المشخص الذي مات باجزائه بعينها لا مثله بحيث لو رآه احد يقول: انه بعينه هو الذي کان في الدنيا و من انکر هذا انکرالشريعه و من انکرالشريعه کافر عقلا و شرعاً و من اقر بعود مثل البدن الاول باجزاء اخر فقد انکرالمعاد حقيقه و لزمه انکار شيء من النصوص القرانيه. (ملاصدرا، مبدا و معاد، ص376، اسفارالاربعه، ج9،ص166)
اين مقاله قصد ندارد که اصول يازده گانه صدرائي در خصوص اثبات معاد جسماني را بررسي و تجزيه کند، بلکه نظر نهايي و مورد پذيرش وي در ارتباط با معاد جسماني را تبيين مي کند. بدين منظور، ابتدا ديدگاههاي مختلف در باب معاد جسماني ارائه مي گردد و سپس نظر نهائي صدرالمتألهين از متون مختلف او پيگيري شده و در پايان، با توجه به آيات معادي، جايگاه نظريه ايشان ارزيابي خواهد شد.
ديدگاههاي مختلف در خصوص معاد جسماني
2. نظر امام محمد غزالي. وي معتقد است که بدن اخروي، مادي اما غير از بدن دنيوي مي باشد؛ بدين معنا که خداوند در آخرت بدني جديد خلق مي کند تا روح به آن تعلق بگيرد. وي در تهافت الفلاسفه مي گويد: معاد بازگشت نفس به بدن است، هر بدني که باشد؛ زيرا بدن تنها ابزاري است و حقيقت و تشخيص انسان به نفس مي باشد. (غزالي، ص249) و براي اثبات نظر خود به آياتي نظير «أو ليس الذي خلق السموات و الارض بقادر علي ان يخلق مثلهم» (يس/81) تمسک مي جويد.
3. نظر فلسفي ابن سينا و برخي حکماي اشراق. ابن سينا معتقد است که نفوس کامل، به عالم عقل متصل مي شوند ولي نفوس ناقص در برزخ خيالات باقي مي مانند و سعادت و شقاوتشان تخيلي است. حکماي اشراقي نيز معتقد به قالب مثالي هستند؛ يعني مي گويند که بدن اخروي داراي شکل و مقدار بوده و بعضي ويژگيهاي جسم را خواهد داشت اما فاقد ماده خواهد بود.
4. نظر صدرالمتألهين. از برخي کلمات صدرالمتألهين استفاده مي شود که نفس هميشه مرتبه اي از بدن با خود دارد و بدن اخروي عين بدن دنيوي، اما فاقد ماده خواهد بود و از بدن عنصري دنيوي چيزي به آخرت منتقل نخواهد شد ولي در عين حال تمام اجزاء و ويژگيهاي صوري بدن عيناً در آخرت ظاهر و يا خلق خواهد شد. البته صدرا در برخي نوشته هاي خود، خصوصاً در تفسير آيات برانگيخته شدن مردگان از قبرها سخن به ميان آورده و تأکيد کرده است نبايد ظواهر قرآن را تأويل کرد و بايد همان اعتقاد اکثر مسلمين را در باب معاد و بهشت و دوزخ پذيرفت.
إن الذي صرف النصوص الوارده في باب أخبار الاخره عن ظاهرها و مودّاها و حول الآيات الداله علي احوال القبر و البعث عن منطوقها و فحواها و زعم انها عقليه او وهميه محضه و ليس لها وجود عيني جهل او تجاهل. ..(صدرا، مبدأ و معاد، ص382): کسي که نصوص وارد در باب اخبار مربوط به آخرت را برخلاف ظاهر آن توجيه کند و آياتي را که دلالت بر احوال قبر و معاد دارد بر خلاف معناي آن تغيير دهد و گمان کند که امور مربوط به معاد، عقلي يا تخيلي محض است و هيچ وجودي عيني ندارد، يا جاهل است يا خود را به جهالت مي زند. سپس مي گويد:
ان وجود الجنه و النار و ساير احوال الاخره علي الوجه الذي يفهم الجمهور و العوام و يصل اليه افهام الانام حق مطابق للواقع بحسب الاعتقاد به يقيناً. ..(صدرا، مبدأ و معاد، ص383): وجود بهشت و جهنم و ساير احوال آخرت به نحوي که اکثر متکلمان و مردم مي فهمند و درک مي کنند، صحيح است و بر طبق عقيده اي که به آن دارند يقيناً مطابق واقع است.
البته اين نظر تحقيقي صدرا نيست، ضمن آنکه واژه ها و تعبيراتي که در امثال اين عبارات به کار برده، بيشتر بر همان معاد جسماني صوري تطبيق مي يابد.
5. ديدگاه علامه رفيعي قزويني. وي معتقد است که:
روح بعد از موت تعلق مي گيرد به جسد مثالي برزخي، تا زماني که ماده عنصريه قابل و مستعد بشود براي زندگي ابدي. پس از آن که خاک عنصري در تحت تکامل طولاني طبيعي به حدي واصل شود که لياقت ساختن بدن اخروي را دارا شود که معاد جسماني ظهور يابد، آن وقت با همان بدن برزخي مثالي تعلق گيرد به بدن خاکي. و نبايست اشکال نمود که لازم مي آيد در آخرت روح دو بدن داشته باشد؛ زيرا که اين دو بدن در عرض هم نيستند بلکه در طول هم مي باشند. اين سخن مذهب حق است و مطابق شرع انور، مخالف قواعد هم نيست. (رفيعي قزويني، ص82)
ديدگاه نهايي صدرالمتألهين در خصوص معاد
اما ظاهراً اين دو بيان باهم تنافي دارند و ميسر نيست که هر دو نظر توأمان صحيح باشد؛ بدين معنا که بين معاد جسماني عنصري با معاد صوري چگونه مي توان جمع کرد؟! صدرالمتألهين-چنان که ذکر خواهد شد- در بسياري از نوشته هاي خود شديداً با نظر متکلمان مخالفت کرده است، پس چگونه مي توان به او نسبت داد که نظر مورد قبول متکلمان را به عنوان نظر دقيق پذيرفته باشد اگر چه نظر حکما و عارفان را به عنوان نظر دقيق تر (ادق ) بپذيرد. لذا عده اي نيز معتقد شده اند که صدرالمتألهين در باب معاد جسماني دو نقطه نظر دارد: يکي فلسفي و ديگري وحياني؛ و نظر نهايي او همان دومي، يعني رويکرد به معاد قرآني مي باشد. (حکيمي، ص165و238)و در توضيح ذکر کرده اند که صدرالمتألهين در اسفار معتقد شده است که چون نفس پس از مفارقت از بدن عنصري، خيال و تصور بدن خود را دارد، بدني مطابق با اين بدن دنيوي از آن صادر خواهد شد و نفس با چنين بدني در معاد محشور شده و ثواب و عقاب او نيز با همين بدن خواهد بود. (ديدگاه نخستين)؛ اما در شرح هدايه الاثيريه و مبدأ و معاد يا به عبارت ديگر در ديدگاه هاي فلسفي خود تلاش کرده است تا نوعي معاد جسماني را در برابر فيلسوفان مشاء و اشراق توجيه کند، ولي بعداً به اين نتيجه رسيده است که معاد جسماني مورد نظر قرآن با آنچه وي در فلسفه تبيين کرده مغايرت دارد (ديدگاه دوم ).(حکيمي، ص296)
اما حق آن است که صدرالمتألهين کار فلسفي خود را در راستاي فهم قرآن و نه مخالف آن دانسته است و حتي در مبدأ و معاد و کتابهاي تفسيري خود گاه تفصيل مطلب را به اسفار ارجاع داده و هيچ جا به اين که از ديدگاه عقلي و فلسفي خود در باب معاد جسماني عدول کرده باشد، تصريح يا اشاره اي نکرده است. علاوه بر اين، آن چه صدرا در جلد نهم اسفار در اثبات معاد جسماني غير عنصري ذکر مي کند، دقيقاً با توجه به آيات قرآني و تفسير و تأويل آنها ايراد مي شود و اين طور نيست که از ظواهر آيات چشم پوشي کرده و بين معاد فلسفي و قرآني تفکيکي نموده باشد؛ چنانکه در اسفار، فخر رازي را که براي تأکيد نظريه اش در باب معاد، مبني بر گرد آمدن اجزاء متفرق بدن از خاک، به آيات تمسک کرده است، زير سؤال برده و او را به تفسير به رأي و ارتکاب بر خلاف ظواهر قرآني متهم مي کند صدرا نظر متکلماني مثل امام فخررازي نازلترين مرتبه اعتقاد به معاد دانسته است؛ زيرا :
[رازي مي گويد:] معاد گردآوري اجزاء متفرق بدن است و [حال آنکه] تفطن نکرده است که به اين معنا، حشر در دنيا واقع مي شود نه در آخرت و سراي کيفر و پاداش و اين ديدگاه راه تناسخ را نيز مي گشايد. علاوه بر اين معناي گفتار خداوند «انا لقادرون علي ان نبدل امثالکم و ننشأکم فيما لا تعلمون» چه مي شود؟ بر شخص بصير پوشيده نيست نشأه ي ثانوي (آخرت) نوعي ديگر از هستي است که با اين جهان مخلوق از خاک و آب و گل تباين دارد و معاد مراجعت به سوي خداوند است نه برگشت به جهان مادي و بدن خاکي عنصري. (ملاصدرا، اسفار الاربعه، ج9،ص153)
و سپس آياتي را که فخر رازي به زعم خود براي تأييد نظريه اش آورده نقد و بررسي مي کند و فخر رازي را متهم مي کند که در تفسير خود مرتکب تأويل آيات و تحريف آنها شده است؛ چون غرض اصلي آيات را نفهميده است، چرا که غرض خداوند از آيات مرتبط با معاد توجه دادن انسان به حقيقت معاد و هدايتش به عالم غيب و باطن اين جهان است، نه برگشت روح به اين جهان مادي.
ملاصدرا حتي در مورد آيه ي «و ان الساعه آتيه لاريب فيها و أن الله يبعث من في القبور» (حج/7) که به خروج از خاک و برانگيخته شدن از قبور تصريح دارد، مي گويد که منظور از قبور، نه قبور خاکي بلکه اجساد و ابدان است که قبور ارواح هستند؛ بدنهاي طبيعي، قبور اجساد برزخي و اخروي هستند. (ملاصدرا، اسفار الاربعه، ج9،ص153). وي در رساله الحشر اين مطلب را واضح تر بيان مي کند:
ان القبور الحسيه قوالب للخياليه و هي ارواحها و الخاليه قوالب للعقليه و هي حقائقها فاذن حشرالابدان الطبيعه الي الابدان الاخرويه و حشر تلک الابدان الي الصور العقليه و حشرها الي الله» (ملاصدرا، رساله الحشر، ص356): قبور حسي قالب هاي صور خيالي هستند که در حکم ارواح براي آن قبورند و قبور خيالي قالب هاي صور عقليه هستند. پس حشر بدنهاي طبيعي به سوي بدن هاي اخروي است و حشر ابدان اخروي به صورتهاي عقلي و صورتهاي عقلي به سوي خدا مي باشد.
وي در اسفار مؤمنان و معتقدان به معاد را در چهار مقام يا گروه طبقه بندي مي کند:
گروه اول، عوام مسلمانان هستند که تصور مي کنند تمام امور اخروي (عذاب قبر، نکير و منکر، مار و عقرب) امور حسي هستند و حتي با همين چشم ديده مي شوند ولي فعلاً تا در حيات طبيعي به سر مي بريم قابل رؤيت نيستند؛
گروه دوم؛ که ابن سينا نيز به آنان تمايل دارد، امور آخرت را همانند صوري مي دانند که انسان در خواب مي بيند، صوري خيالي و مثالي که وجود خارجي ندارند؛
گروه سوم، بر اين هستند که امور اخروي، صور عقلي غير مادي هستند که در جهان عقول موجودند؛
گروه چهارم، راسخان در عرفان و برهان هستند که براي صور اخروي که در شريعت از آن خبر داده شده، وجود عيني قائل اند و معتقدند که بعضي از اين صور، عقلي - و مربوط به بهشت مقربان - هستند و برخي نيز محسوس اند؛ اما نه همچون محسوسات جهان طبيعت که با چشم دنيوي قابل رؤيت اند، بلکه آن ها وجود عيني دارند اما نه در عالم ماده، همچنين آن ها محسوس اند اما نه با حواس طبيعي. (ملاصدرا، اسفار الاربعه، ج9،ص175)
ملاصدرا اعتقاد گروه (مقام) دوم و سوم را رد مي کند و در مورد گروه اول متذکر مي شود که اين قول از برخي آفات سالم مي ماند؛ اما نظر گروه چهارم را که همان مقام اهل عرفان و برهان باشد مي پذيرد.
از آن جا که صدرا در برخي عبارات بر عينيت بدن اخروي و بدن دنيوي تاکيد دارد، براي بعضي اين توهم پيدا شده که شايد نظر ايشان به همان بدن عنصري مادي باشد، در حالي که اولاً او در هيچ جا به اعاده ي بدن مادي عنصري تصريح ندارد بلکه در مواردي به مغايرت ميان بدن اخروي و دنيوي تصريح کرده است و اگر گاه بر حفظ ظواهر آيات مربوط به معاد تأکيد مي کند، مقصود وي آن است که معاد جسماني مورد نظر خود را در برابر صرفاً روحاني مورد اعتقاد گروهي از فيلسوفان مطرح کند؛ چنان که در کتاب مبدأ و معاد مي گويد:
کسي که نصوص وارد در باب اخبار آخرت را بر خلاف ظاهرش حمل مي کند و آيات دلالت کننده بر امور معاد را برخلاف معناي ظاهريش تفسير مي کند و گمان مي کند که امور مربوط به معاد صرفاً عقلي يا تخيلي هستند و وجود عيني ندارد، جاهل است. (ملاصدرا، مبدأ و معاد، ص413)
ضمناً آن جا که در شرح هدايه الاثيريه مي گويد:
اعاده نفس به بدني مثل بدن دنيوي در آخرت صورت مي گيرد، همان طور که در نصوص قرآن و روايات فراوان ديده مي شود و اين امري است ممکن. بنابراين تصديقش واجب است و از ضروريات دين است و انکار آن کفر آشکار است.
اين گفته او هيچ تصريحي به معاد جسماني عنصري ندارد؛ زيرا بدن، در نظر ايشان غير از ماده عنصري خاکي است و اگر مراد وي همان اعاده ي بدن عنصري بود با توجه به اين که تصريح کرده است که «انکارها کفر مبين» صداقت و انصاف علمي ايجاب مي کرد که از همه خلاف ضرورت هايي که در اسفار و ساير کتب مرتکب شده است دست بردارد؛ چنانکه در اسفار تصريح مي کند که بدن عنصري اصلاً بدن حقيقي انسان نيست:
فالبدن الحقيقي هوالذي يکون سريان نورالحس و الحيوه فيه بالذات لا بالعرض و نسبته الي النفس نسبه ارضوء الي الشمس و لو کانت هذه الجثه الساقطه مما سرت فيه قوه الحياه بالذات... لما بقيت مطروحه منهدمه...» (ملاصدرا، الاسفار الاربعه، ج9،ص98): بدن حقيقي بدني است که نور حس و زندگي در آن ذاتي است نه عرضي، و نسبتش به نفس مثل نسبت پرتو است به خورشيد و اگر اين بدن عنصري مرده استعداد زندگي را ذاتاً دارا بود هرگز فان و منهدم نمي شد. ...
همچنين در مفاتيح الغيب مي گويد:
هذيه البدن من حيث هو بدن إنما هو بالنفس المتعلقه بها التي هي صوره تماميه البدن و کذا هذيه اعضائه کهذه اليد و هذا الاصبع و غيرهما من الاعضاء اذکلها منحفظه الهويه باضافتها الي هويه النفس»(ملاصدرا، مفاتيح الغيب، ص591): تشخص بدن به نفس متعلق به آن است؛ زيرا نفس صورت کمالي بدن است، تشخص اعضائي مثل دست و انگشت هم همين طور است؛ چون هويت آنها وابسته به نفس است.
و سپس مي گويد:
ان المعاد في المعاد هذا الشخص بعينه نفساً و بدنا ًو ان تبدلت خصوصيات البدن فبعد حشر النفوس و تعلقها باجساد اخري من جنس الدار الاخره ليس للاحد ان يقول: ان هذا البدن المحشور غير البدن الذي قدمات و ليس له ايضاً ان يقول: ان هذا بعينه ذاک نظراً الي اعتبارين (ملاصدرا، مفاتيح الغيب، ص599): آنچه در معاد بر مي گردد عين همين شخص است از لحاظ بدن و نفس، گرچه خصوصيات بدن تغيير مي کند. پس بعد از اعتقاد به حشر نفوس و تعلق آن ها به بدن هاي اخروي، کسي نمي تواند بگويد که اين بدن محشور، غير از بدني است که مرده است و همچنين نمي تواند بگويد که اين عيناً همان است؛ يعني به اعتباري عين يکديگرند و به اعتباري مغاير يکديگرند. و به دنبال اين مطلب مي گويد:
بدن هاي دنيوي به تدريج حادث مي شوند ولي بدن هاي اخروي تحققشان دفعي است. (ملاصدرا، مفاتيح الغيب، ص596)
پس نظر ايشان در مورد بدن اخروي و عينيت آن با بدن دينوي با نظر متکلمان مغاير است.
نتيجه و حاصل
2. ملاصدرا در اسفار نظرات قرآن تفاوت نمي نهد. وي تصور متکلمان مبني بر عود بدن عنصري در آخرت را غير معقول تلقي مي کند و به عنوان عمده ترين اشکال بر نظر آنان، مي گويد، اگر بدن محشور در آخرت همين بدن عنصري باشد، لازم مي آيد که در معاد، نفس در همين عالم فاني به بدن تعلق پيدا کند و نه در جهان ديگر اما اين انکار معاد است نه اثبات آن. (ملاصدرا، اسفار الاربعه، ج9،ص153)
3. عينيت بدن اخروي با دنيوي از ديدگاه صدرا به معناي اعاده بدن عنصري مادي نيست، بلکه منظور آن است که بدن اخروي صرفاً از نظر صورت جسمي عين بدن دنيوي است نه از نظر ماده و جرم؛ چون بدن دنيوي نه بدن حقيقي انسان است و نه انسان در آخرت به اين بدن نيازي دارد. (ملاصدرا، مفاتيح الغيب، ص591و592؛ اسفار الاربعه، ص98)
در خاتمه، بايد گفت که نظر تحقيقي و نهايي صدرالمتألهين در باب معاد، همان معاد جسماني صوري است اما نه صوري تخيلي نظير آنچه قوه متخيله ما تصور مي کند بلکه صوري عيني که نفس در آخرت ايجاد مي کند و از جنس سراي آخرت است. اين نظر گر چه ممکن است با برخي آيات قابل تطبيق باشد اما در ظاهر با مجموعه آيات و روايات مربوط به معاد جسماني ناسازگار است؛ پس يا بايد به ظواهر اعتماد کنيم و بگوئيم در آخرت همين بدن عنصري با تغييراتي بر مي گردد و يا آيات و احاديث را به همان نظر تحقيقي صدرالمتألهين برگردانيم و بگوييم نفس در سراي آخرت عين بدن دنيوي را به لحاظ صورت ايجاد مي کند؛ يعني اين بدن اخروي که نفس در آخرت آن را ايجاد مي کند، جز به لحاظ صورت، ارتباط ديگري- به لحاظ ماده و جرم- با بدن عنصري خاکي ندارد. اما برخي آيات هستند که دلالت صريح بر خروج مردگان از خاک يا قبر به هنگام قيامت دارند (عاديات /9؛ حج/5؛ اعراف/24؛ طه/55) و نيز بعضي آيات بر احياي استخوانهاي پوسيده در معاد اشاره دارد (يس/78) و يا همچنين دسته اي از آيات با ارائه نمونه هاي عيني، زنده شدن مردگان و برگشت اعضاء و اجزاي پراکنده آنها را اثبات و گوشزد مي کند (بقره/26)؛ کما آن که برخي آيات نيز بر معاد انسان همزمان با دگرگوني در سراسر جهان دلالت دارند (نظير آيات سوره هاي شمس، تکوير، زلزال، قارعه). حال سؤال اين است که چگونه مي توان اين آيات را با معاد مثالي و صوري تطبيق نمود؟!
در پاسخ به سوال حضرت ابراهيم(ع) که از خدا خواست کيفيت احياي مردگان را به او نشان دهد از نظر فصاحت و بلاغت چه مشکلي پيش مي آمد اگر خداوند مي فرمود که در معاد، اجزاي پراکنده بدن انسان بر نخواهد گشت، بلکه به قدرت وي ابداني کامل تر خلق خواهد شد تا ارواح به آنها تعلق گيرند و در جهان آخرت در سعادت يا شقاوت زندگي کنند؟ و چرا ابراهيم(ع) را مأمور به ذبح پرندگان مي کند تا عملاً نمونه اي از برگشت بدن عنصري را نشان دهد؟ يا به عزير مي فرمايد به الاغت نگاه کن چگونه استخوانها و گوشت و پوستش به صورت قبل بر مي گردد و سپس تأکيد مي کند که ما به همين صورت مردگان را زنده مي کنيم.
در پايان، همسخن با شهيد مطهري بايد گفت:
امثال ملاصدرا گفته اند معاد جسماني است، اما همه معاد جسماني را برده اند در خود روح و عالم ارواح، يعني گفته اند اين خصائص جسماني در عالم ارواح وجود دارد... اما البته اين مطلب مشکل را حل نکرده اند؛ يعني ما اين را با مجموع آيات قرآن نمي توانيم تطبيق کنيم، با اين که خيلي حرف خوبي است و آن را با دلايل علمي هم مي شود تأکيد کرد. ولي معاد قرآن را با اين مطلب نمي شود توجيه کرد؛ چون معاد قرآن روي تنها انسان نيست، روي همه عالم است. قرآن اساساً راجع به عالم بحث مي کند نه تنها انسان (مطهري، ج4،ص729)
منابع و مآخذ:
ابن سينا، الهيات من کتاب الشفاء. تحقيق حسن حسن زاده آملي مرکز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، 1376
جوادي آملي، جزوه مناظره [دست نوشته]
حکيمي، محمدرضا. معاد جسماني در حکمت متعاليه قم: انتشارات دليل ما، 1381.
حلي، (علامه ). کشف المراد في تجريدالاعتقاد. قم: مکتب المصطفوي، 1399ق.
نهج الحق. قم: دارالهجره، 1407ه ق.
رفيعي قزويني، (علامه). مجموع رسائل و مقالات فلسفي. تصحيح رضا نژاد. تهران: چاپ سپهر، 1376.
صدرالدين شيرازي، محمد. اسفارالاربعه. ج9. قم: مکتبه المصطفوي، 1389ه ق.
مبدأ و معاد. با تصحيح سيد جلال الدين آشتياني، تهران: انجمن فلسفه، 1345.
مفاتيح الغيب. تهران: موسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي، 1363.
غزالي، محمد. تهافت الفلاسفه. بيروت: دارالمشرق، 1990.
صدرالدين، محمد الرسائل (رساله الحظر). قم: مکتبه المصطفوي.
شرح هدايه الاثيريه. صدرالدين محمد. مفاتيح الغيب. تهران: موسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي، انجمن، حکمت و فلسفه ايران، 1363.
مطهري، مرتضي، مجموعه آثار، ج4. قم: انتشارات صدرا، 1374.
منبع: فصلنامه آينه معرفت