سيره ي پيامبر (ص) به مثابه نماد حاکم ديني

جهان نوين برايند تحولات اساس يو بزرگ در انگيزه، انديشه، باورها و روش هاي زندگي و تعامل آدميان مي باشد. طبعاً تدبير چنين جهاني دشوار و نيازمند سبک و روش ويژه اي مي باشد، به طوري که در فقدان سبک، اداره ي چنين سپهري ناممکن و ناکارامد مي گردد.
پنجشنبه، 28 مرداد 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
سيره ي پيامبر (ص) به مثابه نماد حاکم ديني

 سيره ي پيامبر (ص) به مثابه نماد حاکم ديني
سيره ي پيامبر (ص) به مثابه نماد حاکم ديني


 

نويسنده : سيد حسين همايون مصباح




 

چکيده
 

جهان نوين برايند تحولات اساس يو بزرگ در انگيزه، انديشه، باورها و روش هاي زندگي و تعامل آدميان مي باشد. طبعاً تدبير چنين جهاني دشوار و نيازمند سبک و روش ويژه اي مي باشد، به طوري که در فقدان سبک، اداره ي چنين سپهري ناممکن و ناکارامد مي گردد.
در اين نوشتار با رويکرد به سبک تدبير جهان جديد، سيره ي پيامبر اسلام به مثابه حاکم ديني بازخواني و بازکاوي شده است. مقصود از سيره ها همانا سبک و روش مديريت و حاکميت حضرت در مقام حاکم و مدير جامعه مي باشد در اين زمينه مختصات و مؤلفه هاي ساختاري و کارکردي روش و سبک حضرت و نيز سازوکارها و لوازم هر يک تبيين گرديده است.
سه مختصه ي کليدي، سبک و روش حضرت را در مقام ياد شده مي سازد :
1- دانايي؛ 2- توانايي؛ 3- شنوايي. هر يک از مختصات فوق مؤلفه ها و سازو کارهاي خاص خود را دارند.
سازو کار و مؤلفه هاي دانايي عبارتند از خردورزي، مشورت و مشارکت، آزمون و تجربه، توزيع اطلاعات در جامعه و توسعه ي انساني .
مهم ترين عنصر و سازوکار توانايي با توجه به سياست و مديريت تغيير وضعيت موجود و توليد و توسعه الگوي جايگزين، همانا بهره وري در معناي گسترده ي آن مي باشد. مکانيزم چنين بهره وري متنوع است که عمده ترين آنها آموزش پيوسته، خلاقيت و نوآوري، قانون مندي رفتار، خودباوري برآمده از خودباوري، تنوع فعاليت، توسعه و تداوم فعاليت و گردش پيوسته ي نيروي انساني فعال، بارآوري فعاليت عمومي، ارزش افزوده و بارآوري عمليات تخصصي هستند.
شنوايي دو گونه است؛ يکي منفعل و ديگري فعال. شنوايي فعال، که بر ساخته ي مجموعه ي اقدامات و اجراي برنامه ها مي باشد، در سبک پيامبر حضور داشته و اعمال مي شود. حق مندي آدميان، مهرورزي و مدارا، که ساز و کارها و کارکرد هر يک به تفصيل آمده است، از مؤلفه هاي ساختاري و کارکردي شنوايي فعال به شمار مي روند. اين مختصات و ساز و کارها در سيره ي پيامبر به مثابه حاکم ديني بازيابي شده است.
واژگان کليدي : سبک و شيوه (سيره)، دانايي، توانايي، شنوايي فعال، حق مندي، مهرورزي، مدارا، جامعه، مديريت، حاکم.

مقدمه
 

بي شک در دنياي زندگي مي نماييم که تحول و تغيير فراگير، پيچيده و سريع، ساحات مختلف حيات انساني را در نورديده و بر آن تأثير داشته است.
تحولاتي که در ساحات گوناگون حيات آدميان فراز آمده است؛ از يک سوي انگيزه،
انديشه، روش و باورهاي متنوع و متکثري را زايانده است، و از سوي ديگر ارتباط و تعامل همه سويه ميان آنها را در گستره اي وسيع و در هم تنيده فراهم آورده است.
طبعاً تدبير اين وضعيت بسي متفاوت از اداره ي ايستارهاي گذشته و پيشين، به ويژه در حوزه ي سياست بوده و منطق، زبان، ابزار و سازو کارهاي خويش را مي طلبد. همين طور در شخص مدير و حاکم پيدايي پاره اي از ويژگي هاي ذهني، فکري و رفتاري را لازم مي سازد. البته با اين تفاوت که آن ويژگي ها نبايد همچون اوصاف فردي و خصوصي حاکم در آمده و تنها در دامنه ي شخصيت انفرادي او نمود داشته باشد، بلکه به فراسوي آن، يعني در لايه هاي مختلف تعاملات و مناسبات اجتماعي و به تعبير جامع تر در فراگرد مديريت سياسي - اجتماعي تجربه و اعمال گردد.
تصوير بالا و نيازمندي هاي آن اين واقعيت را به طور روشن باز مي گويد که تدبير جهان امروز در فقدان روش و سبک متناسب به آن، ناکارامد و شايد ميسور نبوده باشد. از اين روي، حاکمان و مديران جامعه ي امروزي ناگزير از گزينش، اعمال و توليد سبک و روش در فرايند مديريت جامعه هستند. تاجايي که اوصاف انفرادي شايسته ي آنها مادامي که سيرت و صورت سبک مديريتي پيدا ننمايند، به درد شخصيت سياسي - مديريتي آنها ( از آن حيث که چنين مسووليتي دارند) نمي خورند.
از آنجايي که نوشتار پيش روي در مورد سيره ي پيامبر (ص) در مقام حاکم ديني مي باشد، طبعاً معطوف به سبک و روش مديريتي ايشان بوده و در اين زمينه در پي تحليل و تبيين مؤلفه هاي کليدي سبک و روش حضرت (ص) در مقام حاکم ديني جامعه است.

مؤلفه هاي سبک و روش
 

چنان که گفته شد منظور از سيره ي پيامبر (ص) به مثابه حاکم ديني صرفاً اخلاق و
+144
رفتار انفرادي ايشان نيست، بلکه اوصاف و ويژگي هاي حضرت (ص) در سيرت و صورت سبک مديريتي در مقام حاکم ديني مطلوب مي باشد.
سبک و روش پيامبر اسلام (ص) در مقام حاکم ديني بر آمده و بر ساخته از دانايي، توانايي و شنوايي بوده است؛ البته با اين خصوصيت که آن سه همزمان و به طور همپوش عمل مي نمايند.

الف- دانايي
 

دانايي که از آن سخن مي رود و به ويژه در ساحت حکومت و مديريت جامعه همچون ساز و کار عمل مي کند، تنها در حد اطلاعات عمومي و يا آگاهي سطحي نيست، بلکه درک و فهم عميق و همه سويه در حوزه ي مسووليت و رسالت، به موازات حقايق و واقعيات محيط پيراموني و بيروني مي باشد.
بنابراين ساز و کار زايش و رويش دانايي را مي توان به گونه ي زير تبيين و تحليل کرد:
1- خرد ورزي ؛ اعتماد و احترام به خرد انساني و نيز کاربردش در حوزه هاي گوناگون زيستي از ارکان و عناثر پايه در توليد و توسعه ي دانايي است. روشن است فرد و جامعه اي که خرد را همچون منبع جوشان دانش و معرفت برنگيرد، و نيز به مثابه نيروي مولد و روشن گر در خويش نپروراند و بدان باور نداشته باشد، طبعاً دامنه اي از خرافات، جهل و تاريکي را مي گستراند، و اين وضعيت در فراگرد مديريت و حکومت پيامدهاي بس ويران گري را به همراه دارد ؛ چرا که سبب مي گردد تا منابع و سرمايه هاي مالي و انساني نابود شوند. در مقابل خرد ورزي عامل اصلي توليد ظرفيت، استعداد، سرمايه و منابع انساني و غير انساني و نيز استفاده ي پربازده آنها در راستاي رشد و پيشرفت همه جانبه ي جامعه ي بشري است. همچنين سد بلند و استواري فرا روي سياست استحمار فرهنگي و تمدني ملت ها فراهم مي آورد.
2- مشورت و مشارکت ؛ پيادار شدن دانايي در روش و سبک مدير و تدبير جامعه،
همانا هنگامي عملياتي مي گردد که اين سبک به فعال سازي و فعاليت آگاهانه ي عمومي بيانجامد. چون اين سياست از يک سو سبب مي گردد که خرد جمعي زايش يافته و تمامي عمليات آدم ها در حوزه ي عمومي و اجتماعي برآمده از آگاهي و دانايي باشد، و از سوي ديگر مشارکت همگاني و فعاليت جمعي را توسعه مي بخشد. روشن است در جامعه اي که دانايي تبديل به فرهنگ عمومي شده است و يا خواهد شد، روش تدبير و اداره ي آن ناگزير از اعتماد به دانايي و اعمال آن است. فراتر اين که دانايي در شمار مختصات ذاتي مدير و مديريت در مي آيد. بدين ترتيب مشورت و مشارکت در فراگرد تدبير دانايي محور جامعه حضور اساسي مي يابد.
3- تجربه و آزمون ؛ سبک مديريت دانايي محور جامعه نه تنها آغازش، بلکه مهم تر از آن توسعه و تداومش به شدت در گرو آزمون و تجربه است. دقيقاً آزمون برنامه ها، طرح ها، ارزش ها، باورها، شيوه ها، عوامل انساني و ... به رهبر و حاکم جامعه، دانايي و اعتماد به نفس نسبت به مسووليت و رسالت خودش، برآورده شدن خواست ها و نياز ها و ظرفيت مردم و جامعه، و عملياتي شدن اهداف و چشم اندازها مي بخشد، و دامنه ي روشن بيني و اقدامات روشن گرانه ي او را بسي فراخ و گسترده مي سازد. نکته ي کليدي در فرايند آزمون و تجربه همانا بهره وري منابع و عوامل و در مجموع تمامي عمليات و فعاليت هاي فرهنگ و تمدن ساز آدميان مي باشد. بنابراين رهبري که در پي بازسازي و يا نوسازي فرهنگ و تمدن ويژه اي است، ناگزير از کاربرد آزمون و تجربه به مثابه عنصر اصلي روانه ي تدبير دانايي محور جامعه مي باشد.
4- توزيع اطلاعات در جامعه؛ از پيامدهاي منطقي و هستي شناختي سبک مديريتي ياد شده همانا اين واقعيت است که اطلاعات درست و به موقع در ميان مردم در گردش قرار گيرد؛ طوري که همگان بتوانند با دسترسي به منابع اطلاعات، آگاهي هاي لازم را در امور مربوط به آنها به دست آورند. از اين روي، نهاد حاکميت، که بيشترين سيطره و مهم ترين اطلاعات را در اختيار دارد،
مؤظف به توزيع آن در جامعه مي باشد، زيرا در فقدان چنين توزيعي خردورزي، آزمون، مشورت و مشارکت، که از سازه هاي اصلي دانايي مي باشند، ناکارآمد مي گردند.
5- توسعه ي انساني؛ در سبک نام برده که دانايي از مختصات بنيادي آن مي باشد، توسعه ي انساني گوهر چنين روشي را مي سازد. در واقع چهار ساز و کار پيش گفته همه معطوف به اين مهم هستند، و توسعه ي انساني برايند آنها مي باشد. به تعبير گوياتر از مميزات اساسي رهبري و مديريت دانايي محور از گونه هاي ديگر رهبري همانا ارزش، کارکرد و اهميت توسعه ي انساني در اين سبک و روش تدبير مي باشد.
سيره و سبک پيامبر (ص) در مقام حاکم ديني، عنصر دانايي و زير مجموعه هاي آن را به گونه اي بازتابانده است. روشن است ديني که بنياد، ابزار و اهدافش بر پايه ي آموختن و آموزاندن، پرورش و پروراندن گذاشته شده است، نمي تواند سبکي جز سبک دانايي محور اعمال نمايد.
اندک تأمل در مفاد و محتواي پيمان ها، بيعت ها و اقطاع هاي پيامبر (ص) به روشني نشان از دورانديشي، شناخت دقيق از وضعيت رواني، اقتصادي، اعتقادي و جامعه شناختي مردم و جامعه ي آن روز خرد ورزي و خردمندانه بودن آنها دارند.
پيامبر (ص) يکي از عوامل عقب ماندگي، پسرفت و سنگواره شدن جامعه را همانا تدبير غير علمي، فرصت و ارزش ندادن به دانايان در فراگرد سامان دهي و مديريت جامعه مي داند؛ « و قد قال رسول الله (ص) : ما ولت امه امرها رجلا قط و فيهم من هو اعلم منه الا لم يزل امرهم يذهب سفالا حتي يرجعوا الي مله عبده العجل» (الهلالي، بي تا، 458).
در پيمان عقبه ي دوم يکي از مواد مورد تعهد، که بيت کنندگان با پيامبر (ص) بستند، اين بود که : «در سختي و آساني، خرسندي و ناخرسندي، و به هنگام برتري يافتن ديگران بر ما، گوش به فرمان باشيم و بر سر امر رهبري با آن کسي که
شايسته ي آن است به ستيز بر نخيزيم و در همه جا سخن حق بر زبان آوريم و در راه خدا از نکوهش هيچ نکوهش گري هراسي به دل راه ندهيم» (حميدالله ، 1377،90). در اين پيمان تأمين حقوق و دفاع از حق، تلاش منظم براي رسيدن به هدف بسيار فراگير(توحيد)، شايسته سالاري در رهبري جامعه منعکس شده است.
پيامبر (ص) در روانه ي بيعت ستاني در ميان مردم حاضر مي شود، با طيف هاي مختلف جامعه تماس مي گيرد، با آرامي و به شيوه ي منطقي مطالب و رسالت خويش را بر آنها ارائه مي کند و از آنها مي طلبد پيرامون چيزي که عرضه شده است بينديشند و در نهايت آزادي و آگاهي به داوري و گزينش بپردازند، و از اعمال عوامل زور و فشار بپرهيزند؛ همان طوري که شخص ايشان از آنها دوري نموده است (طبرسي، 1417، 133).
در جريان بيعت در عقبه ي سوم، جهت انسجام و کارآمدي ساماندهي اجتماعي، پيامبر (ص) پيشنهاد مي دهد تا مردم از ميان خود نمايندگاني را براي تدبير بهتر مسائل و نيازمندي هايشان برگزينند، تا از اين طريق خرد جمعي و مشارکت عمومي زايش و رويش گسترده و نهادينه شود. در کتاب عيون با سند امام رضا (ع) از پيامب راکرم (ص) روايت شده است که فرمود : « هر کسي از شما که در پي زدودن و گسستن همبستگي جامعه برآيد، حق و حقوق مردم را از بين برده و پايمال نمايد، رهبري و مديريت جامعه را به دور از مشورت انجام بدهد. چنين شخصي را بکشيد؛ همانا خداوند اجازه ي اين عمل را برايتان داده است» (صدوق، 1404 هـ، 67).
در اين فرمايش نهايت توجه، اعتماد و اعتبار به خردمندي و خرد ورزي آدميان، حقوق و فعال سازي جامعه رفته است. تاريخ اسلام نمونه هاي فراواني از مشورت پيامبر (ص) در مواقع حياتي براي تصميم گيري کارامد را گواهي مي دهد، مانند جنگ پدر، جنگ احد و خندق، جنگ طائف و داستان حديبيه و غيره، که در همه به گونه اي مشارکت دادن، فعال سازي، احترام و اعتماد به خرد جمعي
آدميان دنبال گرديده است.(1)
پيامبر (ص) هنگامي که عمرو بن حزم را والي يمن مي سازد، اعمال و فعاليت هايي را از شمار وظايف و مسووليت او بر مي شمرد که از جمله ي آنهاست توزيع اطلاعات فراگير و درست و آگاه سازي مردم نسبت به آنچه که خير و سعادتشان را فراهم مي آورد، و شر و ناگواري را از جامعه دور مي سازد : «وليخبر الناس بالذي لهم والذي عليهم» (حميدالله، 1377، 255). داستان فوت ابراهيم فرزند 18 ماهه ي حضرت (ص) يکي ديگر از اين گونه عملکردها را به نمايش مي گذارد. هنگامي که ابراهيم از دنيا مي رود، در همان روز خورشيد نيز گرفته مي شود. مردم مي گويند علت خورشيد گرفتگي مصيبتي است که بر پيامبر (ص) وارد شده است. پيامبر (ص) همين که چنين سخن و باوري را مي شنود بر آشفته شده و به سرعت مردم را در مسجد (که در آن روزگار به مثابه رسانه ي جمعي فراگير عمل مي نمود) فرا مي خواند و بر بالاي منبر رفته و خطاب به مردم مي فرمايد: اي مردم آگاه باشيد ! ماه و خورشيد دو آيت از آيات الهي هستند و به خاطر مردن کسي گرفته نمي شوند.
چنين موضع گيري پيامبر (ص) چند نکته را بازگو مي نمايد. از يک سو مبارزه با خرافات و جهل و ناداني مردم و از سوي ديگر تقويت و توسعه ي خردورزي و خردمند شدن مردم و جامعه، و از جانبي هم توزيع اطلاعات درست، واقعي و به موقع جهت آگاه سازي همگان و حمايت از مردم در مقابل استفاده جويان.
پيامبر گرامي اسلام (ص) تأکيد و توجه ويژه اي نسبت به دانش هايي داشت که کارکرد و بازده بيروني داشته و در واقع بهره وري فعاليت ها را توسعه و تضمين نمايد. از اين روي، دانش هايي را پر ارزش مي داند که در عمل به کار گرفته شود؛ «تعلموا بما شئتم ان تعلموا فلن ينفعکم الله بالعلم حتي تعلموا بما تعلمون» (پاينده، 1369، 231). طبعاً به کارگيري دانش هنگامي عملي مي شود که از يک سو صاحب علم انگيزه و ضرورتي براي آن داشته و احساس نمايد، و از سوي ديگر شرايط بيروني و ماهيت دروني دانش ظرفيت و قابليت به کارگيري و عملياتي شدن
را داشته باشد. آزمون پذيري و بهره وري، دو عنصر و عامل کليدي تأمين آن دو مهم مي باشد، زيرا تنها با آزمون پذيري است که هم ظرفيت اجرايي دانش ها و هم سطح و سقف بهره وري آن معلوم مي شود و توسعه مي يابد، يعني همان چيزي که در فرمايش بالا با زبان «نفع» از آن سخن رفته است. به اين ترتيب بر دانايي جامعه افزوده مي گردد، و به همين منظور است که اين همه در روش و سبک حکومتي - مديريتي پيامبر (ص) حضور پر رنگي دارد.

ب- توانايي
 

تدبير امور اجتماعي، اداره ي جامعه و در سطح بزرگ مديريت فرهنگ و تمدن کار بس دشوار و پر مسووليت مي باشد.
در شيوه و سبک مديريت، به ويژه در حوزه هاي عمومي و کلان، عمدتاً سه محرک چشم اندازي و هدفي، روانه ي تدبير را تحريک نموده و به تصوير در مي آورد:
1- سياست اصلي و کليدي در سبک و روش اداره ي جامعه، تنها حفظ وضعيت موجود است؛
2- چشم انداز گوهري در روانه ي مديريت، تنها تغيير و براندازي ايستار فعلي و موجود (سياسي، اجتماعي، حقوقي، اقتصادي، اعتقادي و ... ) مي باشد، بي آنکه جايگزيني در نظر گرفته شده و يا آماده ي عرضه بوده باشد؛
3- سبک و روش تدبير و مديريت جامعه معطوف به توليد وضعيت جديد، تداوم و توسعه ي آن مي باشد.
طبعاً هر يک ساز و کارهاي مخصوص به خود را مي طلبد و ويژگي هايي را در شخص حاکم و مدير لازم دارد. در واقع همين چشم اندازها، سبک هاي مديريتي خاصي را هم مي زايند و هم از يکدگير متمايز مي سازند. البته بيان مشروح همه ي مميزات آنها در اين مقام ميسور و لازم نيست. از اين روي، تنها به تحليل و بيان يکي از مهم ترين عناصر و ويژگي هاي سبک مدير و مديريت در
فراگرد تدبير معطوف به توليد و توسعه ي ايستار فرهنگي، سياسي و اعتقادي نوين مي پردازيم، که با روشن شدن آن بخشي مهمي از مميزات، معلوم و بازيابي مي گردد، اما پيش از انجام اين مهم لازم است تا توانايي را که در پي آن هستيم معرفي نماييم.
منظور از توانايي مجموعه ي عملکردهايي است که به وسيله ي آنها مي توان با هزينه هاي متناسب به محصولات مطلوب و به موقع دست يافت.
هر چند اين تعريف باردار واژه هاي اقتصادي است و ليکن محتوا و معناي آن دامنه اي بس گسترده داشته است که شامل بيشترين ساحات زندگي مي گردد، و دقيقاً همين معنا در اين جستار مطلوب و مقصود مي باشد.
اينک باز مي گرديم به بيان مهم ترين عنصر و عامل در سبک مديريت معطوف به توليد و توسعه ي وضعيت جديد که همانا بهره وري فعاليت مي باشد؛ البته بهره وري به معناي فراگير آن، که کليه ي فعاليت هاي آدميان را پوشش مي دهد. در اين تصوير بهره وري اين است که برون داد و محصول سيستم و دستگاه (سياسي، اجتماعي، اقتصادي، فرهنگي، قضايي و ... ) برتري هاي کمي و کيفي و نيز پايداري نسبت به ورودي ها و درون دادها داشته باشد.
بهره وري به اين معنا در دو سبک حاکميت و مديريت که در پي حفظ وضعيت موجود و صرفاً تغيير آن مي باشد ديده نمي شود، چون در اولي هيچ تغييري در ورودي ها در فراگرد عمليات تدبيري پديد نمي آيد و لازم نمي نمايد، براي اين که با پيدايي هر گونه تغييري در درون دادها و ورودي ها، وضعيت موجود به هم ريخته و حفظ نخواهد شد و در دومي اساساً وضعيت بعدي در برنامه نبوده، بلکه تنها تغيير و فروپاشي وضعيت حاضر است. به اين ترتيب عناصر و عوامل لازم بهره وري در هر دو مفقود مي باشد. با تحليل و تبيين بهره وري که از اين پس خواهد آمد، واقعيت نامبرده و مميزات آنها بيشتر روشن مي گردد.
ساز و کار و شاخصه هاي بهره وري فعاليت (به طور کوتاه) به گونه زير مي باشد :
1- آموزش پيوسته و فراگير، در جهان پيشرفته ي کنوني و با توجه به سير تکاملي
آتيه ي بشر، دانايي و آگاهي زير ساخت هر گونه تحول و تکامل، پيدايي و باروري نظم و ساخت هاي متنوع، معيار ارزش گذاري و داوري، عامل توليد و توسعه و بارآوري تمامي فعاليت هاي آدميان، ملاک و مبناي توزيع درآمدها و موقعيت هاي اجتماعي و ... مي باشد. از سوي ديگر زايش دانايي و تداوم کارکرد و جايگاهش در گرو آموزش پيوسته و فراگير است. به ويژه اين که پايداري برون داد (توسعه ي وضعيت جديد) که يکي از پايه ها و پيامدهاي ضروري و کارکردي فعاليت هاي بهره ورانه مي باشد، تنها به وسيله ي آموزش پيوسته تأمين و تضمين مي گردد.
2- خلاقيت و نوآوري؛ بدون شک به وجود آمدن و برآمدن وضعيت نوين و نيز برتر و بهتر شدن برون داد، محصول و بر ساخته ي روانه ي خلاقيت و نوآوري است، و در فقدان نوآوري برون داد و وضعيت جديد کارامدي و برتري خويش را فرا مي گذارد. به همين سبب يکي از عوامل و عناصر کليدي در بهره وري فعاليت آدميان همانا خلاقيت و نوآوري مي باشد.
3- قانون مندي رفتار نقش ارزشمند و تأثير گذار در بهره وري و بارآوري فعاليت آدميان دارد. چون بهره وري در چارچوب سيستم، زايش و رويش مي يابد. از سوي ديگر هر گونه عمليات و فعاليتي که در درون يک سيستم انجام مي پذيرد، بايد قانون مند و منظم بوده باشد. در غير آن فعاليت از بازده بازمانده و در نهايت به فروپاشي سيستم مي انجامد. بنابر اين بهره وري عمليات (فرهنگي، سياسي، اقتصادي، اجتماعي و ... ) در گرو قانون مندي رفتار انسان ها مي باشد.
4- خود باوري که از شمار عوامل بنيادي خودباروري و خويش فرماني آدميان است، از ساز و کارهاي رواني و فرهنگي بهره وري فعاليت محسوب مي شوند.
5- تنوع فعاليت و عمليات در درون يک جامعه .
6- توسعه و تداوم فعاليت هاي مولد .
7- گردش نيروي انساني فعال .
8- ارزش افزوده و بارآوري فعاليت عمومي.
9- ارزش افزوده و بارآوري عمليات تخصصي.
سبک و روش پيامبر اسلام (ص) در مقام حاکم و مدير جامعه به روشني توانايي و ساز و کار کليدي اش، يعني بهره وري را باز مي تاباند، که به گونه ي ذيل قابل بازگويي مي باشد.
اولاً در سوره ي مبارکه ي توبه ، آيه ي 128، مي خوانيم : « لقد جاء کم رسول من أنفسکم عزيز عليه ما عنتم حريص عليکم بالمومنين روف رحيم» (توبه، 128)؛ همانا رسولي از جنس شما براي هدايت مردم آمد که ناتواني، فقر و جهل، پريشاني و سرگرداني (ضرر و هلاکت) مردم برايش بسيار دشوار و ناگوار و تحمل ناپذير بوده و بر نجات شما از اين وضعيت بس حريص مي باشد و نسبت به مؤمنان مهربان است.
از سياق آيات قبل کاملاً پيداست که منظور از رسول، در اين آيه، پيامبر گرامي اسلام (ص) است. مطالب گوناگون به ويژه چند مطلب زير از اين آيه ي شريفه استنباط و فهميده مي شود.
1- پيامبري که براي اداره و هدايت بشر آمده است، مانند ديگران انسان مي باشد. فرشته نيست گرچه برتر از اوست، و غير انسان نيز نمي باشد. دليل و علت آن روشن است؛ چون قوانين، اهداف و روش هايي که پيامبر (ص) براي مديريت جامعه برگزيده متناسب با جامعه انساني بوده و از سوي آدميان آزمون پذير و عملياتي مي باشد.
2- اين پيامبر (ص) آمده است تا جامعه ي بشري را توان مند ساخته و در مقابل هر گونه آسيب وعامل نابودي آن را بيمه و مقاوم بسازد (حريص عليکم). در غير اين صورت ضرر و هلاکت از مردم دور نخواهد شد، و دشواري فقر و هلاکت بر رهبر شعاري بيش نخواهد بود. بدون ترديد ساحت رسول گرامي اسلام (ص) از وعده هاي دروغين و تظاهر به همدردي با مردم به دور مي باشد. پس توان مندي و رشد جامعه ي بشري و نيز زدودن عوامل نابود کننده حيات آدميان، از شمار رسالت الهي و از مختصات سبک رهبري و مديريتي ايشان مي باشد (عزيز عليه ماعنتم حريص عليکم).
از سوي ديگر همان طوري که ضرر و هلاکت مردم صورت هاي گوناگون مي تواند داشته باشد، طبعاً توان مندسازي آنها نيز چنين خواهد بود. بنابراين عوامل و عناصر متنوع در توان مندي سبک مديريت و اداره ي جامعه لازم و ضروري است، که از شمار مهم ترين آنها بهره وري و بارآوري مي باشد، که به گونه اي در آيه ي شريفه ي زير منعکس شده است و پيامبر (ص) را بدان سوي رهنمود داده است.
« انک لا تسمع الموتي و لا تسمع الصم الدعاء إذا ولوا مدبرين و ما أنت بهادي العثي عن ضلالتهم إن تسمع إلا من يؤمن بآياتنا فهم مسلمون» (روم، 52 و 52)؛ پس اي رسول ما اين مردم مرده را نتواني با سخن حق و درست شنوا کني و کران را که از آن رو مي گردانند به سوي آن فراخواني، و نيز مردم نابينا و بي بصيرتي که نمي خواهند آگاه بشوند، از گرداب گمراهي و تاريکي به شاه راه رشد و روشنايي هدايت و راهنمون گردي.
آري مردماني که ظرفيت شنيدن و باور نمودن سخن حق را دارند و در پي رشد مي باشند، مي تواني هدايت نموده و سخن را بگوش هوششان برساني.
در اين آيه ي شريفه از يک سو عوامل و عناصري بازگو شده است که هم اصل فعاليت و عدم فعاليت و هم ثمربخشي و بارآوري و نيز ناباروري آن وابسته به آنها ميباشد. مرده و مردگي نماد نا پويايي و عدم فعاليت کوري و کري نشانه ناباروري و ناکارامدي است.در مقابل، حيات برابر نشين پويايي و تحرک، بينايي و شنوايي علايم و عوامل بهره وري و بازدهي فعاليت و عمليات انسان مي باشد. چون سياق و زبان آيه مذمت مردگي، کوري و کري است طبعاً امور مقابل آنها که در بالا ياد شد، مورد حمايت و مطلوب دين مي باشد. در غير اين صورت کارآمدي اسلام در حوزه ي اهدافش نيز مورد ترديد قرار مي گيرد و همچنين رسالت پيامبر (ص) که در آيه ي پيشين بازگو شد و همانا توان مندي تدبير و تواناسازي مردم بود (عزيز عليه ما عنتم حريص عليکم) حيثيت بروني و
عملياتي پيدا نخواهد کرد. بنابراين آيه ي شريفه ي ياد شده به روشني به پيامبر (ص) رهنمود مي دهد که در روانه ي مديريت و اداره ي جامعه، ساز و کارهايي که بهره وري فعاليت را تأمين مي نمايند بايد توليد و اعمال گردد، و از عوامل باز دارنده ي اين مهم جلوگيري به عمل آورد.
گفته آمد که بهره وري فعاليت به آموزش پيوسته، قانون مندي رفتار، خود باوري و ... بر مي گردد. از اين رو قرآن کريم حضور اين عوامل را در سبک مديريتي پيامبر (ص) منعکس کرده است. در سوره ي يوسف مي خوانيم که الله متعال به رسول خود دستور مي دهد که به مردم بگويد سبک و روش او در اداره ي خدا محورانه ي جامعه، همانا بينايي و بصيرت مي باشد. روشن است که بصيرت (به ويژه در جامعه ي گسترده، پيچيده، پيشرفته و تغييرپذير) هنگامي پيدا مي شود و پايدار مي ماند که آموزش پيوسته نهادينه شده باشد ؛ « قل هذه سبيلي أدعوا إلي الله علي بصيره أنا و من اتبعني و سبحان الله و ما أنا من المشرکين» (يوسف، 108)؛ در سوره ي مبارکه ي شوري پروردگار عالم چند دستور به پيامبر (ص) در مقام فراخواني و تدبير مردم، مي دهد:
1- استقامت و پايداري، «واستقم»؛
2- پرهيز از رفتار تقليدي و نامنظم، «ولا تتبع أهواء هم»؛
3- باور به کتاب و قرآن، « امنت بما انزل الله » ؛
4- عدالت گستري، « لا عدل بينکم»؛
5- آزادي مسوولانه و اين که تصوير آينده با سيرت فعلي آدميان ترسيم مي شود، « لنا اعمالنا و لکم اعمالکم».
روشن است که پايداري برآمده از خود باوري و آزادي مسوولانه است که برايندش همان خودباروري مردم مي باشد. در فقدان خودباوري هرگز در جامعه استقامتي ديده نمي شود. همين طور پيامد و محصول رفتار منظم و عقلاني، باور به مرجع و معيار در عمل و رفتار (قرآن که همان مرجع و قانون است) و عدالت گستري، همانا قانون مندي رفتار و فعاليت مولد مي باشد.
به اين ترتيب در سبک حاکميت و مديريت حضرت سازه هاي بهره وري و توانايي حضور مي يابند. «فادع و استقم کما أمرت و لا تتبع أهواءهم و قل آمنت بما أنزل الله من کتاب و أمرت لأعدل بينکم الله ربنا و ربکم لنا أعمالنا و لکم أعمالکم» (شوري، 15).
برآوري و بازدهي فعاليت در گروه ارزيابي و سنجش دقيق شرايط، امکانات، محيط، قابليت ها، برنامه ريزي، آينده نگري و اقدام به موقع مي باشد. در غير اين صورت، حرکت نه به فعاليت مولد مي انجامد و نه فعال سازي عمومي را در پي دارد. چنين اصل و مکانيزم عقلاني - تجربي را پيامبر اعظم (ص) در دستور کار آدميان قرار مي دهد و مي فرمايد : « خذ الامر بالتدبير فان رأيت في عاقبته خيرا فأمض و ان خفت غيا فامسک» (پاينده، 1369، 301).
از سوي ديگر توسعه ي انساني، تنوع، مولد بودن و بارآوري فعاليت فردي و عمومي، خلاقيت و نوآوري به دو گونه پيش زمينه و عامل فرهنگي و اقتصادي گره خورده است. شادابي و امنيت روحي - رواني و اميد و اعتماد به آينده، از شمار محرک ها و انگيزه هاي بسيار قوي و ماندگار در پوياسازي پايدار جامعه مي باشند. همين طور فرصت و دست يابي همگان به عوامل و منابع حياتي- معيشتي و پرورش قابليت هاي آدميان در راستاي استفاده سالم و بهينه از آنها، از عوامل اقتصادي موارد ياد شده مي باشد.
در سبک و روش حاکميت و مديريت پيامبر اکرم (ص) دو عامل نامبرده به روشني اعمال گرديده است.
پيامبر (ص) کساني را که به اسلام مي گرويدند، نه تنها ملکيت آنها را بر دارايي ها و ثروتشان مي پذيرفت و تأمين مي نمود، بلکه اموال و منابع ديگري نيز در اختيارشان قرار مي داد. اقطاعات، که حضرت (ص) به ديگران ارائه مي داشت، در همين راستا تفسير پذير است. همين طور عمليات اقتصادي را مادامي که به گسترش فقر و نابرخورداري در جامعه نمي انجاميد، آزاد گذاشته و از آن حمايت مي نمود. اقدامات پي گيرانه در زدودن نابرخورداريي ها و توزيع
عادلانه ي فرصت، عوامل و منابع توليدي در ميان مردم انجام مي داد و در جهت توسعه ي انساني سرمايه گذاري مي کرد ( حميدالله، 1377، 176-190، 372-396، 223-226).
حضرت (ص) هنگامي که عمروبن حزم را به کارگزاري يمن گمارد، مجموعه اي از شرح وظايف برايش ترسيم و تعين نمود، که يکي از دستور العمل ها همانا تقويت و توليد شادابي و سرزندگي و نيز توسعه ي امنيت و اميد به آينده در ميان مردم بود؛ « و أن يبشر الناس بالخير و يأمرهم به و يبشرالناس بالجنه و بعملها» (حميدالله، 1377، 255).
به معاذ بن جبل، يکي ديگر از کارگزاران خويش، دستور داد که با مردم سخت نگيرد و خوش بيني را در آنها زنده نمايد. « يسرو لا تعسر و بشرو لا تنفر» (حميري، بي تا، 237). در اين دستورها واژگان « يبشر»، «يأمر»، «يسر» و «خير» دلالت روشن بر مقصود دارند. توجه و اعمال دو عامل و صفت ياد شده در سبک پيامبر (ص) به مثابه حاکم ديني، آن گاه که ايشان مختصات اسلام واقعي را معرفي مي کند، بهتر فهميده مي شود؛ « عبدالله بن عمر ان رجلاً سأل رسول الله (ص) اي الاسلام خير قال : تطعم الطعام و تقرأ الاسلام علي من عرفت و من لم تعرف» (حنبل، بي تا، 169-196). در اين فرمايش « عبارت من عرفت و من لم تعرف» جامعيت و انساني بودن اين روش را مي رساند.

ج- شنوايي
 

شنوايي را مي توان به دو صورت تصوير نمود :
1- شنوايي منفعل؛
2- شنوايي فعال.
شنوايي منفعل؛ توأم با اقدام نبوده و بيشتر در محدوده ي حالات رواني - عاطفي و تأثيرهاي برآمده از آن دو ايستا مي گردد. به همين جهت يا برون داد اجتماعي نداشته و يا بسيار ضعيف است.
شنوايي فعال، چنين شنوايي برابر با مجموعه اي از اعمال، اقدامات و اجراي سياست هاي کارگشا براي مردم در لايه هاي گوناگون جامعه مي باشد. از اين روي، برون داد اجتماعي آن در قالب نهادها، سازمان ها، ارزش ها و روش ها، قوانين و خدمات و ... در حوزه هاي مختلف زيستي نمود مي يابد. ناگفته نماند که در اين گونه، حيثيت عاطفي از بين نرفته است، بلکه تدبير عقلاني با بازدهي اجتماعي پيدا مي کند. آنچه که متناسب مقام حاکم و مدير است و همچون سازه اي اصيل در سبک و روش مديريت و حاکميت ضروري مي نمايد، همانا شنوايي فعال ( در معناي ياد شده ) مي باشد، و در سبک و روش پيامبر (ص) ، به مثابه حاکم ديني، بازنمود گسترده دارد.
ارکان بنيادي و پاره اي از لوازم کارکردي و ارزشي شنوايي فعال به شرح زير هستند :
حق مندي آدميان : هر گاه شنوايي حاکم و سبک مديريت، نه بر پايه ي حق مندي انسان، بلکه به تبع شرايط و تنگناهاي سياسي - اجتماعي همچون ابزار اقناع و ترفند قدرت به کار گرفته شود، و يا از روي لطف، بخشش و تفضل حاکم به مردم بوده باشد، در اين صورت، شنوايي را نمي توان از مختصات سبک و روش حاکميت و مديريت و سيره ي حاکم دانست، بلکه از شمار تاکتيک هاي مقطعي حاکم است، زيرا ماهيت سيره و مختصه ي سبک اين است که هم زايش و هم رويش سبک باشد؛ طوري که در فقدان آن، سبک از هم گسيخته مي شود و ماهيت و معناي ديگري مي يابد. به عکس، هر گاه شنوايي بر مبنا و برآمده از حق مندي آدميان بوده باشد، در اين صورت، از مولفه هاي توليدي، کارکردي و تداومي روش و سبک حاکم و مديريت مي باشد.
شنوايي بر آمده و بر ساخته از حق مند دانستن آدميان، کارکردهايي را براي سبک و روش حاکم و مديريت، نسبت به مردم و حکومت ترسيم و تعين مي کند.
نسبت به مردم :
1- حق آزادي مسولانه ي بيان، انديشه و اعتقاد ؛
2- حق به نقد کشيدن منطقي و مستدل رفتار و کردار مسوولين، کارگزاران و تمامي نهادها و افراد صاحب صلاحيت؛
3- حق مطالبه ي خواست ها؛
4- حق امنيت (فکري، اقتصادي، فرهنگي، اجتماعي، سياسي و اعتقادي)؛
5- حق انتخاب و عزل .
از اين مجموعه مي توان به عنوان حق مردم و جامعه بر حکومت ياد کرد.
نسبت به حکومت : حکومت وظيفه، تکليف و مسووليت دارد که :
1- سياست گذاري و اقدامات تأميني، حمايتي، نهادي، مالي، آموزشي و قضايي در راستاي تحقق عملي و عيني حقوق نامبرده مردم به عمل آورد؛
2- در صورت عدم توفيق و يا اقدام، تغيير سياست، روش و مسوولين دنبال گردد.
شنوايي در هر دو معنايش هنگامي جنبه ي عملياتي مي يابد که تعامل و ارتباط با مردم پيوسته، گسترده و از نزديک انجام بگيرد. در اين صورت است که در تجربيات مردم مشارکت اتفاق مي افتد. مسوولين همان که مردم لمس و تجربه نموده اند (محروميت، مظلوميت، خوشي و ناخوشي و ...) تجربه مي نمايند. از اين رو ديده مي شود که پيامبر اکرم (ص) با گروه ها، اصناف و طبقات مختلف جامعه پيوسته رابطه ي نزديک برقرار مي کند؛ در کنار فقرا نشسته و همچون آنها غذا مي خورد، لباس مي پوشد و زندگي مي کند. با اصاحب مزاح، شوخي و گفت گو مي نمايد. از بيماران در دورترين محله ها بازديد به عمل مي آورد. با کودکان بازي نموده و در مجلسشان مي نشيند و به حرف ها و خواست هاي آنها همچون خواست هاي بزرگان گوش فرا مي دهد و نيازهايشان را برآورده مي سازد. دعوت و مطالبه ي آزاد، بنده، کنيز و مستضعفين را يکسان پاسخ مي دهد (اليحصبي، 1409هـ، 121).
بر طبق وحي که به پيامبر (ص) مي شود، مردم را در مسجد جمع نموده و بر منبر بالا مي رود و با آنها سخن بسيار گفته و رهنمودهاي حياتي ارائه مي دهد. در
فراز مهمي از اين رهنمودها، وظايف و مسووليت هايي را براي کارگزاران و رهبران پس از خويش، نسبت به مردم و جامعه، تعيين و ترسيم مي کند که غالباً از گونه ي اقدامات مي باشد.
از شمار آنهاست :
1- مهرباني با همه ؛
2- بزرگداشت بزرگان و حمايت از ضعيفان؛
3- عالمان و دانايان را تکريم و به شکوه و عظمت شان بيفزا ؛
4- به مردم و جامعه آسيب و ضرر نرسان و از اين طريق آنها را ذليل و بي ارزش ننما؛
5- جامعه را فقير و نادار و نابرخوردار نساز، که اين امر مردم را به انکار و انحراف مي کشاند؛
6- در را به روي مردم مبند تا آنها به شما دسترسي نداشته باشند، که در اين صورت قدرت مندان و ستم پيشگان ضعفا را مي بلعند؛
7-مردم را با زور، وادار به حرکت، انتخاب و گزينش نکن، که در اين حالت جامعه ي ديني و امت من نابود مي شود؛ « اذکر الله الوالي من بعدي علي امتي الا يرحم علي جماعه المسلمين فاجل کبيرهم و رحم ضعيفهم و وقر عالمهم و لم يضر بهم فيذلهم و لم يفقرهم فيکفرهم و لم يغلق بابه دونهم فياکل قويهم ضعيفهم و لم يجبرهم في بعوثهم فيقطع نسل امتي ... » (الزنجاني، 1363، 299).
روشن است که چنين وظايف و مسووليت ها هنگامي عملياتي مي شوند که الزام قانوني، نهادي و اخلاقي وجود داشته باشد. پيدايي اين گونه الزام ها در گروه حق مند دانستن آدميان مي باشد، زيرا در فقدان حق مندي، چنين وظايفي يا پي گيري نمي شود و يا گاهي مطابق خواست سياسي قدرت پيشگان به صورت مقطعي و فرمايشي دنبال مي گردد، که برايندش پيش آمدن وضعيت هاي تخريبي است، که پيامبر اکرم (ص) در فرمايش و دستورالعمل پيشين از آنها بر حذر داشته است و، به عکس، مسوولين را براي توليد ايستارهاي سازنده مکلف نموده است.
اين ايستارهاي سازنده، مستلزم و يا برابر با همان حقوقي است که به عنوان لوازم و ارکان شنوايي فعال از آنها در اين نوشتار ياد نموديم.
پيامبر گرامي اسلام (ص) به اندازه ي حقوق آدميان را مهم مي شمرد که روش مديريت و سيره ي حاکم را معطوف به تأمين آن، سامان دهي مي کند؛ طوري که اگر حاکمي در جهت پايمال سازي حقوق انسان ها اقداماتي نمايد، تغيير چنين سياست و حاکمي را ضروري مي داند.
امام رضا (ع) از پيامبر (ص) روايت مي کند که حضرت فرمود: « من جائکم يريدان يفرق الجماعه و يغصب الامه امرها (امرها در زبان و فرهنگ ديني به معناي حق و حقوق مردم آمده است، به ويژه هنگامي که با واژه ي غصب همراه مي شود، يکي از مصاديق روشن و يا قدر متيقن آن مي باشد) و يتولي من غير مشوره فاقتلوه فان الله قد اذن ذلک» (صدوق، 1404هـ ، 62).
بر اين اساس است که حق مندي و تأمين حقوق آدميان را از شمار سيره هاي ماندگارش براي نسل هاي بعدي مي داند و در سخت ترين شرايط و اوضاع، اعمال سبک و روشي معطوف به تأمين حقوق آدميان را مي طلبد؛ « عبدالله بن مسعود قال : قال رسول الله (ص) انها ستکون بعدي أثره و امور تنکرونها. قالوا يا رسول الله (ص) کيف تأمر من ادرک منا ذلک. قال: تودون الحق الذي عليکم و تسألون الله الذي لکم» (حنبل، بي تا، 383-886 و 428-433).
مهرورزي: از عناصر و عواملي که شنوايي فعال بر آن تکيه دارد و در بستر آن به رويش اجرايي مي رسد، مهرورزي است. مهرورزي هنگامي که در جامعه عموميت يابد و از سوي مردم اعمال شود، به ويژه آن گاه که از مؤلفه هاي ساختاري و کارکردي حاکم و سبک حاکميت و مديريت به شمار آيد، کارکردها و ايستارهاي زير را توسعه بخشيده و به همراه دارد. که همگان در عملياتي شدن شنوايي فعال نقش کليدي دارند.
1) مهرورزي پيوند و تعامل آدميان را در عرصه هاي مختلف گسترده و پايدار مي سازد؛ چون از يک سو وجود چنين صفت و مختصه، دارنده ي آن را به
موجود و منبع پويا، زايش گر تبديل مي کند، و از سوي ديگر خوش بيني را نسبت به آدميان تقويت مي کند. طبعاً توأمان شدن اين دو، توزيع فراگير و مستمر داده هاي مهروزي را در مقياس بزرگ و عمومي تأمين مي نمايد.
2- قدرت نفوذ و جذب پيام و نيز تحقق طرح ها و برنامه ها را سرعت و وسعت بخشيده و ضريب اطمينان و اعتماد به آن را افزايش مي دهد.
3- آسيب پذيري و آفت زدگي مردم و مهم تر از همه، حاکم، سبک تدبير را کاهش مي دهد. به علاوه توان ترميم و بازسازي مديريت را افزايش مي بخشد.
4- تدبير و مديريت گذار، تثبيت و توليد در حوزه ي سياست، اقتصاد، فرهنگ و .... را بسي کارامد و پر توان مي سازد؛ چون سرمايه ي اجتماعي چنان کارآمدي، که همانا آرامش رواني و اعتماد همگاني، نيروي انساني فعال و مشارکت عمومي، خود گرداني مسوولانه و ثبات رفتاري مي باشد، را فراهم آورده و از حمايتش برخوردار مي گردد.
5- هر گونه تغييرات به صورت آرام، تدريجي، منطقي و عقلاني و کاملاً از مجاري قانوني انجام مي گيرد. طبعاً در چنين سبک و گزينه اي فرصت و ارزشي براي اعمال خشونت جهت رسيدن و دست يازي به مقاصد وجود ندارد، زيرا مهرورزي در زمانه و زمينه اي مي رويد که خرد، منطق و عاطفه ي سالم انساني همپوشانه فعاليت ها را حمايت و هدايت نمايد. روشن است که در چنين بستري نهال خشونت نمي رويد.
در قرآن کريم مي خوانيم : «فبما رحمه من الله لنت لهم و لو کنت فظا غليظ القلب لانفضوا من حولک فلاعف عنهم و استغفرلهم و شاورهم في الأمر فإذا عزمت فتوکل علي الله إن الله يحب المتوکلين» (آل عمران، 159).
در اين آيه ي شريف، الله متعال، اولاً يکي از مهم ترين ويژگي هاي شخصيت پيامبر(ص) را، که از شمار شاخصه هاي سبک و سيره ي ايشان در تعاملات اجتماعي مي باشد، معرفي مي کند، و آن مهرباني و نرم خويي حضرت (ص) با ديگران است.
ثانياً کارکرد چنان شخصيت و سبکي را بازگو مي نمايد، يعني نفوذ و پذيرش از سوي ديگران و توسعه ي روابط و پايداري آن، و نيز کاهش آسيب پذيري تعاملات انساني- اجتماعي اين کارکرد از طريق نفي کارکرد صفت متضاد بيان شده است، زيرا تند خويي و سنگ دلي نسبت به آدميان، سبب مي شود که ديگران از چنان شخصيتي دوري گزينند. پيامد دوري گزيدن، تنها ماندن در حوزه ي مناسبات اجتماعي، عدم تعامل و محدوديت روابط با ديگران است. در اين وضعيت و حالت عرضه و تبيين پيام و نيز پذيرش و به کار بستن آن از سوي جامعه بي فروغ مي گردد.
در سوره ي مبارکه ي اسرا پيامبر (ص) موظف به مهرورزي و خوب و خوش گفتاري با کساني مي شود، که حضرت (ص) دستور داد تا حقوق آنها را مراعات نمايد و ليکن احتمال آن مي رود که از سوي آنها بي حرمتي انجام بگيرد، حضرت (ص) در آن شرايط توان تأمين نيز نداشته باشد ؛ « و إما تعرضن عنهم ابتغاء رحمه من ربک ترجوها فقل لهم قولا ميسورا» (اسرا، 28).
با اين که مهرورزي از ويژگي هاي شخصيتي و از مختصات روشي ايشان در مقام حاکم ديني بوده و عموميت دارد و در خدمت بشريت، که طبعاً شامل مسلم و غير مسلم مي گردد مي باشد؛ « و ما أرسلناک إلا رحمه للعالمين» در اين روانه توجه به چند چيز لازم است :
1- مهرورزي بايد توأم با هشياري باشد؛
2- فقر و ناداري افراد نبايد هيچ اثري در کاهش مهرورزي، و همين طور دارايي و ثروت ثروتمندان نبايد تأثيري در افزايش آن داشته باشد « و لا تعد عيناک عنهم تريد زينه الحياه الدنيا و لا تطع من أغفلنا قلبه عن ذکرنا » ؛
3- هر چند با مخالفين نيز بايد مهربان بود، ليکن در روانه ي مهرورزي نبايد باورها، انديشه ها و ارزش هاي معقول، مستدل، درست و کارامد خويش را فروگزارد؛ چون مهرورزي در واقع برخاسته و بر ساخته ي همان باورها، انديشه ها و ارزش ها مي باشد و با فروگزاري آنها چيزي به نام مهرورزي وجود نخواهد داشت؛ خواه با مسلمان و خواه با غير مسلمان. پس ناگزير چنين مهرورزي معطوف به حفظ و توسعه ي همان انديشه ها و باورها و ارزش ها مي باشد. بنابر اين در عين مهرورزي با مخالفين، نبايد در دام اطاعت از آنها افتاد. « و لا تطع من أغفلنا قلبه عن ذکرنا» ؛ « و اصبر نفسک مع الذين يدعون ربهم بالغداه و العشي يريدن وجهه و لا تعد عيناک عنهم تريد زينه الحياه الدنيا و لا تطع من أغفلنا قلبه عن ذکرنا و اتبع هواه و کان أمره فرطا» (کهف، 28).
پيامبر اکرم (ص) هنگامي که وارد کارزار با دشمنان اسلام مي شد و يا سپاهي را بر اين امر مأمور و تجهيز مي نمود، همه را، به ويژه نيروي هاي جنگي و فرماندهان نظامي را، جمع نموده، توصيه ها و دستوراتي به آنها مي داد، که از مهم ترين شان اين بود :
1- سپاهان اسلام آغازگر کشتار و جنگ نباشند؛
2- در حين جنگ از ابزار و رفتارهاي خشن به عنوان سياست هيچ گاه استفاده نگردد. گرچه نفس جنگ با خشونت همراه است، اما تلاش حضرت (ص) بر اين بود که جنگ ها به زايش فرهنگ خشونت منجر نشوند، بلکه به عکس، به رويش فرهنگ صلح و گفت و گو در جامعه منجر شوند. فلسفه ي تشريع جهاد در اسلام، که بر مبناي حق دفاع بوده است، اين واقعيت را به روشني باز مي گويد.
از اين روي پيامبر (ص) به لشکريان اسلام دستور مي داد که جنگ شما صرفا در راه خدا و براي او باشد و هيچ انگيزه و هدف ديگري را دنبال نکنيد. در جنگ تجاوز ننموده و دشمن را مثله نکنيد. از غدر و فريب بپرهيزيد. پيرمردان، زنان و کودکان را نکشيد. (عوامل حياتي) آب را نبنديد و درختان را قطع ننماييد؛ مگر به حد اضطرار برسيد. براي شکست دشمن و دفاع از خويش از چنين اعمالي دوري گزينيد (کليني ، 1367، 27-28).
در فتح مکه، با آن که مسلمين و شخص پيامبر (ص) از کفار قريش و مخالفين اذيت و آسيب هاي فراوان و دشواري ديده بودند و به همين جهت مسلمان ها هنگامي که مکه را پيروزمندانه گشودند، آن روز را روز « انتقام» نام گذاري
نمودند، اما پيامبر (ص) به سرعت با اين بينش مخالفت کرده و آن روز را روز «مرحمت» نام نهادند و همه را مورد بخشش قرار دادند؛ جز جمع محدودي (تقريباً 11 نفر) که اعمال غير قابل چشم پوشي انجام داده بودند. حتي از ميان آنها نيز عده اي بخشيده شدند. مثل هند بن عتيه، و يا فردي که زينب دختر پيامبر (ص) را آسيب زده بود و موجب سقط جنين ايشان گرديده بود، پس از فتح مکه به سوي سرزمين روم فرار کرد تا پناهنده شود، ولي در نزديکي هاي مرز يک باره به ياد مهرباني و مهرورزي پيامبر (ص) مي افتد و به اميد بخشش بر مي گردد، و آن گاه که خدمت حضرت (ص) شرفياب مي شود، داستان و انگيزه اش را باز مي گويد، پيامبر (ص) نيز از خطايش در مي گذرد.
امام حسين (ع) از پدر بزرگوارش علي (ع) در مورد رفتار و ويژگي هاي جدش رسول الله (ص) سوال مي کند. علي (ع) پاسخ مي دهد که در ادامه به اين وصف حضرت مي پردازد: « با مردم انس مي گرفت و آنان را از خود رميده نمي کرد ... دائماً خوش رو و نرم خو بود. خشن و درشت خو و داد و فرياد کن و فحاش و عيب جو و همچنين مداح نبود. به هر چيزي که رغبت و ميل نداشت، بي ميلي خود را در قيافه ي خود نشان نمي داد و لذا اشخاص از پيشنهاد آن مأيوس نبودند، اميدواران را نااميد نمي کرد» (طباطبايي، 1364، 488-489).
اعمال تروريستي، که مختصه ي ذاتي آن همانا خشونت زايي و استفاده از روش هاي خشن و خشونت خيز است، از نظر پيامبر (ص) ممنوع بود و در روانه ي مديريت و رهبري جامعه هيچ گاه از آن استفاده به عمل نمي آورد. از اين روي، در ماده ي 36 از پيمان صلح مدينه ترور را منع مي کند؛ « ... انه من فتک فبنفسه و اهل بيته الا من ظلم و ان الله ابر هذا» (حميد الله، 1377، 105).
پيامبر (ص) به کارگزارش در يمن، عمرو بن حزم، دستور مي دهد در مورد حقوق و فعاليت هاي درست با مردم با مهرباني و نرمي رفتار کن، اما با رفتار ستم گرانه به سختي و قاطعيت برخورد نما ؛ « ويلين للناس في الحق و يشتد عليم في الظلم» (حميدالله ، 1377، 255).
اين مختصه روشي در فرمان و آموزش هاي پيامبر (ص) به معاذ بن جبل، يکي ديگر از مديران و کارگزاران حضرت (ص) به روشني منعکس شده است. در اين فرمان به معاذ شيوه ي راهبرد جامعه را مي آموزد که مهرورزي مهم ترين شاخص آن مي باشد : « نسبت به يمنيان چون پدري مهربان و در انديشه ي سامان بخشيدن به کارهاي آنان باشد. نيکوکار را در برابر کار نيکش پاداش دهد و بدکار را بگونه اي پسنديده، از بدي باز دارد. من معاذ را چون فرمان روايي به سوي شما گسيل نکرده ام، بلکه وي را بسان برادر و آموزگاري که فرمان خدا را اجرا کند و حق صاحب حق را به وي باز دهد، به سوي شما روانه کرده ام. به معاذ دستور داده ام که با دانش و اندرز نيکو، مردم را به خدا فرا خواند و به خشنودي وي خشنود و با خشم او خشمگين گردد.» (حميدالله، 1377، 262-263).
دو نکته در اين فرمان وجود دارد که بنياد مهرورزي را مي سازند:
1- حاکم و مدير جامعه برابر و برادر مردم است، نه برتر و بالاتر از آنها، و روانه ي حاکميت و مديريت فراگرد آموزاندن و آموختن است، نه فرمانروايي و امر شاهانه . روشن است که در غير اين حالت مهرورزي يا پيدا نخواهد شد و يا تاکتيک سياسي مقطعي، نه مختصه ي هميشگي حاکميت و مديريت بيش نمي باشد.
2- ابزار اين راهبرد دانش و خيرخواهي است، که برايند طبيعي و بروني آن مهرورزي است.
مبناي فکري و اعتقادي چنين روشي در مقام تدبير اجتماعي، همانا اين سخن پيامبر (ص) مي باشد که فرمود : « لا يرحم الله من لا يرحم الناس » (حلي، 1410 هـ، 143).
مدارا : پيش زمينه و عامل فعال ساز ديگر شنوايي فعال، به ويژه همچون سبک و شيوه ي مديريت و حاکميت، مدارا و حلم مي باشد.
مدارا به آن مرحله از رشد و تکامل شخصيت گفته مي شود که هم توانايي و
هم حق رفتار جبران کننده ي اعمال و فعاليت هاي نادرس، بازدارنده، کرامت ستيز و توهين آميز که نسبت به شخصيت حقيقي و حقوقي (به عنوان فرد، در مقام حاکم و مسوول) انجام گرفته است را دارد، ليکن چنين ننموده و پاسخش را با بخشش و رفتار نيکو و سالم مي دهد.
طبعاً در اين مرحله از شخصيت، عصبانيت (خشم و غضب)، عصبيت (تعصب) و جهالت بي فروغ و بي کارکرد مي گردد. بنابراين کسي که توانايي دارد، ولي حق ندارد، و يا حق دارد، اما توانايي ندارد، مدارا از سوي او اعمال نمي شود و معنا نمي يابد. پس سر اين که نسبت به زير دست زور گو، مدارا مجاز نبوده و مورد ندارد در همين دو خصوصيت نهفته است. چون نه توانايي مدارا به معناي ياد شده وجود دارد و نه حق مدارا کردن داده شده است، و بر فرض که توانايي باشد، حق آن وجود ندارد. از اين رو در دين « التکبر مع المتکبر عباده يا حسنه » و « التکبر علي المتکبرين هو التواضع بعينه» (ناظم زاده قمي، 1373، 107) دانسته شده است.
به اين ترتيب مدرا در موضعي رواست که توانايي و حق، هر دو حضور داشته باشند. در اين جا برايند مدارا در مناسبات و تعاملات انساني- اجتماعي عبارتست از :
1- بخشش و گذشت ؛
2- ناديده گرفتن و استتار عيوب و لغزش هاي آدميان، به ويژه مخالفين و نيز بازداري از اشاعه و افشاي آنها ؛
3- برجسته سازي خوبي ها و حسنات ديگران ؛
4- خيرخواهي براي همه
خداوند رحمان به پيامبرش دستور مدارا در روانه ي فراخواني به دين مي دهد. اين دستور، آن گاه که مخالفين و کفار از روي جهالت و تعصب حتي حاضر به شنيدن پيام اسلام نيستند و از حقيقت و هدايت روي بر مي گيرند، تأکيد بيشتر مي يابد؛ « و إن تدعو هم إلي الهدي لا يسمعوا و تراهم ينظرون إليک و هم لا يبصرون خذ العفو و أمر بالعرف و أعرض عن الجاهلين» (اعراف، 198-199). از اين آيه ي مبارکه، سه نکته ي اساسي، که از شمار مؤلفه هاي برايندي مدارا هستند، استفاده مي شود:
1- بخشندگي و گذشت ؛
2- برجسته نمايي حسنات و مهم تر از آن به زايش و رويش در آوردن خيرات و نيکوي نمودن، چون «وأمر بالعرف» در فقدان برجسته نمايي و رويش خير واقعيت عيني و اجتماعي پيدا نمي کند؛
3- محدوديت و زدودن جهالت به هر روش ممکن، از جمله تحريم تعامل با جهال و معيار و مبنا قرار ندادن و نگرفت جهالت براي رفتار و داوري .
در نامه ي پيامبر (ص) به اسقف نجران و ديگر اسقف هاي آن ديار به يک معيار تعامل توجه اکيد رفته است؛ طوري که هر گاه چنان معياري در مقام عمل حضور داشته باشد، توسعه ي روابط مطلوب و مدارا از سوي پيامبر (ص) ضروري مي باشد، و آن رفتار خيرخواهانه و ستم ستيزانه است؛ « و لا شيء مما کانوا عليه (علي ذلک جوار الله و رسوله ابدا ) مانصحوا و صلحوا فيها عليهم غير مثقلين بظلم و لا ظالمين» (ميانجي، 1998 م، 333).
پيامبر (ص) نه تها بعد از فتح مکه، بلکه قبل از آن نيز، هر گاه بر مخالفين خويش تسلط کامل داشت، با آن که آنها بدترين رفتار و توهين آميزترين کردار را با پيامبر (ص) نموده بودند و حتي اقدام به قتل ايشان نيز کردند، مثل يهوديان، اما پيامبر (ص) همه را مورد بخشش قرار مي دهد. حضرت (ص) همواره با ملت ها و دولت هاي شکست خورده در جنگ و نيز با مخالفين ناتوان، پيمان صلح مي بست تا از کشتار و خون ريزي جلوگيري به عمل آيد.
پيامبر (ص) کساني را که در پي بزرگ نمايي و اشاعه ي لغزش ها، عيوب و خطاهاي ديگران مي باشند، مسلمان واقعي نمي داند. از اين روي دستور مي دهد تا از اين گونه رفتار نادرست دوري نموده و به اسلام اصيل نزديک گرديم. « عن ابي جعفر (ع) قال: قال: رسول الله (ص) يا معشر من اسلم بلسانه و لم يسلم بقلبه لا تتبعوا عثرات المسلمين فانه من تتبع عثرات المسلمين تتبع الله عثرته و من تتبع الله عثرته يفضحه» (کليني، 1365، 355).
پيامبر اسلام (ص) همواره مي فرمود: حاجت کساني که به من دسترسي ندارند را به من برسانيد و بدانيد هر کس که حاجت اشخاص ناتوان و بي رابطه با سلطان را نزد سلطان برد و آن را برآورده کند، خداوند قدم هايش را در روز قيامت ثابت و استوار سازد. ايشان نسبت به مردم از سه چيز دوري مي نمود:
1- هرگز احدي را مذمت و سرزنش نمي کرد؛
2- هرگز لغزش و عيب هايشان را جستجو نمي کرد ؛
3- هيچ وقت حرف نمي زد، مگر در جايي که اميد ثواب در آن مي داشت (طباطبايي، 1364، 488-489).
به اين ترتيب مدار، مهرورزي و حق مندي همچون سازو کارها، شنوايي فعال را، که يکي از مختصات سبک و سيره ي حضرت (ص) در مقام حاکم ديني است، تکميل و توليد مي کند.

نتيجه
 

از مجموع مباحث گذشته به اين نتيجه مي رسيم که :
1- پيامبر گرامي اسلام (ص) در مقام حاکم ديني سبک ويژه اي داشته و تدبير جامعه را با همان روش خاص انجام مي داده است.
2- هر سبک و روشي مؤلفه هاي کارکردي و ساختاري دارد که هويت آن را مي سازد و در قالب آن عمل نموده و از همگنان خودش متمايز مي گردد.
3- سبک و سيره ي پيامبر (ص) نيز از اين قاعده مستثني نشده است.
4- مولفه هاي ساختاري و کارکردي سبک و روش ايشان (ص) در مقام حاکم و مدير جامعه، همانا دانايي، توانايي و شنوايي مي باشد، که لوازم و سازوکارهاي هر کدام به صورت مشروح در اين نوشتار ارزيابي و تبيين گرديده است.
منابع و مآخذ
1- قرآن کريم.
2- الهلال العامري، ابوصادق سليم بن قيس(بي تا)، کتاب سليم بن قيس، تحقيق شيخ محمدباقر الانصاري
3- اليحصبي، القاضي ابي الفضل عياض (1409 هـ)، الشفأ بتعريف حقوق المصطفي، ج1، بيروت، دارالفکر.
4- پاينده، ابوالقاسم(1369)، نهج الفصاحه، حديث 1437، انتشارات جاويدان.
5- حلي، حسن بن يوسف (1410 هـ)، الرساله السعديه، قم، کتابخانه عمومي مرعشي نجفي.
6- حميدالله، محمد (1377)، نامه ها و پيمان هاي سياسي حضرت محمد (ص) و اسناد صدر اسلام، سيد محمد حسيني، تهران، سروش .
7- حميري، عبدالملک بن هشام (1383 هـ)، سيره النبي، ج4، مصر، مکتبه محمدعلي صبيح و اولاده .
8- حنبل، احمد بن حنبل (بي تا)، مسند، بيروت، دار صادر.
9- زنجاني، شيخ موسي (1363)، مدينه البلاغه في خطب النبي، تهران، مروي.
10- صدوق، محمدبن علي (1404هـ)، عيون اخبار الرضا، ج1، باب 31، حديث 256، بيروت، الاعلمي للمطبوعات.
11- طباطبايي، سيد محمد حسين (1364)، تفسير الميزان، ج6، ترجمه ي سيد محمدباقر موسوي همداني، بنياد علمي - فکري علامه طباطبايي.
12- طبرسي، فضل بن حسن (1417هـ)، اعلام الوري با علام الهدي، ج1، قم، مؤسسه ي آل البيت لاحياء التراث.
13- کليني، محمدبن يعقوب (1365)، الکافي، ج2، تهران، دارالکتب الاسلاميه.
14- کليني، محمدبن يعقوب (1367)، الکافي، ج 5، حديث 1، دارالکتب الاسلاميه، آخوندي.
15- ميانجي، علي احمد (1998 م)، مکاتيب الرسول، تهران، دارالحديث الثقافيه.
16- ناظم زاده قمي، سيد اصغر (1373)، جلوه هاي حکمت، قم، نشر الهادي.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پي نوشت ها
 

1- جهت مطالعه ي بيشتر رجوع شود به : سنن بيهقي ج 9، ص 218، کتاب الجزيه، باب المهادنه عليا النظر للمسلمين، کامل ابن اثي، ج 2، ص 267، مسند، احمدبن حنبل، ج 5، ص 393؛ مغازي واقدي، ج1، ص 477، سيره ابن هشام، ج 3، ص 66 و مسند احمد، ج 3، ص 243.
 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.