نسبت فلسفه با قرآن و سنت در نگرش شهيد مطهري
نويسنده:دکتر حسن سعيدي
چکيده
نگارنده در اين مقاله کوشيده است حول دو محمور ياد شده طي مباحث ذيل به کاوش پيرامون نسبت فلسفه و دين بپردازد:
مخالفت با خردورزي در حوزه معارف عقلي دين، حيات فلسفي و حيات تعقلي در اسلام، جايگاه خرد در فرهنگ شيعه، تأثير قرآن بر حکمت اسلامي، ميزان تکيه قرآن بر روش هاي تجربي و عقلي، طرح موضوعات ماوراي طبيعي در قرآن و سرانجام طرح الهيات در قرآن.
واژگان کليدي: سنت، خرد، روش تجربي، روش عقلي، ماوراي طبيعت.
در فلسفه اسلامي سه مشرب عمده (مشايي، اشراقي و حکمت متعاليه) وجود دارد که محور کاوش هاي همه آنها، نگرش به هستي و عالي ترين مرتبه آن، يعني علت نخستين (واجب الوجود)، مي باشد. گرچه اين مکاتب فلسفي از نظر متدلوژي با يکديگر تفاوت هايي دارند، مشاء با رويکرد عقلاني و با تکيه بر روش تعقلي به کندوکاو پيرامون هستي مي پردازد و وجه غالب آن، بررسي مسائل هستي با خردورزي مي باشد، ضمن آن که از دو منبع ديگر معرفت، يعني از باطن و وحي نيز غفلت ننموده است. مکتب اشراق نيز در کنار خردورزي بر روش شهود و تصفيه باطن به صورت توأمان تأکيد ورزيده است و در مواردي نيز انديشه هاي فلسفي خود را به آيات قرآن مستند ساخته و با بهره گيري از آبشخور وحي به اين انديشه ها صبغه وحياني بخشيده است. حکمت متعاليه صدرايي نيز مي کوشد با پيوند عرفان، قرآن و برهان به شناخت حقايق نظام هستي بپردازد. بنابراين توجه به عنصر وحياني را- با چشم پوشي از ميزان شدت و ضعف حضور آن- مي توان وجه مشترک همه اين مشارب فلسفي قلمداد کرد.
يکي از وجوه اساسي تمايز فلسفه اسلامي مادي، گستره حوزه معرفتي اين فلسفه است؛ بدين معنا که فلسفه مادي انحصارگرا است و واقعيت و هستي را به ماده منحصر مي داند، اما فلسفه الهي شعاع دايره هستي را فراتر از ماده مي داند (مطهري، علل گرايش به ماديگري، 12و13) و اين ويژگي آن نيز در واقع ريشه در آيات وحياني دارد.
نظر به آن چه گفته شد، اين نوشتار به بررسي تأثير قرآن، معارف الهي و سخنان ائمه معصومين(ع) بر انديشه هاي فلسفي از منظر شهيد مطهري، فيلسوف و انديشمند معاصر، مي پردازد.
مخالفت با خردورزي در حوزه معارف دين
با توجه به اين که برخي متفکران انديشه ورزي را در حوزه فراطبيعي دشوار و يا ناممکن مي دانند، مي توان اين ديدگاهها را در چهار بخش خلاصه کرد:
1. مادي گرايان عقيده دارند از آنجا که ماوراء طبيعت در حس نمي گنجد و در طبيعت نمي توان آن را مشاهده و لمس نمود لذا نمي توان آن را پذيرفت.
2. برخي نيز با توجه به دردسترس نبودن مسائل الهي و دوري آنها از حوزه محسوسات و مشهودات، در ارزش و اعتبار اين مسائل تشکيک کرده و معتقدند چون حقايق و رموز به ماوراءطبيعت مجهول و کشف ناشدني است بنابراين، بشر بايد از گشايش اين معما چشم بپوشد و اثباتاً يا نفياً از اظهار نظر در مورد متافيزيک خودداري نمايد زيرا دست ما کوتاه است و خرما بر نخيل.
3. بر خلاف دو گروه قبلي، عارفان عقيده دارند آدمي حقايق ماوراي فيزيک را مي تواند دريابد ولي نه با پاي استدلال و سلوک عقلي، بلکه با راه دل و سلوک قلبي است که مي تواند در مسير دريافت امور متافيزيک باديه پيمايي کند (مطهري، اصول فلسفه، ج5، صص8و9و10)
4. گروه چهارم مانند گروه نخست و دسته دوم بر ناتواني بشر تأکيد مي ورزند و معتقدند بشر خاکي توانايي ندارد تا به سير و سلوک عقلي و قلبي در وراي سهمگين ماوراء حس بپردازد و تنها راه شناخت آن مراجعه به وحي است و چون و چراهاي عقلي بدعت و حرام مي باشد؛ بنابراين در اين گونه مسائل بايد به تعبد و تسليم روي آورد (اين گروه را خردستيزان در حوزه اسلام مي توان نام نهاد.) اما در عين حال، گروهي از اهل سنت- مانند معتزله- به تأمل و ژرف انديشي و اجتهاد و استنباط در حوزه معارف عقلي قرآن اعتقاد داشتند و گروهي ديگر نيز که اهل حديث نام گرفته اند- مانند «حنابله»- هر گونه بحث و تحليل عقلي را در مورد معارف عقلي قرآن ممنوع مي شمارند و سؤال از برخي موضوعات مانند سؤال از «استواء علي العرش» را بدعت دانسته و اعتقاد به آن را بر همگان واجب مي دانند. از ديدگاه آنان، سؤال کننده نيز فردي گمراه تلقي مي گردد و آگاهي به چنين موضوعاتي را بايد به خدا واگذاشت. (مطهري، اصول فلسفه، ج5،ص20و21) نقد و بررسي تفضيلي ديدگاههاي پيش گفته مجالي و وسيعتر مي طلبد اما در يک نگاه گذرا به چند نکته بايد توجه نمود:
1. به لحاظ مباني معرفت شناختي، در خصوص ديدگاه مادي گرا بايد گفت: در جاي خود مدلل و معلل است که حقايق نظام هستي را در محسوسات نمي توان خلاصه نمود؛
2. همچنين در يک نگاه کلي در خصوص ديگر ديدگاهها بايد به اين نکته اشاره کرد که عقل و خرد نيز يکي از حقايق ماورايي مي باشد که خداوند به آدمي داده و لذا در قابليت و توانايي اين موجود ماورايي براي شناخت متافيزيک نبايد ترديد نمود؛ گر چه با توجه به ميزان آسيب شناسي و توجه به عوامل و موانع فرا راه شناخت و صفا و کدري آن، ميزان دريافت مي تواند متفاوت باشد؛
3. از سوي ديگر، اگر بشر از شناخت و دريافت حقايق توسط خرد ناتوان مي بود، چگونه است که بسياري از حقايق نظري که جنبه تکليفي ندارد در متون ديني آمده است. امام علي بن الحسين(ع) در مورد توحيد مي فرمايد: خداوند مي دانست در آخرالزمان گروه هايي ژرف انديش خواهند آمد، از اين رو «قل هو الله احد» و آيات نخستين سوره حديد را فرستاد و هر کسي سخني غير آن بگويد هلاک شده است. (کليني، ج1،ص91؛ صدوق، ص283) از سويي نيز بدعت دانستن سؤال و پرسش و خردورزي در قلمرو معارف ديني و قرآني از سوي کساني که خود را اهل حديث مي دانند، در تعارض صريح با سنت و سيره پيامبر(ص) قرار دارد؛ زيرا در سيره پيامبر هرگز چنين روش هاي جزم گرا و تحکم آميز در برخورد با سؤال کننده ديده نمي شود و آن حضرت هيچ گاه سؤال را بدعت نشمرده و سؤال کننده را به گمراهي متهم نساخته است. به علاوه، سيره امامان معصوم(ع) نيز در تداوم سيره حضرت رسول(ص) بر روش پاسخگويي و خردورزي در حوزه معارف عقلي استوار بوده است. چنان که در کتاب هاي روايي شيعه- مانند اصول کافي، توحيد صدوق و... عناويني براي روايات برگزيده شده است که نشانگر پرسشگري مراجعان در زمينه ي معارف قرآني و پاسخگويي ائمه(ع) در نهايت شکيبايي با روش هاي عقلاني مي باشد.
شهيد مطهري از اين که برخي شيعيان نيز تحت تأثير انديشه خردگريز و خرد ستيز اين گروه از اهل سنت قرار گرفته اند، ابراز تأسف مي نمايد و صدرالمتالهين نيز پيوسته از اين گروه قشري نگر در حوزه معارف قرآني شکوه دارد؛ زيرا اين رويکرد قشري گرايانه، با قرآن و برهان و سنت ناسازگار است. استاد مطهري در خصوص رويکرد عقلاني آيات روايات مي گويد:
اما عقل بر خلاف نظر آنها حکم مي کند و کتاب و سنت نيز آنان را تأييد نمي کند. آيات قرآن به شدت تمام دعوت مي کند به تدبر و تعمق و کوشش در معرفت خدا و آيات به و سيله تذکز و تفکر و استدلالات عقلي و روايات متواتر بالمعني نيز در همين معنا آمده است. معنا ندارد که به مقدمه اي که مستلزم نتيجه اي است امر شود، اما خود نتيجه ممنوع باشد. دعوت به تذکر و تفکر بر اي معرفت است نه براي چيز ديگر. (مطهري، اصول فلسفه، ج5، صص16و20و21)
جدايي زماني حيات فلسفي و حيات عقلي مسلمانان
حيات تعقلي مسلمين متقارن است با ظهور اسلام و تشکيل جامعه اسلامي. قرآن کريم تکيه فراواني به حيات تعقلي دارد و خود پاره اي استدلالات قياسي و منطقي به کار برده است. در کلمات مأثوره از رسول خدا(ص) و بالخصوص در آثار مرويه از علي(ع) بحث هاي تعقلي دقيق و عميق فراوان است... متکلمين اسلامي قبل از آنکه کتب فلسفي ترجمه شود، به يک سلسله بحث هاي تعقلي و استدلالي پرداختند. علي هذا حيات عقلي مسلمين سابقه طولاني تر دارد و چهارده قرن از آن مي گذارد. (مطهري، مقالات فلسفي، ج3، ص13)
جايگاه خرد در فرهنگ شيعه
در سنت اسلامي و به ويژه در روايات شيعي، به عقل و تعقل اهميت زيادي داده شده و يکي از مزاياي روايات شيعي بر روايات غير شيعي، همين اهتمام بيشتر روايات شيعي به عقل مي باشد. (مطهري، تعليم و تربيت در اسلام، ص274)
تأثير قرآن بر حکمت اسلامي
از صدر اسلام هر چه که گذشته است، دوره به دوره قرآن نفوذ بيشتري در حکمت الهي داشته است. (مطهري، خاتميت، ص177)
گذشته از اين، بسياري از مسائل فلسفي که در عرصه فلسفه اسلامي مورد توجه و بحث و کندوکاو فيلسوفان قرار گرفته، در آيات قرآني قرار گرفته، در آيات قرآني و سنت مورد توجه بوده است- که در ادامه تحقيق به آن ها اشاره خواهد شد. استاد مطهري با تأکيد بر تأثير قرآن بر فلسفه و عرفان و ديگر علوم اسلامي، معتقد است مشرب کلامي احياناً در مواردي مانعي فرا راه معارف قرآن بوده، اما به مرور زمان فلسفه اسلامي کلام را تسليم خود ساخته است؛ با وجود اين، به تناسب گذشت زمان، فلسفه اسلامي هر چه بيشتر تحت تأثير معارف قرآن قرار گرفته و در نهايت تسليم آن شده است. (مطهري، مقالات فلسفي، ج3، ص50و51)
ميزان تکيه قرآن بر روش هاي تجربي و عقلي
حقيقت اين است که ميزان کمکي که مطالعه در آثار آفرينش مي تواند بکند نسبت به مسائلي که صريحاً قرآن کريم آن ها را عنوان کرده است اندک است. قرآن مسائلي را در الهيات مطرح کرده که به هيچ وجه با مطالعه در طبيعت و خلقت قابل تحقيق نيست. (مطهري، سيري در نهج البلاغه، ص51)
هدف از طرح موضوعات الهيات و ماوراي طبيعت در قرآن
در قرآن بسيار مسائل ديگر مطرح است: از قبيل کتب علوي، لوح محفوظ، لوح محو و اثبات، جبر و اختيار، وحي و اشراق و غيره که هيچ کدام از آن ها از طريق مطالعه حسي مخلوقات قابل تحقيق نيست... ناچار راهي را براي وصول به اين حقايق معتبر مي دانسته است و به عنوان يک سلسله مجهولات درک نشدني القا نمي کرده است. (مطهري، سيري در نهج البلاغه، ص56-55)
طرح الهيات در قرآن
«اينما تولوا فثم وجه الله»(بقره/115)، «و هو الله في السموات و في الارض»(انعام/3)، «هوالاول و الاخر و الظاهر و الباطن»(حديد/3)، «الحي القيوم»(بقره/255)، «قل هو الله احد الله الصمد لم يلد ولم يولد و لم يکن له کفواً احد»(اخلاص/1تا4)، «ليس کمثله شيء»(شوري/11)، «ولله المثل الاعلي»(نحل/60)، «فله الاسماءالحسني»(اسراء/11)، «الملک القدوس العزيز المؤمن المهيمن الجبار المتکير.»(حشر/23)
استاد مطهري با طرح يک سؤال جدي به واقع پيوند ميان وحي و انديشه هاي عقلاني و فلسفي در حوزه الهيات و ضرورت ژرفکاوي در اين خصوص را مطرح ساخته و مي گويد:
قرآن اين مسائل را براي چه منظوري مطرح کرده است آيا براي اين بوده است که مسائلي نفهميدني و درک نشدني... بر بشر عرضه بدارد و از مردم بخواهد تعبداً بدون اينکه آن ها را درک کنند بپذيرند و يا واقعاً مي خواسته است که مردم خدا را با اين شئون و صفات بشناسد؟ اگر خواسته است خداوند با اين صفات شناخته شود، از چه راه است؟ چگونه ممکن است مطالعه در طبيعت ما را به اين معارف آشنا نمايد؟ (مطهري، سيري در نهج البلاغه، ص55-54)
موضوعات ويژه ي الهيات بالمعني الخص در قرآن
اثبات واجب الوجود بودن مبدأ عالم
هدف قرآن تنها اين نيست که بدانيم دستي دانا و توانا جهان را مي گرداند هدف اين است که بدانيم گرداننده اصلي «الله» مصداق «ليس کمثله شيء» است، ذات مستجع جمع کمالات است و به عبارت ديگر کمال مطلق است و به تعبير خود قرآن «له المثل الاعلي» است. مطالعه طبيعت چگونه مي تواند ما را با چنين مفاهيم آشنا سازد. (مطهري، سيري در نهج البلاغه، ص54-53)
يگانگي خداوند
قرآن اين مسأله را به صورت استدلالي مطرح کرده است و با يک قياس استثنائي به اصطلاح منطق مطلب را ادا کرده است. برهاني که اقامه کرده است همان است که فلسفه اسلامي آن را «برهان تمانع» مي خواند گاهي از طريق تمانع علل فاعلي وارد شده است «لوکان فيهما الهه الاالله لفسدتا»(انبياءآيه 22) و گاه از طريق تمانع علل غايي «مااتخذ الله من ولد و ما کان معه من اله اذا لذهب کل اله بما خلق و لعلي بعضهم علي بعض.»(مؤمنون/91،مطهري، سيري در نهج البلاغه، ص54)
اثبات علم نامتناهي
نسبت حديث و فلسفه
به طور کلي اخبار و احاديث شيعي و همچنين دعاهاي شيعي از نظر معارف الهي و همچنين از نظر ساير مضامين، با اخبار و احاديث و دعاهاي مسلمانان غير شيعي، قابل مقايسه نيست مسائلي که در اصول کافي يا توحيد صدوق يا احتجاج طبرسي مطرح است در هيچ کتاب غير شيعي مطرح نيست. (مطهري، سيري در نهج البلاغه، ص39)
تأثير احاديث در شکل گيري عقل فلسفي شيعي
آنها (امامان شيعه) بودند که در احتجاجات خود، در خطبه هاي خود، در احاديث و روايات خود و در دعاهاي خود عالي ترين و دقيق ترين مسائل حکمت الهي را طرح کردند. نهج البلاغه يک نمونه از آن است... همه محققان اهل سنت اعتراف دارند که علي(ع) حکيم اصحاب بود و از ابوعلي سينا نقل شده که مي گويد: «کان علي(ع) بين اصحاب محمد(ص) کالمعقول بين المحسوس» يعني علي در ميان ياران رسول خدا مانند «کلّي» در ميان «جزئيات محسوسه» بود. (مطهري، سيري در نهج البلاغه، ص42)
نهج البلاغه؛ تفسير عقلاني قرآن
منابع و مآخذ:
مطهري، مرتضي. علل گرايش به مادي گري. تهران: صدرا، 1372.چ سيزدهم.
اصول فلسفه و روش رئاليسم. ج5. تهران: صدرا، 1370.چ دوم.
مقالات فلسفي. ج3.تهران: حکمت، 1369.
تعليم و تربيت در اسلام. تهران: صدرا، 1373.چ بيست و سوم.
خاتميت. تهران: صدرا، 1370،چ پنجم.
سيري در نهج البلاغه،. تهران: صدرا. 1354.چ دوم.
کليني، يعقو ب.اصول کافي. ج1.قم: انتشارات اسوه، 1370.
صدوق، توحيد. مکتبه الصدوق.
منبع: فصلنامه آينه معرفت