ياري اندر کس نميبينيم ياران را چه شد
شاعر : حافظ
دوستي کي آخر آمد دوستداران را چه شد |
|
ياري اندر کس نميبينيم ياران را چه شد |
خون چکيد از شاخ گل باد بهاران را چه شد |
|
آب حيوان تيره گون شد خضر فرخ پي کجاست |
حق شناسان را چه حال افتاد ياران را چه شد |
|
کس نميگويد که ياري داشت حق دوستي |
تابش خورشيد و سعي باد و باران را چه شد |
|
لعلي از کان مروت برنيامد سالهاست |
مهرباني کي سر آمد شهرياران را چه شد |
|
شهر ياران بود و خاک مهربانان اين ديار |
کس به ميدان در نميآيد سواران را چه شد |
|
گوي توفيق و کرامت در ميان افکندهاند |
عندليبان را چه پيش آمد هزاران را چه شد |
|
صد هزاران گل شکفت و بانگ مرغي برنخاست |
کس ندارد ذوق مستي ميگساران را چه شد |
|
زهره سازي خوش نميسازد مگر عودش بسوخت |
از که ميپرسي که دور روزگاران را چه شد |
|
حافظ اسرار الهي کس نميداند خموش |
|