تهذيب نفس از ديدگاه فلسفه صدرايي (2

برخي حکما و انديشمندان اسلامي درباره ي نحوه ي به کمال رسيدن انسان ،وسايطي را در عرض تهذيب نفس بيان کرده اند .با نقد و بررسي هريک ازآنکه ،نقصان و عدم کارايي آنها دررفع موانع و حجب و در نتيجه تکامل انساني ظاهر مي شود .
پنجشنبه، 1 مهر 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تهذيب نفس از ديدگاه فلسفه صدرايي (2

تهذيب نفس از ديدگاه فلسفه صدرايي (2
تهذيب نفس از ديدگاه فلسفه صدرايي (2


 

نويسنده:طاهره نوروزي




 

2 ـ بديل هاي تهذيب نفس
 

برخي حکما و انديشمندان اسلامي درباره ي نحوه ي به کمال رسيدن انسان ،وسايطي را در عرض تهذيب نفس بيان کرده اند .با نقد و بررسي هريک ازآنکه ،نقصان و عدم کارايي آنها دررفع موانع و حجب و در نتيجه تکامل انساني ظاهر مي شود .
1 ـ پاکي فطري نفس انساني : (1)
نقد : پاکي فطري نفس که در اصل وجودش واقع است ، نمي تواند عامل زوال حجب و موجب نيل انسان به کمال باشد ،چرا که نفس در ابتداي حدوثش ، متعلق به عالم ماده و آثارش است و در تحولات و تبدلات طول حيات ، پاکي ابتدايي نيز دچار تغيير و تحول مي گردد و احتمال بقاي آن بسيار سخت است . از سوي ديگر،ازپايه ها و عوامل اصلي کمال انسان عنصرانتخاب و اختيار است که در اين عامل موجود نيست ، بر اين اساس اين عامل نمي تواند ،درتحقق کمال انسان کارآمد يا نقش فعال باشد .
2 ـ موت (2) طبيعي (3) : موت ارادي در تقابل با موت طبيعي اي است و اولياي الهي آن را درطول حيات دنيوي ، با اختيار و اراده خود انتخاب مي کنند و با تهذيب نفس ، پيش ازفرا رسيدن زمان مرگ و اجل تعيين شده ،به ترقي و کمال انساني نائل مي گردند (4)؛اما در موت طبيعي که مرحله اي از تحولات وجودي نفس انساني است ، نفس انساني در زمان و اجل تعيين شده ، به طورجبري ازبدن و عالم ماده جدا و منقطع مي گردد و به تبع چنين مفارقتي ، بسياري حقايق به واسطه ي تعلق به جسم و عالم ماده محجوب بوده است ،برنفس منکشف مي گردد . (5)
نقد :ازآنجا که اين روند در طول حيات دنيوي رخ نمي دهد و جنبه ي جبري دارد ، فاقد ارزش و تاثير در کمال نفس انساني است ،چرا که از لوازم انساني اين است که ترقي به عوالم عالي هستي و انکشاف حقايق آن ،برحسب اختيار ، در اين دنيا واقع شود . (6)
3 ـ خواب (همان ) : به واسطه ي خواب ، تعلق روح که همان نفس و حقيقت انسان است ،به جسم براي مدتي کم مي شود و به مشاهده و مطالعه ي حقايقي مي پردازد که در بيداري خويش به آنها اهتمام مي ورزيده است ،پس از بازگشت روح از آن عوالم ، اگرمتخليه و واهمه ي فرد قوي باشد ، آن قوا در مشاهدات نفس دخالت و تصرف مي کند و آنها را نيازمند به تعبير ، تاويل و حتي تبديل به خواب هاي آشفته و غير مطابق با واقع مي کند (به چنين خواب هايي « اضغاث احلام » گويند ) ؛ اما درصو رت ضعف قوه ي متخيله ،مشاهدات ، بي تغيير و تحول در حافظه ي انسان باقي مي ماند و موجب معرفت اندوزي انسان مي گردد . (7)
نقد :افزون بر خطاپذير بودن يافته هاي روح درخواب ،اين محدوديت درباره ي آن مطرح است که نهايت مرتبه اي که روح در خواب ،توانايي درک آن را دارد ، يا عالم مثال است ؛درحالي که کمال انساني در گرو قرب به حضرت الهي است که مرتبه اي فوق مرتبه عقول و عالم مثال است . از سوي ديگرخواب ،مرتبه اي از مراتب کشف و شهود ، و حاصل ترقي نفس انساني است ؛ نه عاملي براي آن .
4 ـ عشق مجازي :هرگاه علاقه به شخصي يا شيئي به اوج شدت برسد ،گونه اي که وجود انسان را مسخر کند و حاکم مطلق بر وجود او گردد ، به آن حالت «عشق » گويند . (8) عشق اوج علاقه و احساسات است و انواع مختلفي دارد : يکي عشق انسان به حقيقت مطلق ، يعني حق تعالي که به آن «عشق حقيقي » گويند و ديگري عشق به غيرحق تعالي که بيشتر عشق به انسان ديگراست .عشق به انسان نيز دو نوع است :يکي عشق به بعد جسماني و شهواني معشوق و ديگري عشق به بعد نفساني و روحاني او که به آن مجازي گويند ؛ به اين دليل که جمال و زيبايي معشوق انساني ،پرتو ،سايه و مظهري از حسن و جمال واقعي حق تعالي است . (9)
عشق مجازي ( نفساني ) زماني رخ مي دهد که عاشق ، وحدت ، همساني و همرنگي ذاتي با معشوق را در مي يابد که اصطلاحاً به آن « مشاکله بين النفوس » گويند . (10)
فوايد و نتايج عشق مجازي براي عاشق ، به اين صورت است که عشق نفساني ، نفس را نرم و پر شوق و وجد مي کند؛ رقتي درآن ايجاد مي کند که از آلودگي هاي دنيايي بيزار مي گردد . (11) در چنين موقعيتي ، عاشق براي جدايي از خلق و تمرکز در معشوق آمادگي مي يابد (12) و در اصطلاح گفته مي شود که هم او هم واحدي مي گردد و از کثرت به وحدت متمايل مي شود .
عشق نفساني زماني رخ مي دهد که وحدت و تمرکز در انسان ايجاد شود ؛ يعني اين عشق او را از هزاران رشته تعلق که انسان منغمردردنيا به آنها مبتلاست ،جدا مي سازد انسان براي اينکه در عمل موحد باشد و همه ي رشته هاي زندگي اش از لحاظ بينش ،گرايش و رفتار به حق تعالي متصل باشد و از او سرچشمه بگيرد ، بايد همه تعلقات دنيايي را قطع کند و مصداق « فمن يکفربالطاغوت و يومن بالله » (13) گردد .
عشق مجازي ، انسان را از تعلقات مادي و دنيايي جدا و او را تنها به معشوقش وصل مي کند و حالت وحدت در او تمرکز مي يابد .همين که حالت وحدت و دوري از کثرت در او ايجاد شد ،امکان اين که تحت مراقبت يک استاد و راهنما ،به سوي معشوق حقيقي هدايت شود ، وجود دارد .
ملاصدرا درباره ي اهميت عشق مجازي بر اين اعتقاد است که اين عشق رياضت و دلالتي براي نفس انساني است تا او را به حقايق و زيبايي هايي که در عوالم برتر از عالم مادي ( عالم مفارقات از ماده ) است ، متوجه و متنبه کند تا وي در عالم ماده باقي نماند . (14)
نقد : کارايي عشق مجازي نسبت به نفس انساني (رقيق کردن نفس انساني و جدا کردن وي ازتعلقات مادي و دنيايي ) با اينکه کارايي قابل توجهي است ؛ ولي محدود و ناکافي است ،به اين دليل که انسان براي نيل به کمال نهايي خود ، يعني قرب به حق تعالي و عدم توجه به غير او و فناي در او ، بايد تمامي مراتب مجاهده را طي کند . رهايي از تعلقات مادي ، تنها مرحله اي از مجاهده است ،آن هم شرط آن که رهايي نام برده ، نفس را براي دريافت معارف و حقايق الهي آماده کند ، تا وي از حجاب هاي بينشي و گرايشي رها گردد و به اصالت و حقانيت وجود حق تعالي پي ببرد ؛ در حالي که رهايي از ماديات توسط عشق مجازي ،با انحصار توجه عاشق به معشوق (15) و فارغ بودن وي از حق تعالي همراه است .
از طرف ديگر ، عشق مجازي هيچ گاه به عنوان ابزاري براي ترقي وجودي نفس انسان توصيه نشده است و مطالب ياد شده ( راهنمايي استاد و هدايت عاشق به سمت حق تعالي )،درباره ي چگونگي برخورد با آن است ؛زماني که انسان به آن مبتلا شده است ،بنابراين اهميت ابتدايي و اصلي ندارد . (16)
تبيين ملاصدرا در اين مورد ، بر کارکرد آگاهي بخشي به انسان و وجود حقايقي برتر دلالت دارد و اينکه کارايي آن به موانع حجب بينشي مربوط است ؛ در حال که کارايي تهذيب نفس اولاً و بالذات به خرق حجب رفتاري ( ازاله رذايل اخلاقي و رفتاري ) و ثانياً و بالعرض به زمينه اي براي خرق حجب بينشي مربوط است . تفصيل بيشتر تفاوت ميان حجب بينشي و رفتاري و چگونگي ارتفاع آنها در مباحث بعدي ارائه مي گردد .

3 ـ علت تامه يا ناقصه بودن تهذيب نفس در تحقق کمال انساني
 

عوامل موثر در تحقق کمال نفس انساني از جانب انديشمندان اسلامي ، از جمله ملاصدرا ،گاه به نحو کلي و اجمالي تبيين گشته و گاه به صورت تفصيلي . بيان اجمالي روند تحقق کمال انساني به اين صورت است که تحقق کمالي انساني ، در گرو کمال قواي علمي و عملي نفس انساني است . در ميان قواي نامبرده ، کمال قواي علمي هدف غايي است و کمال قواي عملي ابزار تحقق آن .و براين اساس در طول هم واقعند؛ به اين صورت که نفس انساني مراتب عقل هيولاني ،عقل بالملکه و عقل بالفعل را با به کارگيري حواس و عقل ( که هر دو آنها ازابزارهاي معرفتي مانوس بشري اند)طي مي کند ؛اما براي نيل به مرتبه ي عقل مستفاد و اتصال و اتحاد با عقل فعال که کمال نهايي وي است ، وجودش بايد شدت و وسعت يابد .
شدت و وسعت وجودي نفس انساني ، به واسطه ي ترقي و تجرد آن از حد ماده و اوصاف و نقايصش حاصل مي گردد .ترقي و تجرد مورد نظر ،به واسطه ي تهذيب نفس که مجموعه ي اعمال و رفتارهايي است که به منظور ارتقاي نفس انساني صورت مي گيرد . به اين ترتيب ، نفس با کمال قواي عملي (تهذيب نفس ) ، براي کمال علمي قابليت مي يابد . (17) بنابراين ، تهذيب نفس در تحقق کمال نفس انساني نقش علت ناقصه را دارد . بيان چگونگي تاثير تهذيب نفس در پايان همين فصل خواهد آمد .
تفصيل ميزان تاثير تهذيب نفس در تحقق کمال انساني به صورت غير مستقيم و بنا به قاعده ي «تعرف الاشياء باضدادها » از بيانات ملاصدرا درباره ي موانع تحقق کمال انساني قابل دريافت است . به اين منظور با نقل کلام ملاصدرا در اين زمينه ، مطالب مربوط به عوامل تحقق کمال انساني ، استنباط و تبيين مي شود :
«اعلم ان القوه هي محل العلوم و المعارف في الانسان ، هي اللطيفه المدبره لجميع الجوارح و الاعضاه المستخدمه لجميع المشاعر و القوي و هي بحسب ذاتها قابله للمعارف و العلوم کلها اذ نسبتها الي الصور العلميه نسبه المرآه الي صور الملونات و المبصرات و انما المانع من انکشاف الصور العلميه لها احد امور خمسه کما ذکره بعض افاضل العلماء في مثال المرآه » (18)
آگاه باش که قوه اي که محل علوم و معارف در انسان است ، لطيفه اي است که همه ي جوارح و اعضايي را که در خدمت مشاعر و قوا هستند ، تدبير و اداره مي کند . اين قوه بر حسب ذاتش پذيراي همه ي معارف و علوم است . نسبت اين قوه به صورعلمي ، مانند نسبت آينه به صورت رنگ ها و ديدني هاست و موانع انکشاف صورعلمي براي نفس ، مانند موانع آينه ، اموري پنچ گانه است . نظير آنچه برخي علماي بزرگ آن را در مثال آينه ذکر کرده اند .
1 ـ داشتن قابليت و استعداد کمال و ترقي نفس انساني ، به اين ترتيب که انسان ، موجودي است که نشات مختلف عنصري ، معدني ،نباتي ،حيواني ،انساني و اهلي دارد .
اين نشات به تدريج و به ترتيب ( بنا به حرکت جوهري ) تحقق مي پذيرند .
کمال انساني زماني تحقق مي پذيرد که انسان از نشاه حيواني فراتر رود و به سنجش و اختيار روي آورد ؛ يعني به بلوغ فکري و عقل برسد ( نه فقط بلوغ جسمي ) . بر اين اساس ،کودکان و ديوانگان ، توانايي نيل به مراتب عالي هستي را ندارند . (19)
2 ـ آگاهي و شناخت (20) نسبت به چرايي و ضرورت نيل به کمال خاص انساني . (21)
3 ـ طلب و قصد نيل به کمال انساني که همان اختيار و انتخاب کردن طريق ترقي نفس انساني ، پس از آگاهي يافتن به چرايي و ضرورت آن است .
4 ـ پاک گشتن از معاصي و رذايل اخلاقي (22)
5 ـ مبرا بودن از جمود ، عناد و آرا و عقايد پوچ ، فاسد (23) و تقليدي ( عقايدي که در طول حيات از کودکي تا به زمان بلوغ انسان به وي القاء گشته است ) . (24)
منظورعقايد پوچ و فاسدي نظير،«علم حجاب است » (25) ؛خدا ازعبادات ما بي نياز است ،ازانجام چه فايده ؟ شريعت براي کساني است که درحجابند ؛ نه واصل شدگان و شريعت ،پوست است ، تا آن را نيفکني به مغز اسرار نرسي «فلان شيخ با خدا سخن گفته است »و ...است . (26)
ملاصدرا در جاي ديگر در اين باره ، به تبيين برخي علل ابتلا به جمود و آراي فاسد مي پردازد . (27)
بنابراين عوامل موثر در ترقي نفس انساني ، در سه عامل اصلي « علم و آگاهي ، طلب و اراده و تهذيب نفس از معاصي و عقايد فاسد »خلاصه مي شوند . هر يک از آنها علت ناقصه است و بدون ديگر عوامل نمي تواند ،عامل اصلي تحصيل کمال انساني باشد .براين اساس ،نه آنان که با علم و طلب ،ولي فارغ از تهذيب نفس اند، به کمال نائل مي گردند و نه آنان که از روي تقليد و بي انديشه و حتي طلب و اراده ي واقعي به اعمال و رفتارهايي که از مصاديق تهذيب نفس اند ، به کمال نائل مي گردند و نه آنان که از روي تقليد و بي انديشه و حتي طلب و اراده ي واقعي به اعمال و رفتارهايي که از مصاديق تهذيب نفس محسوب مي شود ، مي پردازند . (28)

پي نوشتها :
 

1 ـ ترجمه مبدا و معاد ، صص 532 و 533 ؛ تفسيرسوره طارق ،اعلي و زلزال ، ص 218 .
2 ـ انواع مرگ و حيات :
الف ) مرگ و حيات ذاتي که در اصطلاح اهل معقول ، خلع و لبس يا فقدان و وجدان خوانده مي شود .
ب ) مرگ و حيات اختياري که در آن، مرگ به معناي نابود ساختن هواي نفس و روي گرداندن از مشتهيات است :«فتوبوا الي بارئکم فاقتلوا انفسکم »(سوره بقره آيه 54 ) ؛ اينک به درگاه پروردگارتان توبه کنيد و خودتان را بکشيد .امام صادق (ع) فرمودند : « الموت هو التوبه »(مراد از موت در اين آيه ،توبه است ) اين مرگ در اصطلاح تصوف «موت احمر»خوانده مي شود . حيات اختياري يعني حيات ابدي قلبي که به واسطه ي انسلاخ از صفات نفساني و اتصاف به صفات قلبي پديد مي ايد . سخن لطيف حضرت عيسي (ع) دراين باره چنين است : «لن يلج ملکوت السموات من لم يولد مرتين » ؛کسي که دوبارمتولد نشده باشد ، ملکوت آسمان ها را درک نمي کند .(سيره و ميراث معنوي ،صص 119 و 118 ).
[ج ) مرگ جسماني که از آن به « موت طبيعي » تعبير مي شود . موت جسماني ، مرحله اي از تحولات وجودي نفس انساني است که به واسطه ي آن ، نفس انساني در زمان و اجل تعيين شده ، به طور جبري از بدن و عالم ماده ، به کلي جدا و منقطع مي گردد ].
3 ـ ترجمه مبدا و معاد ، صص 532 و 533.
4 ـ همان .
5 ـ تفسير القرآن الکريم ، « يس » ، ص 26 .
6 ـ « ... لا ينفع نفساً ايمانها لم تکن امنت من قبل او کسبت في ايمانها خيراً ... » ( انعام / 158 ) در آن روز ايمان آوردن براي کسي که تاکنون ايمان نياورده است يا اينکه در ايمانش خيري حاصل نکرده ، فايده و منفعتي ندارد .
7 ـ شناخت شناسي در قرآن ، صص 326 ، 349 و 476 .
8 ـ عشق درکلام شهيد مطهري ، ص 18 .
9 ـ همان ، صص 28 ـ 30 ، 35 و 39 ؛ الحکمه المتعاليه ، ج 2 ، صص 77 و 78 .
10 ـ عشق در کلام شهيد مطهري ، ص 39 .
11 ـ همان ، ص 84 .
12 ـ همان ، ص 84 .
13 ـ کسي که به طاغوت و باطل کفر مي ورزد و تنها به خدا ايمان دارد ( بقره / 256 ).
14 ـ الحکمه المتعاليه ، ج 2 ، صص 77 ـ 79 .
15 ـ دراين زمينه برخي عرفا و انديشمندان اسلامي ،بنابراين اصل که زيبايي معشوق هاي زمين جلوه و پرتويي ازجمال حقيقي ، يعني حق تعالي است ،براين اعتقادند که انسان هاي عاشق دراصل عاشق حق تعالي اند ، چنان که ابن عربي دراين باره مي گويد : « ما احب احدا غيرخالقه »؛هيچ انساني غيرخداي خود را دوست نداشته است .«و لکنه تعالي احتجب تحت اسم زينب ،سعاد و هند و غيره ذلک » ؛ ليکن خداي تعالي زير اين نام ها [ و معشوق هاي مجازي و زميني ] پنهان شده است .
نقد :اين تبيين نيز صحيح نيست ، زيرا رشد و تعالي ،زماني براي نفس انساني تقق مي يابد و ارزشمند مي گردد که در اثر آگاهي و اختيار سالک رخ دهد .
16 ـ عشق درکلام شهيد مطهري ، ص 19 .
17 ـ تفسيرالقرآن الکريم ، ج 1 ، صص 243 و 244 ؛ همان ، ج 6 ، ص 44 ايقاظ الناثمين ،ص 31 ؛ تفسير القرآن الکريم ( يس ) ،صص 223 ، 255 و 310 ؛ ترجمه مبدا و معاد ، ص 546 و تصحيح و ترجمه الواردات القلبيه في معرفه الربوبيه ، ص 149 .
18 ـ الحکمه المتعاليه ، ج 9 ، ص 136 .
19 ـ الحکمه المتعاليه ، ج 9 ، ص 136 .
20 ـ عامل آگاهي و تذکر دهنده انسان به کمال خاصش ، از جانب حق تعالي تعيين و تحقق مي يابد ، چرا که او خالق همه ي هستي و از جمله انسان است و خالق هر شيء قادر به هدايت آن شيء به کمال خاصش است . حق تعالي بنا به شان و اسم الهي « هادي » خويش ، منشا بيداري نفوس انساني منغمر در شهوات و حيات صرف دنيايي است . حق تعالي بيداري مورد نظر را از طرق و اسباب مختلف و به شکل هاي متفاوت و متنوع محقق مي کند که در عرف شريعت به آن ـ «طرق هدايت » و «آيات بينات » گويند :اسبابي نظيرارسال رسل ، انزال کتب (عرفان و عارف نمايان ،ص 60 )رنج و سختي زندگي دنيايي و عدم اقناع و ارضاي وجودي انسان نسبت به حيات صرف دنيايي و متعلقات و زخارف ) ،رنج و سختي زندگي دنيايي و عدم اقناع و ارضاي .وجودي انسان نسبت به حيات صرف دنيايي و متعلقات و زخارف آن ترجمه مبدا و معاد ، صص 533 و 532 ) ، راهنمايي ،موعظه و نصيحت اوليا و بزرگان و علما ء البته اين عوامل متوجه کساني است که وجودشان قابليت رشد و تعالي را دارد ؛هرچند دچار غفلت شده باشند ؛ نه کساني که به علت کثرت خطا ، انحراف و عناد ،قابليت رشد از وجود آنها رخت بر بسته و وجودشان نسخ يافته است . ( عرفان و عارف نمايان ،ص 146 ) خداوند مي فرمايد : « انک لا تهدي من احببت ) ( قصص / 56 ) ؛تو هر کسي را که دوست داري ، هدايت نمي کني . « انک لا تسمع من في القبور »( فاطر / 22 ) ؛ تو شنواننده [ پند و پيامي به ] در گور خفتگان نيستي . « لا تسمع الموتي و لا تسمع الصم الدعا » ( نمل / 80 ) تو مردگان را [ سخن ] نشواني و به ناشنوايان آوايي نشواني . در ميان طرق نامبرده ، ارسال رسل و انزال کتب از جمله طرق اصلي و بنيادي هدايت است ،چنان که در قرآن مي خوانيم : « کتاب انزلناه اليک لتخرج الناس من الظلمات الي النور باذن ربهم الي صراط العزيزالحکيم » ( ابراهيم / 1 ) [اين کتابي است که آن را بر تو نازل کرديم تا مردم را به توفيق پروردگارشان از تاريکي ها به روشنايي ، به سوي راه خدا پيروزمند ستوده بازبري . از مجموعه معارف ،آموزه ها و حقايقي که از طريق پيامبران و کتب الهي به انسان ها ارائه شده ، مجموعه اي معرفتي ـ رفتاري حاصل شده است که ازطريق آن ،چگونگي نيل به کمال نهايي و خاص انساني معلوم مي گردد . چگونگي مورد نظرازطريق احکام ،اوامر و نواهي الهي مشخص مي گردد .(الحکمه المتعاليه ،ج 9 ،ص 137 )بحث از اوامر و نواهي الهي و چگونگي ارتباط و تاثيرشان دررفع موانع و تحصيل شرايط در بخش پاياني مقاله مطرح مي شود .
21 ـ همان ، ص 138 .
22 ـ همان ، صص 136 و 137 .
23 ـ عقايد فاسد عقايدي هستند که نه از راه کشف و شهود حاصل گشته اند و نه از راه برهان يقيني ، بلکه از روي تقليد حاصل شده اند . ( بيدار فر ، عرفان و عارف نمايان ، ص 94 ) .
24 ـ همان ، صص 136 و 137 .
25 ـ غايت اصلي سير و سلوک و مجاهدات وجودي انسان ، رها شدن از بندگي غير خدا و با اخلاص متوجه حق تعالي شدن است و انسان به هر چه غيرحق تعالي توجه و اهتمام کند ، از کمال خود و اخلاص لازم براي حق تعالي دور مي افتد و آن چيز براي انسان حجاب و مانع محسوب مي گردد ، بنابراين معيار مذموم يا ممدوح بودن هر چيز در نسبت با انسان ،مورد توجه و اهتمام رافع شدن يا ابزار نيل به حق تعالي بودن است . در اين ميان «علم » نيز محکوم به چنين حکمي است ،به اين صورت که اگر سالک علم را به عنوان امري براي استکمال وجودي خود و ابزاري براي رفع موانع موجود در مسير نيل به کمالش لحاظ کند ، علم امري لازم ، ممدوح و نافع خواهد بود ؛ ولي اگر علم براي انسان ، محور توجه و اصالت و عامل توقف و عدم تعالي انسان قرار گيرد و انسان با تکيه برآن به رذايل اخلاقي نظير عجب ، غرور ، فخر فروشي و ... مبتلا شود ، امري مذموم ، مضر و حجاب خواهد بود .بنابراين به دليل تنوع کارايي علم ، عرفا و انديشمندان اسلامي نسبت به آن موضع گيري هاي متفاوتي داشته اند :برخي نظير ،ملاصدرا آن را ازاين جهت که عامل تعالي وجودي انسان و ابزاري براي رفع و ازاله رذايل اخلاقي است که درحب به دنيا ريشه دارد ، ستوده است .(عرفان و عارف نمايان ، صص 52 ـ 54 ـ 25 ـ 30 ) و برخي ديگر نظير امام خميني آن را حجاب اکبر معرفي کرده اند و ازآنجا که اين گروه علم را به دليل استفاده ي منفي آن ، نظير توقف در مسير نيل به کمال انساني و به رذايل اخلاق مبتلا گشتن نفي کرده اند ، بنابراين تعارض و اختلافي درميان عرفا در اين باره موجود نيست ،چرا که اخلاف ديدگاه ها ، در تفاوت ملاحظات در اين باره ريشه دارد ( مقالات عرفاني (1) ، صص 401 ـ 403 )
26 ـ عرفان و عارف نمايان ، ص 43 .
27 ـ همان .
28 ـ عرفان و عارف نمايان ، ص 30 .
 

منبع:نشريه پايگاه نور ،شماره 8



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط