سيماي شهر مدينه در آثار خاقاني (2)
نويسنده: ليلا مرندي*
حرمت مدينه :
در اهميّت شهر مدينه همين بس ، که شاعر خاک آن را اساس و منشا هشت باب جنت دانسته است .
حبذا خاک مدينه ، حبذا عين النبي
هر دو اصل چار جوي و هشت بستان آمده
(ديوان ، ص 372 )
خاک مدينه حرز و درمان دل خاقاني غم پرور است چرا که تن مبارک شفيع دو عالم در آن آرميده است . اين خاک و آب بنيان چهار جوي و هشت بستان بهشت است مدينه محور دين مصطفايي است چون که بنايش از همين شهر بنياد گرفته است و در واژه ي مدينه نيز اسماً و ذاتاً مي توان نقش و نشان دين را به حجت و برهان ديد .
در مدينه ي مصطفي دين مشخص دان و بس
و آنکه از دين در مدينه اصل و بنيان آمده
گر بجويي ور نويسي هم به اسم و هم به ذات
در مدينه نقش دين بيني به برهان آمده
( همان ، ص 372 )
نظير اين تعبير را در تحفه العراقين نيز بيان مي کند :
بنويس مدينه پس بخوانش
نه صورت دين بود ميانش
( تحفه العراقين ، ص 176 )
رزق و روزي فراوان در شهر مدينه نيز مورد توجه شاعر قرار گرفته و وي اين برکت و رزق و روزي را مديون پيامبر اکرم (ص) مي داند . او به خاطر ارادت خاصي که به پيامبر (ص) دارد به مدينه که به « مدينه النبي » مشهور است به ديده ي احترام مي نگرد و آن را داراي عظمت و شکوه والايي مي داند . تا آن حد که اساس مدينه را سد دنيا مي داند .
بنياد مدينه سد دنياست
حياها الله حيات جان هاست
چون ريزش روزي مسلمان
دخلش کم و برکتش فراوان
( همان ، ص 142 )
« مقدسي درباره ي اين شهر مي نويسد : « يثرب شهر پيامبر است ، و من همان را به سبب شهرهاي مهم پيرامونش و حومه اي که دارد ، ناحيت خواندم . کمتر از نيم مکه است ، بيشتر آن را باغ ها و نخلستان ها ، ديه ها فرا گرفته است ، اندکي کشتزار و آبي گوارا دارد » (2)
به خاطر حرمتي که اين شهر دارد گياهان و درختان آن نيز منشا برکت مي باشند . به گونه اي که نخلستانهايش اينگونه مورد توجه شاعر قرار گرفته است :
نخلش همه دست کشت جبرئيل
گشني ده نخل او سرافيل
تخمش به گلاب پروريده
آدم ز بهشتش آوريده
( همان ، ص 142 )
از نظر خاقاني حضرت آدم تخم اين نخل ها را که به گلاب پرورده شده از بهشت آورده ، و جبرئيل فرشته ي مقرب الهي آنها را کاشته اسرافيل هم آنها را بارور ساخته است .
نخلش به عمود صبح مانند
چون درع سحاب بند در بند
وان شاخ بر او ز جنبش دور
بشکافته طلع و نوشده نور
صبح است دريده بادبانش
خورشيد نموده از ميانش
( همان ، ص 142 )
و خرماي اين نخل ها را ماه بر طبق فلک نهاده است . و حورا صورت و تصوير اين نخل هاي مدينه را ديده و در بهشت از موم نخل ها ساخته است .
هر نخلي از آن سپهر بالا
هر خوشه چو خوشه ي ثريا
خرما که ز نخل هاش زاده
مه بر طبق فلک نهاده
بر صورت نخل هاش حورا
از موم ببسته نخل خرما
فهرست بلاد عالمش دان
خضراي سواد اعظمش خوان
( همان ، ص 143 )
شاعر به محض رسيدن به مدينه به سمت روضه ي نبوي مي رود او آن مکان را پيشگاه کبريايي ، استراحت گاه اصفيا ، محل فرود آمدن عرشيان ، مقصد ملايک و تربت رتبت افزاي احمدي و ... معرفي مي کند و به برآورده شدن حاجات در جوار آن اشاره دارد . بعد چون به بيت الشرف مدينه نزول افتاد ، به آستان بوس حضرت عليا ، و حظيره ي کبريا و معرّس پاکان و متنفس دردناکان و محط رحل قدسيان ، و مهبط فردوسيان ، مقصد ملائک معقّبات ، و مرصد اولئک عليهم عليه الصلوه و السلام که مقام حاجت رواست عالميان را ، رسيد ...
( منشات ، ص 54 )
وي بعد از شمردن اين همه فضايل و نيز توصيف و تعريف شهر مدينه بيان مي دارد که بهتر است جاه و مقام وي به بودن او در خاک عرب باشد .
گر چه حسان عجم را همه جا جاه دهند
جاهش آن به که به خاک عربش جا بينند
( ديوان ، 99 )
آري خاقاني شاعر بلند پايه ي شروان بر اين باور است که اگر بيماري گناه شکسته دل و زبونش کرد ، بايد به دارالشفاي احمدي قدم بگذارد و از جاندار و نشره ي شفاعتش بهره گيرد . همو رسيدن به بارگاه نبوي را مايه صيقل يافتن جان زنگ زده اش مي داند لذا به محض ورود به مدينه، عطر حريم نبوي او را چون آهن ربايي قوي به سوي خود مي کشد . و آنجاست که دلش از مشاهده ي عظمت و ابهت حريم سلطان دين و انبوه زائران عاشق روي بر خاک نهاده ، به وجد و جوش آمده و سپس با بياني از سر ارادت و هواخواهي به منظره سازي در حق اين روضه ي پاک که در « مسجد النبي » قرار دارد ، پرداخته است .
مسجد النبي :
از آنجايي که پيامبر گرامي اسلام خود در ساخت و بناي آن نقش داشت به همين جهت شريف ترين و والاترين مسجدي است که از نظر رتبه و مقام ديني بعد از مسجدالحرام داراي عزت و اعتبار خاص بوده است .
پيامبر درباره ي نماز خواندن در اين مسجد فرمود :
صلاه في مسجدي تعدل الف صلاه فيما سواه من المساجد الا المسجد الحرام (3)
« يک نماز در مسجد من ( ثوابش ) برابر با هزار نماز در ديگر مساجد است مگر مسجد الحرام »
« قسمتي از مسجد النبي که در ناحيه ي جنوب شرقي ( رو به سوي قبله ) مسجد قرار دارد ، و حد فاصل ميان منبر و قبر پيامبر است ، به نام « روضه ي مطهره » و « روضه شريفه » شناخته مي شود . اين قسمت فضيلت زيادي دارد » (4) چرا که در حديث رسول خدا (ص) به عنوان روضه اي بهشتي معرفي شده است :
« ما بين بيتي و منبري روضه من رياض الجنه و منبري علي ترعه من ترع الجنه » (5)
اين حديث مورد اتفاق شيعه و سني است . هر چند در تعريف محدوده ي روضه ، اختلافاتي ميان علما و محققان وجود دارد .
« برخي ، ديوار شرقي مسجد را که کنار قبر پيامبر (ص) است ، حد شرقي روضه دانسته اند ، اما در حد غربي تنها منبر را حد آن مي دانند و بدين ترتيب ، حدود روضه را به يک مثلثي ، محدود مي سازند که يک زاويه ي آن منبر و دو زاويه ي ديگر آن ديواره ي شرقي مسجد است ، اين در حالي است که برخي ديگر ، تمامي مسجد زمان پيامبر را روضه مي دانند » (6)
به احتمال زياد خاقاني نيز با اين گروه هم عقيده بوده و تمامي مسجد را روضه ناميده است چنان که در موارد زير مشاهده مي شود .
به سلام آمدگان حرم مصطفوي
ادخلوها به سلام از حرم آوا شنوند
النبي النبي آرند خلايق به زبان
امتي امتي از روضه ي غرا شنوند
( ديوان ، ص 103 )
البته در خصوص اين دو بيت لازم به ذکر است که خاقاني در اين تصوير سازي زيبا ، سربالين مصطفايي را چون بارگاهي تجسم مي کند نه از جنس بارگاه هاي اين جهاني که « بر درشان شديدان غلاظ گمارند تا دست رد بر سينه عزيزان نهد » بل همه عاشقان دلسوخته و طالبان نداي حق ، ميهمان اين بارگاهند چنان که از درون حرم « بانگ ادخلوها بسلام » گوش همه ي به سلام آمدگان را مي نوازد و آنها « النبي النبي » گويان وارد صحن نبوي مي شوند و نداي امتي امتي از ميزبان ملکوتي خود مي شنوند .
بيت الشرف اختر سخا را
دارالکتب آيت وفا را
دهرش به جنان فرو نهاده
آن روضه ي جان درو نهاده
( تحفه العراقين ، ص 143 )
و چون اتفاق نزول افتاد به جوار حديقه ي عليا و حضرت کبريا ، معرس اصفيا و متنفس اوليا، محل رحل قدسيان و مهبط ، مهد فردوسيان ، روضه ي جنات فش نجات بخش نبوي که مقام حاجت رواست عالميان را ...
( منشات ، ص 235 )
در محدوده ي روضه ي مطهره ، سه مکان مقدس وجود دارد : « مرقد مطهر » رسول خدا (ص) ، « منبر » و « محراب » و يکي از بهترين نقاط مسجد ، مدفن رسول خدا (ص) است . پيامبري که محبوب خدا و خلق بوده و ميراث گران بهاي اسلام ، حاصل تلاش بيست و سه ساله ي اوست ...
پيامبري که محبوب شاعر بلند آوازه شروان بوده است وي را به پاس داشت حرمت در آستانه ي کعبه ، دل و جان را تصيفه کرده است و با ضمير صافي به نعت او مي پردازد .
بر آستان کعبه ي مصفا کنم ضمير
زو نعت مصطفاي مزکّي بر آورم
( ديوان ، ص 247 )
وي رسول اکرم را مقدمه و سرآغاز عالم هستي و سرور پيامبران مي داند که از برکت خدمت به او و زيارت مرقد مطهرش امکان رسيدن به آرزوها برايش ميسر مي شود .
ديباچه ي سراچه ي کل خواجه ي رسل
کز خدمتش مراد مهنّا برآورم
( همان )
دست يافتن به آرامش روحي و رواني براي خاقاني فقط در سايه ي اعتکاف در خلوتسراي محمدي مقدور است و در آن مکان است که دلش به بهشت عروج مي کند .
در بارگاه صاحب معراج هر زمان
معراج دل به جنت ماوي بر آورم
( ديوان ، ص 247 )
در سايه ي چنين اعتقادي است که شاعر بعد از تصفيه دل و جان خود در مکه و در نزد کعبه به مدينه مي رود و زيارت مرقد مطهر پيامبر را درک مي کند و بعد در ستايش آن مرقد معظم و تربت مکرم حضرت رسول (ص) اين چنين سخن مي گويد .
بيني حرم محمدي را
ديوان گه سرّ سرمدي را
او شمس و حظيره مغرب پاک
نه حجره ي خاص او نه افلاک ...
خاکش ز چهارم آسمان به
ذاتش ز مسيح جاودان به
آن از سبکي فلک نشين است
وين بهر کمال در زمين است...
( تحفه العراقين ، ص 144 )
بنابراين يکي از پهناترين عرصه هاي توصيف خاقاني در اين باب ، نعت مرقد اين خاصه ترين گوهر درياي راز است که جگر تفتيده اش را با آب اين آبشخور شفا مي بخشد و پرده خيالش را با رنگهاي ملکوتي اين مکان بهشت آسا پر نقش مي کند و با جانانه ترين احساسها ، زيباترين خيالها و شکوهمندترين واژه ها ، اين حظيره ي عليا را به تصوير مي کشد . البته در اين خصوص لازم به ذکر است که در شعر شاعران ديگر هم از قبيل سنايي ، نظامي عراقي ، و جامي نبوي به شکل بسيار زيبايي متجلي شده است و ايشان با معطر ساختن دل و جانشان با عطر اين بقعه مبارک و با ياد اين روضه دارالسلام ، صحن شعرشان را بدين سان عنبر آگين کرده اند .
طوف حرم تو سازد انجم
در گشتن چرخ پي کند گم
( نظامي )
خاک تو خود روضه ي جان منست
روضه ي تو جان و جهان منست
( نظامي )
آستان درش به روضه ي انس
بوده بستان روح روح القدس
( سنايي )
کي بود يارب دل از فکر دو عالم کرده صاف
گرد آن خرم حرم گردم خروشان در طواف
آرزوي جنت الماوي برون کردم ز دل
جنتم اين بس که بر خاک درت ماوا کنم
( جامي)
در مقام مقايسه و در کنار اين تصويرگري هاي بسيار زيباي شاعران که چند نمونه اي از آن در بالا ذکر شد ، منسوخ خيال و سخن خاقاني در اين گونه تصويرسازي و طرايف گري از تار و پود ديگري است . تصوير سازي ها و منظره آفريني هاي با شکوه و زيبا و در عين حال استفاده از ترکيبات و استعارات دلنشين ادبي ، سبب خلق تابلوهاي بسيار زيبا و پر عظمتي شده اند چنان که گويي اين فضاي لامکاني ، بهشت گمشده خاقاني است که در و ديوارش ياد يار را در خود نهفته و غبارش عطر آميز به بوي بهشتي است .
براي اثبات اين ادعا چند مورد از اين تصويرگري ها و تابلوسازي هاي زيبا ذکر مي شود . شاعر بلند پايه ي شروان عظمت آن آرام گاه شريف را در حدّي مي داند که در آنجا ملائک مقرب الهي از همه جا ، به هنگام پنج نماز ، صداي صور را مي شنوند . و در واقع وي صداي روضه ي نبوي را بمانند صور اسرافيل زنده کننده ي دل مرده مي داند .
از صرير در او چار ملايک به سه بعد
پنج هنگام دوم صور به يک جا شنوند
( ديوان ، ص 103 )
وي در ادامه مي گويد : « بر در آرامگاه سلطان دين ، صداي هراي ابلق چرخ ، که در حکم مرکب آماده ي آن حضرت است به گوش مي رسد ، يعني چرخ ابلق اسب حاضر و آماده ي بر درگاه است » (7)
بر در مرقد سلطان هدي ز ابلق چرخ
مرکب داشته را ناله ي هرا شنوند
خود جنيبت به درش داشته بينند بُراق
کز صهيلش نفس روح معلا شنوند
( همان ، ص 103 )
خاقاني در يک تشبيه بسيار زيبا و بي بديل ، مرقد شريف پيامبر را به وادي مقدس « طوي » تشبيه کرده که پيامبران گذشته چون حضرت موسي (ع) به زيارت آن آمده اند .
و حضرت موسي با مشاهده ي هيبت و عظمت اين بارگاه پر نور و مقدس نبوي ، از خود بي خود شده و نعلين خود را گم کرده است و براي تجلي نور الهي در حال گفتن « اَرني » است .
شاعر در حين تصوير زيبايي که بدين گونه از حضور حضرت موسي (ع) در آرام گاه نبوي ترسيم مي کند صداي حضرت « خضر » را هم مي شنود که براي پيدا کردن نعلين گم شده ي حضرت موسي سوره ي « الضحي » را مي خواند .
موسي ايستاده و گم کرده زد هشت نعلين
ارني گفتنش از بهر تجلا شنوند
بهر وا يافتن گم شده نعلين کليم
والضحي خواند خضر از در طاها شنوند
( ديوان ، ص 103 )
در ابيات فوق « نعلين موسي » اشاره است به آيه ي شريفه : « اني انا ربک فاخلع نعليک انک بالواد المقدس طوي » (8) من پروردگار تو هستم ، پاي افزارت را بيرون کن که اينک در وادي مقدس طوي هستي »
« ارني » هم ماخوذ است از : « ولما جاء موسي لميقاتنا و کلمه ربه قال رب ارني انظر اليک قال لن تراني » (9) « والضحي ، هم سوره ي الضحي (93) است که مجموعاً 11 آيه است و در آيات 6 ـ 7 ـ 8 و آن سه بار فعل « وجد » و « يجد » به کار رفته و اين آيات را براي يافتن چيز گم شده مي خوانند .
پي نوشتها:
*کارشناس ارشد ادبيات فارسي عضو باشگاه واحد خوي
1 ـ همان ، ص 62
2ـ مقدسي ، ابوعبدالله محمد بن احمد ، احسن التقاسيم في معرفه الاقاليم ، ترجمه ي دکتر منزوي ، شرکت مولفان و مترجمان ايران ، تهران ، چاپ اول ، 8361 ، ج 1 ، صص 115 ـ 116
3ـ کليني ، ثقه الاسلام محمد بن يعقوب ، الکافي ، تصحيح علي اکبر غفاري ، دارالکتب الاسلاميه ، چاپ دوم ، تهران ، 1389 هـ ق . 556/4
4 ـ جعفريان ، رسول ، آثار اسلامي مکه و مدينه ، نشر مشعر ، چاپ دوم ، تهران ، 1382 ، ص 215
5 ـ کافي ، 544/4
6 ـ آثار اسلامي مکه و مدينه ، ص 216
7 ـ معدن کن ، معصومه ، بزم ديرينه عروس ، مرکز نشر دانشگاهي ، تهرانريا ، 1378 ؛ ص 288
8 ـ 12 ـ طه / 20
9 ـ 143 اعراف / 7
منبع:نشريه پايگاه نور شماره 10
ادامه دارد...
/ج