لطایفی از تفسیر سوره حمد (4)
گردآوری : پایگاه راسخون
رب العالمین
رب العالمین یعنی مربی عالمین و این دلالت می کند که ممکن الوجود در بقای خویش مانند زمان حادث شدن و به وجود آمدنش به علت نیاز دارد .
مقدس اردبیلی می گوید:
ولی سخن و استفاده ای که بیضاوی از آیه نموده ، واضح و آشکار نیست . البته در الحمد لله رب العالمین از دو جهت دلالت بر این موضوع است که خداوند متعال، قادر و مختار است: یکی این که خدای متعال آفریننده ماسوای خود (و از جمله موجود حادث) است . . . و دوم آن که حمد و ستایش تنها بر فعل اختیاری می باشد، لذا کسی که مورد ستایش قرار می گیرد، حتما مختار است . لازمه این مطلب، حادث بودن تمامی عالم است، زیرا اثر و پدیده موجود مختار، قدیم نیست . بنابراین از دلالت الحمد لله رب العالمین بر قادر و مختار بودن خداوند، حادث بودن عالم استنباط می شود .
در بخشی دیگر آیه شریفه که جمله «رب العالمین » باشد نیز اسراری نهفته است :
1 - چنین به نظر می رسد که جمله مبارکه «رب العالمین » تا جمله « مالک یوم الدین » در عین آن که اشاره به نعمت ها و نیکویی های حق متعال است، برهان و منطق کلمه «الحمدلله » نیز می باشد. یعنی: جمیع انواع ستایش مختص به خداوند متعال است. چرا نباشد در صورتی که او پروردگار جهان ها است; او مهربان و بخشنده است، او صاحب و فرمانروای روز پاداش است. یعنی آغاز هستی به دست او است، و او کاروان وجود را بر اساس رحمانیت و رحیمیت به انجام می رساند و پاداش می دهد.
2 - رب العالمین و سایر جملات تا ایاک نعبد و ایاک نستعین خود مشتمل بر انواعی از ستایش می باشد و پس از آن که تمام انواع ستایش را اختصاص به ذات باری می دهد، قسمتی از انواع ستایش را با نام و نشان ذکر می کند، پس جمله مبارکه رب العالمین هم منطق و برهان کلمه الحمدلله می باشد و هم خود حمد و ستایش پروردگار است، در حقیقت هم علت است و هم یکی از مصادیق معلول.
3 - این که در مقام حمد و ستایش هم ذات واجب الوجود و هم صفت رب العالمین را مورد نظر قرار می دهد به حسب آن چه به نظر می رسد واجد اسراری است:
الف) ذات خداوند و صفت او هر دو شایسته ستایش و حمد است، چون هر دو جمیل و عین اختیار است.
ب) آن چه نیکی و جمال است از ذات کثیرالبرکات او تراوش می کند. چون الله و واجب الوجود است; رب العالمین و رحمن الرحیم و مالک روز پاداش است. پس در حقیقت ابتداءا علت و پس از آن معلول را ذکر نموده است.
ج) ممکن است اشاره باشد به این که: آن چه بیش تر موجب ستایش است این است که پروردگار جهان ها خدا است و متکفل تربیت و تدبیر و رهبری قافله وجود و کاروان غیب و شهود وجود مبارک واجب الوجود است و خیلی فرق دارد که متکفل تربیت، موجودی باشد که واجب و غنی است، یا آن که خود فقیر و نیازمند به غیر باشد.
4 - از دقت در موارد استعمال کلمه (رب) استفاده می شود که در مفهوم آن دو چیز ملاحظه شده است:
الف) تربیت و اصلاح. ب) آقایی و مالکیت.
یعنی کلمه رب در لغت بر مالکی که در آن تربیت و اصلاح ملاحظه نشده است، اطلاق نمی شود مثلا به مالک سنگی گفته نمی شود رب الحجر، و هم چنین بر کسی که تربیت می کند ولی تسلط و مالکیت ندارد، لفظ رب اطلاق نمی شود; مانند مربی اطفال که از طرف پدر، یا مادر بر آنان گماشته می شود. زیرا به چنین کسی نمی گویند: رب الاطفال، ولی مربی اطفال گفته می شود، بنابراین مقصود از رب این است که خداوند متعال مربی و مدبر و مالک و سرپرست جمیع موجودات است.
5 - چون لفظ مبارک رب متضمن مالکیت مطلقه است از ابتدای وجود هر موجودی تا آخر آن، دلالت دارد، بر خالقیت و هم بر قیومیت و بهترین مثال برای فهماندن قیومیت خداوند، همان ارتباط هر بشری است با موجودات ذهنیه و تصورات نفسانیه خود که شرح آن از اقتضای این مقال خارج است.
6 - از لحاظ این که لفظ مبارک رب متضمن حقیقت تربیت می باشد، دلالت دارد بر این که خداوند متعال جمیع اجزای تمام عوالم هستی را به کمال لایق خود می رساند. زیرا حقیقت تربیت این است که مربی، آن چیز مورد تربیت خود را به آن مرتبه کمالی که در وجود آن نهفته و متمرکز می باشد برساند و این عنایت بالاترین عنایتی است که ممکن است از طرف واجب الوجود نسبت به ممکنات افاضه شود; و در قرآن کریم این حقیقت را در موارد دیگر به طور وضوح [بیان] می فرماید:
قوله تعالی: « و یؤت کل ذی فضل فضله » (هود (1) : 3) هر واجد امتیازی را به امتیاز خود می رساند. «الذی اعطی کل شی ء خلقه ثم هدی » (طه (20) : 50) آن خدایی که هر چیزی را آفریده پس از آن راهنمایی فرمود.
مهیمنی که به گل نکهت و به گل جان داد
به هر که هر چه سزا بود حکمتش، آن داد
بنابر آن چه گذشت کلمه رب دلالت دارد بر این که خداوند آفریدگار است و قیوم است و مربی می باشد.
7 - از لحاظ این که کلمه رب متضمن تربیت است، دلالت دارد بر این که جمیع موجودات چه به حسب ظاهر دارای حیات نباتی، یا حیوانی باشند یا نباشند، در حرکت و سیر می باشند و شایسته تربیت و ترقی از نقص به کمال هستند و همه به کمال مناسب خود می رسند. و شاید این همان حرکت جوهریه ای است که مرحوم صدر المتالهین در کتب خود اثبات نموده است.
8 - نظر به این که تربیت بر دو قسم است: تکوینی و تشریعی، و مفاد آیه شریفه این است که خداوند متعال به تمام معنی رب العالمین است و جمیع موجودات را به همه کمالاتی که در آن ها نهفته است می رساند; اشاره و ایمایی به بعثت رسل و انزال کتب دارد. برای این که تربیت انسان مسلما نیاز کامل دارد به قوانین و دستوراتی که او را برای زندگی عالی تری آماده سازد و روح پاک او را از آلودگی های ماده و ماده پرستی و بدخویی و خباثت برهاند و به عالم الوهیت نزدیک کند تا آن که صفت ابدیت و قیومیت به خود بگیرد، بلکه آیه شریفه متضمن جمیع شؤون تربیت تکوینی و تشریعی است که از آن جمله وجود امام و حافظین دستورات تربیتی می باشد.
9 - جمله مبارکه رب العالمین، انسان هوشمند را متوجه می کند به وجود نیروهایی در موجودات و به این که این نیروهای نهایی از مرتبه قوه به فعلیت می رسند و منشا آثار می شوند.
مثلا انسان می بیند که هسته ای درخت می شود، آن درخت بارور می گردد از تناول میوه های آن، انسان تغذیه می کند و برای پرورش هوش و استعداد خود استمداد می کند و در نتیجه هسته ناچیز، هوش و عقل می شود و به واسطه دارا بودن هوش، به عوالم علمی مادی و معنوی سیر می کند. تمام این مراتب از کلمه تربیت به ذهن انسان باهوش می رسد. برای این که حقیقت تربیت همین است که موجود ناچیز به مراحل کمال برسد، پس از آن خواه ناخواه آدمی متوجه می شود که چه کسی این نیرو را ظاهر می سازد و این قوه نهانی را به فعلیت می رساند. خود قوه که نمی تواند موجد فعلیت باشد، عوامل دیگر هم همه نیروهایی هستند که در عالم پراکنده می باشند، پس باید همان رب العالمین همواره با عنایت و قیومیت خود این نیروها را به صورت تحقق درآورد و به کمال مطلق برساند.
10 - کلمه عالمین به ظاهر مرادف با جهان ها است; یعنی جهان دنیا، جهان آخرت ; جهان ملائکه، جهان حیوان، جهان جماد، جهان انسان، و بنا بر آن که بیش تر مفسرین می گویند، جمیع انواع و اصناف موجودات را شامل می شود. و بعضی می گویند اختصاص به ذوی العقول دارد. ولی عدم اختصاص این کلمه، و شمول آن جمیع اصناف موجودات ممکنه را به صواب نزدیک تر است و این کلمه مبارکه از لحاظ آن که جمع است صراحت دارد در این که مالکیت و قیومیت حق تعالی منحصر به یک عالم [بالخصوص] نمی باشد و او است که مالک و مربی تمام عوالم مختلفه است.
11 - ممکن است جمع بودن کلمه مبارکه العالمین نیز اشاره باشد به عظمت حق تعالی از لحاظ این که به تنهایی و یگانگی و یکتایی، مربی عوالم بسیار می باشد، یعنی همان خدایی که عالم عقول و فرشتگان و پیغمبران را راهنمایی می کند و به عنایت رحمانیت و رحیمیت خود آنان را تربیت می نماید و به کمال شایسته ایشان می رساند، همین عنایت را بدون تفاوت به عالم حشرات یا جمادات دارد و آن ها را نیز به منتهای کمال شایسته خودشان می رساند، و جمیع اصناف مختلفه کاروان هستی با تباین و اختلافی که دارند همه مرتبط به حق متعال و تحت تربیت و قیومیت و مملوکیت او می باشد.
الرحمن الرحیم
شیخ طبرسی - رحمة الله علیه - در مجمع البیان می فرماید:
تکرار برای مبالغه و تاکید است. شیخ الطائفه طوسی رحمه الله نیز جز این که می فرماید: تفسیر این آیه مبارکه در ضمن تفسیر بسم الله الرحمن الرحیم گذشت، چیزی ندارد; در صورتی که هزار نکته باریک تر از مو اینجا است که به بعضی از آن اسرار اشاره می شود.
1 - تربیت و رسانیدن هر موجود قابل را به کمالی که در آن نهفته می باشد، بر دو قسم است:
قسم اول آن است که در مقابل آن، اجرتی دریافت شود یا آن که فایده ای به شخص مربی عاید گردد.
قسم دوم تربیتی است که از منبع رحمت سرچشمه می گیرد و مقرون به رحیمیت می باشد. آن هم رحمانیت و رحیمیت بی انتهای واجب الوجود مطلق، همین گونه که خداوند متعال تمام موجودات را به کمال شایسته خود به طور رایگان و بدون این که از این تربیت سودی ببرد و نفعی عاید او بشود می رساند.
اگر چه هر دو قسم از تربیت، شایستگی حمد و ثنا را دارد، ولی آن تربیتی که بیش تر شایسته حمد و ثنا می باشد، قسم دوم است. یعنی آن تربیتی که از روی رحمت و به طور رایگان و مقرون با رافت و عطوفت انجام گردد.
خلاصه این نکته ارزنده این است که: چنان به ذهن می رسد که تکرار صفت رحمانیت و رحیمیت برای تنبیه به علت و انگیزه حمد و ستایش باشد. و از این جا معلوم می شود که مهم ترین احسان و جمیلی که باید هر با وجدانی نزد آن خاضع باشد تربیتی است که بدون مزد و اجر بوده و در مقابل آن هیچ پاداشی نباشد و بنابراین در مقام کثرت و در محیط علل و اسباب هم باید مسلمان با وجدان از سه نوع مربی کمال تشکر را داشته باشد:
الف) پدر و مادر که فرزند را از ابتدای انعقاد نطفه باذن الله تعالی به کمال شایسته خود می رسانند تا آن که نطفه بی ارزش، جوانی برومند می شود و در مقابل این احسان هیچ پاداشی از کسی نمی خواهند و هر مقدار توانایی و نیرو دارند به داعی شفقت و مهربانی در طبق اخلاص نهاده و آن به آن بر طفل خود نثار می کنند تا این جوانه ناچیز درختی برومند گردد و به کمال مقدر و شایسته خود برسد. روی این اصل است که اسلام که دین فطرت و حقیقت و آیین انسانیت است، دستور فرموده است که فرزند از والدین خود تقدیر و تشکر کند. قرآن کریم در سوره اسراء آیه 22 و 23 می فرماید:
«وقضی ربک الاتعبدوا الا ایاه وبالوالدین احسانا اما یبلغن عندک الکبر احمدهما او کلاهما فلاتقل لهما اف ولاتنهرهما وقل لهما قولا کریما واخفض لهما جناح الذل من الرحمة و قل رب ارحمهما کما ربیانی صغیرا»
و در سوره لقمان آیه 13 می فرماید:
«و وصینا الانسان بوالدیه حملته امه وهنا علی وهن و فصاله فی عامین ان اشکرلی و لوالدیک الی المصیرو ان جاهداک علی ان تشرک بی مالیس لک به علم فلاتطعهما و صاحبهما فی الدنیا معروفا» .
خلاصه آن که: «خدا حکم فرموده است که پرستش غیر او را نکنید و به والدین نیکی نمایید. اگر یکی از آنان یا هر دو نزد تو به سن پیری رسیدند، تو ای فرزند کلمه ای که حاکی از ملالت و خستگی باشد به زبان نیاور و آنان را ناراحت مکن و گفتارت با آنان محترمانه باشد و از روی مهربانی در مقابل آنان تا حد خاکساری و مذلت فروتنی کن و برای آنان نزد خداوند منان دعا کن و بگو: خدایا پاداش تربیت آنان را به رحمت واسعه خود تدارک فرما»
«ما به انسان سفارش والدین را نمودیم، سفارش آن مادری را که در حال ناتوانی چند ماه بار فرزند خود را کشید و دو سال او را شیر داد، نمودیم و گفتیم: ای انسان تشکر و سپاسگزاری از خداوند و والدین خود بنما; برگشت تو، به طرف ما خواهد بود. آری اگر والدین تو اصرار کردند که ندانسته و نفهمیده مشرک بشوی از ایشان اطاعت مکن و شرک نیاور. ولی باز با چنین پدر و مادری نیز به طریق شایسته مصاحبت و معاشرت نما»
در کتاب شریف کافی حدیثی به سند معتبر از زکریابن ابراهیم نقل می کند که مفاد آن به فارسی به شرح زیر است:
زکریا می گوید: من قبلا نصرانی بودم و موفق و مشرف به دین اسلام شدم، و در سفر حج خدمت حضرت ابی عبدالله جعفر بن محمد - علیهما السلام - رسیدم. به آقا عرض کردم: که من مردی نصرانی بودم و اینک مسلمان شدم. ایشان فرمود: چه مزیتی در اسلام مشاهده کردی و به چه حجتی از دین خود دست برداشتی؟ گفتم: من مصداق گفتار خدای متعال هستم که می فرماید: «ما کنت تدری ما الکتاب ولا الایمان و لکن جعلناه نورا نهدی به من نشاء» (شوری (42) : 52)
تو نمی دانستی که کتاب چیست و نمی دانستی که ایمان چه می باشد ولی ما آن را نوری قرار دادیم که به آن راهنمایی می کنیم هر کس را که بخواهیم.
ظاهرا مقصودش این بود که خداوند متعال به قدرت کامله خود قلب مرا به نور اسلام منور فرمود.
صادق آل محمد صلی الله علیه وآله فرمود: محققا خدا تو را هدایت فرموده، پس از آن در باره او دعا نموده و سه مرتبه فرمود: بار الها! این مرد را هدایت کن، پس از آن فرمود: پسر عزیز! هر چه می خواهی از من بپرس. عرض کردم: پدر و مادر و خاندان من همه نصرانی هستند و (مادرم نابینا است) با آنان زندگی می کنم آیا این رویه صحیح است؟ فرمود: آنان گوشت خوک می خورند یا نه؟ عرض کردم: آنان به گوشت خوک دست نمی زنند. فرمود: زندگی با آنان اشکالی ندارد، ولی کاملا متوجه مادرت باش به او نیکی کن، و اگر حادثه مرگ برایش اتفاق افتاد خودت به تجهیز او قیام کن و به کس دیگر وامگذار و به کسی خبر مده که نزد من آمده ای. و تو باز مرا در (منی) خواهی دید. ان شاء الله.
زکریا می گوید: به منی رفتم دیدم که امام علیه السلام مانند معلم کودکان (با کمال رافت و رحمت و دقت و حوصله) به پرسش مردمان جواب می گوید. این مرتبه دوم تشرف من بود به حضور ایشان.
پس از آن به کوفه آمدم و مطابق سفارش امام علیه السلام بیش از پیش به مادر کورم مهربانی می کردم، خودم غذا به او می دادم و جانور بدنش را جستجو کرده و از او پرستاری می کردم.
یک روز مادرم گفت: هنگامی که نصرانی بودی به این خوبی و مهربانی نبودی. از موقعی که به دین جدید متدین شده ای و به سفر حج رفتی، می بینم دگرگون شده ای.
گفتم: مادر! مردی از فرزندان پیغمبر ما چنین دستوری به من داده است و من دستور آن مرد بزرگ را در باره شما مراعات می کنم.
مادرم گفت: این مرد خود پیغمبر است؟ گفتم: پیغمبر نیست، ولی فرزند پیغمبر است.
مادر پیر روشن ضمیر گفت: پسر عزیز! این مرد حتما پیغمبر است. برای این که این سنخ دستورات غیردستور انبیا و پیغمبران نمی تواند باشد.
گفتم: مادر! پیغمبری پس از پیغمبر ما نیست، و این بزرگوار پسر اوست.
کور با بصیرت گفت: پسر عزیزم! دین تو بهترین ادیان است. خلاصه ای از آن را به من گزارش بده تا من نیز مشرف به این دین مبارک شوم.
زکریا می گوید: دین اسلام را به او عرضه داشتم. و مقداری از احکام مبارک اسلام را به او یاد دام و او مسلمان شد. نمازظهر و عصر و مغرب و عشا را خواند. شب که شد عارضه کسالت به او روی کرد. گفت: پسر عزیز! دین اسلام را ثانیا به من یاد بده من هم برای بار دیگر خلاصه ای از آن را به او تعلیم نمودم.
مادر پیر نابینای با بصیرت، در دم آخر بار دیگر اعتراف (به عقاید حقه) نموده و از دار دنیا رحلت کرد. چون بامداد شد مسلمانان او را غسل دادند و من مطابق دستور مولی بر او نماز گزاردم و جسدش را درقبر نهادم.
این خبر شریف نمونه ای است از اهتمام اسلام به قدردانی از تربیت مادر اگر چه نصرانی باشد، و در عین حال متضمن کیفیت تربیت انبیا و اولیاء الهی است. شایسته است متکفلین تربیت معنوی یعنی علما و وعاظ از امثال این روایات سرمشق بگیرند، و مردم جهان را با حقایق اسلام آشنا نمایند تا در نتیجه خود به خود مردمان با انصاف به حقیقت و حقانیت این دین مقدس آسمانی متوجه شوند.
مربی دوم معلم است یعنی کسی که روان انسان را از حضیض حیوانیت ترقی می دهد و دست او را برای اولین قدم به سوی مرز انسانیت می گیرد.
در سفینة البحار، از شیخ ابی جمهور احسائی، حدیثی را با سند از حضرت رسول صلی الله علیه و آله نقل می کند که مفادش قریب به این مضمون است: هر کس علمی را به کسی بیاموزد، مالک آن شخص شده است. سؤال شد که: آیا مراد این است که معلم می تواند متعلم را بفروشد؟ فرمود: مقصود این است که حق فرمان به او دارد و باید شاگرد از استاد علمی خود اطاعت نماید.
انسان در صورتی از دانش آموختن بهره می برد و تربیت می شود که:
اولا آنچه می آموزد یک موضوع حقیقی بوده و با واقع تطبیق کند که به واسطه دانش آموختن حقیقتی را کشف نموده باشد.
و ثانیا کشف حقایق معلومه را نردبانی برای ترقی به عالم معنویات قرار دهد. در حقیقت باید هر مسئله ای را که می آموزد حقیقتی را به واسطه آن کشف نماید و قدمی به منبع حقایق نزدیک شود. اگر دانش آموختن دارای این دو شرط نباشد قدمی است به سوی جهان مادیت و حیوانیت و در بازار معنویات ارزشی ندارد.
مربی سوم طبقه انبیا و اولیا - علیهم السلام - می باشد. و این طبقه بالاترین حقوق را بر عالم بشریت دارند. زیرا آنان زندگانی دیگری برای افراد انسان به ارمغان آورده اند و روح ایمان را در انسان زنده می کنند و او را از فنای قطعی نجات می دهند، و راه عالم جاوید و سعادت دایمی را باز می کنند.
اگر تمام توجهات و ادراکات انسان در چهار چوبه دنیا محدود باشد و در این دائره کوچک دور بزند و روان خود را متصل به عالم ابدیت نکند، خواه ناخواه روان او هیچ گونه تناسب با عالم پهناور دیگری پیدا نمی کند و پس از آن که بدن شایستگی بقا را نداشت، قهرا در ظلمات و تاریکی های فراوان به سر می برد. قرآن کریم در سوره نور می فرماید: «او کظلمات فی بحر لجی یغشاه موج من فوقه موج من فوقه سحاب ظلمات بعضها فوق بعض اذا اخرج یده لم یکد یراها و من لم یجعل الله له نورا فماله من نور» (نور (24) : 40)
خلاصه آن که: « زندگانی کسی که دلش به نور ایمان روشن نباشد، در عالم آخرت مانند کسی است که در دریای عمیقی باشد و توده های فراوانی، از آب و پس از آن ابر، او را فرا گرفته و مانع از افاضه کوچک ترین پرتوی از خورشید گردد. و تاریکی فضای زندگی او به حدی باشد که حتی اعضای بدن خود را نبیند و کسی که از نورالهی محروم است هیچ نورانیتی ندارد»
به عبارت دیگر: با ابزار و وسایل مادی دنیایی کسی نمی تواند زندگانی عالم دیگر را فراهم نماید. مثلا کسی که در این عالم مهندس است و با قدرت فنی خود کارخانه معظمی را به کار می اندازد و به وسیله آن تحصیل مال و جاه می نماید و وسایل زندگانی خود را از خانه و اثاث و مرکب و غیره به طور دل خواه فراهم می کند، چون دست از این عالم شست و به عالم دیگری رهسپار شد، دیگر آن نیرو و آن کارخانه و آن خانه و اثاث وجود ندارد و نیازمندی های دیگری دارد که تمام آن ها وابسته به روح و خوی انسانیت می باشد.
ای برادر! تو همین اندیشه ای
مابقی خود استخوان و ریشه ای
گر گل است اندیشه تو، گلشنی
ور بود خاری، تو هیمه گلخنی!
بنابراین آدمی باید موقع مفارقت از این بدن، گلشنی باشد که گل های آن ابدیت داشته باشد و معلوم است ایجاد چنین گلشنی در باطن انسان به وسیله پیروی دستور انبیا - علیهم السلام - خواهد بود که از جانب خداوند دریافت نموده بدون توقع هیچ پاداش و مزدی به خلق تحویل داده اند.
غرض آن که: یکی از نکات تکرار صفت رحمانیت و رحیمیت بیان رحمت در مقام تربیت است و بیان این که خداوندی شایسته حمد و ستایش می باشد که تمام موجودات را مقرون به رحمت مراقبت می نماید و همه آنان را به هدف و کمال شایسته خود می رساند. و ضمنا به پیروان مکتب قرآن می آموزد که تربیت قرین رحمت شایسته تقدیر و تشکر و ستایش است و ما در این مقام به سه طایفه اشاره کردیم که این سه طائفه حق تربیت را بر بنی آدم دارند: اول پدر و مادر، دوم معلمین، سوم انبیا - علیهم السلام - و ثابت شد که عظمت حق انبیا; نسبت به آن دو طائفه دیگر، شایسته مقایسه نیست. برای این که انبیا - علیهم السلام - دروازه گلشن ابدیت را به روی بشر باز می کنند.
مربی کل
جمله ذرات زمین و آسمان
لشکر حقند پیدا و نهان
بنابراین تمام رحمت ها و تمام وسائل تربیت از طرف او است و تحت مراقبت او انجام می گیرد حتی خلق خوش و ملایمت معجزه آسای پیغمبران از ناحیه او و به خواست او است در قرآن به پیغمبر آخرالزمان می فرماید: «فبما رحمة من الله لنت لهم» (آل عمران (3) : 159) به وسیله یک نوع رحمتی از حق متعال خوی تو آرامش پیدا کرد و توانایی داری که با رافت و عطوفت با خلق خدا معاشرت نموده و وظیفه خود را انجام دهی »
خلاصه آن که چون رحمن و رحیم است، شایستگی دارد به نام او ابتداکنیم و تبرک جوییم و چون رحمن و رحیم است، شایستگی حمد و ستایش دارد. مقصود این نیست که اگر فرضا خداوند متعال دارای این صفت نبود شایستگی حمد و ستایش را نداشت زیرا کسی که رب العالمین می باشد و با قیومیت مطلقه متکفل تربیت و راهبری تمام ذرات موجودات و جمیع جهان ها و جهانیان باشد، البته شایسته حمد و ستایش است، اگر چه از این عمل بسیار بزرگ نفعی ببرد و طرفی ببندد، ولی اگر تمام ذرات و موجودات را فقط از روی صفت رحمانیت و رحیمیت تکفل نماید و همه آنان را به کمال شایسته و مناسب خود برساند بدون این که کوچک ترین سودی ببرد در این صورت بیش تر شایسته حمد و ستایش است.
نکته سوم) این است که شاید آیه شریفه «بسم الله » در مقام این است که به تلفظ به عنوان رحمانیت و رحیمیت حق متعال ابتداء و استمداد شود. و این آیه در مقام این است که در هنگام ستایش، توجه به حقیقت رحیمیت و رحمانیت به عمل آید.
توضیح آن که در دین مقدس اسلام در عین این که توجه به حقایق و تحصیل کمال نفس مورد توجه واقع شده است و هدف اساسی از ارسال رسل و انزال کتب آسمانی، همان کمال نفس و تحصیل دل سالم و پاک است، چنان چه می فرماید:
«یوم لاینفع مال ولابنون، الامن اتی الله بقلب سلیم » (شعراء (26) : 88)
در روایت وارد است که حضرت رسول اکرم و نبی محترم صلی الله علیه وآله می فرمود:
من هر روز هفتاد بار استغفار می کنم و علتی ذکر می فرمود که شرح آن شاید از این قرار باشد: به علت این که ارتباط قلب خود را با خداوند متعال حفظ کنم و پرده هایی را که خواه ناخواه از ارتباط با عالم ماده بر آن افکنده می شود، برافکنم.
در شرع مقدس اسلام گوشه ای از تظاهرات فردی که باید هر شخصی اذکاری را به زبان بیاورد و اعمالی را انجام دهد و هم چنین تظاهرات اجتماعی وارد شده است مانند: نماز جمعه و عید فطر و عید قربان که واجب است به جماعت خوانده شود با شرایط آن، و مانند: حج بیت الله الحرام که عده کثیری از مسلمین یکدیگر را ملاقات می نمایند و باهم به ذکر خداوند متعال مشغول می شوند.
بنابر این مقدمه می توان گفت: آیه شریفه بسم الله به حسب ظاهر نمونه ای از برنامه تظاهر و ذکر لفظی است، زیرا عنوان: نام خداوند رحمن و رحیم است.
و آیه شریفه مورد بحث و تفسیر، نمونه ای از توجه به حقیقت است زیرا، می فرماید: حمد و ستایش مختص خداوندی است که در حقیقت دارای رحیمیت و رحمانیت است.
نکته چهارم آن که جمله «الرحمن الرحیم » که در این قسمت از سوره مبارکه حمد است، مسبوق به جمله رب العالمین و پس از آن جمله مالک یوم الدین می باشد. یعنی: خداوند رحمن و رحیم، رب العالمین است و تربیت و قیومیت خود را با رحیمیت و رحمانیت رهبری می کند و همان خداوند رحمن و رحیم، مالک روز جزا هم هست و با صفت رحمانیت و رحیمیت متکفل پاداش و جزا خواهد بود.
و این نکته متضمن نویدی است که دلها را امیدوار و روشن می کند زیرا همه متوجه می شوند که در روز جزا سر و کار آنان با خداوندی است که مهیای افاضه رحمت به جمیع موجودات است به شرط آن که آنان برای کسب رحمت حق، آماده باشند.
ادامه دارد ...
منابع :
(تفسیرالقرآن الکریم), سید مصطفی خمینی, تصحیح و تحقیق محمد سجادی اصفهانی, ج225/1, وزارت ارشاد اسلامی.
تفسیر سوره مبارکه حمد : تالیف آیت الله حاج شیخ مرتضی حائری رحمه الله
شمه ای از خواص معجزه آسای سوره مبارک حمد در آینه روایات : سید خلیل - شاکری
ضربالمثلهای قرآنی: «فاتحه الکتاب» در فرهنگ عامیانه : سید محسن موسوی آملی
فصلنامه بشارت ، خرداد و تير 1384، شماره 47
علل الشرائع، صدوق ، ج 1
پایگاه حوزه
تفسیر نمونه ج1
التبیان فى تفسیر القرآن، ج 1
/ن