تهذيب نفس ازديدگاه فلسفه صدرايي (5)
به راهکارها و اعمالي که به تهذيب نفس منجر مي شود ،درعرف شريعت ،«طاعات و عبادات »گفته مي شود .طاعت براي قطع علايق و توجه به دنيا و متعلقات و زينت هاي آن است ،تا به اين ترتيب امراض دروني نفس زائل گردد و ازناپاکي هايي که در نفس واقع شده اند ،پاکسازي شود و زنگارصفات ناپسند ،ازرويه ي آن زدوده گردد ،پس حالش به بهبودي گرايد و گوهرش استقامت گيرد و رويش نوراني شود و نتيجه ي چنين اصلاح قلب و تصفيه و نوراني کردن آن ،انکشاف حقايق الهي به خصوص ذات ،صفات و افعال خدايي در آن است . اين راهکارها که داراي مصاديق مختلفي است ،گاه ماهيتي ايجابي و وجودي دارد و گاه ماهيتي سلبي و عدمي ؛اما کارکرد همه ي آنها عدمي و قطع و رهايي ازسطح و مرتبه ي عالم ماده و آثار و اوصافش است . (2)
«قد مران فائده الاعمال الشرعيه کلها وجوديه کانت او عدميه ،تصفيه القلب عن ما يکدره و يمرضه و يحجبه عن مطالعه الحق و العلم بالله و صفاته و افعاله هي الغايه القصوي لوجود الانسان و اسئر الاکوان » (3) همان گونه که گذشت ،فايده ي اعمال شرعي همگي ،چه اعمال وجودي و چه اعمال عدمي ، پاک کردن قلب از اموري است که قلب را کدر،مريض و محجوب
ازمطالعه ي حق و علم به حق تعالي و صفات و افعالش مي کند ؛درحالي که علم به حق تعالي و صفات و افعالش ،غايت و هدف نهايي وجود انسان و خلقت سايرموجودات است .
اوامر و نواهي الهي به اشکال مختلف ، انسان را دررسيدن به کمال راهنمايي مي کند . به اين ترتيب که احکام و واجباتي نظير ،نماز،زکات ، روزه و ... به صورت مستقيم دربه کمال رسيدن انسان تاثيردارند که ملاصدرا به چنين کارايي و اثر بخشي
واجبات و احکام الهي چنين اشاره مي کند که زکات براي زدودن محبت مال از نفس است ،روزه براي زدودن محبت بدن ،جهاد براي زدودن محبت بدن ،جهاد براي زدودن محبت نفس ،حج براي زدودن محبت وطن ، آموختن علم ازغيرو اعتراف به ناداني خود و برتري عالم ـ به کسرلام ـ براي زدودن محبت مقام و شهرت و پيروي نکردن از روشي خاص براي ترک تقليد ،زيرا حقيقت امررا بايد دراعتقادات خويش ،با مجاهدت و نه با مجادله به دست آورد و ... (4) واجباتي نظيرامربه معروف ، نهي ازمنکر ، ترک مي خوارگي و ... اثري غير مستقيم براي مساعد و هموار ساختن زمينه براي تعالي انسان دارند . (5)
خداوند افزون بر اين روش بنيادي ، يعني شريعت ، از طريق ديگر،انسان را به آگاهي مي رساند ؛ نظير سختي ها و رنج هاي زندگي ، مبتلا به عشق مجازي گشتن ، نهادن استاد و انسان پاک و هادي در مسير زندگي فرد و ... ، چنان که خود حق تعالي چنين مي فرمايد :«و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه ليبين لهم ... » (6)؛«و ما کان ربک مهلک القري حتي يبعث في امها رسولاً يتلوا عليهم آياتنا ... » (7)
خلاصه و نتيجه گيري
تهذيب نفس به دليل کارکردي که نسبت به تحقق کمال انساني دارند،معنا و اهميت مي يابد .اين کارکرد برنحوه وجودي خاصي که انسان دارد ،استواراست ؛به اين نحو که انسان موجودي جسماني الحدوث و روحاني البقاست ؛ يعني با اينکه حقيقت وجودي اش به عوالم عالي و مجرد هستي ( فهم حقايق الهي ، اتصال به عالم عقول و قرب و تشبه به حق تعالي) مربوط است ؛ولي ابتدا خلقت و حدوثش در عالم ماده ، متصف به اوصاف جسماني و مبتلا به نقايص است ،درنتيجه ميان انسان و کمالش فاصله اي که شامل موانع و حجب مختلف وجودي است ،در ميان است و انسان براي نيل به کمالش بايد که حجب نامبرده را رفع کند .
انسان با وجود اقامتش درعالم ماده و بعد از کمال ، توانايي و استعداد رسيدن به حقيقت و کمال خود را دارد . استعدادي که وجه مميزه ي وي از ساير مخلوقات است ؛اما براي به فعليت رسيدن اين استعداد به وجود عواملي نيازاست ؛به اين ترتيب که اولا وي بايد به سببي ازاسباب ،به حقيقت و کمال خاص خود آگاه گردد ؛ثانياً با اختيار و آزادي ،رسيدن به کمال خويش را طلب و قصد کند ،چرا که صرف آگاهي به کمال کافي نيست و ممکن است وي آگاهانه ، از نيل به کمال خاصش منصرف گردد ؛ ثالثاً افزون بروجود آگاهي و طلب براي رسيدن به مقصد نهايي خود ، عامل و ملزم به انجام رفتارها ،کوشش ها و مجاهداتي گردد که متناسب و درراستاي رسيدن به کمال و هدف مورد نظرش هستند .
چگونگي تحقق هريک از عوامل مورد نظر به اين صورت است که عامل آگاهي بخش ، به انساني که به علت فرو رفتگي درعالم ماده ،ازدرک حقايق و عوالم مجرد و مربوط به کمالش ناتوان است ،به صورت بنيادي و اساسي ،ازجانب حضرتي تعيين و فرو فرستاده مي شود که به انسان هستي ، قوانين و سنت هاي آنها آگاهي ،واحاطه دارد .احاطه اي که معلول خالقيت و ربوبيت وي است ؛يعني حضرت حق تعالي که ازطريق اسباب و عوامل مختلف ( ارسال رسل و انزال کتب )انسان را متوجه و متذکر به حقيقت و کمال خاص وي مي کند . از چنين اسباب و طرقي به هدايت الهي و تبيين آيات بينات تعبير مي گردد .
در اين زمينه ،حکماي اسلامي از جمله ملاصدرا ، به ذکرعواملي چون انزجار انسان از زندگي مادي و دنيايي ، به علت آغشته بودنش با رنج ها و سختي هاي فراوان و ... پرداخته اند که مي توان عواملي نظير آن را از شکل ها و طرق مختلف ، هدايت الهي محسوب کرد .
عامل طلب و عزم درگرو انتخاب و اختيار خود انسان است ، چرا که پس از به آگاهي رسيدن و اتمام حجت بر وي ، او نسبت به طلب و قصد يا انصراف از رسيدن به حقيقت و کمال خاص خود مختار است .
عامل مجاهده و تلاش بردو رکن استوار است : يکي تعيين مصاديق مجاهده از جانب حضرتي که خالق و آگاهي بخش انسان است که از آن به شرايع الهي تعبير مي شود و ديگري انسان طالب نيل به کمال خود . در اين ميان ،شريعت الهي در روند تحقق کمال انساني ،جايگاه ويژه اي دارد ، زيرا درباره ي مجاهده و چگونگي کمال مذکور ، مکاتب مختلف انساني ،با صبغه هاي عرفاني و فلسفي ،مدعيان رساندن انسان به کمال هستند ؛ درحالي که محدوديت و انحراف آگاهي آنها و حتي اغراض و مقاصدشان ، صلاحيت ايشان را در اين باره رد مي کند و تنها حق تعالي که خالق و مدبر هستي است ،با تعيين و تعليم « بايد و نبايدها »که همان واجبات و محرمات و احکام الهي اند ،انسان را در رسيدن به کمالش راهنمايي مي کند .
تفصيل مجاهدات مورد نظر ،به اين ترتيب است که انسان نخست بايد به رفع موانع موجود در مسير رسيدن به کمال بپردازد که از آن به تهذيب نفس ،تزکيه ،تصفيه و ... تعبير مي گردد که شامل رفتارها و اعمال وجودي و عدمي است ؛يعني گاه با انجام افعالي ( واجبات ) و گاه با ترک افعالي ديگر ( محرمات ) موانع رفع مي شود .سپس به تحصيل شرايط و تحقق اموري که زمينه ساز و عامل تحقق و نيل به کمالند ،بپردازد .به مجموعه اين رفتارها و اعمال تحليه گويند ،زيرا زينت بخش نفس انساني و داراي حيثيت وجودي است ،بنابراين تهذيب نفس در زمينه ي رفع موانع ،درمسير مجاهده مطرح مي گردد .
از موانع موجود ميان انسان و کمال نهايي اش ( قرب به حق تعالي )،دو تعبير عام و خاص وصورت گرفته است :
تعبير عام به آن به اين صورت است که آنچه ميان انسان و حق تعالي واقع باشد ، حجاب و مانع محسوب مي گردد و عالم ماده و عالم عقول را شامل مي شود . به لحاظ مادي و غير مادي بودن ، اين حجاب ها را به ترتيب ، حجب ظلماني و حجب نوراني مي نامند .
اين تعبير ازحجاب ،افزون بر عام بودنش ، غير معمول است ، چرا که حجب نوراني در روند تحقق کمال انساني ، خود از مراحل نيل به کمال و کشف و شهودند .
تعبير خاص از موانع کمال انساني که معنايي رايج در اين زمينه است ، همان عالم ماده و لواحقش (حجب ظلماني ) است که محور مباحث فلاسفه و عرفاي اسلامي ، به خصوص ملاصدرا است .
تفصيل چيستي و چگونگي رفع حجاب هاي ظلماني به اين صورت است که حجب ظلماني شامل سه نوع بينشي ،گرايشي و رفتاري است .حجاب هاي بينشي عبارت است از جهل و غفلت (ازعوالم عالي و مجرد هستي و کمال خاص و نهايي انسان ) و داشتن عقايد و باورهاي باطل و پوچي که جهل و غفلت نام برده را تشديد و امکان آنها را براي انسان ضعيف ترمي سازد و به تبع چنين وضعيتي ، انديشه و درنتيجه گرايش و رفتار انسان ، در حد عالم ماده و تعلقاتش منحصر مي گردد . اين حجاب ها با به آگاهي رسيدن و متوجه شدن انسان به عوامل و حقايق مجرد (ازطرق مختلف که در عرف شريعت راههاي مختلف هدايت الهي مي ناميده مي شوند )،رفع شدني است .
حجاب هاي گرايشي که همان انحصارحب و عزم انسان درحد دنيا و متعلقات و زخارفش است ،با عزم و طلب آزادانه ي انسان رفع شدني است .
حجاب هاي رفتاري که ازحجاب هاي بينشي و گرايشي منشا گرفته و خصايص و رذايل پليد و غيراخلاقي نظيرحرص و آز ، کبر و خودپسندي ،رشک را شامل مي شوند و همگي عواملي براي کسب بيشتر منافع دنيايي وحفظ آنها هستند،به وسيله ي اعمال و رفتارهاي عدمي که همان مصاديق تهذيب نفس اند ،قابل رفعند .
نحوه ي رفع حجب رفتاري به دو صورت است :يکي اينکه به تبع رفع حجب بينشي و گرايشي ،حجب رفتاري رفع مي گردد و ديگر اينکه مستقيماً و مستقلاً حجب رفتاري مرتفع گردند .اين گونه رفع حجب دربيانات و توصيه هاي عرفا و فلاسفه اسلامي از جمله ملاصدرا ،روش رايج است .رايج بودن اين روش مي تواند معلول دو امرباشد : يکي اينکه ايشان کساني را مخاطب خود مي ديدند که به حجب بينشي و گرايشي دنيوي مبتلا نبوده اند و ديگراينکه رويکردي مبنايي به اين امرداشته اند ؛به اين صورت که چون حيثيت هاي مختلف علمي عملي وجود انسان دريکديگر تاثير و تاثر دارند ، در نتيجه تقويت يکي تقويت ديگري را به دنبال دارد .رفع حجاب هاي رفتاري ، زمينه ساز و رفع حجب بينشي مي گردد و اين خود ،رفع حجب گرايشي را ممکن مي سازد .
يادآوري اين نکته لازم است که تهذيب نفس ، علاوه بر رفع حجب بينشي ، نتايج ديگري نيز به دنبال دارد .اين نتايج در دو محور کلي علمي و عملي قابل تبيين است ؛به اين صورت که نفس انساني از لحاظ علمي ( به دليل ترقي و تعالي اش به مراتب عالي هستي ،ازجمله عالم عقول و اتصال آن به عقل فعال که دربردارنده ي حقايق همه ي اشياء به نحو جزئي و تفصيلي است )،به حقايقي چون حقايق مربوط به عالم ملک و دنيا و حوادث و رخدادهايش آگاه مي گردد که به اين نوع معارف را «سرقدر » گويند .
ازلحاظ عملي نيز به دليل قرب به حق تعالي و تشبه به وي درتجرد از ماده و احاطه بر عالم ماده ،به مقام تاثيردرعالم ماده نائل مي گردد و مي تواند،به دخل و تصرف و اصطلاحاً خوارق عادت در آن بپردازد که از اين مقام ،به «کن فيکون » تعبير مي شود .
اين نتايج ،گرچه ناگزير به تبع تهذيب ، تجرد و تعالي نفس براي انسان مهذب و مجاهد پيش مي آيد؛ليکن غرض و مقصد اصلي از مجاهده و تلاش وي نيست و نبايد به آن توجه و اهتمام شود ،چرا که در غير اين صورت ،همين نتايج ، مانع ترقي انسان به کمال نهايي اش مي گردد و او در همان حد باقي مي ماند و اين توقف ،خود صورتي از خسران ،انحراف و سوء عاقبت وي خواهد بود ،زيرا همان گونه که طرق هدايت متنوع است ،طرق ضلالت و گمراهي نيز براي انسان متنوع است .
ازمطالبي که درباره ي اهميت و کارايي تهذيب نفس ذکرشد ،اين نتيجه حاصل آمد که تهذيب نفس به علت تاثيري که در تحقق کمال نفس انساني دارد ،اهميت و ضرورت مي يابد .کارايي تهذيب نفس دراين زمينه ، دررفع موانع و حجاب هايي است که در مسيرنيل به کمال انساني موجود است و از آنجا که تحقق کمال مذکور،علاوه بر رفع موانع ،موقوف به تهيه و وجود شرايطي نيز هست ،بنابراين تهذيب نفس در رابطه با تحقق کمال نفس انساني در عين لزوم ناکافي است؛يعني نقش علت ناقصه را دارد ( نه علت تامه ) .
فهرست منابع و مآخذ :
1ـ بيدار فر ،محسن ، عرفان و عارف نمايان ، ترجمه کرالاصنام الجاهليه اثر ملاصدرا ،انتشارات الزهراء ، چ 3 ،قم ، 1371.
2 ـ جعفري ، محمد تقي ، شناخت از ديدگاه علمي ديدگاه قرآن ، دفتر نشر فرهنگ اسلامي ، 1360 .
3 ـ جوادي آملي ، عبدالله ، شناخت شناسي در قرآن ، دفترانتشارات اسلامي ، 1374.
4 ـ حسيني اردکاني ، احمد ، ترجمه ي مبدا و معاد ( اثر ملاصدرا ) ، انتشارات مرکز نشر دانشگاهي ، تهران ، 1362.
5 ـ خميني ، روح الله ، امام خميني و انديشه هاي اخلاقي ـ عرفاني ، سيره و ميراث معنوي ، چ 1 ، موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني ، تهران ، 1382 .
6 ـ سجادي ، سيد جعفر ، فرهنگ اصطلاحات و تعابير عرفاني ، چ 3 ، کتابخانه طهوري ، تهران ، 1375.
7 ـ شفيعيها ، احمد ، تحقيق ، تصحيح و ترجمه ي الواردات القلبيه في معرفه الربوبيه ( اثر ملاصدرا ) ، انجمن فلسفه ايران ، 1385.
8 ـ صالحي انديمشکي ،محمد ،عشق در کلام شهيد مطهري ، چ 1 ،انتشارات نبوغ قم ، 1381.
9 ـ صدرالمتالهين شيرازي ،الحکمه المتعاليه في الاسفار الاربعه ( دوره نه جلدي ) ، چ 2 ، منشورات مصطفوي ،قم ، 1368 .
10ـ ــــــــــ،ايقاظ النائمين ،مقدمه و تصحيح محسن مويدي ، موسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي ، تهران ، 1361.
11 ـ ــــــــــ، تفسير القرآن الکريم ، تصحيح محمد خواجوي ، ج 1 ، چ 2 ، انتشارات بيدار ، قم 1366.
12 ـ ــــــــــ، تفسير القرآن الکريم ، تصحيح محمد خواجوي ، ج 4 ، چ 2 ، انتشارات بيدار ، قم 1372 .
13 ـ ــــــــــ، تفسير القرآن الکريم ، تصحيح محمد خواجوي ، ج 6 ، چ 2 ، انتشارات بيدار ، قم 1411 هـ . ق .
14 ـ ــــــــــ، تفسير القرآن الکريم ( سوره جمعه ) ، تصحيح محمد خواجوي ، انتشارات بيدار ، قم بي تا .
15 ـ ــــــــــ، تفسيرالقرآن الکريم ( سوره طارق ، اعلي و زلزال ) ،ترجمه و تعليقه محمد خواجوي ، چ 1 ،انتشارات مولي ، تهران ، 1363.
16 ـ ــــــــــ،تفسيرالقرآن الکريم ( سوره واقعه ) ، ترجمه و تعليقه محمد خواجوي ، چ 1 ، انتشارات مولي ، تهران 1363.
17 ـ ــــــــــ، تفسير القرآن الکريم (سوره يس ) ، تصحيح محمد خواجوي ، انتشارات بيدار ، قم 1361.
18 ـ ــــــــــ، رساله سه اصل ، تصحيح سيد حسين نصر ، چ 3 ، انتشارات روزنه ، تهران ، 1377.
19 ـ ــــــــــ، شواهد الربوبيه ، چ 2 ، انتشارات نشردانشگاهي ، مشهد ، 1360.
20 ـ ــــــــــ، مفاتيح الغيب ،تعليقات علي نوري .
21 ـ طبيبان ،حميد ،ترجمه و تعليق مظاهر الالهيه في اسرارالعلوم الکماليه (اثر ملاصدرا ) ،چ 1 ، انتشارات امير کبير ، تهران ، 1361.
22 ـ کليني ، محمد بن يعقوب ، الکافي، تهران ، 1365 .
23 ـ نراقي ،احمد ،رساله دين شناخت ، چ 1 ، انتشارات طرح نو ، تهران ، 1378 .
پي نوشتها :
1 ـ برگرفته از آيه ي 50 سوره ي طه « قال ربنا الذي اعطي کل شيء خلقه ثم هدي » ؛بگو خداي ماست آنکه همه چيز را مي آفريند و سپس هدايتشان مي کند .
2ـ ايقاظ النائمين ، صص 58 ـ 65 ؛ عرفان و عارف نمايان ، ص 130 ؛ تفسير القرآن الکريم ،ج 4 ، صص 58 ـ 60 ؛ رساله سه اصل ،ص 62 ؛ تفسير القرآن الکريم ، ج 1، ص 97 ؛ تفسير سوره ي واقعه ، صص 219 و 220 ؛ تفسير القرآن الکريم ، ج 4 ، ص 160 .
3 ـ تهذيب تفسيرالقرآن الکريم ، ج 1 ، ص 397 .
4 ـ تفسير سوره ي جمعه ، صص 248 و 249 ؛ عرفان و عارف نمايان ، ص 164 .
5 ـ اثر بخشي احکام و نواهي الهي در کلام بزرگان دين امامان معصوم (ع) نيز اشاره و تبيين شده است که ازجمله آنها کلام حضرت فاطمه زهرا (س) است : « فجعل الله الايمان تطهيرا لکم من الشرک و الصلاه تنزيها لکم عن الکبر و الزکاه تزکيه للنفس و نماء في الرزق » ( الاحتجاج ، ج 1 ، ص 80 ) خداوند ايمان را براي تطهير قلبتان از شرک قرار داد و نماز را براي پاکي و دوريتان از کبر و زکات را براي پاکي نفس و افزايش روزي . «و الصيام تثبيتا للاخلاص و الحج تشييداً للدين و العدل تنسيقاً »(معاني الاخبار ، ص 354 )؛ روزه را براي تحقق اخلاص ، حج را براي تقويت دين و عدل را براي استواري دلها [ قرار داد ] .
در کلام اميرمومنان نيز آمده است :«فرض الله الايمان تطهيراً من الشرک و الصلاه تنزيها عن الکبر و الزکاه تسبيباً للرزق و الصيام ابتلا لاخلاص الخلق و الحج تقرب للدين و الجهاد عزا الاسلام و الامر بالمعروف مصلحه للعوام و النهي عن المنکر ردعاً للسفها ، وصله الرحم منماه للعدد و القصاص حقنا للدماء و اقامه الحدود اعظاماً للمحارم و ترک شرب الخمرتحصيناً للعقل و مجانبه السرقه ايجابا للعفه و ترک الزنا تحصينا للنسب و ترک اللواط تکثيراً للنسل و الشهادات استظهاراً علي المجاحدات و ترک الکذب تشريفاً للصدق و السلام اماناً من المخاوف و الامامه نظاماً للامه و الطاعه تعظيماً للامامه » (نهج البلاغه ،حکمت 252 ) ،خدا ايمان را واجب کرد براي پاکي ازشرک ورزيدن ،نماز را براي پرهيزازخود بزرگ ديدن ،زکات را تا موجب رسيدن روزي شود ، روزه را تا اخلاص آفريدگان آزموده گردد ،حج را براي نزديک شدن ديندارانه ، جهاد را براي ارجمندي اسلام و مسلمانان امربه معروف را براي اصلاح کارهمگان ،نهي ازمنکر را براي بازداشتن بي خردان ،پيوند با خويشان را به خاطررشد و فراوان شدن شمار آنان ، قصاص را تا خون ريخته نشود ،برپا داشتن حد را تا آنچه حرام است بزرگ سازد ،ترک ميخوارگي را تا خرد برجاي ماند ،دوري از دزدي را تا پاکدامني از دست نشود ،زنا را وانهادن تا نسب نيالايد ،غلامبارگي را ترک کردن تا نژاد فراوان گردد ،گواهي دادن ها را ـ بر حقوق ـ واجب فرمود تا حقوق انکار شده استيفا شود ،دروغ نگفتن را تا راستگويي حرمت يابد ،سلام کردن را تا از ترس ايمني آرد ،امامت را تا نظام امت پايدار باشد و فرمانبرداري را تا امام ـ دزديده ها ـ بزرگ نمايد .
6 ـ ابراهيم / 4 : « هيچ پيامبري را نفرستاده ايم ، مگر [ با پيامي]به زبان قومش [ تا احکام و حقايق را ] براي آنها روشن بدارد ... »
7 ـ قصص /59 :«و پروردگار تو نابودگر شهرها نيست ؛مگرآنکه درمرکزآنها پيامبري برگزيند که برآنان آيات ما را بخواند ... »
/ن