امامان شيعه (عليه السلام) و برخورد با انحرافات
چکيده
واژگان کليدي:
مقدمه
ضرورت دارد در تاريکي هاي دوران به انوار قدسي وهدايت بخش، تمسک جوييم و براي واقع نشدن درگرداب هلاکت، به اين دلايل الهي نظر افکنيم. امام رضا (ع) در معرفي راهبران نوراني بشر به اين مطلب اشاره مي فرمايند:
الامام کالشمس الطالعه المجلله بنورها للعالم وهي في الافق بحيث لاتنهالها الايدي والابصار الامام البدر المنير والسراج الزهرا والنور الساطع والنجم الهادي في غياهب الدجي واجواز البلدان و القفار ولجج البحار، الامام الماء العذب علي الظما والدال علي الهدي والمنجي من الردي الامام النار علي اليفاع الحار لمن اصطلي به والدليل في المهالک من فارقه فهالک؛(1)
امام به خورشيد نورافشاني مي ماند که پرتو نورش، تمام جهان رافرا گرفته ومقام او در افقي است که دستان و ديدگان به آن نرسد. امام ماه تابان، چراغ فروزان، نور درخشان وستاره اي راه نماست در شدت تاريکي ها وره گذر شهرها و کويرها وگرداب درياها (درهر سرگرداني امام، راه نماست). امام آب گواراي زمان تشنگي ورهبر به سوي هدايت و نجات بخش از هلاکت است. امام آتش روشن روي تبه (نورهدايت کننده گم گشتگان)، وسيله گرمي سرمازدگان (نور گرمابخش در سرزمين سرد جهالت) وره نماي هلاکت گام هاست؛ هرکه از او جدا شود، هلاک مي گردد.
مطالعه موضع انحرافات، با نگرش راه بردي براي موضع گيري مناسب در فضاي معاصر وآسيب شناسي آسيب زدايي، از ضروريات جامعه متعالي به شمار مي رود.
اين تحقيق محدود به گزارش هاي سه قرن اوليه اسلام (زمان حضور ائمه (ع) وفقط درباره انحرافات جامعه تشيع است. هم چنين بيشتر منابع اصلي نوشته شده درباره انحرافات گروه هاي اسلامي، مفقود گشته و گزارش هاي تاريخي درفضاي خاص آن زمان بوده که براي نتيجه گيري در اين زمان بايد بيشتر دقت شود. به علاوه، برخي از انحرافات و فرقه ها دروغين بوده اند و گاهي براي کوبيدن اصحاب خالص ائمه اطهار (ع) به آنان دروغ نسبت داده اند؛ به خصوص بيشتر کتاب هاي اهل سنت که کوشيده اند مذهب شيعه رامحکوم نمايند وبيشترين انحراف را به اين مذهب نسبت دهند. پيش از آغاز اين بحث، شايسته مي نمايد که «شيعه» و«انحراف» را از نظر لغت و اصطلاح بررسي کنيم:
شيعه درلغت به معناي «مشايعت» يعني پيروي، ياري و دوستي کردن است.(2) در قرآن کريم نيز همين معنا به کار رفته:
(فاستغاثه الذي من شيعته علي الذي من عدوه)؛(3)
آن کس که از پيروانش بود، بر ضد کسي که دشمن وي بود، از او ياري خواست.
(و ان من شيعته لابراهيم)؛(4)
و بي گمان، ابراهيم از پيروان اوست.
اصطلاح شيعه و تشيع در تاريخ اسلام و فرهنگ عقايد و معارف آن به پيروان علي (ع) اختصاص دارد؛ کساني که به امامت و خلافت حضرت امير (ع) معتقدند.(5) بنابرعقيده آنان پيامبر اکرم(ع) جانشين هاي خود را با ذکر نام ومشخصات معرفي و با نص جلي تعيين فرموده است.(6)
نوبختي در کتاب فرق الشيعه مي نويسد:
شيعه به پيروان علي بن ابي طالب (ع) گفته مي شود واز زمان پيامبراکرم (ص) به شيعه علي (ع) ملقب بوده اند هم چنين شيعه کسي است که مودتش با مودت علي (ع) موافق باشد... سلمان فارسي، ابوذرغفاري، مقداد بن اسود و عمار بن ياسر نخستين کساني بودند که شيعه ناميده شدند.(7)
براساس مکتب تشيع، صراط مستقيم و طريق سعادت در پيروي از قرآن واهل بيت است و قرار نگرفتن دراين مسير، خروج از راه اعتدال و رستگاري شمرده مي شود.
امام علي (ع ) انحراف را چنين تعريف مي فرمايد:
اليمين والشمال مضله و الطريق الوسطي هي الجاده عليها باقي الکتاب و آثار النبوه و منها منفذ السنه و اليها مصير العاقبه؛(8)
چپ و راست گمراهي، و راه ميانه، جاده مستقيم الهي است که قرآن و آثار نبوت، آن را سفارش مي کند و گذرگاه سنت پيامبر است وسرانجام، بازگشت همه بدان سو خواهد بود.
طبق اين ديدگاه گمراه ومنحرف کسي به شمار مي رود که راه اعتدال اهل بيت را که نمونه عيني صراط مستقيم است، طي نکند ودر گفتار و عمل از آن فاصله بگيرد. اين مطلب در حديث گران سنگ «ثقلين»(9) به وضوح آمده است.
واکنش ائمه اطهار(ع ) در برابر انحرافات اعتقادي
الف) روش پيش گيرانه
بررسي تاريخ ائمه اطهار نشان مي دهد مهم ترين دغدغه معصومان حتي درميدان جنگ تفسير مباني حقه دين بوده است.(10) آن گاه که حضرت علي (ع ) با سپاهيان خود عازم نبرد با اصحاب جمل بودند، يکي از همراهان درباره مسئله توحيد از امام سوال کرد. گروهي از افراد سپاه، وي را براي طرح مسئله درآن موقعيت حساس جنگي مذمت نمودند، اما آن حضرت نکوهش آنها را ناروا دانست و فرمود:
دعون فان الذي يريد الاعرابي هوالذي نريده من القوم؛(11)
او را رها کنيد! اين مرد اعرابي در پي چيزي است که از اين قوم مي خواهيم (وبرسر آن مي جنگيم).
رسول گرامي اسلام(ص) به علي (ع) درباره قدر ومنزلت ارشاد وهدايت مي فرمايد:
وايم الله لئن يهدي الله عزوجل علي يديک رجلاً خيرلک مما طلعت عليه الشمس و غربت؛(12)
اگر خداوند فردي را به دست تو به راه راست هدايت کند، براي تو بهتر است از تمام آن چه در دايره شعاع خورشيد قرار دارد.
امام حسين (ع) نيز هدف قيام خود را ترويج معالم دين وهدايت مردم برمي شمرد:
اللهم انک تعلم انه لم يکن الذي کان منا منافسه في سلطان ولاالتماس من فضول الحطام و لکن لنرد المعالم من دينک و نظهر الاصلاح في بلادک؛(13)
خدايا تو مي داني که جنگ ودرگيري ما، براي به دست آوردن قدرت وحکومت و دنيا و ثروت نبود، بلکه مي خواستيم نشانه هاي حق و دين تو را به جايگاه خويش برگردانيم و در سرزمين هاي تو اصلاح را ظاهر کنيم.
بنابر ظرفيت هاي جامعه، ارشاد وهدايت ائمه نيز به روش هاي مختلف صورت مي پذيرد:
1- جلسه هاي درس وايجاد مراکز علمي
اللهم ارحم خلفائي (ثلاث مرات) قيل يا رسول الله ومن خلفائک؟ قال الذين ياتون من بعدي ويروون حديثي وسنتي و يعلمونها الناس من بعدي؛(14)
خدايا جانشينان من را رحمت کن (اين دعا را سه مرتبه تکرار فرمودند) گفته شد اي رسول خدا، جانشينان تو چه کساني هستند؟ حضرت فرمود: کساني که پس از من مي آيند و حديث و سنت من را بيان مي کنند وبه مردم پس از من مي آموزند.
2- برگزاري جلسه هاي گفت وگو و مناظره
مسئله اي که به خوبي در مناظرات امامان گرامي به چشم مي خورد حق گرايي، حق گويي، تسامح نکردن و مصلحت انديشي درميدان دفاع از حريم وکيان اعتقادي دين است. آنان حتي در فضاي خصومت هم هرگز در بيان واقعيت و دفاع از حريم اسلام نرمش وتسامح نشان نمي دادند. مناظره ها و احتجاج هاي مهيج و کوبنده امام حسين (ع) با معاويه ومزدوران و هواداران او نظير عمروعاص، عتبه بن ابي سفيان، وليد بن عقبه و مغيره بن شعبه شاهد اين مدعاست. به هرحال، آن بزرگواران باتوجه به نقش گفت وگو در تأثير گذاري ورفع انحرافات از دامن، معارف دين به بهترين شکل ازآن بهره برده و روي آن سرمايه گذاري جدي کرده اند. واضح است که ائمه اطهار به دنبال فرصت تبيين حق و جلوگيري از انحرافات فکري بوده اند.ازاين رو، خيلي از تهديدها را به فرصت تبديل مي کرده اند. دراين جا به چند مورداشاره مي کنيم:
يکم. مناظره امام باقر (ع) با اسقف مسيحيان
دوم. عصرامام صادق(ع ) برخورد انديشه ها
شماري از مناظرات گوناگون آن بزرگوار را يادآور مي شويم:
ابوحنيفه مي گويد:
روزي براي ملاقات به در خانه امام صادق (ع) آمدم. براي ملاقات حضرت، اندکي توقف کردم تا اين که عده اي از مردم کوفه آمدند واجازه ملاقات خواستند. من هم با آنها داخل خانه شدم. وقتي به حضورشان رسيدم، گفتم : «شايسته است که شما نماينده اي براي مردم کوفه بفرستيد.» آن گاه امام پس از رد تقاضاي او از فرصت استفاده کردند و در بحث قياس، با او به مناظره پرداختند واستدلال هاي محکمي را براي رد آن آوردند.(17)
نيز چنان که آورده اند عبدالملک زنديق(18) که مقيم مصر بود با شنيدن نام و آوازه امام صادق(ع) به قصد مناظره با ايشان رهسپار مدينه شد، ولي درآن هنگام امام با جمعي ازاصحاب براي اجراي مراسم حج در مکه به سر مي بردند. عبدالملک به مکه آمد. امام را درحال طواف ديد. امام نام و کنيه اش را پرسيد و از او خواست بعد از طواف نزد ايشان بيايد. وي پس از يکبار مذاکره کلامي نسبتاً طولاني، ايمان آورد واز امام خواست تا او را درزمره شاگردان خود به شمار آورد. حضرت به هشام بن حکم دستور داد تا او را آموزش دهد. هشام به او تعليم داد و او در شام ومصر به سمت معلمي انتخاب گرديد.(19)
3- تربيت شاگردان و سازمان دهي آنان
يکم. تربيت شاگردان
دوم. سازمان دهي ومديريت شيعه
ائمه اطهار براي حفظ وصيانت بدنه اصلي تشيع از انحرافات، در مقاطعي از رهبري خود، به علل مختلف سازمان وکالت را بنا نهادند تا در قالب آن ديدگاه هاي راه بردي خود را در همه جغرافياي اسلامي گسترش دهند. براي ضرورت ايجاد اين سازمان، به مسائل زير مي توان اشاره کرد:
نخست آن که با توجه به نصوص تاريخي و روايي، به طور قطع مي توان مدعي وجود شيعيان در مناطقي مانند مدينه، عراق، يمن، مصر، ايران وقم و مناطق جبال وخراسان شد.(22)
دوم. آن که به دليل جو خفقان و دشواري ارتباط مستقيم امامان وشيعيان خصوصا از امام صادق(ع) به بعد، پنهان کاري از ويژگي هاي اين نهاد بوده است؛ چنان که آورده اند، آنان خود را روغن فروش و خيارفروش مي نمودند تا به حضور امامان برسند.
سوم. آن که دسترسي نداشتن شيعيان به امامان به سبب حبس وشهادت وغيبت، به ويژه در زمان امام کاظم وامام حسن عسکري (ع) واضح تر است که ضرورت سازمان را جدي تر مي نمايد.
چهارم آن که شيعيان همواره مي بايست براي عصر غيبت آماده گردند.
نهاد وکالت به طرق مختلف فضا سازي مي کرد تا شيعيان بدون ارتباط مستقيم با امام، بتوانند خود را از انحرافات مختلف حفظ کنند. گاهي براي رسيدن به اين هدف، بيشتر ارتباطات از طريق مراسله ومکاتبه پي گرفته مي شد.(23)
4- مدد گرفتن از ابزار دعا
ائمه اطهار به دليل سيطره علمي ومعرفتي، و عصمت الهي ولطافت وجودي، دراين فضا به بهترين شکل دست انسان را گرفته اند و آن چه را براي سعادت دنيا و آخرتش نياز دانسته اند، به او آموخته اند. اميرالمومنين (ع) درباره آن چه انسان را مطيع خداوند مي گرداند، مي فرمايد:
ان الله سبحانه وتعالي جعل الذکر جلاءً للقلوب تسمع به بعد الوقره و تبصر به بعد العشوه و تنقاد به بعد المعائده ؛(24) همانا خداي سبحان وبزرگ، ياد خود را روشني بخش دل ها قرارداده تا گوش پس از ناشنوايي بشنود، و چشم پس از کم نوري بنگرد، و انسان پس از دشمني رام گردد.
طبق اين مطلب، آن انوار الهي با ابزار و سلاح دعا به پرکردن خلاء روحي و بر طرف کردن ضعف وانحرافات فکري اقدام مي کردند و به وسيله آن به تبيين مباني واعتقادات حقه مي پرداختند که به چند نمونه دراين باره اشاره مي کنيم:
نخست آن که برمقام اعلاي ولايت و رهبري اهل بيت تأکيد مي شده است:
اشهدانکم الائمه الراشدون المهديون المعصومون المکرمون المقربون المتقون الصادقون المصطفون المطيعون لله؛(25)
وگواهي مي دهم که شما پيشوايان وامامان راهنما و راه دان و داراي عصمت و نزد خدا گرامي ومقرب هستيد واهل تقوي وصدق وبرگزيدگان ومطيعان خدا مي باشد.
ديگر آن که يکي از عهدهايي که هنگام زيارت آن گوهرهاي نوراني به شيعيان سفارش شده در مورد ولايت است.
حسين بن وشاء از امام رضا (ع) نقل مي کند که هر فرد شيعي درباره امامش عهدي دارد که اورا زيارت کند و در ضمن زيارت اين جمله ها را بگويد:
... واشهدانکم الائمه الراشدون المهديون و ان طاعتکم مفروضه وان قولکم الصدق. .. و انکم دعائم الدين و ارکان الارض. ..؛(26)
وگواهي مي دهم که شما پيشوايان وامامان راه دان و راهنما هستيد و همانا طاعت شما واجب وسخن شما حقيقت است... و شماييد ستون هاي دين و ارکان زمين.
از اين کلام والا استفاده مي شود که ائمه تنها مانع انحراف وکج روي جامعه شيعه ومسلمانان نبودند، بلکه تمام اهل زمين را از خطا نگاه مي دارند و آنان را نجات مي دهند و ارکان معنوي کل زمين به شمار مي روند. اگر بشر نور وتعالي هم پيدا کند، در پرتو عناي وهدايت آن انوار قدسي است.
ب) راه برد حذفي وسلبي
1- اعلان خيانت وفساد اعتقادي منحرفان به ويژه مدعيان دروغين بابيت
يکم. برخورد امام صادق (ع) با بشاريه
1- علي (ع) را پروردگار مي دانند؛
2- به عقيده آنان محمد(ص) عبد ورسول علي (ع) است؛
3- خدايي امام صادق(ع) را ترويج مي کردند؛
4-در احکام ، اباحه گري را رواج مي دادند.(27)
امام صادق(ع) درحديثي پس ازلعن بشار به راوي فرمود:
به آنها بگو واي برشما ! به درگاه خدا توبه کنيد که شما کافر ومشرک هستيد.(28)
آن حضرت در روايتي او را شيطان شمرده است.(29) هم چنين به بشار شعير فرمود:
از نزد من بيرون برو، خدا تو را لعنت کند! سوگند به خداوند که ديگر من و تو زير يک سقف جمع نخواهيم شد!
وقتي بشار بيرون رفت، امام (ع) فرمود:
... به خداوند سوگند! هيچ کس مانند اين بدکار عظمت خداوند راکوچک جلوه نداده است... از او بپرهيزيد! حاضران شما به غايبان اين پيام را برسانند که من بند خدا و پسر بند خدا هستم... ؛من خواهم مرد ومحشور خواهم شد وسپس مي ايستم واز من سوال مي کنند... خدا او را دچار رعب کند که آرام بر رخت خواب خود مي خوابد ومرا دچار نگراني کرده و از خواب بازم داشته. مي دانيد چرا اين سخنان را با شما مي گويم؟ اينها را مي گويم که درقبرم راحت باشم.(30)
هم چنين به نقل شهرستاني، سدير صيرفي نزد امام صادق (ع) آمد و گفت:
جانم به فداي تو باد! شيعيان درباره شما اختلاف کرده اند، بعضي اظهار مي کنند که در گوش شما سخن گفته مي شود، بعضي گويند به شما وحي مي شود.
امام(ع) فرمود:
لاتأخذ بشي ء من قولهم. يا سديرنحن حجه الله وأمنائه علي خلقه حلالنا من کتاب الله وحرامنا منه؛ (31)
اهميتي به قول آنها نده. اي سدير ما حجت وامين خدا بر مردم هستيم، حلال و حرام ما از کتاب خداست.
دوم. موضع گيري امام حسن عسکري(عج) درمقابل صاحب زنج
2- ترک ارتباط با غاليان ومنحرفان
(لقد کان لکم في رسول الله اسوه حسنه)؛(33)
قطعاً براي شما در اقتدا به رسول خدا (ص) سرمشقي نيکوست.
دراخلاق اسلامي مباحث بسياري در مورد آثار دوست خوب و بد وجود دارد. با توجه به اين مسئله ائمه اطهار (ع) براي حفظ جامعه اسلامي گاهي به متارکه وقطع ارتباط با منحرفان دستور مي دادند در روايتي امام صادق (ع) به مفضل فرموده است:
يا مفضل لا تقاعدوهم ولاتواکلوهم ولاتشاربوهم ولاتصافحوهم؛(34)
اي مفضل با آنها هم نشيني مکن و با آنها چيزي نخور ونياشام و با آنها دست مده.
امام (ع) دراين روايت او را به ترک ابوالخطاب محمد بن ابي زينب الاجدع امر مي کند.
در روايتي ديگر مي فرمايد:
فانه ملعون وأصحابه ملعونون فلاتجالس أهل مقالتهم واني منهم بريء وآبائي (ع) منهم برآء؛(35)
همانا او (محمد بن ابي زينب الاجدع) واصحابش ملعونند. پس با کساني که از آنان گفت وگومي کنند هم نشنيي نکن که من و پدرانم از آنان بيزاريم.
ودرجايي ديگر مي فرمايد.
احذروا علي شبابکم الغلاه لا يفسدوهم. فان الغلاه شر خلق الله، يصغرون عظمه الله ويدعون الربوبيه لعبادالله؛(36)
مواظب جوانان خود باشيد تا مبادا غلو کنندگان آنان را به فساد بکشند. همانا غلو کنندگان بدترين آفريده هاي خداوند هستند، چرا که با ادعاي ربوبيت براي بندگان خدا، بزرگي وعظمت خدا را کوچک جلوه مي دهند.
3- اقتدا نکردن درنماز به آنان
باتوجه به آن چه گذشت، امامان هرچيزي را که باعث توجه واعتماد به اين افراد گمراه و يا تشويق و تأييد آنها مي گرديده، نکوهش کرده اند؛ زيرا آن بزرگ واران مصداق (وجعلنا هم أئمه يهدون بأمرنا(39)) بوده اند.
امام حسن عسکري (ع) درنامه اي درباره محمد بن نصير فهري وابن باباي قمي به يکي از ياران خود نوشته است:
ابرا الي الله من الفهري والحسن بن محمد بن بابا القمي فابرأ منهما فاني محنرک وجميع موالي
واني العنهما عليهما لعنه الله مستأکلين يأکلان بنا الناس فتانين موذيين آذاهما الله وارکسهما في الفتنه رکسا، يزعم ابن بابا أني بعثته نبياً وأنه باب، عليه لعنه الله سخرمنه الشيطان فأغواه، فلعن الله من قبل منه ذلک؛ (40)
من از فهري و حسن بن محمد، فرزند باباي قمي، به درگاه خداوند بيزاري مي جويم! پس ازهردو بيزاري جوي که من تو وهمه دوستام را از ايشان برحذر مي دارم. هر دو رانفرين مي کنم؛ خدا آن دو را از رحمتش دور فرمايد. آنها به نام ما خاندان پيامبر، اموال مردم را مي خورند و فتنه گري کرده، خلق را مي آزارند. خدا آزارشان دهد و در فتنه سرنگون سازد! ابن بابا ادعا دارد که من او را به پيامبري برانگيخته ام وباب است. لعنت خدا براوباد، شيطان او رامسخره کرده و گمراه ساخته، پس هرکه ادعاي او را بپذيرد، خدا او را لعنت کند.
4- معرفي منحرفان با لعن کردن(41)
لعنت خدا بر ابوالخطاب واصحاب او وکساني که برلعن او توقف يا ترديد کنند!(42)
امام هادي (ع) نيز در روايتي علي بن حسکه وقاسم بن يقطين را لعن کردند(43) و درجاي ديگر امام صادق فرمودند:
من قال: انا انبياء فعليه لعنه الله و من شک في ذلک فعليه لعنه الله؛(44)
هرکس بگويد ما پيامبران الهي هستيم، لعنت خدا براو باد وهرکسي که دراين مسئله شک کند، لعنت خدا براو باد.
مي توان گفت امام (ع) با لعن کردن، هم افشاگري وشناسايي غده سرطاني انحراف را دنبال مي کردند و هم باعث زدودن مهر و محبت منحرفان از قلوب مردمي مي شدند که نقش مهمي در الگوگيري از آنها داشتند.
5- امر به کشتن رهبران انحراف
يا امام هادي(ع) درنامه اي از شيعيان مي خواهد علي بن حسکه و قاسم يقطيني را هرکجا پيدا کردند به قتل برسانند.(46)
امام حسن عسکري(ع) نيز درنامه اي به يکي از يارانش مي فرمايد:
يا محمدان قدرت ان تشدخ راسه (ابن باباي قمي) بالحجر فافعل فانه قد آذاني آذاه الله في الدنيا و الاخره؛(47)
اي محمد اگر توانستي سر او[ابن باباي قمي] را با سنگ بشکني، پس اين کار را انجام ده. همانا او مرا اذيت کرده، خداوند در دنيا و آخرت او را اذيت کند.
بنابرآن چه مطرح شد، آسيب زدايي از پيکر فکري اجتماعي، از دغدغه هاي حساس هرجامعه اي است. دراين مسئله مهم، بهره گيري از تجربه ودانش گذشتگان رتبه بالايي دارد. برخوردهاي مطرح شده دراين نوشتار، از انسان کامل سرزده، با موارد انحراف هم آهنگي دارد و با کمترين امکانات وهزينه، بيشترين نتايج را درپي مي آورد. بي گمان، آن ستارگان هدايت بيشترين سعي خود را به فعاليت اثباتي وپيش گيرانه معطوف کرده اند و با طي مراحلي به سوي حرکت هاي تند وسلبي وحذفي تغيير استراتژي راه بردي داده اند و از آنها دراين مسئله خطير هيچ ترديد وتسامحي را نمي توان سراغ گرفت؛ چرا که حيات جوامع بشري در گرو حفظ ثغور و حدود معرفتي - اعتقادي است.
همان طور که هر موجود زنده اي مورد هجوم عوامل مختلف قرار مي گيرد، پيکر اجتماع هم دچار هجوم، تخريب ، بحران، انحراف وافت مي گردد. گاهي اين بمياري به حدي مي رسد که پزشک دل سوز با جسارت لازم بايد بدن را بشکافد و غده فاسد را ازحيطه وجود بدن بزدايد. در جوامع بشري هم همين وضع به خوبي متصور است. البته اصلاح گري کامل وفراگير در سيطره حاکميت حکومت مهدوي تحقق خواهد پذيرفت.
امام باقر(ع) مي فرمايد:
اذا قام القائم ذهب دوله الباطل؛(48)
هنگامي که قائم قيام مي کند، دولت باطل و انحرافي از بين مي رود.
يا درجاي ديگر محمد بن مسلم مي گويد:
از امام باقر(ع) پرسيدم: مراد از (والليل اذا يغشي) چيست؟ فرمود: «شب اشاره به آن است که جلوي حکومت حضرت علي (ع) (حکومت علوي) گرفته شده و روز عبارت از قائم ما است که قيام مي کند و حکومت او بر دولت باطل چيره مي گردد.»(49)
شهيد مطهري دراين زمينه مي فرمايد:
قرآن براي امت ها (جامعه ها) سرنوشت مشترک، نامه عمل مشترک، فهم وشعور عمل، طاعت و عصيان قائل است. بديهي است که «امت» اگر وجودعيني نداشته باشد، سرنوشت وفهم وشعور و طاعت وعصيان معنا ندارد. اينها دليل است که قرآن به نوعي حيات قائل است که حيات جمعي واجتماعي است. حيات جمعي صرفاً يک تشبيه وتمثيل نيست؛ يک حقيقت است، هم چنان که مرگ جمعي نيز يک حقيقت است. در سوره اعراف آيه 34 مي فرمايد: (ولکل امه اجل فاذا جاء اجلهم لايستاخرون ساعه ولايستقدمون.)
دراين آيه سخن از يک حيات و زندگي است که لحظه پايان دارد.(50)
چنان که امام حسين (ع) مي فرمايد:
اني لم اخرج اشراً ولابصراً و لامفسداً ولاظالماً و انما خرجت لطلب الاصلاح في امه جدي (ص)؛(51)
همانا من به جهت طغيان وسرکشي وايجاد ظلم وفساد، خارج نمي شوم بلکه براي اصلاح امت جدم خارج مي شوم.
از اين روايت به خوبي روشن مي شود، اصلاح کج روي ها بر رهبران ديني تا حدي واجب بوده است که جان گران قدر خود را براي افشا و برطرف کردن انحرافات نثار کردند.
امام خميني؛ چه زيبا بيان کرده اند:
تمام انبيا براي اصلاح جامعه آمده اند، تمام وهمه آنها اين مسئله را داشتند که فرد بايد فداي جامعه بشود. فرد هرچه بزرگ باشد؛ بالاترين فرد که ارزشش بيشتر ازهرچيز است، دراين جا وقتي با مصالح جامعه معارضه کرد، اين فرد بايد فدا شود. سيدالشهدا روي همين ميزان آمد و رفت و خودش واصحاب و انصار خود را فدا کرد که فرد بايد فداي جامعه شود.جامعه بايد اصلاح بشود. (ليقوم الناس بالقسط)(52) بايد عدالت دربين مردم و در بين جامعه تحقق پيدا بکند.(53)
چنان که حضرت امام صادق (ع ) به نقل از صفوان بن مهران دربيان علت جان فشاني امام حسين (ع) فرموده است:
اللهم اني اشهدانه وليک وابن وليک وصفيک وابن صفيک الفائز بکرامتک ، اکرامته بالشهاده. .. وبذل مهجته فيک ليستنقذ عبادک من الجهاله وحيره الضلاله؛(54)
پروردگارا من گواهي مي دهم که آن حضرت ولي تو و فرزند ولي تو و برگزيده تو فرزند برگزيده توست که به لطف و کرمت رستگار شد. تو او را به فيض شهادت گرامي داشتي. .. وخون پاکش را در راه تو به خاک ريخت تا بندگانت را از جهالت وحسرت و گمراهي نجات دهد.
امام حسين (ع) جانش را در راه هدايت بندگان نثار کرد تا آنها را از سرگرداني وگمراهي نجات دهد و حتي تساهل را فاجعه جبران ناپذير مي شمارد وانحراف را باعث از بين رفتن راحتي وخواب امام مي داند.
و در آخر نيکوست به اين مطلب اشاره گردد که براي دل سوزان وانديشه وران ديني، چند سوال از بيشتر جلب توجه مي نمايد.
آيا جوامع اسلامي معاصر هيچ هجومي را براي امحاء اصول و ريشه هاي فرهنگي خود احساس نمي کنند؟
آيا مراکز مختلف ( حوزه ها، دانشگاه ها، مدارس وکليه وسايل اطلاع رساني) که رهبري فکري را به عهده دارند، توانسته اند اين انحرافات را شناسايي وبا آنها برخورد کنند يا دچار تسامح وتساهل گشته اند؟
آيا هنگام برخورد با انحرافات، مسائلي مثل حقوق بشر مانع از بين بردن منحرفان شمرده مي شود که به دنبال آن بايد به سقوط همه اجتماع در ورطه تاريکي ها وضلالت ها رضايت داد؟
سزاوار است که بيشتر به اين اسوه هاي گرامي نظر شود ورهبران ديني را در برخورد با انحرافات حجت و امام خود قرار داد، به ويژه دراين عصر که دشمنان براي ضربه زدن به پيکر نوراني اسلام و شيعه از خنجر
شبهه و فرقه سازي بيش از گذشته بهره مي گيرند.
از طرفي هم عده اي با شعار تساهل وتسامح و تحمل مخالف خود، به سکوت نشسته اند؛ حتي به سربازان و حافظان ثغور و حدود اعتقادي، رها کردن ميدان را به نفع منحرفان توصيه مي کنند و از جهتي برخورد با اين گونه انحرافات را غيرعقلاني وشرعي معرفي مي نمايند. پس ضرورت اين مسئله وتبيين برخوردهاي آن انوار قدسي با اين گونه مفاسد صد چندان مي شود.
فاظهر اللهم لناوليک وابن بنت نبيک المسمي باسم رسولک حتي لايظفر بشي ء من الباطل الا مزقه و يحق الحق ويحققه واجعله اللهم مفزعاً لمظلوم عبادک وناصراً لمن لايجد له ناصراً غيرک و مجدداً لما عطل من احکام کتابک ومشيداً لما ورد من اعلام دينک و سنن نبيک (ص)؛(55)
پس تو اي پروردگار، ولي خود وپسر دختر پيغمبرت را که هم نام پيغمبرت است، برما از پرده غيب ظاهر فرما تا آن که برهر باطلي ظفر يابد و آن را محو و نابود سازد وحق را ثابت و محقق گرداند و آن حضرت را اي پروردگار، فرياد رس بندگان مظلومت وناصر و ياور آنان قرار ده که جز تو ناصر و ياوري ندارند و آنان را احيا کننده احکامي از قرآن مجيدت بگمار که تعطيل شده وايشان را استحکام بخش شعاير آيينت وسنت هاي پيغمبرت قرار ده.
پي نوشت ها:
1- کليني، اصول کافي، ترجمه علي اکبر غفاري، ج 1، ص 200، چاپ سوم: انتشارات دارالکتب الاسلاميه، تهران 1388 قمري.
2- احمد بن فارس، مقاييس اللغه، ص 523، چاپ دارالحيوه، بيروت، بي تا؛ محمدحسين طباطبايي، الميزان، ج 17، ص 147، چاپ يازدهم: دفتر انتشارات اسلامي، قم 1361 شمسي.
3- سوره قصص، آيه 15.
4- سوره صافات، آيه 83.
5- شيخ مفيد، اوائل المقالات، ص 38، انتشارات الموتمر العالمي لالفيه الشيخ المفيد، قم 1413 قمري .
6- صحيح مسلم ، ج 5، ص 26، چاپ دوم: انتشارات مکتبه الامثني، بغداد 1392 قمري؛ احمدبن حجر الهيتمي الملکي، صواعق المحرقه، ص 75، انتشارات موسسه الرساله، بيروت 1417 قمري.
7- ص 17-81 ، انتشارات دارالذخائر للمطبوعات، قم، بي تا.
8- نهج البلاغه، خطبه 16.
9- صحيح مسلم، ج 5، ص 26؛ صواعق المحرقه، ص 75.
10- دريک نگاه همراه با تسامح، مي توان ادوار ائمه گرامي را به چهار دوره تقسيم کرد: الف) برقرار حکومت وانجام دادن اقدامات متعدد براي رسيدن به آن (از زمان امام علي تا امام حسين (ع))؛ ب) تقويت وتثبيت مباني اعتقادي تشيع (از دوران امام سجاد تا امام صادق(ع)؛ ج) مستقل سازي شيعه در خفا (از زمان امام کاظم تا امام حسن عسکري(ع)) د) مستقل کردن کامل شيعه در ظاهر از دوران امام زمان (عج)؛ عصر غيبت).
11- شيخ صدوق، توحيد، باب 40، روايت پنجم، انتشارات دارالمعرفه، بيروت، بي تا.
12- محمدحسين عاملي، وسائل الشيعه کتاب الجهاد، ج 11، باب 10، روايت يکم، انتشارات موسسه آل البيت، قم 1409 قمري.
13- نهج البلاغه، خطبه 131.
14- سيدمحمد صادق حسيني روحاني، فقه الصادق، ج 16، ص 171، چاپ سوم: انتشارات دارالکتاب، قم 1413 قمري؛ امام علي (ع) مي فرمايد: «العلماء حکام علي الناس؛ علمامفرمان روايان بر مردم هستد.» گرچه موضوع حکومت است، تأکيد آنها برجنبه علمي رهبران ديني، به اين بحث اشاره دارد. ( وسائل الشيعه، ج 18، ص 56)
امام صادق (ع) فرمودند: «ينطر ان الي من کان منکم ممن قد روي حديثنا و نظر في حلالنا و حرامنا وعرف احکامنا؛ بايد نگاه کنيد به کسي از شما که حديث ما را روايت مي کند و نظربه حلال وحرام ما دارد واحکام ما را مي شناسد.» (وسائل الشيعه ،ج 18 ص 99)
15- نک: محمد بن جرير طبري، دلايل الامامه، ص 105-107 ، انتشارات دارالذخائر للمطبوعات، قم، بي تا؛ بحارالانوار، ج 26، ص 307- 313 ، انتشارات موسسه الوفاء، بيروت 1404 قمري.
16- مي توان گفت درعصر کنوني هم که بشر به خاطر سهولت ارتباط ، درگير انديشه هاي متعدد است، با اقتدا به امام صادق(ع) بهترين نوع برخورد با تفکرات مختلف گفت و گو و مناظره است.
17- بحارالانوار، ج 10، ص 221 ( البته به دليل تواتر اجمالي ضرورتي براي بررسي سندي نيست)
18- زنديق بر وزن فنديل يعني دهري و منکر وجود خدا. معاني ديگري نيز براي آن گفته شده است.
19- اصول کافي، ج 1، ص 72؛ کتاب التوحيد، باب 1، ح 4.
20- نک: آقا بزرگ تهراني، الذريعه الي تصانيف الشيعه، ج 2، ص 125-167 چاپ دوم: انتشارات دارالاوضاء، بيروت 1403 قمري.
21- در ضمن بحث مناظره به تعدادي از اين افراد اشاره شد.
22- نک: مختار اصلاني، تاريخ پيدايش تشيع و جغرافياي آن چاپ اول: انتشارات نسيم حيات، قم 1383 شمسي.
23-محمدرضا جباري، سازمان وکالت و نقش آن در عصر ائمه، ص 307، چاپ اول: انتشارات موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، قم 1382 شمسي.
24- نهج البلاغه، تحقيق شيخ محمد عبده، ج2، ص 211، خطبه 222، دارالمعرفه بيروت؛ مرتضي مطهري، سيري درنهج البلاغه، ص 94 و 291، چاپ سوم: انتشارات صدرا، تهران 1383 شمسي.
25- بحارالانوار، ج 99، ص 150؛ شيخ صدوق، من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 611، چاپ سي ام: انتشارات دفتر اسلامي، قم 1413 قمري مفاتيح الجنان، زيارت جامعه کبيره.
26- علامه حلي، منتهي المطلب، ترجمه حسين پيش نماز، ج2، ص 893، انتشارات حاج احمد، تبريز 1333 شمسي؛ من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 611.
27- سعدبن عبدالله بن ابي خلف اشعري قمي، المقالات والفرق، ترجمه محمد جواد شکور، ص 60، چاپ دوم: انتشارات علمي فرهنگي ، بي جا، 1361 شمسي، معجم رجال الحديث، ج 3، ص 311، (به نقل از نعمت الله صفري فروشاني، غاليان، چاپ اول: انتشارات آستان قدس رضوي، مشهد 1378 شمسي)
28- همان.
29-همان.
30- معجم رجال الحديث، ج3، ص309.
31- نعمان بن محمد، دعائم الاسلام، ج 1، ص 50، انتشارات دارالمعارف، بي جا، 1383 قمري.
32- بحارالانوار، ج 5، ص 293، ح 66.
33- سوره احزاب، آيه 20.
34- ميرزا حسين نوري، مستدرک الوسائل، ج 12، ص 315، چاپ اول: انتشارات آل البيت، قم 1408 قمري؛ رجال کشي، حديث 525.
35- شيخ طوسي، الغيبه، ص 177، انتشارات موسسه معارف اسلامي، قم 1411 قمري.
36- شيخ صدوق، امالي، ج2، ص 262، انتشارات کتاب خانه اسلامي، بي جا، 1362 قمري.
37-توحيد، ص 101؛ شيخ طوسي، التهذيب، ج 3، ص 383، چاپ چهارم: انتشارات دارالکتب الاسلاميه، تهران 1375 شمسي.
38- من لايحضره الفقيه، ج 1، ص 379.
39- سوره انبياء، آيه 73.
40- معجم رجال الحديث، ج 6، ص 122؛ رجال کشي، ص 438 .
41- بايد متذکر شويم که لعن، تفاوت بسياري با فحش وسب دارد. قرآن کريم سب وفحاشي ندارد وبراي مخالفان واژه لعن را به کار برده است (فلعنه الله علي الظالمين) حتي اميرالمومنين (ع) وقتي ديدند عده اي از اصحاب، طرف مخالف را ناسزا مي گويند، فرمودند: «من دوست ندارم که شما به دشمن ناسزا بگوييد» پس لعن غيراز ناسزاگويي است. لعن يعني از رحمت خدا دور بودن. ماده لعن در کتاب هاي لغت مثل المعجم المفهرس يا کنزالعمال بسيار به کار رفته است، اما هرگز پيامبر يا اولياي الهي فحاشي نکرده اند. مي توان گفت: لعن کردن هشداري است به خود لعن شونده و پيروان او که نمي توانند به رحمت الهي دست يابند بلکه باعث دوري از رحمت و عنايت الهي مي گردد وخود لعن کننده نيز به نوعي از انحراف و راه انحراف توجه داده مي شود که اين مطلب به وضوح در دعاها و زيارات ديده مي شود، مانند: زيارت عاشورا و زيارت ائمه اطهار(ع).
42- رجال کشي، ص 528، ح 12-10 ؛ بحارالانوار، ج 25، ص 318، ح 85.
43- رجال کشي، ص519.
44-همان، ص 301.
45- همان.
46- همان، ص 518-519.
47- همان، ص 438؛ معجم رجال الحديث، ج 6، ص 122.
48- اصول کافي، ج 7، ص 387، ح 432.
49- بحارالانوار، ج 51، ص 49، ح بيستم.
50- مرتضي مطهري، جهان بيني اسلامي، ص 332، انتشارات صدرا، قم ، بي تا.
51- بحارالانوار، ج 44، ص 329.
52-سوره حديد، آيه 25.
53- صحيفه نور، ج 15، ص 148.
54- شيخ عباس قمي، مفاتيح الجنان، زيارت اربعين؛ محمد بن مشهدي، المزار الکبير، ص 376، مؤسسه نشر اسلامي، چاپ اول.
55- مفاتيح الجنان، دعاي عهد.
/ن