هشت ضلعي شلمچه، قدمگاه امام هشتم(ع)

1320 سال بيش بود. کارواني هجرت تاريخي و سرنوشت سازش را از مدينه به سوي خراسان آغاز کرد. اين کاروان از منزلگاه هاي متعددي عبور کرد تا به بصره و مرز ايران رسيد. کاروان از مرز بصره وارد شلمچه شد تا هشتمين امام در خاک ايران قدم بگذارد و اين چنين خاک شلمچه، اولين نقطه ي جغرافيايي کشور ما بود که ميزبان آن حضرت
شنبه، 27 شهريور 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
هشت ضلعي شلمچه، قدمگاه امام هشتم(ع)

هشت ضلعي شلمچه، قدمگاه امام هشتم(ع)
هشت ضلعي شلمچه، قدمگاه امام هشتم(ع)


 

نويسنده:صديقه رضواني نيا




 

بازشناسي حضور معنوي ثامن الحجج، امام رضا(ع) در مشهد شلمچه
 

1320 سال بيش بود. کارواني هجرت تاريخي و سرنوشت سازش را از مدينه به سوي خراسان آغاز کرد. اين کاروان از منزلگاه هاي متعددي عبور کرد تا به بصره و مرز ايران رسيد. کاروان از مرز بصره وارد شلمچه شد تا هشتمين امام در خاک ايران قدم بگذارد و اين چنين خاک شلمچه، اولين نقطه ي جغرافيايي کشور ما بود که ميزبان آن حضرت شد و دروازه ي ورود امام رضا(ع) به ايران لقب گرفت. طبق برخي اسناد تاريخي، وقتي حضرت رضا (ع) به شلمچه رسيدند، تأمل کردند و فرمودند: «روزگاري بهترين پيروان ما در اين سرزمين مأوا مي گيرند.» کاروان امام(ع) از شلمچه عبور کرد، شهرها و منزلگاه هاي بسياري را پشت سر گذاشت تا سرانجام به خراسان رسيد. زمان نيز 1290 سال گذشت به واپسين سال هاي قرن بيستم رسيد. مردي از تبار پدر امام رضا(ع) پرچمدار اسلام در اين نقطه از کره خاکي شد. انقلاب او که به پيروزي رسيد، بلافاصله جنگي در گرفت که طولاني ترين جنگ قرن ناميده شد. در ماه هاي نخست جنگ، وادي شلمچه خونين شد و بسياري از رزمنده ها در اين نقطه به شهادت رسيدند که در ميان آنها تعداد زيادي از رزمنده هاي خراسان نيز حضور داشتند. بعدها هم بسياري از بچه هاي رزمنده خراسان در اين نقطه به شهادت رسيدند، طوري که طبق آمار، بيشتر شهداي خراسان در شلمچه به شهادت رسيده اند. بين بچه هاي رزمنده ي خراسان، شلمچه جايگاه معنوي ويژه اي دارد. آن ها اين سرزمين را قدمگاه و قرارگاه حضرت رضا(ع) مي دانند و با آن انس و الفت غريبي دارند. نسبت عاطفي و روحي اي که باعث شد بعدها پس از پايان جنگ، اولين يادمان مناطق عملياتي در شلمچه به همت رزمندگان خراسان بنا شود.
حاج ماشاءالله آخوندي، يکي از اين رزمنده هاست که او را مي توان مبدع و طراح اولين يادمان شهداي شلمچه ناميد. حاج ماشاءالله درباره ي ساخت يادمان ابتدايي شلمچه حرف هاي شنيدني دارد:
«جنگ که تمام شد، ما به عنوان تخريب چي در مناطق عملياتي مانديم و زندگي زلالي را پس از جنگ با شهدا آغاز کرديم. در مناطق مختلف عملياتي هم حضور مي يافتيم، از جمله در شلمچه. همه مي دانند که ما بچه هاي رزمنده ي خراسان الفتي غريب با شلمچه داريم. بيشتر همرزمان ما در اين نقطه از جبهه به شهادت رسيده اند، به خصوص در عمليات کربلاي چهار و پنج. آن سال هاي پس از جنگ که من در مناطق عملياتي بودم، هر وقت به شلمچه مي رفتم، به شدت محزون و دل تنگ مي شدم. ديده بودم که خيلي از شهداي ما در اين سرزمين به شهادت رسيده اند، اما کسي يادمان يا مزاري براي آن ها نساخته است. نقطه اي در شلمچه وجود داشت که چهارصد نفر از رزمنده هاي خراسان آنجا قتل عام شدند و تانک هاي عراقي از روي جنازه هاي آن ها رد شدند. که بعدها حتي شناسايي آن ها هم ممکن نبود. برخي از آن شهدا هنوز هم گمنام اند. اين نقطه بين ما بچه هاي رزمنده به فلکه ي امام رضا(ع) معروف شده. من براي اينکه قتلگاه آن چهارصد شهيد گم نشود، چند پرچم، تعدادي آجر و کلاه آهني را که از زمان جنگ آنجا باقي مانده بود، در اين نقطه به عنوان نشاني قرار دادم يادم هست تعداد زيادي کلاه آهني گذاشتم تا زيادي شهداي آنجا را نشان دهم. هرچند که تعداد آن شهدا از اين کلاه ها خيلي بيشتر بود. به اين ترتيب اولين يادمان شهداي شلمچه شکل گرفت. چندي بعد در نوروز سال 71 يا 72 بود که ما با تعدادي از پدران و مادران شهدا به مناطق عملياتي رفتيم. آن موقع هنوز اردوهاي راهيان نور و بازديد از مناطق عملياتي مرسوم نبود. قرار شد ما يکي- دو روزي را هم در شلمچه باشيم. شب آخري که شلمچه بوديم و بيست ساعت بعد بايد آنجا را ترک مي کرديم، به اتفاق تعدادي از پدران و مادران شهدا تصميم گرفتيم اين يادمان اوليه را گسترش دهيم و آن را بهتر و باشکوه تر بسازيم. خودمان پولي روي هم گذاشتيم و رفتيم از خرمشهر که در نزديکي شلمچه است، گچ و آجر و مصالح لازم را خريديم. پدر يکي از شهدا که حالا به رحمت خدا رفته، بنّا بود و به ما کمک مي کرد. خلاصه، با همان امکانات کم، از ساعت هشت شب تا نزديک صبح، بنا را کامل تر و با شکوه تر با يک هشت ضلعي فلزي که روي آن قرار مي گرفت، ساختيم. مخصوصاً هم هشت ضلعي ساختيم. چون مي خواستيم نسبت و ارتباط شلمچه به عنوان قرارگاه شهداي خراسان و بسياري ديگر از شهدا با امام رضا(ع) حفظ شود. در حين ساخت هم آن شب اتفاقات عجيب و غريبي افتاد و حال و هواي غير قابل توصيفي بين ما پيش آمد که بيانش بماند براي بعد. آن شب احساس مشترک و قانون نانوشته اي در ذهن ما و خانواده ي شهدا به وجود آمد و آن اين بود که فکر مي کرديم ممکن است مقام معظم رهبري، روزي به اين مقتل شلمچه تشريف بياورند و بالاخره در سال 78 ايشان به شلمچه تشريف آوردند و اين نقطه را به عنوان دروازه ي ورود امام رضا(ع) و ولايت به ايران نامگذاري کردند بلافاصله هم با تدبير ايشان، ساخت يادمان فعلي شلمچه که در حقيقت مي توان آن را سومين يادمان شهداي شلمچه دانست، به همت آستان قدس رضوي شروع شد.آن موقع ارتش، سپاه و نيروهاي تفحص در شلمچه حضور داشتند و اين نقطه پر از مين، هنوز حالت جنگي داشت و اتفاق نظري هم وجود نداشت که يادمان شلمچه با اين وسعت و شکوه ساخته شود. به نظر من، ساخت اين يادمان اگر به نهادي غير از آستان قدس واگذار مي شد، مورد مخالفت قرار مي گرفت. مشکلات و مخالفت هايي آن زمان وجود داشت که الان قابل بيان نيست. فقط مي توان گفت با تدبير و دورانديشي مقام معظم رهبري، ساخت اين يادمان آغاز شد و نمايندگان معظم له هم در جريان ساخت آن در شلمچه حضور مي يافتند. بعد از چهار سال، ساخت يادمان به پايان رسيد و اردوهاي راهيان نور به شکل جدي آغاز شد. آن بناي ابتدايي که ما ساخته بوديم، الان دقيقاً در نقطه مرکزي يادمان که از سطح زمين پايين تر است و اسناد و مدارک شهدا درون محفظه شيشه اي قرار گرفته، واقع شده است. آن سازه آهني هشت ضلعي هم در محل ايستادن رهبر معظم انقلاب که در حقيقت قدمگاه ايشان است، قرار گرفته. من اعتقاد دارم پيوند اين دو نقطه ي جغرافيايي در کشور ما، يعني شلمچه و مشهد که از 1320 سال پيش آغاز شده، همچنان در تاريخ تداوم خواهد يافت.» اما ساخت يادمان فعلي شلمچه را مهندس جواني به نام «شهرام قهرمان» بر عهده داشته است که حرف ها و خاطرات او از ساخت يادمان باشکوه شلمچه در طول چهار سال شنيدني و جالب است: «آن روزهايي که پيشنهاد ساخت يادمان شلمچه را به من دادند، تازه از سوئد برگشته بودم. مهندس عمران جواني بودم که به دنبال رؤياهاي جواني ام مي گشتم. خيلي هم نازک نارنجي و اتو کشيده بودم، طوري که هميشه عينک آفتابي مي زدم تا يک وقت گرمازده نشوم. جنگ را هم نديده بودم. به تعبير خودم، وقتي رسيدم که داشتند نيزه شکسته هاي جنگ را جمع آوري مي کردند؛ اما چه شد که من با آن روحيات در بيابان گرم و سوزان شلمچه که خودم دماي 65 درجه ي آن را با دماسنجم ثبت کردم، چهارسال ماندم تا يادمان شهداي شلمچه ساخته شود، به نظرم به امام رضا(ع) و فرزندان بزرگوار در شلمچه مربوط است. همين قدر بگويم که وقتي قرار بود آخرين سنگ بناي اين يادمان که يک کاشي فيروزه اي با کلمه ي مبارک «يا فاطمه الزهرا»بود، گذاشته شود، معمار رفت تا آن را سر در يکي از هشت ضلع يادمان نصب کند. وقتي او بالا رفت تا اين کاشي را سر جايش بگذارد، من که پايين ايستاده بودم و نگاه مي کردم، از خودم پرسيدم يعني تمام شد و من بايد از شلمچه برگردم؟ طاقت نياوردم و از معمار خواهش کردم اجازه دهد من جاي او اين کار را انجام دهم. خودم بالا رفتم و آن کاشي فيروزه اي با اسم مبارک «حضرت فاطمه(س)» را بر روي قلب و چشم هايم گذاشتم، زيارتش کردم، بوسيدم و اين آخرين سنگ بنا را سر جايش گذاشتم، تا ساخت يادمان شلمچه به پايان برسد.پايين که آمدم، به شکرانه ي نعمتي که خدا به من داده بود، دو رکعت نماز شکر در بيابان شلمچه خواندم و گفتم: خدايا به خاطر اين چهار سال، شکر! همين.
صادقانه اعتراف مي کنم که در ساختن يادمان شلمچه، سختي ها و مرارت هاي بسياري کشيدم. روزهاي خيلي سختي را بدون امکانات گذراندم، اما باز هم صادقانه اعتراف مي کنم که از آن مرارت ها و روزهاي سخت، چيزي شيرين تر و جذاب تر و لذت بخش تر در اين دنيا وجود ندارد. من در آن چهار سال خلوت هاي عاشقانه اي در تنهايي هايم که گاهي هيچ کس همراهم نبود، با خدا و با شهداي شلمچه داشتم. آن چهارسال، انرژي و نيرويي به من داد که در اين سال هايي که از شلمچه برگشتم، با ذخيره آن چهار سال زندگي مي کنم و حالا دوباره خدا را شکر مي کنم که افتخار ساخت يادمان باشکوه شلمچه را نصيب و روزي ام کرد. لحظه به لحظه مرا ياري رساند تا تجربه اي بي نظير و لذت بخش را نه فقط در کارنامه ي کاري ام، بلکه در زندگي ام به ثبت برسانم تا ان شاءالله هم در اين دنيا و هم در آن دنيا به آن ببالم و افتخار کنم.»
منبع:ماهنامه امتداد



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.