ابو هريره و نشر اسرائيليات (2)
تحليل ابن حجر از تعداد اسامى ابوهريره
ابن حجر در «الاصابة» معتقد است كه برخى از اسامى ذكر شده براى ابوهريره، مربوط به حيات قبل از اسلام او مى باشد، از جمله: عبدشمس ، عبدنهم ، عبدتيم ، عبدغنم، عبدالعزى و عبديليل كه به جهت افاده بر شرك و ناسازگارى با عقايد اسلام، ديگر با آن نام ها از او ياد نشد. گويى پس از پذيرش اسلام ، زندگى دوباره اى يافت و حيات خود را با نامها و اسمهاى متعددى كه براى خود بر مى گزيده ، جلوه و شهرت خاصى مى داد و به تعداد اسامى قبل از مسلمان بودنش و بلكه چند برابر آن، عنوان و اسامى جديد براى خود گرفت .
البته بعيد به نظر مى رسد كه واضع تمام اسامى سى گانه، خود ابوهريره بوده باشد؛ بلكه ديگران كه راوى و مبلّغ هفوات و بافته هاى او بودند، هراز چند گاهى، روايات و اخبار او را به اسامى مختلف نقل مى كردند. دليل ديگر در تعدد اسامى او، تصغير برخى اسامى او بوده است كه يا به منظور ايجاد لبس و اشتباه مستمعان روايات او و يا از سر تواضع بوده كه مورد اخير با روحيه شهرت طلبى و نفاق افكنى او در عالم اسلام و محدّثان، بعيد به نظر مى رسد.
برخى اسامى او كه معادل مصغّرى داشته، بدين ترتيب است:
سكن و سكين، عمرو/ عامر و عمير، سعد و سعيد، عبداللّه وعبيداللّه، برّ وبرير.
تسميه او به اين نامها قبل از پذيرش اسلام، بعيد به نظر نمى رسد. برخى اسامى (مثل عبدالرحمن) كه بر او نهاده شد، قطعا به دوران حيات پس از اسلام او باز مى گردد.
تغيير نام ابوهريره به وسيله پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)
من، اين احتمال را كه نام ابوهريره (از اسمى كه قبل از اسلام داشته) توسط پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به عبدالرحمن تغيير يافته باشد، انكار مى نمايم.18
اختلاف در نام پدر ابوهريره
تصحيف و تحريف در نام او
عدد احاديثى كه ابوهريره نقل نموده است
بيشتر اخبار و احاديثى كه به روايت ابوهريره در بين عامّه منتشر شده، به ايام پس از وفات خليفه دوم بازگشت پيدا مى كند. دانشمند پرآوازه و مفسّر نوگراى سرزمين مصر، علامه سيد محمد رشيد رضا ، شاگرد شيخ محمد عبده ، مى گويد:
اگر ايام حيات عمر به قدرى طولانى مى شد كه مرگ ابوهريره اتفاق مى افتاد، او جرأت وضع و نشر اين همه اخبار موضوع را نمى داشت.22
گفته شده كه خليفه دوم ، مدتى او را به زمامدارى بحرين گماشت؛ امّا پس از مدتى او را عزل نمود.23 دروغ پراكنى، خلاف گويى و تنبلى ابوهريره، در اين عزل زود هنگام ، بى تأثير نبوده است. عمر دوباره او را به نمايندگى خويش در بحرين فراخواند؛ اما او نپذيرفت و تا زمان مرگش در مدينه اقامت نمود.
علماى حديث گفته اند كه ابوهريره ، پيوسته در نقل اخبار، تدليس مى نمود. از كسانى كه معاشرتى و ديدارى با آنها داشته، سخنى نقل مى كند كه اصلا از آنها نشنيده است و يا اينكه از محدّثان و حديث شناسان معاصر خويش، سخنان را به اسم حديث نقل مى كند، در حالى كه اصلا ملاقاتى بين آنها صورت نگرفته است. در يكى از روايات جعلى ابوهريره، راز كثير الروايه بودنش اين گونه توضيح داده شده است:
روزى به پيامبر گفتم: سخنان زيادى از شما مى شنوم؛ اما نمى توانم همه آنها را حفظ كنم. پيامبر فرمود: «رداى خود را باز كن!» و من بالاپوش خود را گشودم. آنگاه پيامبر خدا حديث فراوانى برايم خواند. از آن پس، هر چه حديث و سخن از پيامبر شنيدم، در خاطرم ريشه دواند و هرگز فراموشم نشد.
تدليس به هر شكل و صورتى كه بوده باشد، مذموم است.
اولين راوى متهم به وضع حديث
در بين رواياتى كه ابوهريره نقل كرده، اخبارى ديده مى شود كه احدى از صحابه پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آن را نشنيده و نقل نكرده است. و لذا بسيارى از صحابه متقدّم از او ، وى را مورد ملامت و سرزنش قرار داده اند و اظهار داشته اند كه او متهم به وضع حديث و دروغ پردازى است و انكارش نموده اند و به او گفتند: «تو چگونه توانستى به تنهايى، اين همه حديث از پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بشنوى؟ چه كسى را همراه خود دارى كه شهادت دهد اينها را از پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) شنيده اى؟» و حتى عايشه، شديدترين مؤآخذات و انكارها را نسبت به او به عمل مى آورد و از همه مهمتر، خلفاى راشدين، ابوهريره را تكذيب نموده اند و او را واضع حديث مى دانستند.24
از جمله چهره هاى سرشناس تاريخ اسلام كه معاصر ابوهريره بودند و كاملا افكار و انديشه پوچ او را مى شناختند و او را متهم به وضع حديث نمودند، عمر، عثمان، على ابن ابى طالب(علیه السّلام) و ديگران (از بزرگان آن عصر)اند. براساس اين گونه برخوردها و انكارهايى كه از جانب صحابه پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نسبت به ابوهريره به عمل آمده، برخى نويسندگان حاذق و سرشناس معاصر (همچون مصطفى صادق رافعى) درباره او گفته اند:
ابوهريره اولين مردى بود كه در تاريخ اسلام، متهم به وضع و جعل حديث شد.25
سخنى معروف نيز از ابن قتيبه نقل شده كه «اولّ راوية اتّهم فى الاسلام» را درباره ابوهريره گفته است.
شيوخ اخبار ابوهريره
ـ ابوبكر، عبداللّه بن عثمان بن عامر بن عمرو بن كعب بن سعد بن تيم بن مرّة بن كعب بن لؤىّ قرشى تيمى(13هـ)؛
ـ عمر بن خطاب بن نفيل بن عبدالعزّى بن رياح بن عبداللّه قرشى عدوى(23هـ)؛
ـ فضل بن عباس بن عبدالمطلب بن هاشم(13هـ)؛
ـ ابى بن كعب بن قيس بن عبيد(21هـ)؛
ـ اسامة بن زيد بن حارثة بن شرحبيل بن كعب بن عبدالعزى…(58هـ)؛
ـ عائشة بنت أبى بكر (58هـ) همسر پيامبر(ص)؛
ـ نصرة بن أبى نضرة الغفارى؛27
ـ كعب الأحبار(34هـ) كه در ايام خلافت عثمان و قبل از وفات عثمان هلاك شد؛
ـ بصرة بن أبى بصرة الغفارى.28
شاگردان و ناقلان اخبار ابوهريره
از بين صحابه،عبداللّه بن عمر، ابن عباس، جابر، انس بن مالك و مائلة بن أسقع.29
از بزرگان تابعين،مروان بن حكم، شريح بن هانى،قبيصة بن ذؤيب،حباب،عبداللّه بن ثعلبة، ابوسعيد مقبرى، سعيد بن مسيب، سليمان بن يسار (سعيد بن يسار)، عروة بن زبير، سنان بن أبى سنان، سلمان الأغر، ثابت بن عياض،… و نود نفر از تابعين و اتباع تابعين.30
صاحب كتاب «صحيح» بخارى مى گويد:
حدود هشتصد نفر از اهل علم (اعراب) از ابوهريره حديث و خبر نقل كرده اند. ابوهريره بيشتر از هر كس ديگرى در دوران معاصر خويش، حديث از حفظ داشت و نقل نمود.
شافعى گويد:
در روزگارى كه ابوهريره مى زيست، كسى به اندازه او حديث منتشر نكرد.31
همچنين، در «صحيح» بخارى آمده كه وهب بن منبّه از برادرش (همام) نقل كرده كه ابوهريره گفته است: هيچ يك از اصحاب پيامبر به اندازه من، حديث و خبر نقل نكرد، غير از عبداللّه بن عمر. دليل فراوانى احاديث او اين بود كه عبداللّه بن عمر، هر چه به گوش او مى رسيد، مى نوشت؛ اما من نمى نوشتم.32
اسلام آوردن ابوهريره
برخى محققان با استناد به اخبارى كه از ابوهريره باقى مانده، چنين گزارش داده اند كه ابوهريره به محض اينكه از بعثت پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و ورود او به مدينه آگاه شد، براى اسلام آوردن و تبليغ دين جديد و غلبه بر دشمنان او به سمت مدينه رفت و در محضر پيامبر حضور يافت. ورود او به محضر پيامبر، همزمان با فتح خيبر بود. ابوهريره در آن وقت، سى سال از عمرش سپرى شده بود.34
لقب مشهور ابوهريره
زمخشرى در «ربيع الأبرار» گفته است:
ابوهريره، مضيره را بسيار دوست مى داشت و هم غذاى معاويه مى شد و آن هنگام كه وقت نماز مى شد، سفره را ترك مى كرد و پشت على(علیه السّلام) به جماعت مى ايستاد. وقتى از او علت را جويا مى شدند كه چگونه است غذا را با معاويه مى خورى و نماز را با على مى خوانى؟ پاسخ مى داد: غذاى معاويه و سفره او چرب تر است و نماز خواندن با على، افضل.36
بدين خاطر، به او شيخ المضيره مى گفتند. از زمان معاويه به بعد، هنگام شنيدن عنوان شيخ المضيره، چشمهاى خرد و كلان از اعراب متوجه نام و اسم ابوهريره مى شد. اين لقب، آميخته با نام او شد، به گونه اى كه هرگاه كسى نام ابوهريره را بر زبان مى آورد، شنونده مى گفت: مقصود، شيخ المضيره است؟ و هرگاه عنوان شيخ المضيره را مى شنيدند، مى گفتند: اين، همان ابوهريره است.
ادامه دارد...
پی نوشت :
18. همان، ص428
19. همان.
20. أضواء على السنة المحمّدية، محمود ابوريّة، ص200
21. شيخ المضيرة، محمود ابوريه، ص؟؟.
22. مجله المنار، ج10، ص851 (به نقل از: أضواء على السنة المحمّدية).
23. تحفة الأحوذى، حديث 3923، ج10، ص334 (به نقل از أسدالغابة، ج5، ص320).
24. أضواء على السنة المحمّدية، ص204
25. تاريخ آداب العرب، مصطفى صادق الرافعى، ج1، ص278؛ أضواء على السنة المحمّدية، ص204
26. الاصابه فى معرفة الصحابه، ج7، ص431؛ تهذيب التهذيب، ج12، ص263
27. تهذيب التهذيب، ج12، ص263
28. الاصابة، ج7، ص431. ظاهرا همان نضرة باشد.
29. أسدالغابة، ج5، ص!32
30. الاصابة، ج7، ص431
31. الاصابة، ج7 ، ص433
32. همان.
33. شيخ المضيرة، ص50
34. همان، ص45
35. همان، ص55
36. همان.
/خ