تشبيه ترفند ادبي ناشناخته

تشبيه يکي از ترفندهاي ادبي است که ناشناخته مانده است. با آنکه دانشمندان و علماي بلاغت از گذشته تا حال به زبان هاي يوناني، عربي، فارسي و انگليسي آن را تعريف کرده اند امّا تعريف ها درست نمي نمايد و شامل تشبيهات فاقد زيبايي هم مي شود حال آن که صور خيال و ترفندهاي ادبي، زيبايي آفرين هستند. در اين گفتار به بررسي
شنبه، 24 مهر 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تشبيه ترفند ادبي ناشناخته

تشبيه ترفند ادبي ناشناخته
تشبيه ترفند ادبي ناشناخته


 

نويسنده: دکتر تقي وحيديان کاميار




 

چکيده
 

تشبيه يکي از ترفندهاي ادبي است که ناشناخته مانده است. با آنکه دانشمندان و علماي بلاغت از گذشته تا حال به زبان هاي يوناني، عربي، فارسي و انگليسي آن را تعريف کرده اند امّا تعريف ها درست نمي نمايد و شامل تشبيهات فاقد زيبايي هم مي شود حال آن که صور خيال و ترفندهاي ادبي، زيبايي آفرين هستند. در اين گفتار به بررسي تشبيهات زيبا، تشبيهات فاقد زيبايي و کشف عامل زيبايي آفريني در تشبيه مي پردازيم.
واژه هاي کليدي: تشبيه، تشبيه زيبا، تشبيه فاقد زيبايي، عاطفه.
تشبيه را يکي از شگردها يا ترفندهاي زيبايي آفرين در شعر و نثر دانسته اند گرچه تشبيه را از ديرباز دانشمندان و علماي بلاغت از جمله ارسطو بررسي کرده اند(1) اما متأسفانه اين بررسي ها و رده بندي ها از ديدگاه علمي است که بر مبناي استدلال است، حال آن که جوهر هنر و از جمله شعر زيبايي است؛ بنابراين شعر را بايد از ديدگاه زيبايي تعريف و بررسي کرد. در اين گفتار به بررسي تشبيه مي پردازيم امّا پيش از آن که شعر را تعريف و بررسي کنيم لازم مي نمايد که به نقد نظرات علماي بلاغت بپردازيم:
1ـ از متأخران جلال الدين همايي معتقد است که تشبيه آن است که چيزي را به چيزي در صفتي مانند کنند.(1361، ص227).
2ـ نصرالله تقوي مي نويسد که "تشبيه عبارت است از همانند نمودن چيزي را (کذا) به چيزي در معنايي و به عبارت ديگر اظهار مشارکت امريست با امر ديگر در وصفي از اوصاف به الفاظ مخصوصه"(1363، ص227).
در کتاب معالم البلاغه همين تعريف تکرار شده است(رجايي، 1359، ص244).(2)
3ـ شفيعي کدکني تشبيه را چنين تعريف مي کند "يادآوري همانندي و مشابهتي است که از جهتي يا جهاتي ميان دو چيز مختلف وجود دارد" (1366، ص53).
علماي قديم بلاغت نيز کمابيش همين نظرات را آورده اند:
4ـ عبدالقاهر جرجاني (متوفي -471يا473) تشبيه را مشارکت امري با امري ديگر مي داند.(1374-246ص).
5ـ سکاکي (متوفي 626) مي نويسد "تشبيه اشتراک ميان مشبه و مشبه به از جهتي و افتراق از جهتي ديگر است" (بي تا- ص141).
6ـ شمس قيس رازي در تعريف تشبيه مي گويد که "چيزي به چيزي مانند کردن است و در اين باب از معنايي مشترک ميان مشبه و مشبه به چاره نبود."(پس از 628، ص345).
7ـ خطيب قزويني (متوفي 739) نيز همين تعريف را آورده است: تشبيه دلالت امري است بر امر ديگر در معنايي (1363-ص224).
چنانکه مي بينيم با وجود اختلافي که در الفاظ اين تعريفهاست، معني آنها يکسان است فقط بعضي اشتراک معني را شرط دانسته اند.
آيا تشبيهي که دقيقاً با تعريف هايي که علماي بلاغت ذکر کرده اند مطابقت داشته باشد زيبا است؟ آيا جمله "عناب از نظر شکل و رنگ شبيه سنجد است"، زيباست؟ البته هر تشبيه زيبايي همانند کردن چيزي به چيزي است اما اين تعريف شامل تشبيهات فاقد زيبايي هم مي شود، به عبارت ديگر اين تعريفها جامع است اما مانع نيست. از ميان توضيحاتي که درباره تشبيه داده اند توضيحات جرجاني، بزرگ ترين عالم بلاغي اسلامي، که در قرن 5 مي زيسته از بقيه بهتر است زيرا عبدالقاهر اول تشبيه را تعريف مي کند سپس توضيح ارزنده اي مي دهد: تشبيه اين است که معني يا حکمي از معاني و احکام چيزي را براي چيز ديگر ثابت کنيم مثل شجاعت شير براي مرد....(به نقل از شفيعي -1366-ص53)(اين تعريف صورت ديگر از همان تعاريف است) و در توضيح مي گويد پس صنعتگري و استادي و دقت نظر همانا در اين است که بين معاني بيگانه پيوند و خويشي فراهم کنيم... اين هنر و استادي جز با پديدآوردن پيوند و ائتلاف ميان اشياء گوناگون حاصل نمي شود و ملاحظه مي کني هر چه ميان اجزاي يک شکل که با هم در شکل و هيأت مختلف باشند، بيشتر پيوند و سازش برقرار شود تجلي هنر در آن ها به همان قياس کامل تر و شگفت تر و استادي هنرمند آشکارتر خواهد بود. (اسرار البلاغه 1374-ص87)
تعريفي که عبدالقاهر از تشبيه و استعاره کرده است همان است که در قرن 14هجري براهني که با ادب غرب و ديدگاه هاي نو آشناست، در کتاب «طلا در مس» از تصوير(ايماژ) که شامل تشبيه هم مي شود، آورده است. "تصوير حلقه زدن دو چيز از دو دنياي متغاير است به وسيله کلمات در نقطه معين"(1371-ص114).
گرچه تعريف براهني که در حقيقت همان تعريف عبدالقاهر است از ديگر تعريف ها بهتر است، با اين همه آيا پيوندزدن ميان اشياء گوناگون و معاني بيگانه يا حلقه زدن ميان دو چيز از دو دنياي متغاير با کلمات الزاماً زيبا است؟
شک نيست که در همه تشبيهات و استعارات ويژگي پيوندزدن دو چيز متغاير هست مثلاً دور ماندن از محبوب و بر خشکي افتادن ماهي دو چيز متفاوت است. مثلاً سعدي با پيوندزدن اين دو چيز متفاوت و بيگانه، زيبايي شگفت انگيزي مي آفريند:
مقدار يار هم نفس چون من نداند هيچ کس
ماهي که در خشک اوفتد قيمت بداند آب را
لکه ابري سياه که از قله کوه برخاسته و مرغابي سياه دو چيز متفاوت و متغاير هستند اما منوچهري ميان آن ها وحدتي مي بيند و آن هار ا به هم پيوند مي دهد و زيبايي مي آفريند:
برآمد زاغ رنگ و ماغ پيکر
يکي ميغ از ستيغ کوه قارن
پرنده اي که بر کوه مي نشيند و پرواز مي کند و شاعري که به جهان مي آيد و سرانجام روزي مي ميرد بي آن که جهان را غمي از رفتن او باشد دو امر متغاير و مربوط به دو دنياي متفاوت هستند امّا شاعرميان اين دو رابطه اي کشف مي کند و اين دو امر متغاير و بيگانه را به هم پيوند مي زند و چه زيبا مي سرايد:
يکي مرغ بر کوه بنشست و خساست
بر آن کُه چه افزود و ز آن که چه کاست!
من آن مرغم و اين جهان کوه من
!چو رفتم جهان را چه اندوه من!
آري پيوند دو چيز متفاوت در اين اشعار بسيار زيباست اما پيوند هر دو چيز متغاير و بيگانه با هم، الزاماً زيبا نيست، به عبارت ديگر اين تعريف نيز جامع است اما مانع نيست. مثلاً قلب انسان و پمپ دو چيز متغاير هستند اما پيوند بين آن ها فاقد زيبايي است مثل جمله قلب مانند پمپ عمل مي کند. اين تشبيه توضيح دهنده است اما زيبا نيست. مثال ديگر: کار ريه مانند دم آهنگري است. ريه و دم آهنگران دو چيز کاملاً متغاير هستند اما تشبيه ريه به دم آهنگري فاقد زيبايي است، گر چه توضيح دهنده است. تشبيه عناب به سنجد هم که دو امر متغاير هستند، زيبايي ندارد. نظير اين مثالها که در آن ها پيوند ميان دو امر متغاير فاقد زيبايي است در بسياري از اشعار ديده مي شود مثلاً دُر (مرواريد) و صدف دو چيز متفاوت هستند سعدي ميان اين دو امر متغاير پيوند ايجاد مي کند و هم چنين ميان زر و خزف که آن ها نيز دو امر متغاير هستند. گرچه ايجاد پيوند ميان دو امر متغاير در اين دو تشبيه بسيار منطقي و توضيح دهنده است و حرف هايي درست است اما زيبايي ندارد:
در بيابان خشک و ريگ روان
تشنه را در دهان چه دُر چه صدف
مرد بي توشه کوفتاد ز پاي
بر کمربند او چه زر چه خزف
يعني مرواريد مانند صدف بي ارزش است
همچنين زر و خزف
در بيت زير از سعدي نيز پيوند ميان دو امر متغاير زيبا نيست گر چه استدلال منطقي خوبي است. به عبارت ديگر تمثيل علمي است نه شعري زيرا شاعر ميان «لزوم انديشيدن پيش از گفتار» و «لزوم پاي بست پيش از ديوار کردن»، که دو امر متغاير هستند، رابطه برقرار مي کند که بسيار خوب است اما اگر وزن و قافيه را از آن بگيريم زيبايي ندارد:
اول انديشه وانگهي گفتار
پاي بست آمدست و پس ديوار
پيش از سخن گفتن بايد انديشيد همان گونه که اول پي ريزي مي کنند و بعد ديوار مي سازند.
دراين بيت کمال الدين اصفهاني نيز تشبيه است اما زيبايي نيست:
مانند پنبه دانه که در پنبه تعبيه است
اجرام کوه هاست نهان در ميان ابر
در بسياري از شعرها، اين نوع تشبيهات فاقد زيبايي هست، يعني پيوند ميان دو امر متغاير هست و زيبايي نيست، مثلاً ستاره جُدَي دور قطب مي چرخد مثل مرغي فربه که دور سيخ کباب مي چرخد و اين هيچ زيبايي ندارد:
همي برگشت گرد قطب، جُدَي
چو گرد با بزن، مرغ مسمّن
گردش بناب النعش به دور جُدَي و چرخش فلاخن در دست آدم چپدست نيز دو امر متغاير است و پيوند ميان آن ها فاقد زيبايي است:
بنات النعش گرد او همي گشت
چو اندر دست مرد چپ، فلاخن
در همين قصيده منوچهري سرعت تخريب ساختمان ها و کوهها بر اثر شدت زلزله و سرعت پريدن پشه ها از تن پيل (به علت اين که پيل تنش را تکان مي دهد تا پشه ها تنش را نيازارند) دوچيز متفاوت است. منوچهري براي نشان دادن قدرت تخريب زلزله ميان اين دو امر متفاوت پيوند مي دهد و به زيبايي شدت زلزله را نشان مي دهد:
بلرزيدي زمين لرزيدني سخت
که کوه اندر افتادي زو به گردن
تو گفتي هر زماني ژنده پيلي
بلرزاند زرنج پشگان تن
برعکس ديدار يار غايب و باريدن ابر تشنه اي در بيابان دو امر متغاير است اما سعدي با پيوند زدن ميان اين دو امر متفاوت، زيبايي مي آفريند:
ديدار يار غايب داني چه ذوق دارد!
ابري که در بيابان بر تشنه اي ببارد
به هر حال تشبيهاتي که آورديم چه آن ها که فاقد زيبايي بودند و چه آن ها که زيبا بودند هر دو گونه با تعريف هاي علماي بلاغت مطابقت دارند؛ پس راز زيبايي تشبيهات زيبا در چيست؟
چنان که گفتيم گرچه در تعريف هاي علماي اهل بلاغت از تشبيه اختلاف هايي هست اما اين اختلافها لفظي است و در معني تفاوت چنداني ندارد، تنها يک تعريف متفاوت است و آن تعريف دکتر شميسا است: تشبيه ماننده کردن چيزي است مشروط بر آن که آن مانندگي مبتني بر کذب باشد نه صدق يعني ادعايي باشد نه حقيقي.(1370-59ص)
اين سخن درست نمي نمايد زيرا تشبيه اولاً حقيقت است نه کذب. علماي بلاغت، همه تشبيه را حقيقت دانسته اند، نه مجاز زيرا تشبيه استعمال الفاظ است در ما وضع له، بر خلاف مجاز، آيا تشبيه ابرو به هلال حقيقت است يا کذب؟
دکتر زرين کوب، به صراحت مي نويسد که «در تشبيه استعمال لفظ است در معني حقيقي نه مجازي».(1363، ص57)
در اين بيت:
به ابروان چون هلالي به گيسوان چو کمند
لبانت تازه عقيق و رخانت تازه پرند
شاعر به محبوب مي گويد ابروانت مثل هلال است و اين حقيقت است و نه کذب. اگر بگويد هلال و اراده ابروکند مجاز است (مجازي استعاري). پس تشبيه حقيقت است زيرا شاعر ميان دو پديده متفاوت شباهت يا شباهت هايي پيدا مي کند، مثلاً تشبيه تند راه رفتن به باد، در شعر حافظ، که شميسا خود آن را آورده است حقيقت است، نه کذب:
از سر کشته خود مي گذري همچون باد
چه توان کرد که عمر است و شتابي دارد
به هر حال تعريف شميسا درست نيست.
تعريف ديگري هم از تشبيه شده است و آن تعريف بديع الزمان فروزانفر است وي معتقد است
«درحقيقت تشبيه براي رساندن مشارکت دوچيز نمي باشد بلکه براي آن است که چيزي را بهتر جلوه بدهيم و يا بدتر يا اين که امر مهمي را توضيح کرده باشيم (فروزانفر، 1376، صص10-9) اين تعريف برابر است با تعريفي که J.A cuddon براي تشبيه آورده که بعد به بررسي آن مي پردازيم.
تعريف فروزانفر هم تعريف درستي نيست مثل اين بيت عنصري که بزرگ نمايي دارد، اما زيبايي ندارد:
تو اي شه گر ز جنس مردماني
بود ياقوت نيز از جنس احجار
هم چنين اين بيت:
گر از خلق آمد و بر خلق شاه است
عجب مشمر گل از جنس گياه است
تعريف هايي که در دنياي غرب از تشبيه شده است نيز کمابيش همانند تعريف هايي است که گذشت. مثلاً در دائرة المعارف شعر و شاعري زير عنوان «Simile» تشبيه چنين تعريف شده است: «مقايسه چيزي با چيزي به وسيله ادات تشبيه. در فرهنگ اصطلاحات ادبي NTCتشبيه آن صنعت شعري دانسته شده است که با واژه هايي «مثل» و«چون»... دو چيز يا عمل يا صفت کاملاً متفاوت که از جهاتي با هم شباهت هايي دارند مقايسه شود (1975,p,2.2).
چنان که مي بينيم اين ها همان تعريف هايي است که قبلاً ذکر کرديم. در کتاب اصطلاحات ادبي JA.cuddon (همان، ص629) تشبيه چنين تعريف شده است: تشبيه صنعت شعري است که در آن چيزي به چيزي ديگر مانند شود، براي توضيح و بزرگتر نشان دادن يک تصوير، تشبيه مقايسه واضحي است (در مقايسه با استعاره) همراه با ادات تشبيه اين تعريف مطابقت دارد با تعريفي که فروزانفر از تشبيه کرده است و قبلاً به آن اشاره شد.
به هر حال اگر تشبيه صرفاً جنبه بزرگ نشان دادن داشته باشد زيبايي ندارد. مثلاً اگر کسي بگويد: غزليات جامي همانند غزليات حافظ زيبا است، در ارزيابي غزليات جامي بزرگ نمايي کرده است اما اين تشبيه زيبايي ندارد و دروغ است يا اگر کسي به عنوان خبر بگويد گربه وحشي هم مانند پلنگ درنده است. اين تشبيه فاقد زيبايي است. اما تشبيه در اين بيت منوچهري (ص1-8) بزرگ نمايي است و زيبايي هم دارد:
خروشي برکشيدي تند تندر
که موي مردمان کردي چو سوزن
همچنين در اين بيت حافظ:
ديشب به سيل اشک ره خواب مي زدم
نقشي به ياد خط تو بر آب مي زدم
چنانکه در مثال هاي گذشته ديديم در بعضي از شعرها پيوندزدن ميان دو امر متغاير زيبايي آفريده است و در بعضي نه. چرا چنين است؟ راز اين که تشبيه در بعضي اشعار زيبايي ايجاد مي کند و در بعضي نه، چيست؟ اين رازي که علماي بلاغت در قرون گذشته و علماي بلاغت معاصر درنيافته اند در دو چيز است:
1ـ تشبيهات فاقد زيبايي ارزش خبري دارند يعني فقط در مورد همانندي دو چيز اطلاع و توضيح مي دهند. البته اين توضيحات مي توانند ارزنده و مفيد باشند امازيبا نيستند. مثلاً براي کسي که عناب را نديده است بايد توضيح بسيار بدهيم تا بفهمد عناب چيست و چه شکلي دارد اما همانند کردن آن با سنجد چقدر کار را آسان مي کند و عيني و دقيق. به هر حال تشبيهات خبري زيبا نيستند چون در آن ها هدف خبر و توضيح است. حال آن که در تشبيهات زيبا آن چه مهم است احساسات و عاطفه شاعر است در پيوندزدن دو امر متغاير نه خبر. اصولاً شاعران بر آن نيستند که خبر بدهند بلکه آن ها عواطف خود را نسبت به امور متفاوت نشان مي دهند. در تشبيهات شاعرانه ما عواطف شاعر را که به تصوير کشيده شده است مي بينيم اما در تشبيهات خبري فقط اطلاع پيدا مي کنيم.
در اين شعر منوچهري «همي گشت گرد قطب جدي» ما از نحوه حرکت ستاره جدي اطلاع پيدا مي کنيم. اما در شعر«بلرزيدي زمين لرزيدني سخت...» برعکس آن چه مهم است شگفتي شاعر است از شدت زلزله نه اطلاع دادن.
براي روشن تر شدن کلام خبري از کلام عاطفي مثالي مي آوريم. جمله «درختي ديدم چهل و پنج متر و سي سانتي متر» کلام خبري است اما جمله «درختي ديدم سر به فلک کشيده» کلام عاطفي است (وحيديان کاميار 1376، ص57-13). جمله «ابروهاش شبيه هلال بود» در جواب پرسش «ابروهاي فلاني چه شکلي بود؟» جمله اي خبري است و فاقد زيبايي، اما جمله «ابروانش همچون هلال جذاب بود» زيباست زيرا عاطفي است.
2ـ در تشبيهات فاقد زيبايي غرض برابري و تساوي دو چيز متغاير از جهت يا جهاتي است و گاه بزرگ کردن با زبان خبري. برعکس در تشبيهات عاطفي مساله برابري نيست بلکه بزرگ نمايي با بياني عاطفي است. در همان دو شعر منوچهري در اولي مسأله خبر از برابري حرکت ستاره جدي است با حرکت مرغ مسمن اما در شعر دوم بزرگ نمايي با بياني عاطفي است. زلزله چندان سخت بود که کوه ها سرنگون مي شد. همانند پشه هايي که با يک تکان از پشت پيل پرواز مي کنند.
وقتي حافظ مي گويد: «ديشب به سيل اشک ره به خواب مي زدم». نمي خواهد خبر بدهد که اشک هايم به اندازه سيل جريان بود. اگر اين را خبر تلقي کنيم که کذب محض است. کلام حافظ کلامي انشايي و عاطفي است و براي نشان دادن شدت اشک و اندوه چاره اي نيست جز اين که از تشبيه عاطفي که مبني بر بزرگ نمايي است بهره بگيرد. حافظ با اين تشبيه شدت عاطفه اش را نشان داده است و ربطي به مساله صدق و کذب که (خاص کلام خبري است ندارد (وحيديان کاميار، 1373، ص؟؟).
با توجه به مطالب فوق تشبيه نشان دادن عاطفه شديد نسبت به چيزي است از طريق پيوند زدن با چيزي برتر يا فروتر. چنان که ديديم سعدي از ديدار يار غايب بسيار شاد و از خود بيخود مي شود و براي نشان دادن اين شوق شديد خود ديدار يار غايب را «به ابري، که بر تشنه اي که در بيابان است، ببارد» تشبيه کرده است و چه زيبا شوقش را از اين طريق مي نماياند.
به هر حال دو گونه تشبيه وجود دارد؛ عاطفي و خبري. تشبيه عاطفي شدت عاطفه و بزرگ نمايي در امري را مي رساند اما تشبيه خبري فقط اطلاع دهندگي و توضيح دارد متأسفانه، چنانکه گفتيم به اين نکته و اهميت آن از نظر زيباآفريني تاکنون توجه نشده است نه در کتاب هاي بلاغي فارسي و عربي و نه در کتب بلاغي زبان انگليسي و... البته عاطفي بودن به شرط مخالف نبودن با باور مردم زيباست مثلاً جمله: «فردوسي هم شاعري مداح است زيرا محمود را مدح کرده» زيبا نيست.
ناگفته نماند مسايل ديگري هم که در کتب بلاغت درباره تشبيه آمده جنبه خبري و علمي دارد و نه زيبايي شناسي. حال آن که جوهر هنر و شعر زيبايي است، لذا همه چيز بايد بر مبناي زيبايي بررسي گردد. اصولا در گذشته به شعر و ترفندهاي ادبي هم چون علم مي نگريستند و شعر را از ديدگاه علمي بررسي مي کردند حال آن که شعر هنر است نه علم، و جوهر هنر، زيبايي است.
نگرش علمي علماي بلاغت محدود به تعريف شگردها(صناعات ادبي) نيست، بلکه در تقسيمات و رده بندي هاي تشبيه نيز ديد علمي داشته اند. دکتر شفيعي نيز معتقد است که علماي بلاغت در تقسيم بندي طرفين تشبيه ديد علمي و منطقي داشته اند اما اين را ناشي از نداشتن ديد زيبايي شناسي نمي داند بلکه مي گويد بيش از آن که جستجوي نمونه هاي شعر مورد نظر باشد بيشتر حکومت ذهن منطقي مطرح است. (همان، ص58)
به هر حال ديد علماي بلاغت در ترفندهاي شاعري از جمله تشبيه ديد علمي است و کار علم هم شناخت از طريق رده بندي است نه زيبايي، به عبارت ديگر علماي ادب همانند عالمان علوم غير ادبي بدون کمترين توجه به جوهر شعر يعني زيبايي، تشبيه را رده بندي کرده اند.مثل تقسيم تشبيه به مطلق و مشروط و تسويه که هيچ ارزش زيباشناختي ندارد:
تشبيه مطلق آن است که چيزي را به چيزي تشبيه کنند بدون هيچ قيد و شرط، و تشبيه مشروط يا مقيد آن است که چيزي را به چيزي تشبيه کنند، با قيدي يا شرطي. اين تقسيم بندي ها گرچه رده بندي است اما از نظر زيباشناسي فاقد هرگونه ارزش است چون ربطي به زيبايي، که جوهر هنر است، ندارد. مثلاً در شعر:
اگر موري سخن گويد و گر مويي روان دارد
من آن مور سخن گويم من آن مويم که جان دارد
اين تشبيه چه مزيتي دارد بر صورت بدون مشروط آن:
من موري سخنگو هستم و مويي هستم که جان دارم
تقسيم تشبيه به ملفوف و مفروق نيز بر مبناي زيباشناسي نيست. ملفوف آن است که اول مشبه ها و بعد از آن همه مشبه به ها را ذکر کنند:
دلبري دارم به فرو زيب، چون رعنا تذور
روي و موي و قامت او همچو ماه و مشک و سرو
اين تشبيه ملفوف چه مزيتي دارد بر اين تشبيه مقرون يا برعکس:
دلبري دارم به فرو زيب چو رعنا تذور
روي او ماه است و مويش مشک و قامت همچو سرو
البته در بيت اول لف و نشر هست اما لف و نشر چه ربطي به تشبيه دارد. زيبايي لف و نشر مربوط به تشبيه نيست اين شعر هم تشبيه دارد و هم لف و نشر. از اين دست است تشبيه جمع، تشبيه تسويه و غيره. تشبيه جمع آن است که چند چيز را به يک چيز تشبيه کنند مانند:
يک موي خيزد از تن من و ز ميان تو
يک نقطه آيد از لب من و ز دهان تو
که زيبايي خاصي بابت جمع بودن ندارد.
به هر حال اين گونه مقوله ها ارزش شعري و ادبي ندارد و تقسيم بندي علمي است. در علم بيان به شيوه سنتي حتي در تقسيماتي که مبناي زيبايي شناسي دارد بحث از زيبايي نيست و ديد علمي حاکم است مثل تقسيم بندي تشبيه به مفرد و مرکب، که مبناي زيبايي شناسي دارد ولي در کتب بلاغت به جنبه زيبايي آن پرداخته نشده است: تشبيه مفرد به مفرد اين است که يک چيزي را به يک چيز ديگر تشبيه کند. تشبيه مرکب به مرکب آن است که دو طرف تشبيه دو چيز يا بيشتر باشد. (همايي، 1341، ص270) بعضي آن را مجموع چند چيز منظم به هم، من حيث المجموع دانسته اند (رجايي،1340، ص243). حال آن که قضيه به اين سادگي نيست؛ تشبيه مرکب صرف همانندي دو چيز يا بيشتر به دو چيز يا بيشتر نيست بلکه در آن دو حادثه دو ماجرا يا دو منظره متغاير را مي بينيم که عاطفه شاعر آنها را به هم پيوند داده.
منوچهري هنگامي که چشم مي دوزد به دميدن خورشيد سرخ رنگ که لحظه به لحظه از پشت کوه هاي البرز بالا مي آيد، سخت مجذوب مي شود و احساسي شديد به او دست مي دهد. اين عاطفه شديد تصويري را در ذهن او تداعي مي کند که نشان دهنده آن عاطفه است. دزد خون آلوده اي که از پناه گاه خود به بيرون سرک مي کشد:
سر از البرز برزد قرص خورشيد
چو خون آلوده دزدي سر ز مکمن
چنان که ملاحظه مي شود اين دو حادثه دو رويداد کاملاً متفاوت و متمايز هستند، که ذهن آفرينشگر شاعر هنگامي که سخت دست خوش عواطف شده و محو طلوع تدريجي و لحظه به لحظه خورشيد گشته ميان اين واقعه و سرک کشيدن دزد خون آلوده وحدتي کشف کرده، کشفي بي نظير، بنابراين در تشبيه مرکب، هم کشف است و هم وحدت در کثرت. اين تشبيه برخلاف تشبيهات خبري صرف همانند کردن دو چيز با دو چيز نيست و نه خبر دادن از همانندي مجموع چند چيز منظم به هم من حيث المجموع، بلکه برخاسته از عاطفه و احساسات شديد شاعر است. علماي بلاغت به سبب نداشتن ديد زيبايي شناسي بجاي آن که به بررسي زيبايي هاي تشبيه بپردازند سخن از فايده تشبيه گفته اند «که تداعي مي گردد به اين که متکلم بليغ، مقصود خود را به طريق تشبيه بيان کند، اين فوائد را عبارت مي دانند، از بيان حال مشبه، بيان مقدار حال مشبه، تقرير حال مشبه، مدح مشبه -استطراف، تقبيح مشبه يا چيزهاي مربوط به مشبه به»(رجايي، 1340، صص8-260).
بنابراين چنان که ديديم تاکنون تعريف دقيقي از تشبيه نشده است. نه تعريف قدما درست است و جامع و مانع نه تعريف معاصران و نه حتي تعريف غربيان، زيرا همه با ديد علمي تشبيه را تعريف کرده اند. تقسيمات نيز بر مبناي اصول زيبايي شناسي نيست بلکه مبناي علمي دارد.
منابع و مآخذ:
1- براهني-رضا، طلا در مس-جلد اول، تهران، 1371
2ـ نقوي -نصراله، هنجارگفتار، فرهنگ سراي اصفهان-1363
3ـ خطيب قزويني، محمّدبن عبدالرحمن، تلخيص المفتاح -قم-1363
4ـ سکاکي، ابن يعقوب بن ابي بکر، مفتاح العلوم، قم، بي تا
5ـ رجائي، محمّد خليل، معالم البلاغه، دانشگاه شيراز-1359
6ـ زرين کوب، عبدالحسين، شعر بي دروغ شعر بي نقاب، انتشارات جاويدان 1363
7ـ شفيعي کدکني، محمّدرضا، صور خيال در شعر فارسي، انتشارات آگاه، 1366
8ـ شمس قيس رازي، محمّدبن قيس، المعجم في معايير اشعار المعجم تهران، 1338
9ـ شميسا، سيروس، بيان، انتشارات مجيد، 1370.
10ـ عبدالقاهر جرجاني، اسرار البلاغه، ترجمه جليل تجليل -انتشارات دانشگاه تهران -1374
11ـ فروزانفر، بديع الزمان-معاني و بيان، به کوشش دبير سياقي، ضميمه نامه فرهنگستان زبان شماره 3-1376
12ـ وحيديان کاميار، تقي، تکرار در زبان خبر و تکرار در زبان عاطفي، مجله دانشکده ادبيات دکتر شريعتي پاييز و زمستان 1373هم چنين در قلمرو زبان و ادبيات فارس، 1376، انتشارات محقق، مشهد.
14ـ منوچهري، ديوان شعر به کوشش دکتر محمد دبيرسياقي، 1370، زوار.
15ـ همايي-جلال الدين فنون بلاغت و صناعا ت ادبي، 1361، انتشارات توس
16-J.A Cuddon,A Dictionary of Literary Terms & Literary Thecory ,England ,1998
17-Copper Lane,The Rhetorie of Aristotle ,Newyork
18-Kathleen morner ,ralph rausch ,NCT Dictionary of literary terms U.S.A-1975
19-Preminger Alex ,Princeton Encyclopedia of Potery and Potics U.S.A -1965
(استاد زبان شناسي دانشگاه آزاد اسلامي مشهد)*
منبع: نشريه پايگاه نور- ش 13



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط