روزه داران نمونه(3) ابوحمزه ثمالي
نويسنده: مريم اسماعيلي (آرام)
نام ابوحمزه ثمالي، ياد آور دعاي گران قدر ابوحمزه ثمالي در سحرهاي ماه مبارک رمضان است؛ دعايي که سرشار از مضامين عالي و اظهار نهايت بندگي و خشوع انسان در برابر پروردگار است. اين دعا را ابوحمزه ثمالي، از سيد ساجدين و سرور عابدان، امام زين العابدين (ع) نقل کرده است. به همين مناسبت، در اين شماره بر آن شديم تا با اين شخصيت بزرگوار بيشتر آشنا شويم.
وي را از اصحاب خاص امام سجاد(ع) شمرده اند، و بايد هم چنين باشد؛ چرا که امام با او انسي ويژه داشت. از محضر مبارک امام سجاد (ع) تفسير قرآن را آموخت و کتاب تفسير القرآن را نوشت. رساله الحقوق حضرت زين العابدين (ع) نيز از او روايت شده است. (1)
امام صادق (ع) درباره مقام او فرموده است: « ابوحمزه در زمان خودش، مانند سلمان در زمان خودش بود»(2)
ابوحمزه مي گويد: روزي در قبرستان بقيع بودم که شخصي آمد و گفت: « اي ابوحمزه مولاي خود را اجابت کن». بي درنگ از جا برخاستم و بي معطلي به دنبال آن شخص به راه افتادم و به محضر امام رسيدم . متوجه شدم که امام صادق (ع) منتظر من است. حضرت وقتي مرا ديد لبخندي زد و فرمود: « اي اباحمزه ما وقتي تو را مي بينيم آرامش مي يابيم.»(3)
امام رضا(ع) فرموده: ابوحمزه ثمالي در روزگار خودش مانند لقمان حکيم بود. او به چهار نفر از ما ائمه خدمت کرده است: علي بن حسين، محمد بن علي، جعفر بن محمد(ع) و اندکي هم در عصر امامت امام موسي بن جعفر(ع) (4).
با امام باقر (ع) هم سفر شده بود. امام او را در کجاوه خود جا مي داد. لحظه هايي که در کنار امام بود، جزو بهترين لحظات عمرش بود. براي استراحت از کجاوه پياده شدند و بار شترها را بر زمين گذاردند.
امام باقر (ع) بعد از اندکي قدم زدن، نزد ابوحمزه آمد و با او دست داد. ابوحمزه با خوش حالي دست امام را فشرد و سپس با تعجب گفت: فدايت شوم! من الان در کجاوه با شما بودم، چطور دوباره با من دست مي دهيد؟!
امام با لبخندي زيبا به اين يار وفادار و عالم خود نگريست و فرمود: « مگر نمي داني که چون مؤمن گردشي کند و سپس با برادرش دست دهد، خداوند به آنها توجه مي کند و پيوسته به آنها رو مي کند و به گناهانشان خطاب مي کند: « از آنها فرو ريزيد!» اي ابوحمزه! بعد از اين فرمان، گناهان هر دو مانند برگ درختان فرو مي ريزد و آنها خالي از گناه، از همديگر جدا مي شوند».(5)
در اين هنگام، جابر بن عبدالله انصاري برخاست و عرض کرد: يا رسول الله! مگر فرزند تو، قائم غيبت خواهد داشت؟!
پيامبر (ص) فرمود: بلي، قسم به پروردگارم! مطمئناً خداوند، اهل ايمان را آزمايش خواهد کرد و در اين آزمايش، کفار هلاک خواهند شد! اي جابر، اين غيبت طولاني يکي از اسرار الهي است و از نظر بندگان خداوند، آن سر مخفي است. مبادا در اين امر شک کني؛ زيرا شک و ترديد درکارها و افعال پنهان وآشکار خداوند متعال، برابر با کفر است.(6)
ابوحمزه، پنج پسر صالح و عاشق اهل بيت تربيت کرد؛ نوح، منصور و حمزه به همراه زيد بن علي بن حسين (ع) برضد حکومت ستم پيشه امويان در کوفه قيام کردند و در حالي که بسياري بيعت خود شکستند و گريختند، آنها تا پايان جنگ دليرانه جنگيدند و به شهادت رسيدند.
دو فرزند ديگرش، علي و حسين، در زمان امام کاظم(ع) زيسته اند و از فقها و محدثين بزرگ شيعه اند که از امام هفتم و امام ديگر، حديث و روايت نقل کرده اند (7). ابوحمزه در طول عمر پربرکت خود، آثار متعددي به دوستداران فقه اهل بيت تقديم، و احاديث بسياري در زمينه تفسير، عرفان و احکام جامعه اسلامي از جمله آداب معاشرت، حقوق، اقتصاد، حج و اصول دين، از ائمه اطهار نقل کرده است.(8)
ابوحمزه افزون برمکتب چهار امام بزرگوار شيعه، از محضر بزرگان صحابه ودانشمندان نامي عصر خويش نيز بهره مند شد که از جمله آنها مي توان جابر بن عبدالله انصاري، عبدالله بن حسن، سعيد بن جبير وابوبصير را نام برد. ابوحمزه از آنان حديث و تفسير آموخته است.
نويسنده معجم رجال الحديث بيش از چهل تن را از شاگردان ابوحمزه معرفي مي کند که بعضي از آنها از ارکان شيعه وياران نزديک ائمه بوده اند.(9)
ابوبصير، يار ديرين و صميمي ابوحمزه، مي گويد: روزي نزد مولايم امام صادق(ع) رفتم. امام پرسيد: ابوحمزه ثمالي در چه حالي است؟
گفتم: وقتي از نزد او مي آمدم بيمار بود.
حضرت فرمود: وقتي برگشتي سلام مرا به او برسان.... به او خبر بده که در فلان ماه و فلان روز خواهد مرد.
عرض کردم: سوگند به خدا، او شيعه شماست وشما به او محبت داشته ايد.
فرمود: راست مي گويي؛ اما آن موقعيت و منزلتي که او نزد خداوند و ما دارد، برايش بهتر است.
پرسيدم : آيا شيعيان شما در روز قيامت با شما هستند؟
فرمود: آري، ولي به شرط اينکه از خدا بترسند و احترام پيامبر را در زندگي و اعمالشان نگاه دارند و از گناهان بپرهيزند. در اين صورت، شيعيان ما با ما هم رتبه و هم نشين خواهند بود.
چيزي نگذشت که ابوحمزه وفات کرد.(10)
/ن
وي را از اصحاب خاص امام سجاد(ع) شمرده اند، و بايد هم چنين باشد؛ چرا که امام با او انسي ويژه داشت. از محضر مبارک امام سجاد (ع) تفسير قرآن را آموخت و کتاب تفسير القرآن را نوشت. رساله الحقوق حضرت زين العابدين (ع) نيز از او روايت شده است. (1)
امام صادق (ع) درباره مقام او فرموده است: « ابوحمزه در زمان خودش، مانند سلمان در زمان خودش بود»(2)
ابوحمزه مي گويد: روزي در قبرستان بقيع بودم که شخصي آمد و گفت: « اي ابوحمزه مولاي خود را اجابت کن». بي درنگ از جا برخاستم و بي معطلي به دنبال آن شخص به راه افتادم و به محضر امام رسيدم . متوجه شدم که امام صادق (ع) منتظر من است. حضرت وقتي مرا ديد لبخندي زد و فرمود: « اي اباحمزه ما وقتي تو را مي بينيم آرامش مي يابيم.»(3)
امام رضا(ع) فرموده: ابوحمزه ثمالي در روزگار خودش مانند لقمان حکيم بود. او به چهار نفر از ما ائمه خدمت کرده است: علي بن حسين، محمد بن علي، جعفر بن محمد(ع) و اندکي هم در عصر امامت امام موسي بن جعفر(ع) (4).
با امام باقر (ع) هم سفر شده بود. امام او را در کجاوه خود جا مي داد. لحظه هايي که در کنار امام بود، جزو بهترين لحظات عمرش بود. براي استراحت از کجاوه پياده شدند و بار شترها را بر زمين گذاردند.
امام باقر (ع) بعد از اندکي قدم زدن، نزد ابوحمزه آمد و با او دست داد. ابوحمزه با خوش حالي دست امام را فشرد و سپس با تعجب گفت: فدايت شوم! من الان در کجاوه با شما بودم، چطور دوباره با من دست مي دهيد؟!
امام با لبخندي زيبا به اين يار وفادار و عالم خود نگريست و فرمود: « مگر نمي داني که چون مؤمن گردشي کند و سپس با برادرش دست دهد، خداوند به آنها توجه مي کند و پيوسته به آنها رو مي کند و به گناهانشان خطاب مي کند: « از آنها فرو ريزيد!» اي ابوحمزه! بعد از اين فرمان، گناهان هر دو مانند برگ درختان فرو مي ريزد و آنها خالي از گناه، از همديگر جدا مي شوند».(5)
حديثي از ابوحمزه ثمالي
در اين هنگام، جابر بن عبدالله انصاري برخاست و عرض کرد: يا رسول الله! مگر فرزند تو، قائم غيبت خواهد داشت؟!
پيامبر (ص) فرمود: بلي، قسم به پروردگارم! مطمئناً خداوند، اهل ايمان را آزمايش خواهد کرد و در اين آزمايش، کفار هلاک خواهند شد! اي جابر، اين غيبت طولاني يکي از اسرار الهي است و از نظر بندگان خداوند، آن سر مخفي است. مبادا در اين امر شک کني؛ زيرا شک و ترديد درکارها و افعال پنهان وآشکار خداوند متعال، برابر با کفر است.(6)
ابوحمزه، پنج پسر صالح و عاشق اهل بيت تربيت کرد؛ نوح، منصور و حمزه به همراه زيد بن علي بن حسين (ع) برضد حکومت ستم پيشه امويان در کوفه قيام کردند و در حالي که بسياري بيعت خود شکستند و گريختند، آنها تا پايان جنگ دليرانه جنگيدند و به شهادت رسيدند.
دو فرزند ديگرش، علي و حسين، در زمان امام کاظم(ع) زيسته اند و از فقها و محدثين بزرگ شيعه اند که از امام هفتم و امام ديگر، حديث و روايت نقل کرده اند (7). ابوحمزه در طول عمر پربرکت خود، آثار متعددي به دوستداران فقه اهل بيت تقديم، و احاديث بسياري در زمينه تفسير، عرفان و احکام جامعه اسلامي از جمله آداب معاشرت، حقوق، اقتصاد، حج و اصول دين، از ائمه اطهار نقل کرده است.(8)
ابوحمزه افزون برمکتب چهار امام بزرگوار شيعه، از محضر بزرگان صحابه ودانشمندان نامي عصر خويش نيز بهره مند شد که از جمله آنها مي توان جابر بن عبدالله انصاري، عبدالله بن حسن، سعيد بن جبير وابوبصير را نام برد. ابوحمزه از آنان حديث و تفسير آموخته است.
نويسنده معجم رجال الحديث بيش از چهل تن را از شاگردان ابوحمزه معرفي مي کند که بعضي از آنها از ارکان شيعه وياران نزديک ائمه بوده اند.(9)
ابوبصير، يار ديرين و صميمي ابوحمزه، مي گويد: روزي نزد مولايم امام صادق(ع) رفتم. امام پرسيد: ابوحمزه ثمالي در چه حالي است؟
گفتم: وقتي از نزد او مي آمدم بيمار بود.
حضرت فرمود: وقتي برگشتي سلام مرا به او برسان.... به او خبر بده که در فلان ماه و فلان روز خواهد مرد.
عرض کردم: سوگند به خدا، او شيعه شماست وشما به او محبت داشته ايد.
فرمود: راست مي گويي؛ اما آن موقعيت و منزلتي که او نزد خداوند و ما دارد، برايش بهتر است.
پرسيدم : آيا شيعيان شما در روز قيامت با شما هستند؟
فرمود: آري، ولي به شرط اينکه از خدا بترسند و احترام پيامبر را در زندگي و اعمالشان نگاه دارند و از گناهان بپرهيزند. در اين صورت، شيعيان ما با ما هم رتبه و هم نشين خواهند بود.
چيزي نگذشت که ابوحمزه وفات کرد.(10)
پي نوشت ها:
1. رجال نجاشي، ص 83.
2. سفينه البحار، ج2، ص 440، محمد تقي شوشتري، قاموس الرجال، ج2، ص447.
3. همان.
4. رجال کشي، ص 33؛ سيد محسن امين عاملي، اعيان الشيعه، ج4، ص9.
5. اصول کافي، ج2، ص180.
6. سليمان قندوزي، ينابيع الموده، ج3، ص 397.
7. اعيان الشيعه، ج4، ص10.
8. من لايحضر الفقيه، ج2، ص 459؛ قاموس الرجال، ج2، ص 444.
9. رجال نجاشي، ص 115.
10. سيد ابوالقاسم موسوي خويي، معجم رجال الحديث، ج4، ص292؛ رجال نجاشي، ص83.
/ن