تهذيب نفس از ديدگاه فلسفه صدرايي (1)

«تهذيب نفس »مجموعه ي ازاعمال و رفتارهايي است که به منظور نجات ،تعالي کمال انسان ،ازجانب مکاتب مختلف انساني و الهي مطرح شده است ؛اما غالب اين مکاتب بنا به دلايلي چون نقص و انحراف آگاهي و اغراض مدعيان (مربوط به مکاتب انساني )و ضعف و نقش روش ،درتبيين صحيح و متناسب مصاديق و چگونگي تهذيب نفس و افراط
پنجشنبه، 1 مهر 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تهذيب نفس از ديدگاه فلسفه صدرايي (1)

تهذيب نفس از ديدگاه فلسفه صدرايي (1
تهذيب نفس از ديدگاه فلسفه صدرايي (1)


 

نويسنده:طاهره نوروزي




 

چکيده :
 

«تهذيب نفس »مجموعه ي ازاعمال و رفتارهايي است که به منظور نجات ،تعالي کمال انسان ،ازجانب مکاتب مختلف انساني و الهي مطرح شده است ؛اما غالب اين مکاتب بنا به دلايلي چون نقص و انحراف آگاهي و اغراض مدعيان (مربوط به مکاتب انساني )و ضعف و نقش روش ،درتبيين صحيح و متناسب مصاديق و چگونگي تهذيب نفس و افراط يا تفريط دراين زمينه ( يعني علت تامه و انحصاري تلقي کردن تهذيب نفس براي کمال انساني ) يا اغماض و بي توجهي نسبت به ضرورت تهذيب نفس ( مربوط به مکاتب الهي که به علت ضعف و نقص روش مبلغان خود به نحو صحيح مطرح نگشته اند )،دراثبات مدعاي خويش ناکام مانده اند .همه ي اين ناکامي ها ، معلول عدم تعيين جايگاه واقعي تهذيب نفس و محدوده کارايي آن است ، از اين رو اين مقاله ، با استناد به بيانات ملاصدرا ( انيدشمندي که با اتکا بر مطالعات و پژوهش هاي وسيع و دريافت هاي الهي و موضوعات عرفاني و انسان شناسانه ، مطالب منسجم و مبنايي طرح کند براي رفع اين نقيصه مي کوشد .مطالب اين مقاله بر دو نکته استوار است :
1ـ تنها خالق و مدبرهستي و انسان ، قادر به راهنمايي انسان به سمت کمالش است ( اهميت شريعت الهي ) .
2 ـ « تهذيب نفس »با همه ي ضرورتش براي حصول کمال انساني ، شرطي ناکافي در اين باره است ؛ يعني ، علت ناقصه است ؛ نه علت تامه .
کليد واژه ها : تهذيب نفس ، جسمانيه الحدوث و روحانيه البقاء ،حجب ،شريعت .

مقدمه :
 

آنچه دراين مقاله مد نظر است ، تعيين جايگاه واقعي و محدوده کارايي « تهذيب نفس » درتحقق کمال انساني است . به اين منظور،با توضيح ابتدايي کليد واژه اصلي اين تحقيق ،يعني «تهذيب نفس » ، به تبيين نوع و ميزان کارکردي که تهذيب نفس در تحقق کمال نفس انساني دارد ، با استمداد از نظرات صدرالمتالهين که به صورت محوري براصل «جسماني الحدوث و روحاني البقاء » بودن نفس انساني استوار است ، پرداخته مي شود .
تهذيب نفس انساني حيثيت ها و مسائل مختلفي دارد که براي تبيين آنها لازم است ، به ماهيت تهذيب نفس ، و اهميت و چگونگي تحصيل آن پرداخت ، از اين رو در اين بخش ،پس ازارائه تعريفي جامع براي تهذيب نفس ،درحد ممکن ، به تبيين و محدوده ي کارايي ،تاثير و چگونگي تحصيل و تحقق آن پرداخته مي شود .

1 ـ تعريف تهذيب نفس
 

تهذيب نفس انساني که با تعابير مختلفي چون تطهير ، تزکيه (1) ، تصفيه (2) ، رياضت و مجاهده (3) ، تقوا (4) ، سلوک (5) ، تبتل (6) و ... ازآن ياد شده است ، مجموعه ازاعمال ،کوشش ها و مجاهداتي است که به نفسه و بذاته مورد نظرنيست ، بلکه عامل و ابزاري براي رفع موانع و حجاب هايي (7) است که بين نفس انسان و کمال خاص وي قراردارند و به شکل هاي مختلف سلبي و ايجابي تحقق مي يابند . (8) بنابراين ، تهذيب نفس اولاً ماهيتي ابزاري دارد و ثانياً کارکرد آن نسبت به نفس انساني سلبي (رفع موانع حجب )است تا او به کمال و سعادت واقعي اش برسد .
تاثيرخاص تهذيب نفس درارتباط با انسان و کمال وي ،برساختار وجودي نفس انساني است ؛به اين ترتيب که چون انسان موجودي جسماني الحدوث و روحاني البقاء است ؛يعني با اينکه واقعيت وجودي اش متعلق به عوالم عالي هستي و قابل ارتقاء به سمت آنهاست ؛اما در ابتداي خلقت و حدوثش درعالم ماده ،همراه و موصوغ به اوصاف ، نقايص و آثارعالم ماده است و با حرکت جوهري ،درطول زمان ، به تدريج ، مستعد قادر مي شود که به کمال نهايي خويش نائل گردد . (9) دراين باره ،از جمله عواملي که موجبات ارتقاي نفس انساني را ازعالم ماده به سمت کمال وي ،مهيا مي کند ، عامل بنيادي « تهذيب نفس » است . (10) .
کارکرد تهذيب نفس انساني به اين دليل سلبي است که موانع و حجاب هايي را که بر سرراه نيل به کمال خاص انساني قرار دارند ،رفع مي کند . (11) . وجود موانع و حجاب هاي ياد شده موجب مي شود که آثاري که در شان و استعداد وجودي انسان نهفته است ،ازوي صادر نگردد يا اينکه با نقص و انحراف همراه شود . (12)
درباره ي کارکرد سلبي و عدمي تهذيب نفس انساني ( رفع حجاب ها و موانع کمالش ) به دو گونه بحث شده است که در اصل ، در طول هم و در يک راستا قرار دارند :
1ـ گاه کارکرد تهذيب را متوجه حجاب ها کرده اند ؛يعني آنچه در سلسله مراتب هستي ميان انسان و حضرت الهي واقع است ؛به عبارت ديگر،آنچه غير حق تعالي است . (13)
چنين رويکردي بحث مراتب و مراحل تهذيب و تطهير را به دنبال دارد . اين رويکرد ،با معناي عام تطهير متناسب است که از آن به «مجاهد » تعبير مي شود . بر اين اساس ،مجاهده به تبع مراتب هستي ، ذو مراتب مي گردد . نفس انساني با عمال هر درجه ازمراتب مجاهده ؛ شدت وجودي مي يابد و به درجه ي بالاتر هستي نائل مي گردد .براين اساس ، مراتب ترقي وجودي انسان ،تعيين مي گردد . (14)
تطهير به اين معناي عام ،يعني مجاهده که در بر گيرنده ي همه شرايط و مراتبي است که انسان براي نيل به کمال انساني ،ملزم به رعايت و اعمال آنهاست .
2 ـ همچنين گاهي کارکرد تهذيب نفس را به حجاب هايي که به عالم ماده و آثار و نقايصش مربوط است ،توجه داده اند . (15) اين بحث در بين عرفا و فلاسفه اسلامي ،ازجمله ابن عربي و ملاصدرا رايج است .
گرچه کارکرد تهذيب نفس سلبي و عدمي ( رفع موانع )است ؛ولي گاه به صورت ايجابي تحقق مي يابد و گاه به گونه ي سلبي ؛ يعني گاهي انجام افعالي وموجب تهذيب نفس مي شود و گاهي ترک افعالي ديگر . (16)
تهذيب نفس افزون بر رفع موانع ، آثار ديگري هم دارد و سالک به وسيله آن به نتايج مختلفي نائل مي شود :
1ـ علم به حقايق متنوع و مختلفي که در مراتب هستي واقعند ؛به اين ترتيب که انسان با ترقي وجودي ،به مرتبه هاي بالاتر هستي نائل و با آنها مرتبط مي گردد و حقايق واقع در آن مراتب را شهود مي کند . در ميان مراتب هستي که مکشوف سالک مي گردند ، آن مرتبه ازهستي که حقايق همه ي اشياء و موجودات واقع در عالم ماده ، به طور تفصيلي درآن موجود است ، اهميت خاص و ويژه اي دارد و عرفا و انديشمندان ، به تبيين بيشترو جداگانه آن پرداخته اند . علم به اين مرتبه ي هستي را «علم به سر القدر » گويند . (17)
2 ـ تاثير در عالم ماده ؛خداگونه گشتن و رسيدن به مقام « کن فيکون » در عالم خلق و ماده . (18) به تبع چنين مقامي ،افعال فوق طاقت بشرمعمولي و منغمر در طبيعت از نفس انساني صادر مي گردد . (19)
تاثير در عالم مادي ، به اين علت است که عالم ماده و طبيعت ، مسخر و متاثر از عالم ابداع و تجرد است و از سوي ديگر ، نفس انساني پس از طي مراتب تهذيب نفس ، شدت وجودي مي يابد ، در نتيجه سالک در اثر تهذيب نفس ، واسطه فيض ميان عالم ماده و موثر در آن مي گردد ، (20) قواي جسماني و وهماني نفس او ترقي يافته ، در راستاي اراده ي الهي و موثردرتدبيرعالم ماده مي گردد . (21)
سخن ملاصدرا دراين زمينه چنين است : « و انما النفس الانسانيه اذا قويت تشبهت بها تشبه الاولاد فيوثر في هيولي العناصر تاثيرها و اذ لم تقولم يتعد تاثيرها الي غير بدنها و عالمها الخاص ... فهي قوه في النفس من جهه جزء ها العملي و قواها التحريکيه فيوثر في هيولي العالم بازاله صوره و نزعها عن الماده او تلبسها اياها فيوثر في استحاله الهواء الي الغيم و حدوث الامطار و تکون الطوفانات الزلازل الاستهلاک امه فجرت وعتت عن امر ربها و رسله و يسمع دعائه في الملک و الملوک لعزيمه قويه فيستشفي المرضي و يستشفي العطشي و يخضع له الحيوانات و هذا ايضا ممکن لما ثبت ان الاجسام مطيعه للنفوس متاثره عنها و ان صور الکائنات يتعاقب علي المواد العنصريه بتاثرات النفوس الفلکيه ... فلا عجب من ان يکون لبعض النفوس قوه کماليه مويده من المبادي فصارت کانها نفس العالم فکان ينبغي ان يوثر في غير بدنها تاثيرها في بدنها فيطيعها هيولي العالم طاعه البدن للنفس يوثرفي غير بدنها تاثيرها في بدنها فيطيعها عيولي العالم طاعه البدن للنفس يوثر في اصلاحها و اهلاک ما يفسدها او يضرها کل ذلک لمزيد قوه شوقيه و اهتراز علوي لها يوجب شفقه علي خلق الله شفقه الوالد لولده » (22) نفس انساني هنگامي که شدت وجودي مي يابد و قوي مي شود ، به حق تعالي و حقايق مجردي که مدبرعالم ماده اند شبيه مي شود ؛ شباهتي چون شباهت فرزند به پدر ،پس در هيولاي عناصرتاثير مي گذارد و اگر نفس انساني قوي نگردد ،محدوده ي تاثيرگذاري اش به غير بدنش نمي رسد و تجاوز نمي کند ... شدت و قوت وجودي انسان همانا نيرويي است که در نفس انساني ازجهت جزء عملي آن و قواي تحريکي آن که به واسطه ي آن در هيولاي عالم ماده اثر مي گذارد ،ازطريق جدا کردن صورتي از ماده يا متلبس کردن ماده به صورتي پس تاثير مي گذارد در دگرگون کردن هوا به ابر براي ايجاد باران و طوفان ها و زلزله ها تا به وسيله ي آنها قومي را که گناه کرده اند و ازامرخدا و پيامبرانش سرپيچي کرده اند،هلاک کند .دعاي اين نفس انساني درزمين و آسمان به خاطر قدرت عظيمش شنيده مي شود ،پس مريض را شفا مي دهد .مبتلا به تشنگي را درمان مي کند و شفا مي دهد و حيوانات براي او خضوع مي کنند و اين امورامکان پذيراست ،همان گونه که ثابت شده که اجسام مطيع و متاثر از نفوسند و صورموجودات [ مادي ] به وسيله ي تاثيرات نفوس فلکي ،مواد عنصري را پيروي و دنبال مي کنند ،پس تعجب و شگفتي ندارد که براي بعضي نفوس که داراي قدرت کمالي هستند و قدرتشان از جانب مبادي [هستي ] تاييد گشته است ،در عالم [ ماده ]موثر شوند و به اين ترتيب شايسته است که بر غير بدن خويش تاثير بگذارند ،همان گونه که بر بدن خويش تاثير مي گذارند ،پس هيولي عالم ماده از چنين نفس انساني اطاعت مي کند ؛همانند اطاعت بدن هرانسان از نفس انسان ، پس نفس کمال يافته انساني تاثير مي گذارد در عالم ماده ازلحاظ اصلاح ان يا از بين بردن آنچه از عالم فاسد شده يا ضرر ديده است و همه ي اين تاثيرات به دليل زيادي و شدت نيروي شوقيه و ارتفاع و تعالي وجودي نفس انساني است و بر چنين نفسي واجب است که برخلق خدا شفقت کند ؛شفقتي به مانند شفقت و دلسوزي پدر نسبت به فرزندش .
بنابراين ،ازتهذيب نفس دو نتيجه علمي و عملي حاصل مي شود :نتيجه علمي ، معرفت به حقايق اشيايي است که در سلسله ي مراتب هستي واقعند و در طي مراتب تهذيب نفس و مجاهده ،ناگزير مکشوف مي گردند و نتيجه ي عملي ،تاثير تکويني در عالم ماده است .
لازم يادآوري است که نتايج اصلي تهذيب نفس ،يعني فهم حقايق الهي و قرب و تشبه به حق تعالي بايد براي سالک اصالت داشته باشد و به غيراين نتايج ، اهتمام نورزد ؛ هر چند نتايج ديگري در پي داشته باشد ، چرا که از کمال واقعي وي جلوگيري مي کند .
تفصيل بيشتر تهذيب نفس در پرتو پاسخ گويي به پرسش هايي نظيرآيا تهذيب نفس جايگزين و بديلي دارد و آيا علت تامه تحقق و تداوم کمال انساني است يا علت ناقصه آن و اينکه تهذيب نفس متوجه چه موانع و حجاب هايي است و چگونه آنها را مرتفع مي سازد .دراين بخش به اين پرسش ها پاسخ داده مي شود .

پي نوشتها :
 

*دانشجوي کارشناسي ارشد فلسفه و کلام اسلامي -دانشگاه اصفهان.
1 ـ فرهنگ اصطلاحات و تعابيرعرفاني ، ص 236 .
2 ـ همان ، ص 204 .
3 ـ مفاتيح الغيب ، ص 687 .
4 ـ تفسيرالقرآن الکريم ،ج 1 ، ص 224 .
5 ـ عرفان و عارف نمايان ، ص 166 .
6 ـ تفسيرالقرآن الکريم ، ج 2 ، ص 97 .
7 ـ کلمه « حجاب » در لغت به معناي پوششي است که مانع و حايل ميان بيننده و آنچه مي خواهد ببيند باشد و هرچه مانع ديدن چشم باشد «حجاب » ناميده مي شود و چون اين کلمه مصدر و به معناي اسم فاعل به کاررفته است ،پس «حجاب » يعني منع کردن ، ولي به معناي منع کننده استعمال شده است و در آيات شريفه ـ که تقريباً هشت مرتبه کلمه «حجاب » و مشتقات آن به کار رفته ـ و نيز روايات زيادي ، کلمه ي «حجاب » به معناي مانع و آنچه از ديدن و فهميدن چيز ديگري جلوگيري کند ، به کار رفته است . کلماتي چون « غطا» . « قفل بر قلب » ، « ستر » ، « آکنه » و « طبع » نيز مرادف با حجاب استعمال شده اند . ضمناً « حجال » به معناي عروس نيز ـ چون غالباً عروس ، پرده نشين و داراي حجابي است تا نگاه نامحرم به او نيفتد ...، معناي حجاب را مي فهماند .کسي که به کشف و شهود رسيده است ،حجاب ندارد و همه آنها که در حجابند ،ازمشاهده ي جمال حق محرومند .
مرحوم سيد عليخان کبير نيز فرموده است : حجاب ـ و جمع آن به حجب ـ به معناي پوشش بوده و اصل آن جسمي است که مانع بين دو جسم ديگر باشد و در غير معناي جسم نيز به کار رفته است ؛مثلاً گاهي گفته مي شود : ناتواني ، حجابي است بين انسان و رسيدن به مقصود ـ و حقيقت حجاب بين انسان و خدا اين است که انسان سالک ، مقامات و درجاتي دارد که هر يک ـ پيش از رسيدن به خداي متعال ـ حجاب اويند و چون مقامات انساني بي نهايت است ، مراتب حجاب ها نيز بي نهايت است . ( مقالات عرفاني (1) ،صص 394 و 395 ) جرجاني نيز در تعريفات آورده است ؛ حجب در لغت به معناي منع است ... به هر چيزي که مطلوبيت را بپوشاند ،حجاب گفته مي شود و نزد اهل حق ، حجاب ، انطباع صور کونيه در قلب است که مانع قبول تجلي حق مي شود ... سيره و ميراث معنوي ، ص 122 ) .
8 ـ تفسير القرآن الکريم ، ج 4 ، ص 324 و ج 6 ، صص 102 و 103 .
9 ـ ايقاظ الناثمين ، صص 70 و 71 ؛ الحکمه المتعاليه ، ج 8 ، صص 11 ـ 14 .
10 ـ تفسير سوره ي جمعه ، ص 247 .
11 ـ تفسير القرآن الکريم ، ج 6 ، صص 102 و 103 ؛ رساله سه اصل ، ص 94 ، و عرفان و عارف نمايان ، ص 166 .
12 ـ تفسير القرآن الکريم ، ج 1 ، ص 395 .
13 ـ عرفان و عارف نمايان ، صص 117 و164 ـ 166 ؛الحکمه المتعاليه ؛ج 6 ،ص 300 ؛تفسيرالقرآن الکريم ؛ج 4 ،صص 97 و 324 .
14 ـ تفسيرالقرآن الکريم ( يس )، ص 149 ؛تفسيرسوره واقعه ، ص 204 ؛ مفاتيح الغيب ،صص 523 و 687 ـ 694 ؛ رساله سه اصل ، ص 94 و الحکمه المتعاليه ، ج 6 ، صص 298 و 299 .
15 ـ ايقاظ الناثمين ، صص 70 و 71 ؛ تفسير القرآن الکريم ؛ ج 4 ، ص 324 .
16 ـ تفسير القرآن الکريم ، ج 1 ، ص 397 .
17 ـ مفاتيح الغيب ، ص 34 ـ 162 .
18 ـ تفسير سوره واقعه ، صص 151 و 153 .
19 ـ تصحيح و ترجمه الواردات القلبيه في معرفه الربوبيه ، صص 180 ـ 184 .
20 ـ تصحيح و ترجمه الواردات في معرفه الربوبيه ؛ صص 180 ـ 184 ؛ تفسير القرآن الکريم ، ج 6 ، ص 56 .
21 ـ تفسير سوره طارق ، اعلي و ... ص 179 و نيز تصحيح و ترجمه الواردات القلبيه في معرفه الربوبيه ،صص 140 و 141 .
22 ـ شواهد الربوبيه ، صص 342 ـ 344 .
 

منبع:نشريه پايگاه نور ،شماره 8



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط