چو بشنوي سخن اهل دل مگو که خطاست

چو بشنوي سخن اهل دل مگو که خطاست سخن شناس نه‌اي جان من خطا اين جاست سرم به دنيي و عقبي فرو نمي‌آيد تبارک الله از اين فتنه‌ها که در سر ماست
دوشنبه، 10 خرداد 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
چو بشنوي سخن اهل دل مگو که خطاست
چو بشنوي سخن اهل دل مگو که خطاست
چو بشنوي سخن اهل دل مگو که خطاست

شاعر : حافظ

سخن شناس نه‌اي جان من خطا اين جاست چو بشنوي سخن اهل دل مگو که خطاست
تبارک الله از اين فتنه‌ها که در سر ماست سرم به دنيي و عقبي فرو نمي‌آيد
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست در اندرون من خسته دل ندانم کيست
بنال هان که از اين پرده کار ما به نواست دلم ز پرده برون شد کجايي اي مطرب
رخ تو در نظر من چنين خوشش آراست مرا به کار جهان هرگز التفات نبود
خمار صدشبه دارم شرابخانه کجاست نخفته‌ام ز خيالي که مي‌پزد دل من
گرم به باده بشوييد حق به دست شماست چنين که صومعه آلوده شد ز خون دلم
که آتشي که نميرد هميشه در دل ماست از آن به دير مغانم عزيز مي‌دارند
که رفت عمر و هنوزم دماغ پر ز هواست چه ساز بود که در پرده مي‌زد آن مطرب
فضاي سينه حافظ هنوز پر ز صداست نداي عشق تو ديشب در اندرون دادند


نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط