مقام امن و مي بيغش و رفيق شفيق
شاعر : حافظ
گرت مدام ميسر شود زهي توفيق |
|
مقام امن و مي بيغش و رفيق شفيق |
هزار بار من اين نکته کردهام تحقيق |
|
جهان و کار جهان جمله هيچ بر هيچ است |
که کيمياي سعادت رفيق بود رفيق |
|
دريغ و درد که تا اين زمان ندانستم |
که در کمينگه عمرند قاطعان طريق |
|
به ممني رو و فرصت شمر غنيمت وقت |
حکايتيست که عقلش نميکند تصديق |
|
بيا که توبه ز لعل نگار و خنده جام |
خوش است خاطرم از فکر اين خيال دقيق |
|
اگر چه موي ميانت به چون مني نرسد |
به کنه آن نرسد صد هزار فکر عميق |
|
حلاوتي که تو را در چه زنخدان است |
که مهر خاتم لعل تو هست همچو عقيق |
|
اگر به رنگ عقيقي شد اشک من چه عجب |
ببين که تا به چه حدم هميکند تحميق |
|
به خنده گفت که حافظ غلام طبع توام |
|