ذلت پهلوي ها در برابر دخالت انگليس (3)

به طوري كه شنيده شده، در بعضي محافل نويسندگان و مخبرين جرايد ضمن صحبت در اطراف لايحه مربوط به مذاكرات نفت اظهار مي‌دارند كه حائري‌زاده نماينده مجلس گفته است: «وزير دارايي قبلاً در جلسه خصوصي وكلا را پخته و ذهن آنها را حاضر كرده و سپس لايحه را تقديم نمود والا فوريت آن تصويب نمي‌شد.» گزارش‌‌دهنده اضافه
سه‌شنبه، 6 مهر 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ذلت پهلوي ها در برابر دخالت انگليس (3)

ذلت پهلوي ها در برابر دخالت انگليس (3)
ذلت پهلوي ها در برابر دخالت انگليس (3)


 






 

ترس مقامات و نمايندگان مجلس از انگليس ها
 

به طوري كه شنيده شده، در بعضي محافل نويسندگان و مخبرين جرايد ضمن صحبت در اطراف لايحه مربوط به مذاكرات نفت اظهار مي‌دارند كه حائري‌زاده نماينده مجلس گفته است: «وزير دارايي قبلاً در جلسه خصوصي وكلا را پخته و ذهن آنها را حاضر كرده و سپس لايحه را تقديم نمود والا فوريت آن تصويب نمي‌شد.» گزارش‌‌دهنده اضافه مي‌كرد كه عميدي نوري مدير روزنامه داد نيز در محفلي گفته است: «با تهديد اذهان را حاضر كرده و گفتند كه اكثر سهام شركت نفت متعلق به دولت انگليس است و ما با دولت بريتانيا طرف هستيم نه يك شركت عادي و بدين نحو وكلا را تهديد نمودند كه اگر مخالفت كنند، بدانند با انگليسي‌ها و دولت انگليس مخالفت نموده‌اند.(25)

قلدربازي سفير انگليس
 

سفير انگليس امروز عصر در منزل به من تلفن كرد تا شديداً عليه بازداشت آن جوانك انگليسي لعنتي كه درگير تظاهرات دانشگاهي شده بود اعتراض كند. از قلدربازي سفير اصلاً خوشم نيامد و اين را با صراحت به او گفتم. به او يادآوري كردم كه كلاً به خاطر تمايل شاه براي ايجاد روابط نزديكتر با غرب بود كه به او اجازه مي‌‌دادم به اين نحو به من تلفن كند.(26)

مداخله انگليس ( كمپاني هاي نفتي ـ عمليات آژاكس )
 

اين كابينه نه تنها رابطه انگلستان را برقرار كرد؛ بلكه طبق سناريوي تنظيم شده قبلي مرحله غايي طرح آژاكس، كنسرسيومي مركب از كمپاني‌هاي نفتي آمريكا، انگلستان، فرانسه و هلند را براي استخراج نفت ايران دعوت كرد و غرامات هنگفتي نيز به شركت نفت انگليس پرداخت.(27)

نقش‌آفريني انگليسي‌ها به وسيله عوامل خود در ايران
 

طبق گزارش مأمور ويژه، قائم‌مقامي رئيس دفتر حسابداري وزارت فرهنگ كه با حسين مكي و ساير نمايندگان اقليت رابطة نزديك دارد، در محفلي اظهار نموده است، برخلاف آنچه در خارج شايع است و روش سياسي نمايندگان اقليت را ضدانگليسي مي‌دانند، انتشار روزنامه شاهد و تشريح فساد دستگاه حاكمه براي اين است كه آمريكاييها را از وضع اداري كشور ايران بترسانند، تا در نتيجه تحت عنوان عدم اعتماد از دستگاه حكومت مانع كمك اقتصادي آمريكا به ايران شوند. قائم‌مقامي مي‌گفت: نقطه ضعف سياست آمريكا اين است كه نسبت به كشورهايي كه زمامدارانشان انگليسي و يا فاسد معرفي شده‌اند، خوش‌بيني نشان نمي‌دهند و دكتر بقائي و ساير نمايندگان اقليت هم توانسته‌اند آن طوري كه آرزوي انگليسيهاست دستگاه حاكمه ايران را عمال دست‌نشانده انگليس معرفي كنند و هرچند جنبة ظاهري مبارزة آنها عليه انگليس مي‌باشد، ولي نتيجة اين حمله صددرصد به نفع خود انگليسي‌ها تمام خواهد شد. زيرا آمريكايي‌ها مادامي كه به حكومتي اعتماد نداشته باشند از درخواستهاي آن كشورها پشتيباني نخواهند كرد.(28)
نفوذ كشورهاي خارجي بر ارتش و ژاندارمري از طريق مستشاران نظامي
مأمور ويژه، گزارش مي‌‌دهد منفي بافان و كساني كه بلااراده آلت اجراي مقاصد بيگانان واقع مي‌شوند اين روزها سعي مي‌كنند،‌ الحاق ژاندارمري به ارتش را توفق سياست انگليس بر آمريكا جلوه داده و انتشار مي‌دهند كه چون سازمان ژاندارمري تحت‌نظر مستشاران آمريكايي اداره مي‌شد و عمال انگليسي در آن دخالتي نداشتند، لذا وسيلة الحاق ژاندارمري را به ارتش فراهم نمودند تا بتوانند در آن نيز رخنه نمايند.
شخص موثقي مي‌گفت: سرهنگ شاهسون در يك مجلس خصوصي گفته است: «عموم مستشاران آمريكايي ژاندارمري در حال اعتراض استعفا داده و علت استعفاي خود را الحاق ژاندارمري به ارتش ذكر كرده و صراحتاً دخالت انگليسي‌ها را در اتخاذ اين رويه متذكر شده‌اند.»(29)

تلاش انگليس براي حذف رقيب
 

طبق گزارش مأمور ويژه، شخص مطلعي كه با مقامات انگليسي در تهران تماس نزديك دارد، اظهار نموده است: سفير انگليس در محافل خارجي و داخلي از اوضاع ايران مذمت نموده و بستر هرمان مخبر خبرگزاري رويتر گفته است: از صد سال پيش به اين طرف وضع ايران به بدي امروز نبوده و من اشتباه كردم كه سياست عدم مداخله را اختيار نمودم و حق با سلف من سرريدر بولارد بود كه مداخله مي‌كرد. زيرا ايرانيها نمي‌توانند مملكت خود را به خوبي اداره نمايند.
گوينده اضافه مي‌كرد: به طوري كه استنباط شده، علت عدم رضايت سفير انگليس مسافرت اعلي‌حضرت همايون شاهنشاهي به آمريكا و تمايل هيأت حاكمه ايران به آمريكاييهاست.
طبق گزارش مأمور ويژه، به طوري كه در محافل مختلف شنيده شده، مقامات انگليسي در تهران از مسافرت اعلي‌حضرت همايوني شديداً انتقاد نموده و مشغول اقداماتي هستند كه اثرات مسافرت‌ شاهانه را خنثي نمايند و صريحاً مي‌گويند: ما در ابتدا با اين مسافرت از آن لحاظ كه ايران در نزد آمريكاييها معرفي شود تا شورويها نتوانند يك مرتبه ايران را اشغال نمايند و آمريكاييها بدانند كه ملت ايران موجود بوده و هست موافق بوديم. ولي امروز از اين كه مي‌بينيم رفته رفته موضوع جنبه يك طرفه به خود مي‌گيرد بسيار متأثريم.
ارسنجاني مدير روزنامة داريا اظهار مي‌داشت:
انگليسي‌ها در مواقعي كه سياست اقتصادي و نفوذ سياسي آنها در معرض خطر قرار مي‌گيرد، به سه عامل مهم پول و مذهب و ترور متوسل مي‌شوند و چون رقيب آمريكايي آنها از لحاظ پول غني‌تر مي‌باشد، ممكن است براي جلوگيري از نفوذ آمريكا در ايران و خاورميانه به يكي از سه عامل مذكور متوسل شوند و چون در شرايط فعلي با پول و مذهب نمي‌توان مانع پيشرفت نفوذ سياسي آمريكا شد، ملت ايران بايد انتظار حوادث خطرناكي را داشته باشد.(30)

نقش سازمان جاسوسي انگليس در ايران و اعتماد شاه به انگليس
 

محتمل است مقامات آمريكا كه در عين حال با بختيار، كيا و علوي‌مقدم ارتباط و همكاري داشتند، شاه را از واقعيت توطئه قرني آگاه كرده‌اند. ايالات متحده آمريكا به طور جدي خود را ملزم به حفظ و حراست رژيم شاه مي‌دانست، محتمل است مقامات آمريكايي فعاليتهاي قرني را تهديدي عليه اين تعهد تلقي كردند. از سوي ديگر، شاه هشدار مقامات ايالات متحده را معتبرتر از هشدار افسران زيردست خود مي‌دانست، انگليسيها نيز مايل به حفظ رژيم شاه بودند زيرا مي‌خواستند ايران همچنان بازار عمده صادرات و سرمايه‌گذاري آنها باقي بماند. انگليسيها با قرني و ياران او، ارتباط چنداني نداشتند، زيرا قرني براي آنها و متحدانشان چون [دكتر منوچهر] اقبال، بختيار، كيا و علوي مقدم، به خصوص مقامات سنتي بالاي كشور، كه با برخي ارتباط تنگاتنگ داشتند، تهديد آشكاري بود. از سوي ديگر قرني و شاپور ريپورتر عامل سازمان جاسوسي MI-6 سخت مخالف يكديگر بودند. انگليسيها از امكانات اطلاعات و جاسوسي گسترده‌اي در ايران برخوردار بودند و قطعاً از فعاليتهاي مخفي قرني آگاهي داشتند. بدين ترتيب شاه، براي هشدار انگليسيها اعتبار زيادي قائل بود و به احتمال زياد آنها توطئه قرني را به شاه اطلاع داده‌اند. به بيان ديگر، با توجه به ارتباط نزديك عوامل انگليسي با بختيار، علوي مقدم، به خصوص با كيا و احتمال همكاري با يكي از آنها و يا با همگي از فعاليت قرني آگاه شده بودند.(31)

تشكيلات فراماسونري
 

فراماسونري در ايران از آغاز به عنوان يك سازمان سياسي به نفع انگلستان كار مي‌كرد، به نحوي كه اكثر مقامات مهم مملكتي يا فراماسون بودند و آن مقام به آنها داده مي‌شد و يا پس از اشغال فراماسون مي‌شدند. پس، در ايران مهم‌ترين تشكيلات سياسي اداره كننده كشور تا مدت‌ها همين تشكيلات فراماسونري بود كه اشرافيت و خانواده‌هاي صاحب‌مقام و صاحب ثروت را زير پوشش گرفته بود و منويات امپراتوري انگلستان را پياده مي‌كرد. در دوران سلطنت محمدرضا، او ابتدا اجازة تأسيس يك لژ فراماسونري به نام «لژ پهلوي» را داد، كه فردي به نام جواهري در رأس آن قرار داشت و ارنست پرون در اين لژ فعال و همه كاره بود و رابط محمدرضا با لژ محسوب مي‌شد. قبلاً گفتم كه پرون يك بار مرا به ملاقات جواهري برد و مي‌خواست مرا به عضويت لژ درآورد، ولي من تمايل نشان ندادم. بدنامي و سوءشهرت فراماسونري در ايران سبب مي‌شد كه رابطه محمدرضا با آن به شدت پنهان نگاه داشته شود، ولي محمدرضا در طول دوران خود هميشه از فراماسون‌ها حمايت مي‌كرد و در جريان كار آنها قرار داشت و آنها نيز به شدت به سلطنت او علاقه‌مند و وفادار بودند.(32)

نفوذ انگليس در شوراي امنيت كشور
 

در سال 1349، يك روز صبح، محمدرضا، وزير جنگ (ارتشبد عظيمي)، رئيس ستاد ارتش (جم يا ازهاري دقيقاً يادم نيست كداميك بودند، احتمالاً جم بود)، رئيس ساواك (نصيري)، رئيس اداره دوم ارتش (پاليزبان)، رئيس شهرباني (مبصر) و فرمانده ژاندارمري (اويسي) را به كاخ مرمر احضار كرد. در اين جلسه من به دلايلي حضور نداشتم. مقامات پس از حضور نزد شاه مشاهده كردند كه شاپورجي نيز آنجاست. ابتدا شاپور جي، به عنوان نماينده دولت انگلستان، شروع به صحبت كرد و مقامات از سخنان او يادداشت برداشتند. شاپور جي چنين گفت: «همانطور كه مستحضريد شوراي امنيت كشور اهميت فوق‌العاده و حياتي در حفظ امنيت كشور و پيش‌بيني وقايع در سطوح عالي مملكتي دارد. لذا از انگلستان به من دستور داده شده كه اهميت اين شورا را به اعليحضرت يادآوري كنم (شاپور جي نمي‌گويد كدام مقام انگلستان، قاعدتاً بايد نخست‌وزير باشد). لذا اعليحضرت ترجيح دادند كه اين مطالب با حضور خودشان بازگو شود: اول اينكه، جلسات شورا بايد منظم تشكيل شود. دوم اينكه، همه موضوعات مهم مملكتي و امنيتي و خارجي بايد در آن مطرح شود. سوم اينكه، هرگاه يكي از اعضاي شورا مطلبي را قبل از تشكيل شورا مستقيماً به اعليحضرت گفته باشد دليل بر اين نيست كه در شورا مطرح نشود. صورتجلسات شورا منظماً بايد به اطلاع اعليحضرت برسد و دستورات صادره دقيقاً بايد اجرا گردد و چنين نباشد كه چون فلان عضو شورا فلان مطلب را به اطلاع اعليحضرت رسانده ديگر آن را در شورا مطح نكند. اطلاع مستقيم و فوري اعليحضرت يك جنبه كار است و اطلاع شورا جنبه ديگر كار، كه با بررسي جوانب مختلف موضوع مسئله پخته خواهد شد. چهارم اينكه، مقامات انگلستان سفارش نمودند كه علاوه بر شوراي موجود، يك شوراي ديگر نيز مركب از معاونين ارگان‌هاي اطلاعاتي و امنيتي و انتظامي و با شركت مسئول شوراي عالي تشكيل شود و صورتجلسات، اين شوراي جديد به اطلاع اعليحضرت و اعضاء شوراي رده يك برسد.»(33)

تصميم‌گيري انگليس براي جدائي بحرين از ايران
 

در زمينه جدايي جزيره بحرين از خاك ايران و همچنين تصرف جزاير سه‌گانه تنب بزرگ و تنب كوچك و ابوموسي، شاه و هويدا از خود هيچ اراده و استقلالي نداشتند، بلكه قدرت حاكم بر منطقه يعني انگلستان بود كه تصميم مي‌گرفت. اما آنچه از سخنان شاه و هويدا شنيده مي‌شد، اين تصميم را جزو «سياست مستقل ملي» خود تلقي مي‌كردند. در مورد بحرين عدم توسل به زور و خشونت را مطرح كردند و در مورد جزاير سه‌گانه با استفاده از قوه قهريه و اشغال نظامي تغيير رويه دادند اين تناقض‌گويي‌ها و عملكردهاي گوناگون شاه و نخست‌وزير در واقع پيرو مذاكرات پنهاني ميان ايران و انگلستان و اميرنشين شارجه صورت مي‌گرفت، و با توجه به وعده‌هايي كه به شاه در مورد نقش ژاندارمري در منطقه داده مي‌شد، سياست به اصطلاح مستقل ملي شاه نيز تغيير مي‌كرد.(34)

تماس‌هاي مكرر قره باغي با سفراي آمريكا و انگليس
 

قره‌باغي از دوران نخست‌وزيري شريف امامي كه وزير كشور شد، و دولت ازهاري كه رئيس ستاد ارتش شد و دولت بختيار كه رئيس رئيس ستاد ارتش و عضو شوراي سلطنت بود، به گفته خود تقريباً همه روزه با سفراي انگليس و آمريكا، كه جداگانه به ملاقات او مي‌رفتند، ديدار داشت و با آن‌ها تبادل اخبار كامل مي‌شد و هر 2 سفير در هر ملاقات پشتيباني خود را اعلام و او را دعوت به مقاومت مي‌‌كردند و او حرف 2 سفير را مانند سند قبول داشت. در اين دوران تا زماني كه محمدرضا در ايران بود، او همه روزه حداقل روزي يكي دو بار با محمدرضا ملاقات داشت و مطالبي را نيز تلفني به اطلاع محمدرضا مي‌رساند.(35)

وابستگي به انگليس
 

در خصوص پاراگراف دوم اظهارنظر سفير سابق انگليس در دربار شاه مخلوع، نبايد از ياد برد كه انقلاب اسلامي ايران، صرفاً سرنگوني كامل يك استبداد نبود، بلكه پايان يك وابستگي كامل به غرب هم بود. اگر اين حقيقت در اظهارات سفير انگليس در تهران نيامده است، سفير شاه در لندن در خاطرات ايام سفارت خود در اوج كاسه ليسي شاه، در كتاب خود آورده است:
«... در رژيمي كه وابستگي كامل به غرب، اركان اصلي موجوديتش را تشكيل مي‌دهد، ما نيز به حالتي درآمده‌ايم كه اعتقاد خارج از اندازه به قدرت و توانايي متحدان (و در حقيقت اربابان) اروپايي و آمريكايي خود پيدا كرده‌ايم و چون فكر مي‌كنيم، آنها هر لحظه كه بخواهند مي‌توانند فقط با تكان دادن چوبدستي جادويي خود، همه چيز را به ميل خود بگردانند، لذا اين طور به خود مي‌قبولانيم كه هر چه در ايران اتفاق مي‌افتد، سرنخش در لندن و يا واشنگتن قرار دارد و به همين علت نيز، چنان براي دوستان (يعني همان اربابهاي) غربي خود از جهت كارايي و قدرت اعمال نفوذشان ارزش و اهميت قائليم كه آنها خودشان هم هرگز اين همه توانايي را در خويش سراغ ندارند.
اين نوع تفكر، ميراثي است كه از گذشته براي ما باقي مانده و چون زدودن آن كاري نيست كه به آساني ميسر باشد، نتيجه‌اش به اينجا كشيده مي‌شود، كه بر اثر بها دادن بيش از حد به غربي‌ها، خودمان را در مقابل آنها پست و حقير تصور كنيم...»
در لابلاي همان خاطرات سفير شاه در لندن، با شگفتي به اين حقيقت اشاره كرده، مي‌نويسد: «... در بازنگري به آنچه امروز انجام گرفت (ديداري كه نويسنده آن كتاب به اتفاق وزير امور خارجه وقت، با وزير امور خارجه انگليس داشته است) دامنه تفكراتم به اينجا كشيد كه، واقعاً چطور مي‌توانيم ادعا داشته باشيم كه باز هم چيزي از غرور ملي در ما باقي مانده است؟
در موقعيتي كه «آيت‌الله» (امام خميني) مردم ايران را عليه شاه برانگيخته، ما دو نفر ـ يكي وزير امور خارجه دولت شاهنشاهي و ديگري سفير شاهنشاه آريامهر در پايتخت «سنت جيمز» در اينجا،‌ در لندن در برابر دولت انگليس به خاك افتاده‌ايم و با التماس از آنها مي‌خواهيم كه دست از حمايت ما نكشند! اگر زمانه به حدود پنجاه سال قبل بازمي‌گشت، اين عمل ما مي‌توانست قابل توجيه باشد. سي سال پيش هم تا حدودي شايد. ولي اينك كه ديگر هيچ نشاني از دوره گذشته امپراطوري بريتانيا وجود ندارد و مسلماً انگليسي‌ها هرگز نمي‌توانند.(36)

سياست مستقل هويدا !
 

هويدا كه در جهت جلب حمايت انگليس عمل مي‌كرد به تمام خواسته‌هاي آنان پاسخ مثبت داد و از هيچ كوششي در اين راه دريغ نكرد. اما وي در تمام سخنراني‌‌هاي خود، سياست اعمالي را تحت عنوان «سياست مستقل ملي» مطرح مي‌كرد.(37)
انگليس، سلطنت را مناسب‌ترين حكومت براي ايران مي‌‌داند
در سال 1357 وضع محمدرضا كاملاً محكم به نظر مي‌رسيد. او به پشتيباني غرب، و به ويژه آمريكا و انگلستان اطمينان داشت و روس‌ها نيز وجود او را پذيرفته و روابط حسنه‌اي ايجاد كرده بودند. از 28 مرداد 1332 تا سال 1357 محمدرضا به خواست آمريكا ديكتاتور بلامنازع ايران بود و آمريكايي‌ها نيز از او توقعي جز اين نداشتند. توضيح داده‌‌ام كه انگليسي‌ها سلطنت را براي وضع ژئوپوليتيك ايران مناسب‌ترين سيستم حكومتي مي‌دانستند. اين تحليلي است كه بارها، حتي قبل از تشكيل «دفتر ويژه اطلاعات»، يا از خود انگليسي‌ها و يا از ايرانيان وابسته به انگليس، شنيده‌ام. اساس اين تحليل اين بود كه براي ايران با بيش از 2200 كيلومتر مرز مشترك با شوروي و با توجه به تاريخ و سنت‌هاي ايراني، سلطنت بهترين نوع حكومت براي ثبات كشور در قبال كمونيسم است. وجود سيستم جمهوري اين امكان را ايجاد مي‌نمود كه با نفوذ روس‌ها، تصادفاً يك رئيس‌جمهور متمايل به چپ آراء بيشتر كسب كند و كشور را در اختيار شوروي قرار دهد. حتي اگر چنين نمي‌شد هر 4 سال يك بار انتخابات رياست جمهوري هزينه و تلاش فوق‌العاده‌اي را از سوي غرب مي‌طلبيد. در صورتي كه با وجود نهاد سلطنت و حضور شاهي مانند محمدرضا با آن قدرت مطلقه چنين خطر و يا تلاشي ضرورت نداشت. همين تحليل بود كه ضرورت بازگشت محمدرضا را در 28 مرداد به آمريكايي‌ها قبولاند، وگرنه آنها ميان ايران با كشورهاي آمريكاي جنوبي و يا آسياي جنوب شرقي تفاوتي نمي‌ديدند و اگر خودشان به تنهايي تصميم‌گيرنده بودند، يك ديكتاتور نظامي مانند تيمور بختيار را بر محمدرضا ترجيح مي‌دادند. بر اساس همين تحليل انگليسي‌ها بود كه پس از جنگ دوم رژيم‌هاي سلطنتي در عراق و اردن و عربستان ايجاد شد و مورد حمايت آمريكا نيز قرار گرفت.(38)

پي‌نويس‌ها:
 

25ـ تفرشي، همان، ص 245.
26ـ علم، همان، ص 440.
27ـ معتضد، خسرو، ناكامان كاخ سعدآباد، چاپ دوم، تهران، انتشارات زرين، 1375، جلد دوم، ص 871.
28ـ تفرشي، همان، صص 342 و 343.
29ـ تفرشي، همان، صص 206 و 207.
30ـ تفرشي، همان، صص 333 تا 335.
31ـ نجاتي، غلامرضا، ماجراي كودتاي سرلشكر قرني، چاپ اول، تهران، مؤسسه خدمات فرهنگي رسا، 1373، صص 61 و 62.
32ـ فردوست، همان، صص 372 و 373.
33ـ فردوست، همان، ص 391.
34ـ اختريان، محمد، نقش اميرعباس هويدا در تحولات سياسي اجتماعي ايران (بهمن 43ـ مرداد 56)، چاپ اول، انتشارات علمي، 1375، ص 192.
35ـ فردوست، همان، ص 609.
36ـ روحاني، همان، ص 11.
37ـ اختريان، همان، ص 114.
38ـ فردوست، همان، صص 563 و 564.
به نقل از :
1ـ مستشاران و كارشناسان بيگانه
2ـ دخالت خارجي‌ها در امور كشور
(از مجموع: با بيست‌ساله‌ها ـ مركز بررسي اسناد تاريخي)
 

منبع: www.dowran.ir



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.