افسانه اسراييل (3)

«هدف صهيونيسم تاسيس موطني براي مردم يهود در فلسطين است كه قانون امنيت آن را تامين كند. كنگره براي دست يافتن به اين هدف، وسايل زير را پيشنهاد مي‏كند: 1 - تسريع در مستعمره كردن فلسطين توسط كارگران كشاورزي...
يکشنبه، 25 مهر 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
افسانه اسراييل (3)

افسانه اسراييل (3)
افسانه اسراييل (3)


 






 

مروری بر چگونگی تشكيل اسراييل
 

«هدف صهيونيسم تاسيس موطني براي مردم يهود در فلسطين است كه قانون امنيت آن را تامين كند. كنگره براي دست يافتن به اين هدف، وسايل زير را پيشنهاد مي‏كند:
1 - تسريع در مستعمره كردن فلسطين توسط كارگران كشاورزي و صنعتي يهود به روال مناسب
2 - سازماندهي و گردآوري تمامي يهوديان به وسيله موسسات خاص محلي و بين‏المللي، متناسب با قوانين هر كشور
3 - تقويت و باروركردن احساسات و وجدان ملي يهود
4 - برداشتن گامهاي مقدماتي مورد لزوم جهت كسب رضايت حكومت (عثماني ـــ م.) براي رسيدن به هدف صهيونيسم»
از برنامه بال پيداست كه صهيونيسم يك جنبش نژادي و استعماري مي‏باشد و هدفش اين است كه يهوديان جهان را از جوامع محل زندگي خود از طريق مهاجرتهاي دنباله‏دار براي خلق يك دولت ملي يهودي در فلسطين بيرون بكشاند. به عبارت ديگر، صهيونيسم به عمد تصميم داشت، يهوديان زير ستم جوامع غربي را نخست به مهاجر، سپس به شهروند فلسطيني و در نهايت، به اشغالگر اراضي عربي و آواره‏كننده اعراب فلسطين تبديل كند. استراتژي اصلي اين سياست نيز به حمايت كشورهاي استعماري متكي بود. همه تلاشهاي هرتصل و ديگر صهيونيستها نشان مي‏دهند كه جنبش صهيونيسم خود را در يك جنبش قومي استعماري و متحد كشورهاي امپرياليستي مي‏دانست كه بدون اين اتحاد نمي‏توانست به هدف خود برسد.
به ‎ طوركلي، فلسفه جنبش صهيونيسم بر پايه تجمع و هجوم بنا شده است؛ يعني عمل در جهت مهاجرت بيشترين تعداد از يهود با هر وسيله ممكن از اجبار و تحريك تا فريب و چنانچه قطعه زمين اشغالي گنجايش مهاجرين موجود را نداشت بايد به سرزمينهاي مجاور يورش برد و آن را با توسل به زور به تملك درآورده تا به اين وسيله روياي «سرزمين اسراييل» يا «اسراييل بزرگ» تحقق يابد.
شيوه صهيونيسم در زمان هرتصل و وايزمن داراي صفات ويژه‏اي بود كه برجسته‏ترين آن «مرحله ‎ اي بودن» مي‏باشد. اين صفت در سياست گام به گام به سوي فلسطين نمايان است؛ يعني اشغال آن توسط نيروي نظامي با همكاري استعمار و تلاش در جهت سيطره اقتصادي بر مقدرات كشور و سپس مقابله با هرگونه اعتراض به وسيله نيروي مسلح.
انگليس در ايام قيمومت، اجازه داد تا نيروي آموزش‏ديده و مسلح يهود تشكيل شود، در نتيجه «تشكيلات هاشومير» (نگهبان) به تشكيلاتي مفصل ‎ تر از نظر آموزش و تسليحات مبدل گرديد و يهود از سال 1920 به ايجاد يگانهاي «هاگانا» (دفاع) پرداخت، اين تشكيلات همگام با انجام مراحل مختلف هجوم و اسكان، با همكاري انگليس تكامل يافت.
پس از كنگره بال، نخستين اختلاف بر سر محل تشكيل دولت يهود درگرفت؛ زيرا عده‏اي با توجه به واقعيتها معتقد به تشكيل دولت اسراييل در فلسطين نبودند. نكته ديگر اينكه به قول ايوانف فكر تاسيس حكومت يهود تنها به عنوان ابزار و وسيله كمكي و فرعي مطرح بود.» از اين رو، محل استقرار اين مركز نفوذ از نظر صهيونيستها واجد اهميت چنداني نبود:
«ما لزوما اجباري نداريم در همان جايي كه روزگاري حكومت ما معدوم شد اقامت كنيم ... ما فقط به قطعه زميني نياز داريم كه تملك كنيم... قدس‏الاقداس خويش را از هنگامي كه وطن ديرينمان نابود شد، حفظ و حراست كرده‏ايم، بدان جا خواهيم برد، منظورم اعتقاد به خدا و كتاب مقدس است؛ چون آنها بودند (نه اردن و اورشليم) كه وطن ما را به ارض مقدس بدل ساختند.
اگر قدرتهاي بزرگ موافق باشند در كشوري بي‏طرف حق استقلال به ملت يهود اعطا كنند، انجمن (سازمان جهاني صهيونيستها) در باب كشوري كه بايد براي اين منظور برگزيده، مذاكره را آغاز خواهدكرد.»
با توجه به اين گرايش، عده ‎ اي اوگاندا را پيشنهاد كردند و هرتصل اين انتخاب را در ششمين كنگره صهيونيستها اعلام مي‏كند:
«... من ترديد ندارم كه كنگره در مقام نماينده توده ‎ هاي مردم يهود اين پيشنهاد را با حق‏شناسي خواهد پذيرفت. پيشنهاد اين است كه مستعمره ‎ اي يهودي‏نشين و خودمختار با دستگاه اداري يهودي و حكومتي محلي كه در راس آن يك مامور عالي‏رتبه يهودي قرارخواهدداشت، در شرق آفريقا تاسيس شود. نيازي به گفتن نيست كه اين چيزها همه تحت نظارت فائقه بريتانيا خواهدبود.»
غير از اوگاندا مناطق ديگري نيز پيشنهاد شد كه عبارت بودند از: آرژانتين، عراق و بين ‎ النهرين، قبرس، العريش (واقع در صحراي سينا)، كنگو، موزامبيك، ليبي و آنگولا.

حييم وايزمن در رابطه با اين مساله نوشت:
 

«مناطقي كه پيشنهاد شده‏اند يا بسيار سردند يا فوق‏العاده گرم و توسعه و عمرانشان مستلزم صرف سالها كار وهزينه سرسام ‎ آور است.»
به عبارت ديگر، اين طرحها از لحاظ اقتصادي پيشنهادات مناسبي نبودند. سرانجام، كشمكش بين رهبران صهيونيست با پيروزي گروه هواخواه انگلستان به رهبري وايزمن پايان يافت. اين جريان، متعاقب زماني روي داد كه در محافل حاكمه انگليس گروهي كه مدتها چشم بر فلسطين دوخته بودند، موقعيت برتر يافتند. بدين ترتيب، در كنگره سال 1905 صهيونيستها، با توجه به نظر انگلستان، اكثريت نمايندگان صهيونيست به استقرار كشور يهود در فلسطين راي دادند. از آن پس، نهضت به رهبري وايزمن، هم خود را صرف اقدامات سياسي كرد و امتيازاتي نيز از سلطان عثماني كه بر فلسطين فرمانروايي داشت، گرفت.
از اين تاريخ به بعد، صهيونيستها با حمايت مستقيم انگلستان جهت تحقق تشكيل دولت اسراييل در فلسطين فعالانه دست به كار مي‏شوند. حمايت انگلستان سبب شده بود كه جامعه صهيونيست يهودي در فلسطين، يي‏شوف yishuv )) از طريق مهاجرت يهوديان بر تعداد خود بيفزايد. به اين ترتيب، در اين دوره با توجه به تحت‏الحمايگي فلسطين توسط انگلستان، صهيونيستها فعالانه در جهت تشكيل دولت اسراييل در فلسطين تلاش مي‏نمايند.
نكته قابل ذكر آن است كه به قول يهش ياپرات ( YEHOSHUAPORAT ) يكي از مورخين اسراييلي در سال 1924 حدوداز يهوديان، مخالف جريان صهيونيسم بودند تا آنجا كه اين گروه اعلاميه ‎ اي صادر كرده و حمايت خود را از مسلمانان در مبارزه عليه صهيونيسم اعلام داشتند.
با توجه به موج مهاجرت كه توسط صهيونيستها و انگلستان به فلسطين انجام مي‏شد، در پايان جنگ جهاني اول حدود 60 هزار يهودي در فلسطين سكونت داشتند. در فاصله سالهاي 1919 تا 1931، 117 هزار نفر ديگر از يهوديان وارد فلسطين شدند. در 1931، از 1036000 نفر سكنه فلسطين، 175000 نفر، يعني 7/17 درصد يهودي بودند. در فاصله سالهاي 1932 ـــ 1938، تعداد 217000 يهودي كه بيشتر از لهستان و اروپاي مركزي مهاجرت كرده بودند، قدم به خاك فلسطين گذاشتند. در 1939 از جمعيت فلسطين كه در حدود يك ميليون و نيم تخمين زده مي‏شد، 429605 نفر يعني 28 درصد يهودي بودند. در آخرين موج مهاجرت تا تشكيل دولت اسراييل يعني از فاصله سالهاي 1939 ـــ 1947، تعداد 154000 مهاجر يهودي وارد فلسطين مي‏شوند.
مهاجران بيشتر در شهرهايي مثل اورشليم، تل‏آويو و حيفا سكونت مي‏كردند. از ميان اين سه شهر، تل‏آويو و حيفا رشد بيشتري داشتند. تل‏آويو كه در 1909 تاسيس شد، تنها شهر يهودي جهان بود و به سرعت نقش پايتخت فرهنگي و تجاري فلسطين را به خود گرفت.

نتيجه:
 

اين اقدامات كه در نوع خود در تاريخ بي‏مانند است، ايجاد پايگاهي در جهت حفظ منافع استعمار و امپرياليسم مي‏باشد. از سال 1947 كه اسراييل تشكيل شد، بيش از چهار ميليون فلسطيني رانده شده از خانه و كاشانه داريم كه اكنون، از محوري‏ترين موضوعهاي مناقشه دير‏پاي خاورميانه است.
فلسطينيها در كشورهاي مختلف پراكنده‏اند؛ اما حضور بخش اعظم آنان در كشورهاي همسايه فلسطين اشغالي در شرايط دشوار خانه‏به‏دوشي و ستمي كه اشغالگران بر آنان رواداشته ‎ اند، همواره، وجدان جمعي بشريت را آزرده است.
به تازگي گزارشگر ويژه كميسيون حقوق بشر سازمان ملل در يك گزارش تكان‏دهنده ابعاد جديدي از جنايات رژيم صهيونيستي را فاش مي‏سازد. اين گزارش 15 صفحه ‎ اي كه نقض حقوق بشر در اراضي اشغال‏شده اعراب از جمله فلسطين نام دارد، ابعاد گوناگون جنايات صهيونيستها را در رابطه با مردم فلسطين آشكار مي ‎ سازد.
وي با اشاره به گستاخي، تحقير و بي‏رحمي ‎ ها در پستهاي بازرسي مي‏نويسد: «آمبولانسها غالبا با تاخير مواجه مي‏شوند و زنان در پستهاي بازرسي وضع حمل مي‏كنند.»
او اضافه مي‏كند: «از نوامبر 2002 تا آوريل 2003 به طور متوسط 390 هزار نفر تحت شرايط حكومت نظامي زندگي مي‏كردند و مردم شهرهاي الخليل، جنين و بخشهايي از غزه تحت حكومت نظامي شديدتر و مداوم‏تري در سال 2003 قرار داشتند.»
اين گزارش با اشاره به تعبيه 300 پست بازرسي و راه‏بندان در فلسطين اشغالي ادامه مي‏دهد: «بر اساس يك گزارش بانك جهاني ايستگاه ‎ هاي بازرسي، مسدودسازي و حكومت نظامي صدمات عمده ‎ اي را بر اقتصاد فلسطين وارد آورده است. اين امر به بيكاري كه هم ‎ اكنون در كرانه باختري و غزه 40 درصد است و فقر انجاميده است. (دو ميليون نفر در فقر زندگي مي‏كنند و به مواد غذايي نهادهاي كمك‏كننده بين‏المللي وابسته هستند.)
ايستگاه ‎ هاي بازرسي و حكومت نظامي همچنين به كاهش سطح استانداردهاي بهداشتي به دليل ناتواني در زمينه رسيدن به بيمارستانها و درمانگاه ‎ ها منجر شده است و ميزان آسيبهاي رواني، اقتصادي و اجتماعي اشغال در حال افزايش است.
در سال 2003 به سوي 15 آمبولانس شليك شد، كودكان به طور قابل ملاحظه‏اي در رنج هستند و رسيدن دانش‏آموزان و معلمين به مدارس به دليل حكومت نظامي و ايستگاه ‎ هاي بازرسي دشوار است.
22 درصد از كودكان زير 5 سال از سوء تغذيه مزمن و يا حاد رنج مي‏برند و اين در حالي است كه فروپاشي زندگي خانوادگي، آسيب شديدي عليه كودكان داشته است.»
گزارشگر ويژه حقوق بشر سازمان ملل در گزارش خود هشدار داده است: «بحران انساني در كرانه باختري و نوار غزه وجود دارد. اين بحران در نتيجه يك فاجعه طبيعي نيست؛ بلكه در نتيجه بحراني است كه توسط دولتي قدرتمند عليه همسايه خود ايجاد شده است.»
در اين گزارش افزوده شده: «از آغاز دومين انتفاضه در سپتامبر 2000، بيش از 2755 فلسطيني و 830 اسراييلي كشته شده‏اند و 28 هزار فلسطيني و 5600 اسراييلي نيز زخمي شده‏اند كه اكثر آنان را غيرنظاميان تشكيل مي‏دهند. 550 كودك در اين مدت كشته شده‏اند كه 460 نفر از آنان فلسطيني و 90 كودك اسراييلي بوده ‎ اند.»
منبع : ماهنامه زمانه ، شماره 15
ارسال توسط کاربر محترم سایت : sm1372



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط