حكومت مغول در ايران

استيلاى قوم وحشى مغول ، بر سرزمين هاى اسلامى و شرق ، از مهم ترين وقايع تاريخ اين ممالك است و به قدرى بر سرنوشت سكنه ى سرزمين هاى مزبور تاثير گذارده كه شايد در تاريخ آنان مخصوصا در تاريخ ايران ، نمونه ى آن را نتوان يافت . محاربات و حملات چنگيز و جانشينان او در ايران را به طور كلى ، مى توان به سه مرحله تقسيم نمود:
دوشنبه، 11 مرداد 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
حكومت مغول در ايران
حكومت مغول در ايران
حكومت مغول در ايران

نویسنده : عزت الله نوذری




تاریخ اجتماعی ایران از آغاز تا مشروطیت ( قسمت بیست و سوم )

20 . حكومت مغول در ايران

استيلاى قوم وحشى مغول ، بر سرزمين هاى اسلامى و شرق ، از مهم ترين وقايع تاريخ اين ممالك است و به قدرى بر سرنوشت سكنه ى سرزمين هاى مزبور تاثير گذارده كه شايد در تاريخ آنان مخصوصا در تاريخ ايران ، نمونه ى آن را نتوان يافت .
محاربات و حملات چنگيز و جانشينان او در ايران را به طور كلى ، مى توان به سه مرحله تقسيم نمود:

1 مرحله اول :

مربوط به زمان حيات چنگيزخان و آغاز حملات او به ايران ، در عهد سلطان محمد و سلطان جلال الدين مى شود كه از سال 612 ه .ق . آغاز و تا سال 624 ه .ق . كه زمان فوت چنگيز و اواخر سلطنت جلال الدين خوارزمشاه در ايران است ، ادامه داشت (265).

2 - مرحله دوم :

بعد از زمان چنگيز و جانشين او، اكتاى قاآن (266) كه از سال 625 ه .ق . شروع و در سال 663 ه .ق . ختم مى شود، دوره اى است كه بر حسب وصيت خان مغول و تصويب قوريلتاى (267) مغولى ، اوكتاى قاآن ، مامور تصرف بقيه سرزمين هاى ايران و تعقيب سلطان جلال الدين مى شود، باز در اين زمانست كه منكوقاآن ، برادر كوچك تر خود هلاكو را مامور تسخير بغداد و برچيدن اساس خلافت عباسى ، و تسخير قلاع اسماعيليه ، مى نمايد.
حمدالله مستوفى ، در كتاب تاريخ گزيده درباره اين وقايع مى نويسد:
تولى خان بن چنگيز خان ، هلاكو به فرمان برادرش منكوقاآن ، به التماس ‍ قاضى شمس الدين احمد ماكى قزوينى جهت دفع ملاحده ، به ايران آمده و به جنگ ملاحده رفت و قلاع ايشان قلع كرد و خود شاه ، پادشاه اسماعيليان ، از قلعه ميمون دز، به خدمت آمد هلاكو او را به حضرت منكوقاآن فرستاد و در راه ، فرمان رسيد و او را به دوزخ رسانيدند پس ، هلاكوخان عازم استخلاص بغداد شد. در ولايت كردستان (قتلى عظيم كرد و به بغداد رفت و با مستعصم خليفه بغداد حرب كرد و بغداد را بگرفت و درو، قتل عام كرد. چنان كه هشتصد هزار آدمى كشته شد. بعد از اين ، به استخلاص ديگر بلاد عرب و خوزستان و ديار بكر مشغول شد و تمامت در حيطه ى تصرف ديوان آورد. پس به ملك شام رفت و رام كرد. در شهر دمشق ، خبر وفات منكوقاآن بدو رسيد، مراجعت نمود (268).

3 - مرحله سوم :

حكومت ايلخانان مغول در ايران و تجزيه حكومت آنان است ، كه مدت نود و پنج سال به طول انجاميد. در اين دوره ، ايلخانان كوشيدند تا نفوذ ايلى را، تابع حكومت ثابت شهرى نمايند.
پس از مرگ هلاكو (269)، دوره ايلخانان مغولى ايران ، با سلطنت اباقاخان - بزرگ ترين پسر هلاكوخان - آغاز مى شود. وزارت اين ايلخانان با خواجه محمد صاحب ديوان جوينى ، و برادرش عطاملك بوده است . از همين تاريخ است كه نفوذ سياسى و اجتماعى ايرانيان ، در بين مغولان پديدار و دواوين مغولان با اسلوب ايرانى اداره مى شود.
اشپولر در تاريخ مغول مى نويسد: ايخان در سال 663 ه .ق . وارد پايتخت شد و به تخت نشست ، شمس الدين جوينى ، همچنان وزير ممالك ماند و امور دولت و با همان قدرت سابق اداره كرد (270). پس از اباقا، سلطنت ايلخانى نصيب برادرش تگودار گرديد ولى وى به سال 683 ه . به دستور ارغون خان كشته شد و ارغوان ، به مقام ايلخانى رسيد (271). در زمان او، خواجه شمس الدين محمد، صاحب ديوان و كليه اعضاى خاندان جوينى به قتل رسيدند.
پس از ارغون ، گيخاتو مامور ايلخانى ايران گشت ، تا اين كه بعد از قتل او، ((بايدو به جاى گيخاتو نشست كه او هم به دست غازان خان در 694 ه . كشته شد. طولى نكشيد كه غازان خان روابط خود را با مركز اصلى مغولان قطع كرد و با حمايت ايرانيان و مسلمين به استقلال سلطنت نمود. او نيز، تمام مسووليت اداره امور كشورى را به وزيران و رجال كاردان و بصير ايرانى سپرد و بدين ترتيب ، حق اين است كه سال 694 هجرى را كه مصادف با انتخاب غازان خان به ايلخانى و بر تخت نشستن از اين تاريخ است كه بخش دوم سلطنت ايلخانان كه تحت عنوان ايلخانان مغولى ايران ناميده شده اند، در ايران شروع مى شود.
ايلخانان ، ده نفر مى باشند كه از 694 تا سال 756 هجرى سلطنت نموده اند، آخرين ايلخان مغولى مشهور اسلامى ايران ، ابو سعيد بهادر است .
پس از مرگ ابو سعيد، هشت تن ديگر، به نام ايلخانان مغولى ايران به مدت 20 سال بر ايران سلطنت نموده اند و از اين پس ، طولى نكشيد كه عوامل سقوط حكومت ايلخانان فراهم شده و در نتيجه ، حكومت هاى متعدد ديگرى در ايران جانشين ايلخانان شدند، كه مهم ترين آنان به شرح زير مى باشد:
1 - ايلكانيان در عراق و قسمت غربى ايران . 2 - آل مظفر در فارس . 3 - خاندان اينجو در حدود فارس و اطراف آن . 4 - چوپانيان در ناحيه آذربايجان حكومت هاى زير تا اواخر قرن هشتم دوام داشته ، بعدا دچار انقراض گرديدند (272). 5 - جلايريان در عراق عرب . 6 - دولت ايلخان طوغاى تيمور در خراسان غربى و گرگان كه توسط اميران طايفه جانى قربانى اداره مى شد. 7 - دولت ملوك كرت در هرات و خراسان شرقى و افغانستان . 8 - دولت ملك سيستان در حوزه رود هامون . 9 متصرفات اتابكان ، لر بزرگ و لر كوچك . 10 - در گيلان و مازندران ، دست كم ده اميرنشين مستقل بودند. 11 - دولت بحرى صاحبان هرمز. 12 - مرغيان در مازندران . 13 - آل كيا در گيلان .
هر يك از دولت هاى ياد شده ، متصرفات كوچك تر ملوك الطوايف و اميرنشين هاى جزء را مشتمل بود. از اين سازمان هاى بزرگ دولتى و محلى كه بگذريم ، بسيارى از اميران و مالكان خود و كلان نيز اعلام استقلال كرده كوشيدند تا با تصرف قلاع و شهرها و ولايات ، بر گستره قلمرو خويش ‍ بيافريند.
يادآورى اين نكته ى مهم واجب است كه انقراض سياسى دولت مغولى هلاكوئيان ، آخرين بازمانده آن - يعنى دولت ايلخانى طوغاى تيمورخان كه تا سال 1353 م . يا 754 ه . در گرگان باقى بود - موجب سقوط كامل سلطه ى مغولان در ايران و سرزمين هاى هم مرز آن نگشت . اعيان لشكرى و صحرانشين مغول و ترك در بسيارى از ناحيه ها، تسلط سياسى خويش را حفظ كردند.
قدرت ياساى چنگيزى و سنت هاى كشوردارى مغولان و اسلوب هاى سبعانه ى بهره كشى فئودالى ، نه تنها در ممالكى كه سلاله هاى مغولى نژاد بر آن ها حكومت مى كردند - مثل چوپانيان ، جلايريان ، طوغانى ، تيمور - محفوظ ماند، بلكه كم و بيش در كشورهايى كه قدرت در دست اعيان فئودال اسكان يافته ى ايرانى يا تاجيك قرار داشت - آل مظفر و ملوك كرت - نيز جارى بود. در اين سال ها بود كه بر اثر خروج و قيام مردم خراسان غربى ، شالوده ى دولت سربداران ريخته شد (273).

ديوان در زمان ايلخانان مغول

غلبه مغول بر ايران ، تغييرات بنيادى و پايدار در سازمان ادارى كشور به وجود نياورد، اما بى توجهى حكام مغول به امر اداره ى كشور، و ناتوانى ايلخانان نخستين در اصلاح اوضاع نابسامانى كه در سازمان ادارى مملكت پديد آمده بود، بحران را تشديد مى كرد. در اين دوره ، فساد و رشوه خوارى ، دستگاه ادارى را بيش از پيش فراگرفت ، علاوه بر اراضى ديوانى ، حتى مشاغل حكومتى و متصرفى ، و عاملى ولايات را به مقاطعه مى دادند. حكام و عاملان ديوانى ، انواع ستم به مردم روا مى داشتند و با تعدى و اختلاس ، مال و ثروت مى اندوختند. امراء و وزرا بسيار چيزها را به چند برابر قيمت واقعى ، براى ديوان مى خريدند چنين احوالى ، بدبينى عمومى را نسبت به شغل ديوانى تشديد مى كرد. مولف تاريخ حبيب السير در شرح حال شيخ ركن الدين علاء الدوله سمنانى ، از مشايخ آن دوره ، از قول حمدالله مستوفى صاحب تاريخ گزيده نقل كرده است كه :
اين ، ركن الدين ، در زمان ارغون خان ، عمل پيشه (عامل ديوان ) بود و پدرش در مرتبه وزارت ، بعد از آن ، نايب شد و در عبادت درجه ى عالى يافت ، و نيز حمدالله مستوفى خود در شرح حال جدش ابى نصر مى نويسد كه : او منصب استيفا داشت و در پيرى از اين شغل توبه كرد و به حج رفت (274). اما پس از يك مرحله نابسامانى ادارى ، كه در پى هجوم ويران ساز مغول ، به وجود آمده بود، سازمان ادارى كشور احياء گرديد و ديوان دوباره رونق پيشين را بازيافت و به عنوان مركز اهل قلم ، دبيران ، مديران ، صاحب مناصب كشورى تو به صورت پايگاه مهم ادارى كشور و كانون نفوذ و اعمال قدرت سياسى درآمد كه در عين حال وارث بنيادهاى ايرانى نيز بود.
ديوان به مفهوم امور مورد تصدى با نظارت دولت و نيز سازمان و تشكيلات ادارى و مراتب و مناصب ديوانى ، از جهت تنوع و تعدد در اين زمينه چنان توسعه يافت ، كه مى توان آن را نمونه اى از توسعه سريع و نسبتا عظيم دستگاه ادارى ، در شرايط تاريخى و اجتماعى خاص ، به شمار آورد.
اعطاى اين مناصب از اختيارات خاص سلطان بود حتى بعد از پادشاهى يافتن غازان خان كه اختيار مطلق در كارها به امير نوروز تفويض شد او از پادشاه تقاضا كرد:
اصحاب ديوان را مقيد فرمايد كه به هر شغلى و عملى ، كدام شخص ‍ موسوم باشد.
موضوع و نشان و علامات هر يك مقرر فرمايند (275).
به هر حال تقسيم بندى ديوان ، در اين دوره به شرح زير است :

1 - صاحب ديوان (وزير ممالك ):

وى ، معمولا عهده دار امور مالى دولت نيز بوده است اين طور به نظر مى رسد كه توجه و علاقه ، بالاترين صاحب منصب دولت ، متوجه اين قسمت بوده است ، اما بعضى اوقات ، اين دو مسووليت را از يكديگر مجزا كرده اند.
امورى چون اداره دولت - خاصه امور مالى - افزايش موجودى خزانه ، نظارت در امور املاك شخصى ، كوشش براى حفظ نظم و آرامش در مملكت ، اداره امور پست ، نظارت بر امور ساختمانى ، اداره اسناد رسمى ، شكايات در مورد اجحاف مالياتى و نيز در مورد زبان هايى كه پس از لشكركشى به بار مى آمد، به حضور او فرستاده مى شد. درآمد صاحب ديوان ، شايان توجه بوده است . در كنار صاحب ديوان ، ظاهرا مواقعى كه نظارت در كارهاى او ضرورى بود، شخصى به عنوان مشرف الممالك به كار گمارده مى شد (276).

2 - اشراف ممالك :

اشراف منصبى است كه مى توان آن را به نظارت و بازرسى در امور عمومى مملكت تعبير كرد. صاحب اين مقام را مشرف الممالك يا متصدى اشراف ديوان بزرگ مى خواندند او از طرف پادشاه اختيار نظارت و بررسى امور را مى يافت .

3 - نظارت ممالك :

ناظر ممالك ، نيز مانند مشرف الممالك ، عهده دار مراقبت در كليه امور مملكتى و از جمله در امور ماليه عمومى بود و در رفع و منع تعدى از مردم به طور موثر اقدام و نظارت مى كرد.

4 - الغ بتيكچى :

از اين منصب در منابع متعدد، نام برده شده است و متصدى آن را از اصحاب بزرگ و در رديف ناظر و مشرف الممالك شمرده اند؛ و يا، به نام هاى نظام الممالك (ملك ملوك الوزراء) نيز خوانده شده اند، وى ، به ضبط امور و اموال و وجوهات مى پرداخت و با شركت ديگر صاحب منصبان و ماموران ديوان در ازدياد عوايد خزانه و نصب عمال امين ، مراقبت مى نمايد و دفاتر جمع و خرج را زير نظر مى گيرد، تا بتواند درباره آن جواب گو باشد (277). و نيز كليه صاحبان مناصب در مركز و ولايات مى بايد، در همه امور ديوانى او را از جريان كارها و تفويض مشاغل و تعيين ماموران واقف سازند.

5 - مستوفى ممالك :

صاحب عالى ترين مقام مالى در ديوان بود كه ماليه يا به اصطلاح كارهاى دخل و خرج مملكت را مستقيما اداره و نظارت مى كرد، متصدى اين مقام توسط پادشاه معين مى شد.
مستوفى را با عناوينى چون ضابط ديوان ممالك ، حافظ مصالح ، حافظ قوانين و صاحب ديوان استيفاء نيز ناميده اند.

6 - دفتردارى ممالك :

ترتيب دفاتر مالى و ضبط حسابها، ابتدا با ديوان استيفا بود اما در دوره ى غازان خان ، با توسعه ى ماليه ى عمومى ، و نظمى كه در كارها به وجود آمد، دفتردارى ممالك در ديوان بزرگ ، اهميتى خاص ‍ پيدا كرد و صاحب اين شغل كه دفتردار ممالك ناميده مى شد، بعد از مستوفى الممالك ، عالى ترين مقام عالى ديوان به شمار مى آمد.

7 - قانون و يا سامشى و تعديل :

اين منصب از مشاغل معتبر در ديوان بزرگ بود، كه به طور كلى عبارت بوده است از ترتيب دفاتر مميزى و حساب ماليات ها.

8 - مستخرجى ولايات :

هندوشاه نخجوانى ، معنى استخراج را باز دانستن احوال متصرف ولايات تعريف نموده ، وظيفه مستخرج را رسيدگى به حساب ماليات ها و حقوق ديوانى ولايات و استرداد مبلغى كه متصرف ولايات احتمالا اضافه بر ماليات مقرر از موديان گرفته ، ياد كرده است .
مستخرج ، معمولا وقتى به ولايتى فرستاده مى شد، كه از زياده ستانى متصرف و حاكم آن جا، شكايت شده بود و او مى بايد در كار متصرف تحقق نمايد ناواجب از هر كس گرفته باشد، استرداد نموده و به مستحقان برسانند و او را معزول گرداند و به ديوان آورده

9 حكومت و متصرفى :

حاكم و متصرف ، براى اداره ى امور ناحيه ، به ولايتى معين مى شد و او عهده دار وصول مالى ديوان و نيز پرداخت برواتى بود، كه از ديوان بزرگ ، بر عهده آن ولايت صادر مى گرديد. نخجوانى ، اين شغل را بر حسب اختيارات و وظايف متعدد، چهار نوع مى شمارد:
الف - متصرفى ولايت به امانت كه وظيفه متصدى آن ، مراقبت در دخل و خرج و تعيين حقوق ديوانى مقرر، بر موديان و اخذ آن بود.
ب - حكومت و متصرفى به ضمان و مقاطعه : متصدى اين شغل ، به تدبير امور ولايت اهتمام مى نمود و حقوق ديوانى را وصول مى كرد و وجوه بروات صادر شده از ديوان بزرگ را از محل عوايد محلى مى پرداخت .
ج - متصرفى تمغاها: اين مقام ، عهده دار تمغا (ماليات ، تجارت ، كسب و پيشه ) بود و مى بايد در ضبط اموال تمغا و استيفاى حقوق از تجار اهتمام و عوايد آن را صرف پرداخت وجه بروات ديوان بزرگ نمايد.
د متصرفى ولايات مزروعى : چنين متصرفى ، در ولاياتى كه عوايد ديوانى آن جا، از ماليات بر محصول كشاورزى بود معين مى شد در اين خصوص ، وظايفى مشابه متصرفى تمغا بر عهده داشت ، با اين تفاوت كه متصرف ولايات مزروعى ، مسوول حصول مال و حقوق ديوانى متعلق به محصول زارعى بود.
عنوان حكومت و متصرفى براى منصب تصدى اداره ى شرعى (بيت المال ) نيز به كار مى رفته است و اين متصرف را (حاكم بيت المال ) و (متصرف بيت المال ) هم مى گفتند.

10 - منشى الممالك :

نخجوانى ، در دستور الكاتب ، در ذكر القاب و ادعيه منشى الممالك ، او را (صاحب اعظم ، لسان الدوله ، القا آينه ، موتمن الحضرت الايلخانيه ، منشى الممالك الخاقانيه ) مى خواند و مى نويسد: وى كار زينت دربار و جاه و مقام ايلخانانند. علاوه بر كاتبان ، منشيان ، متصديان ديگرى هم در تهيه و صدور فرامين و مكتوبات ، دست داشتند مانند: آلچيان و تمغاچيان صحه و امضاى فرمان ها و هم چنين كسانى كه تاريخ مكتوبات را مى نوشتند.

11 - قاضى القضات :

منصب قاضى القضاتى ، پيش از دوره ى مغول و از جمله در عهد سلجوقيان ، نيز وجود داشته است . محضر قاضى و محل محكمه ى شرع را دارالقضات ، و مقر قاضى القضات را ديوان قضاء ممالك مى گفتند.
خواجه رشيد الدين فضل الله ، را ديوان قضاء ممالك مى گفتند.
خواجه رشيد الدين فضل الله ، در كتاب آيين كشوردارى ، چنين مى نويسد:
وى به استماع مرافعات و فصل مخاصمات و كتب مسجلات و توقيعات و تعيين نواب و ترتيب كتاب و مورخان جهت حج و وثايق و قبالات و عقود و مناكحات و قسمت موارث و تركات و محافظت بيت المال و اموال ايتام و سفها و ساير لوازم و لواحق و حرام ، بين حق و باطل سعى كند و در رفع مرافعات و قطع منازعات بين متداعبين ، مساوات را رعايت نمايد. بر اين اقرار، رسيدگى زوحكم در مورد كليه دعاوى شرعى و صدور اسناد معاملات و عقود و امور مربوط به اراث ، حفظ اموال بيت المال و ساير امور حسبى ، در صلاحيت قضات بوده است . هم چنين نظارت بر موقوفات جزء وظايف اصلى قاضى القضات بود (278).
قضات ولايات ، شهرها و نواحى مملكت از طرف قاضى القضات معين مى شدند. در ديوان قضا (دارالقضا)، مامورانى خدمت مى كردند كه آنان را كاتب مورخ اسناد و قباله ها، امين دارالقضا يا امين حكم ، مدير و وكيل مى ناميدند.
در دوره ى غازان خان به قضات نيز اقطاعاتى داده شده و شماره ى قضات زميندار تا حدى فزونى گرفت در نتيجه ى اين احوال ، اشتراك منافع قضات و مالكان ، افزايش يافت پيش از اين ، قضات ميان مردم عادى از يك طرف و طبقه ممتاز و عمال كشورى و لشكرى از طرف ديگر، طبقه متوسطى را تشكيل مى دادند و براى مردم عادى در حكم مراجع نسبتا بى طرف و عادى بودند، لذا، داورى نزد آنان مى بردند اما همين كه منافع قضات ، با طبقه ى زميندار يكى شد، آنان ديگر بى طرف نماندند (279).
غير از محاكم عمومى يا محاكم شرعى ، كه در آن جا، قضات نسبت به دعاوى مردم طبق احكام شرع و موازين اسلامى ، رسيدگى و حكم صادر مى كردند، محاكم ديگرى هم وجود داشت كه به لحاظ وضع (280) اصحاب دعوى ، يا مبناى رسيدگى و حكم يا ماهيت موضوع ، صلاحيت قضات در دعاوى خاصى را داشتند، و از اين رو، مى توان اين محاكم را به اصطلاح محاكم اختصاصى ناميده كه شامل مراجع زير بوده است :

الف - ديوان حكميت :

ديوان حكميت ، مقيد به رسيدگى و حكم بر مبناى احكام دينى و موازين اسلامى نبود، بلكه مى توانست بر اساس معدلت ، يا قواعد عرف و عادت ، دعاوى را قطع نمايد، كه خاصه در نيمه قرن هشتم هجرى بيش تر رواج داشت ؛ و اين رواج بيش تر به اين علت بود كه بر اثر تقويت نفوذهاى محلى و غلبه ى مجدد شيوه ى زندگى صحرانشينى ، اين نوع رسيدگى قضايى ، كه مطلوب طبع حكام محل و امراى ترك و مغول بود، در مقابل محاكم اسلامى ، حمايت موثر يافت .

ب - ديوان يارغو:

يارغو كلمه مغولى ، به معنى دعواى قضايى است و بنابراين ، دادرسى قضايى را نيز يارغو مى گفتند. اين ديوان به دعاوى ميان مغولان يا ميان آنان و غير مغولان و هم چنين به جرايمى كه جنبه سياسى داشت رسيدگى مى كرد.
آن لمبتون در كتاب تاريخ ميانه ايران مى نويسد:
يكى از قديمى ترين اشارات به يارغو، موردى است كه در روزگار سلطنت هولاكو، براى تاج الدين بن سلايا اردبيلى ، رخ داد. هلاكو در هنگام حمله به بغداد، ارقتونويان را براى تصرف قلعه اردبيل گسيل داشت تاج الدين با هدايا و پيشكش نزد او آمد و گفت كه به علامت اطاعت قلعه را تسليم خواهد كرد ولى نتوانست بار ديگر وارد قلعه شده كه اكراد را به تسليم قلعه وادارد. ارقتوت تاج الدين را به نزد هلاكو، كه به طرف بغداد رفته بود فرستاد يارغوئى عليه او تشكيل شد و مقصر اعلام گشت .
غازان خان پس از نبرد، يارغوئى را در اوجان برگزار كرد و امرايى را كه باعث شكست سپاهيان ايلخانى شده بودند به محاكمه كشيد (281).

ج - قضاوت امير اولوس (282):

امير اولوس ، ضمن ساير اختيارات خود، حق قضاوت هم داشت . وى در هفته دو روز به اتفاق وزرا و قضات و اعيان حوزه حكومتى خود به رسيدگى دعاوى و قضاوت مى پردازد و دعاوى را بر طبق قوانين شريعت و عدالت و انصاف و قواعد ياسا قطع مى نمايد، امير اولوس حق اجراى مجازت مقرر را نيز داشت .

مناصب شرعى

الف - حكومت و توليت اوقاف :

منصبى شرعى بود، كه در راس متوليان حاكم يا متصدى اوقاف ممالك قرار داشت ، وى از جانب خود نايبى به حكومت اوقاف هر ولايت و شهر معين مى كرد. بديهى است كه موقوفات داراى درآمدهاى بسيار بوده است و هر ساله ، يك دهم محصول موقوفات به رسم حق توليت و حكومت ، به حاكم و متولى اوقاف داده مى شد.

ب - نقيب النقابت سادات :

اين لقب خاص سادات است ، متصدى آن بايد كه در صحت انساب سادات ، مراقبت كند و مقررى و وظيفه اى را كه براى آنان معين شده است برقرار سازد.

ج - مدرسى :

شغل تدريس ، در حوزه هاى علوم دينى هم از جمله مناصب شرعى بود و آن مراتب مختلفى داشت كه بالاتر از همه مدرسى بود.

د - اعادت يا معيدى :

كه در تدريس و تعليم ، دستيار مدرس بود، مى بايد كه در امر تحصيل متعلمان ، مراقبت نمايد و نسبت به استعدادشان راهنمايى نمايد.

ه - فقاهت فقيه :

كه در مدرسه و حوزه علمى مقيم بود.

و - خطابت :

خطيب به تلاوت قرآن كريم و ذكر خطبه و حديث در مسجد جامع شهر مى پرداخت .

پی نوشت ها :

265- براى شناخت در شرح اين جنگ ها رجوع شود به كتاب چنگيز خان ، ص 153 165
266- چنگيزخان خود جانشين را معين كرد كه آن انتخاب اكتاى ، سومين پسرش بود و سه پسر ديگر چنگيز، جوحى ، جغتاى ، تولى بودند.
267- خان مغول در اين قبيل اردوها (ييلاقى - قشلاقى ) غالبا شاهزادگان و اقرباى خود را براى شور در امور مهمه ، مثل انتخاب رييس خاندان و اردوكشى هاى مهم به توسط فرستادگانى كه ايشان را ايچلى مى خواندند، احضار مى نمودند و به اين قبيل شوراها در زبان مغولى ، قوريلتاى مى گفتند.
تاريخ مغول ، ص 84. - و.
268- تاريخ گزيده ، ص 589
269- هلاكوخان ، در سال 663 ه .ق . در 48 سالگى به علت بيمارى صرع درگذشت تاريخ حبيب السير، ج 3، ص 73
270- خواندمير مى نويسد از آباقاخان دو پسر ماند، ارغون ، از فتمش خاتون و كيخاتو، از توقدان خاتون ، اين دو پسر هر دو به مرتبه سلطنت رسيدند.
271- تاريخ مغول در ايران ، ص 73
272- سلاجقه تا صفويه ، ص 193 - 194
273- نهضت سربداران خراسان ، ص 28
274- تاريخ حبيب السير، ج 3، ص 191.
275- آيين كشوردارى در عهد رشيد الدين فضل الله ، ص 196
276- تاريخ مغول در ايران ، ص 296
277- آيين كشوردارى در عهد رشيد الدين فضل الله ، ص 196 - 199
278- آيين كشوردارى در عهد رشيد الدين فضل الله ، ص 136 - 241
279- تاريخ مغول در ايران ، ص 355 به بعد.
280- تاريخ گزيده ، ص 607، هم چنين نگاه كنيد به كتاب تاريخ ميانه ايران ، ص 102 و 103
281- تاريخ ميانه ايران ، ص 98
282- مجموع فرزندان ، اقربا و كسانى را كه از تيره يك خان يا شاهزاده ى مغولى بود، اروع و طايفه و رعايا و مردم مطيع تحت امر او را، اولوس مى گفتند. تاريخ مغول ، ص 85 -. و.

ارسال مقاله توسط کاربر محترم سایت : sm1372




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط