ابو هريره و نشر اسرائيليات (2)

اسامى يى كه براى ابوهريره، اين مرد سى چهره تاريخ عرب نقل كرديم، در منابع معتبر رجال و تاريخ ذكر شده است، از جمله در: الاستيعاب فى تمييز الصحابة، الاصابة فى معرفة الصحابه، تاريخ ابن عساكر، طبقات ابن سعد،...
يکشنبه، 25 مهر 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ابو هريره و نشر اسرائيليات (2)

ابو هريره و نشر اسرائيليات (2)
ابو هريره و نشر اسرائيليات (2)


 

نويسنده:حسينعلى تركمانى




 

تحليل ابن حجر از تعداد اسامى ابوهريره
 

اسامى يى كه براى ابوهريره، اين مرد سى چهره تاريخ عرب نقل كرديم، در منابع معتبر رجال و تاريخ ذكر شده است، از جمله در: الاستيعاب فى تمييز الصحابة، الاصابة فى معرفة الصحابه، تاريخ ابن عساكر، طبقات ابن سعد، تهذيب التهذيب و….
ابن حجر در «الاصابة» معتقد است كه برخى از اسامى ذكر شده براى ابوهريره، مربوط به حيات قبل از اسلام او مى باشد، از جمله: عبدشمس ، عبدنهم ، عبدتيم ، عبدغنم، عبدالعزى و عبديليل كه به جهت افاده بر شرك و ناسازگارى با عقايد اسلام، ديگر با آن نام ها از او ياد نشد. گويى پس از پذيرش اسلام ، زندگى دوباره اى يافت و حيات خود را با نامها و اسمهاى متعددى كه براى خود بر مى گزيده ، جلوه و شهرت خاصى مى داد و به تعداد اسامى قبل از مسلمان بودنش و بلكه چند برابر آن، عنوان و اسامى جديد براى خود گرفت .
البته بعيد به نظر مى رسد كه واضع تمام اسامى سى گانه، خود ابوهريره بوده باشد؛ بلكه ديگران كه راوى و مبلّغ هفوات و بافته هاى او بودند، هراز چند گاهى، روايات و اخبار او را به اسامى مختلف نقل مى كردند. دليل ديگر در تعدد اسامى او، تصغير برخى اسامى او بوده است كه يا به منظور ايجاد لبس و اشتباه مستمعان روايات او و يا از سر تواضع بوده كه مورد اخير با روحيه شهرت طلبى و نفاق افكنى او در عالم اسلام و محدّثان، بعيد به نظر مى رسد.
برخى اسامى او كه معادل مصغّرى داشته، بدين ترتيب است:
سكن و سكين، عمرو/ عامر و عمير، سعد و سعيد، عبداللّه وعبيداللّه، برّ وبرير.
تسميه او به اين نامها قبل از پذيرش اسلام، بعيد به نظر نمى رسد. برخى اسامى (مثل عبدالرحمن) كه بر او نهاده شد، قطعا به دوران حيات پس از اسلام او باز مى گردد.

تغيير نام ابوهريره به وسيله پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)
 

در برخى منابع تاريخى، چنين آمده كه از جمله عواملى كه در تغيير نام ابوهريره مؤثر بوده است، نظر و خواست پيامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است؛ مانند آنچه در قبل به اعتراف ابوهريره نقل كرديم. برخى دانشمندان علم رجال از جمله ابن حجر عسقلانى و نيز پيشواى مذهب حنبلى، احمد بن حنبل، و ابوعبيده حداد، احتمال اين را كه تغيير نام ابوهريره از عبدشمس به عبدالرحمن توسط پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) صورت گرفته باشد، مردود اعلام مى دارند. ابن حجر در اين باره مى گويد:
من، اين احتمال را كه نام ابوهريره (از اسمى كه قبل از اسلام داشته) توسط پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به عبدالرحمن تغيير يافته باشد، انكار مى نمايم.18

اختلاف در نام پدر ابوهريره
 

يكى از ريشه هاى اصلى اختلاف و تعدد در نامهاى ابوهريره ، نسبتهاى مختلف پدرى است كه به او داده شده است؛ به گونه اى كه امر بر خواننده مشتبه مى شود كه او منسوب به چند پدر است و يا اينكه نام واقعى پدر او چيست. قطعا هيچ فرد عاقل و سليم النفسى ـ اگر چه براى خود، نامهاى متعدد ذكر نمايد ـ علاقه مند نيست كه خود را در انتساب پدرى، به چند فرد منسوب نمايد. درباره نامهاى پدر ابوهريره، اسامى زير در منابع تاريخى و رجالى ديده مى شود: عائذ ، عامر ، عمر، عمير، غنم، دومة، هانى، مل، عبدنهم ، عبدغنم ، عبدشمس ، عبدعمرو ، حارث ، عشرقة و صخر.19

تصحيف و تحريف در نام او
 

دليل ديگر در تعدد نامهاى او، وقوع تصحيف يا تحريف است، مثل «بر» كه بريد و يزيد، نوشته و خوانده شده است يا سكن كه سكين قرائت شده است. برخى از مردم و خوانندگان آثار و اخبار ابوهريره، بين نام او و نام پدرش ـ كه هر يك، چندين مورد را در بر مى گيرد ـ خلط نموده اند؛ لذا اسامى چند گانه اى براى او برشمرده اند.

عدد احاديثى كه ابوهريره نقل نموده است
 

ابن حزم گويد كه بيش از پنج هزار و سيصد و اندى حديث از ابوهريره به جاى مانده است. اين اخبار، تماما در «مسند بقى بن مخّلد» آمده است و در «صحيح» بخارى، بيش از 446 مورد از آن ديده مى شود. 20 دانشمندان علم رجال و حديث، اظهار داشته اند كه ابوهريره، بيش از همه صحابه از پيامبر و ديگران، خبر نقل نموده و اين در حالى است كه بيش از يك سال و نه ماه از زمان پيامبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را در حال اسلام، درك نكرده است.21
بيشتر اخبار و احاديثى كه به روايت ابوهريره در بين عامّه منتشر شده، به ايام پس از وفات خليفه دوم بازگشت پيدا مى كند. دانشمند پرآوازه و مفسّر نوگراى سرزمين مصر، علامه سيد محمد رشيد رضا ، شاگرد شيخ محمد عبده ، مى گويد:
اگر ايام حيات عمر به قدرى طولانى مى شد كه مرگ ابوهريره اتفاق مى افتاد، او جرأت وضع و نشر اين همه اخبار موضوع را نمى داشت.22
گفته شده كه خليفه دوم ، مدتى او را به زمامدارى بحرين گماشت؛ امّا پس از مدتى او را عزل نمود.23 دروغ پراكنى، خلاف گويى و تنبلى ابوهريره، در اين عزل زود هنگام ، بى تأثير نبوده است. عمر دوباره او را به نمايندگى خويش در بحرين فراخواند؛ اما او نپذيرفت و تا زمان مرگش در مدينه اقامت نمود.
علماى حديث گفته اند كه ابوهريره ، پيوسته در نقل اخبار، تدليس مى نمود. از كسانى كه معاشرتى و ديدارى با آنها داشته، سخنى نقل مى كند كه اصلا از آنها نشنيده است و يا اينكه از محدّثان و حديث شناسان معاصر خويش، سخنان را به اسم حديث نقل مى كند، در حالى كه اصلا ملاقاتى بين آنها صورت نگرفته است. در يكى از روايات جعلى ابوهريره، راز كثير الروايه بودنش اين گونه توضيح داده شده است:
روزى به پيامبر گفتم: سخنان زيادى از شما مى شنوم؛ اما نمى توانم همه آنها را حفظ كنم. پيامبر فرمود: «رداى خود را باز كن!» و من بالاپوش خود را گشودم. آنگاه پيامبر خدا حديث فراوانى برايم خواند. از آن پس، هر چه حديث و سخن از پيامبر شنيدم، در خاطرم ريشه دواند و هرگز فراموشم نشد.
تدليس به هر شكل و صورتى كه بوده باشد، مذموم است.

اولين راوى متهم به وضع حديث
 

در تاريخ صدر اسلام، خصوصا در دوره گسترش خلافت غاصبانه امويان و اندكى پس از آن در دوره عباسيان ، چهره هاى وضّاع و دروغ پردازى ظاهر شدند كه به جعل و نشر احاديث ساختگى، شهرت پيدا كردند و برخى نيز در نقل اسرائيليات و مسيحيات و اشاعه آن در بين نومسلمانان، همت خود را مصروف داشتند. از بين اين افراد، برخى از ديگران سبقت جستند و در واقع، پله هاى نخستين جعل و نشر اخبار موضوع را بنا نهادند. بنا بر گفته بسيارى از دانشمندان علم رجال، ابوهريره از نخستين وضّاعان حديث بود. ابن قتيبه دينورى در كتاب «تأويل مختلف الحديث» در اين خصوص مى گويد:
در بين رواياتى كه ابوهريره نقل كرده، اخبارى ديده مى شود كه احدى از صحابه پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آن را نشنيده و نقل نكرده است. و لذا بسيارى از صحابه متقدّم از او ، وى را مورد ملامت و سرزنش قرار داده اند و اظهار داشته اند كه او متهم به وضع حديث و دروغ پردازى است و انكارش نموده اند و به او گفتند: «تو چگونه توانستى به تنهايى، اين همه حديث از پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بشنوى؟ چه كسى را همراه خود دارى كه شهادت دهد اينها را از پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) شنيده اى؟» و حتى عايشه، شديدترين مؤآخذات و انكارها را نسبت به او به عمل مى آورد و از همه مهمتر، خلفاى راشدين، ابوهريره را تكذيب نموده اند و او را واضع حديث مى دانستند.24
از جمله چهره هاى سرشناس تاريخ اسلام كه معاصر ابوهريره بودند و كاملا افكار و انديشه پوچ او را مى شناختند و او را متهم به وضع حديث نمودند، عمر، عثمان، على ابن ابى طالب(علیه السّلام) و ديگران (از بزرگان آن عصر)اند. براساس اين گونه برخوردها و انكارهايى كه از جانب صحابه پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نسبت به ابوهريره به عمل آمده، برخى نويسندگان حاذق و سرشناس معاصر (همچون مصطفى صادق رافعى) درباره او گفته اند:
ابوهريره اولين مردى بود كه در تاريخ اسلام، متهم به وضع و جعل حديث شد.25
سخنى معروف نيز از ابن قتيبه نقل شده كه «اولّ راوية اتّهم فى الاسلام» را درباره ابوهريره گفته است.

شيوخ اخبار ابوهريره
 

اخبارى كه از ابو هريره رسيده، مشحون از التقاط و وهن است. او از افراد مختلفى، اعم از صالح و طالح، روايت نموده كه در اينجا به برخى شيوخ روايى او اشاره مى شود:26
ـ ابوبكر، عبداللّه بن عثمان بن عامر بن عمرو بن كعب بن سعد بن تيم بن مرّة بن كعب بن لؤىّ قرشى تيمى(13هـ)؛
ـ عمر بن خطاب بن نفيل بن عبدالعزّى بن رياح بن عبداللّه قرشى عدوى(23هـ)؛
ـ فضل بن عباس بن عبدالمطلب بن هاشم(13هـ)؛
ـ ابى بن كعب بن قيس بن عبيد(21هـ)؛
ـ اسامة بن زيد بن حارثة بن شرحبيل بن كعب بن عبدالعزى…(58هـ)؛
ـ عائشة بنت أبى بكر (58هـ) همسر پيامبر(ص)؛
ـ نصرة بن أبى نضرة الغفارى؛27
ـ كعب الأحبار(34هـ) كه در ايام خلافت عثمان و قبل از وفات عثمان هلاك شد؛
ـ بصرة بن أبى بصرة الغفارى.28

شاگردان و ناقلان اخبار ابوهريره
 

افراد زير، دانسته و يا نادانسته، اقدام به نقل اخبار و موضوعات ابوهريره نموده اند. متأسفانه از آنجا كه شخصيت ابوهريره و اخبار ظاهر فريب او مورد توجه تابعين و اتباع تابعين قرار گرفت و در آن روزگار، تفحص و تحقيق پيرامون سند و متن حديث چندان مهم به نظر نمى رسيد و صرفا اگر كسى ادعاى سماع حديثى از پيامبر مى نمود، از او مى پذيرفتند و هيچ گونه ترديدى در آن روا نمى داشتند، لذا برخى از جهت تعبّد و تقدّس، اخبار مسموع را بى چون و چرا مى پذيرفتند و برخى ديگر از تابعين، حوصله تحقيق و تفحص را نداشتند و اساسا به خاطر رواج روحيه غير علمى در نزد برخى تابعين، تمييز اخبار غير صادق از صادق و صحيح براى آنان غير ممكن بود؛ لذا آنها را مى شنيدند و سينه به سينه منتشر مى نمودند. دسته اى نيز به خاطر كسب شهرت يا افتخار در نقل اخبار پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) گفته ها و بافته هاى اصحاب دروغين را مى شنيدند و به پخش و نشر آن در پيكره امت محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) اقدام مى نمودند و گروه اندكى بودند. كه اخبار صحيح او را شناسايى و نقل مى نمودند. تعداد كسانى كه بدون تحقيق و تعقل از ابوهريره روايت نموده اند، فراوان است. برخى از روايت كنندگان اخبار ابوهريره به شرح زير اند:
از بين صحابه،عبداللّه بن عمر، ابن عباس، جابر، انس بن مالك و مائلة بن أسقع.29
از بزرگان تابعين،مروان بن حكم، شريح بن هانى،قبيصة بن ذؤيب،حباب،عبداللّه بن ثعلبة، ابوسعيد مقبرى، سعيد بن مسيب، سليمان بن يسار (سعيد بن يسار)، عروة بن زبير، سنان بن أبى سنان، سلمان الأغر، ثابت بن عياض،… و نود نفر از تابعين و اتباع تابعين.30
صاحب كتاب «صحيح» بخارى مى گويد:
حدود هشتصد نفر از اهل علم (اعراب) از ابوهريره حديث و خبر نقل كرده اند. ابوهريره بيشتر از هر كس ديگرى در دوران معاصر خويش، حديث از حفظ داشت و نقل نمود.
شافعى گويد:
در روزگارى كه ابوهريره مى زيست، كسى به اندازه او حديث منتشر نكرد.31
همچنين، در «صحيح» بخارى آمده كه وهب بن منبّه از برادرش (همام) نقل كرده كه ابوهريره گفته است: هيچ يك از اصحاب پيامبر به اندازه من، حديث و خبر نقل نكرد، غير از عبداللّه بن عمر. دليل فراوانى احاديث او اين بود كه عبداللّه بن عمر، هر چه به گوش او مى رسيد، مى نوشت؛ اما من نمى نوشتم.32

اسلام آوردن ابوهريره
 

او در سال هفتم هجرى بين صلح حديبيه و فتح خيبر (و به قولى بعد از فتح خيبر) به مدينه رفت و اسلام آورد و همراه ديگر فقيران، در زمره اصحاب صفّه، در كنار مسجد النبى سكنى گزيد.33
برخى محققان با استناد به اخبارى كه از ابوهريره باقى مانده، چنين گزارش داده اند كه ابوهريره به محض اينكه از بعثت پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و ورود او به مدينه آگاه شد، براى اسلام آوردن و تبليغ دين جديد و غلبه بر دشمنان او به سمت مدينه رفت و در محضر پيامبر حضور يافت. ورود او به محضر پيامبر، همزمان با فتح خيبر بود. ابوهريره در آن وقت، سى سال از عمرش سپرى شده بود.34

لقب مشهور ابوهريره
 

ابوهريره، مشهور به «شيخ المضيرة» بود. اين لقب در زمان معاويه به او داده شد. «مضيرة» نام غذايى مخصوص، لذيذ و منحصر به فرد بود كه از طرف دستگاه خلافت اموى براى نويسندگان و شاعران وقت كه با حكومت همكارى داشتند و به دعوت معاويه در سفره هاى دربار حضور مى يافتند، ترتيب داده مى شد و آن، تركيبى از گوشت تازه گوسفند يا بره و شير و روغن و ادويه جات رايج آن روزگار بود كه اشراف زادگان مى خوردند. شاعران دربارى با خوردن آن غذاهاى خوشمزه، به وجد مى آمدند و در مدح امرا و خلفا اشعارى مى سرودند. روايتگران نيز به جعل حديث مى پرداختند. اين غذا آن قدر لذيذ بود كه مردم بيچاره و توانگر، غذاهاى خوشمزه خود را تمثيل به «مضيره» معاويه مى نمودند. ابوهريره، بنا به ملاحظاتى چند از سوى خواندگان سفره هاى رنگين معاويه و نيز شوق و اشتياقى كه به مشروبات و مأكولات دربار خلافت داشت، به «شيخ المضيرة» معروف گشت.35
زمخشرى در «ربيع الأبرار» گفته است:
ابوهريره، مضيره را بسيار دوست مى داشت و هم غذاى معاويه مى شد و آن هنگام كه وقت نماز مى شد، سفره را ترك مى كرد و پشت على(علیه السّلام) به جماعت مى ايستاد. وقتى از او علت را جويا مى شدند كه چگونه است غذا را با معاويه مى خورى و نماز را با على مى خوانى؟ پاسخ مى داد: غذاى معاويه و سفره او چرب تر است و نماز خواندن با على، افضل.36
بدين خاطر، به او شيخ المضيره مى گفتند. از زمان معاويه به بعد، هنگام شنيدن عنوان شيخ المضيره، چشمهاى خرد و كلان از اعراب متوجه نام و اسم ابوهريره مى شد. اين لقب، آميخته با نام او شد، به گونه اى كه هرگاه كسى نام ابوهريره را بر زبان مى آورد، شنونده مى گفت: مقصود، شيخ المضيره است؟ و هرگاه عنوان شيخ المضيره را مى شنيدند، مى گفتند: اين، همان ابوهريره است.
ادامه دارد...

پی نوشت :
 

18. همان، ص428
19. همان.
20. أضواء على السنة المحمّدية، محمود ابوريّة، ص200
21. شيخ المضيرة، محمود ابوريه، ص؟؟.
22. مجله المنار، ج10، ص851 (به نقل از: أضواء على السنة المحمّدية).
23. تحفة الأحوذى، حديث 3923، ج10، ص334 (به نقل از أسدالغابة، ج5، ص320).
24. أضواء على السنة المحمّدية، ص204
25. تاريخ آداب العرب، مصطفى صادق الرافعى، ج1، ص278؛ أضواء على السنة المحمّدية، ص204
26. الاصابه فى معرفة الصحابه، ج7، ص431؛ تهذيب التهذيب، ج12، ص263
27. تهذيب التهذيب، ج12، ص263
28. الاصابة، ج7، ص431. ظاهرا همان نضرة باشد.
29. أسدالغابة، ج5، ص!32
30. الاصابة، ج7، ص431
31. الاصابة، ج7 ، ص433
32. همان.
33. شيخ المضيرة، ص50
34. همان، ص45
35. همان، ص55
36. همان.
 

منبع: www.hadith.net



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط