مقدمه:
تاریخ بنی اسرائیل پر از جنایت و کشتار است و آنها در کشتن پیامبران الهی جسور بودند و باکی نداشتند، از جمله اینکه :برای حفظ منافع نامشروع خود در آغاز یک روز آشوب کردند و 43 نفر از پیامبران بنی اسرائیل را که همه شریعت موسی(ع) را برای مردم بیان می کردند کشتند.بنابر تصریح آیات متعددی از قرآن، بنیاسرائیل، تعدادی از پیامبران خود را کشتند، بلکه از برخی قرائن به دست میآید که: این گناه بزرگ، برای آنها امری عادی شده بود. منابع اسلامی پیامبرانی؛ مانند زکریا و یحیی را از جمله پیامبران کشتهشده دانستهاند.
در قتل؛ گاهى خود شخص قاتل نیست، اما اسباب قتل فرد را فراهم میکند. گاهی نیز قتل؛ مباشرتی است که در آن خود شخص بدون واسطه، عمل قتل را انجام میدهد.
این آیات میتواند ناظر به هر دو شیوه باشد که کشته شدن پیامبران گاه مستقیماً توسط خود آنان انجام شده و گاه با توطئه، تحریک و افشاى راز، قدرتمندان را به کشتن پیامبران ترغیب و تشویق میکردند.
در همان روز 112 نفر از عابدان و صالحان به دفاع از پیامبران شهید خود برخاستند و به امر به معروف و نهی از منکر پرداختند.عجیب اینکه یهودیان سنگدل همه آن 112 نفر را در همان روز کشتند و در نتیجه در یک روز 155 نفر را قتل عام کردند.
حال در این مطلب بحث این است که :چرا بنی اسرائیل انبیاء (پیامبران) را به قتل می رساندند؟ چه دلیلی برای کشتن مبلغین دین خداوند داشتند؟
چرا بنی اسرائیل انبیاء (پیامبران) را به قتل می رساندند؟
تعدادکل پیامبران چند تاست؟[1]
روایت مشهور در این زمینه عدد یکصد و بیست و چهار هزار را نشان مى دهد، در حالى که در بعضى از روایات عدد پیامبران هشت هزار شمرده شده است که چهار هزار از بنى اسرائیل و چهار هزار از غیر آنها بوده اند[2]در حدیثى از امام على بن موسى الرضا (علیه السلام) چنین آمده است که پیغمبر گرامى اسلام فرمود:
«خداوند 124 هزار پیامبر آفرید که من از همه آنها نزد خداوند گرامى ترم در عین حال فخر و مباهاتى نمى کنم (و غرورى به خود راه نمى دهم).
و خداوند 124 هزار وصى آفرید که على (علیه السلام) از همه آنها نزد خداوند گرامى تر و برتر است»[3].
در روایت دیگرى از «انس بن مالک» از پیامبر(صلى الله علیه وآله) چنین نقل شده است: بعثت على اثر ثمانیة آلاف نبى، منهم اربعة آلاف من بنى اسرائیل «من به دنبال 8هزار پیامبر مبعوث شده ام که چهار هزار از آنها از بنى اسرائیل بودند»[4۳].
این دو حدیث باهم منافاتى ندارد، زیرا ممکن است حدیث دوم اشاره به انبیاى بزرگ باشد (همانگونه که مرحوم علامه مجلسى در توضیح این سخن بیان کرده است).
باز در حدیث دیگرى از پیامبر (صلى الله علیه وآله) مى خوانیم که در پاسخ سؤال «ابوذر» از تعداد پیامبران الهى عدد 124 هزار را بیان فرمود، و به دنبال سؤال از تعداد رسولان از میان آنها عدد 313 نفر را ذکر نمود[5].
و نیز در حدیث دیگرى از پیامبر (صلى الله علیه وآله) بعد از ذکر عدد 124 هزار مى خوانیم: 5 نفر از آنها اولوالعزم بودند: نوح و ابراهیم و موسى و عیسى و محمد (صلى الله علیه وآله) [6]. روایات دیگرى نیز در این زمینه نقل شده که عدد بالا را تأیید مى کند.
به هرحال از آنچه گفتیم روشن مى شود که این روایت خبر واحد نیست ـ چنانکه «برسوئى» از بعضى از علما در تفسیر «روح البیان» نقل کرده است،
بلکه اخبار متعدد و مستفیض این مطلب را تأیید مى کند که پیامبران الهى 124 هزار نفر بودند، اخبارى که در منابع مختلف اسلامى وارد شده است.
قابل توجه اینکه عدد پیامبرانى که نام آنها صریحاً در قرآن آمده است فقط 26 نفر است و آنها عبارتند از:
آدم ـ نوح ـ ادریس ـ صالح ـ هود ـ ابراهیم ـ اسماعیل ـ اسحاق ـ یوسف ـ لوط ـ یعقوب ـ موسى ـ هارون ـ شعیب ـ زکریا ـ یحیى ـ عیسى ـ داود ـ سلیمان ـ الیاس ـ الیسع ـ ذوالکفل ـ ایوب ـ یونس ـ عزیر و محمد (علیهم الصلاة و السلام).
ولى پیامبران دیگرى نیز هستند که در قرآن اشاراتى به آنها شده بى آنکه صریحاً نام آنها بیان شود، مانند «اشموئیل» که در آیه 248 سوره بقره به عنوان «وقال لهم نبیهم» به او اشاره شده است.
و «ارمیا» که در آیه 259 بقره به عنوان او کالذى مرعلى قریة... [7]
و «یوشع» که در آیه 60 سوره کهف به عنوان واذ قال موسى لفتاه به او اشاره شده است (بنابر اینکه یوشع از پیامبران باشد).
و «خضر» که در آیه 65 کهف به عنوان فوجد اعبداً من عبادنا ذکر شده است.
و همچنین «اسباط بنى اسرائیل» که بزرگان قبائل بودند و در آیه 163 سوره نساء تصریح شده که بر آنها وحى الهى نازل گردیده است: «واوحینا الى ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب والاسباط...»
و اگر در میان برادران یوسف نیز پیامبرانى وجود داشته اند در سوره یوسف کراراً اشاره به وضع آنها شده است.
کوتاه سخن اینکه: عدد پیامبرانى که خداوند اشاره به داستان و سرگذشت آنها نموده از 26 نفر بسیار بیشتر است، این عدد تنها مربوط به آنها است که نام آنها صریحاً ذکر شده. [8]
انبیاء بنیاسرائیل به چه کسانی گفته می شود؟
منظور از انبیاء بنی اسرائیل می تواند یکی از این دو باشد:پیامبرانی که از بنی اسرائیل بودند: که در این صورت اولین آنها حضرت یوسف علیه السلام است.
پیامبرانی که بر بنی اسرائیل مبعوث شدند: که در این صورت اولین آنها حضرت موسی علیه السلام است که برای نجات این قوم از چنگال فرعون مبعوث شد.
تعداد انبیاء بنیاسرائیل در روایات
در روایتی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله که ناقل آن ابوذر است آمده است: نخستین پیغمبر بنى اسرائیل موسى بود و آخرین پیغمبرشان عیسى (و همگى) ششصد تن بودند [9]اما طبرسی در تفسیر مجمع البیان می گوید: اخبار در عدد پیامبران مختلف است در بعضى صد و بیست و چهار هزار و در بعضى هشت هزار نقل شده که چهار هزار از بنى اسرائیل و بقیه از اقوام دیگر بوده اند. [10]
اسامی پیامبران بنیاسرائیل
از انبیاء بنی اسرائیل که صاحب شریعت نیستند؛ از حضرت یوسف، حضرت داود، حضرت سلیمان، حضرت شعیا، حضرت الیاس، حضرت یوشع، حضرت یونس، حضرت عزیر، حضرت زکریا... [11]و از انبیاء دارای شریعت، حضرت موسی و حضرت عیسی علیهمالسلام را میتوان نام برد. [۱2]
روش برخورد بنیاسرائیل با انبیاء
خداوند از زبان حضرت موسی علیه السلام انبیاء بنی اسرائیل را به عنوان نعمتی بر آنها معرفی می نماید:وَإِذْ قَالَ مُوسَىٰ لِقَوْمِهِ یَا قَوْمِ اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ جَعَلَ فِیکُمْ أَنْبِیَاءَ وَجَعَلَکُمْ مُلُوکًا وَآتَاکُمْ مَا لَمْ یُؤْتِ أَحَدًا مِنَ الْعَالَمِینَ [۱۳]
و یاد کن زمانى که موسى بقوم خود بنى اسرائیل فرمود اى قوم من یاد کنید نعمة خداوند را که بشما عنایت فرمود که انبیایى از بنى اسرائیل در شما قرار داد و سلاطینى از شما مقرر فرمود و بشما داده چیزى که باحدى از عالمین داده نشده.
اما بنی اسرائیل کفران نعمت نموده با پیامبران خود رفتار بسیار بدی داشتند. رفتارهای ناشایست آنها با انبیاء مطابق با گزارش قرآن به قرار زیر است:
الف: نافرمانى پیامبران
قرآن بارها از نافرمانى بنىاسرائیل نسبت به پیامبران خویش یاد مىکند. سرپیچى آنان از فرمان موسى(علیه السلام) مبنى بر ورود به سرزمین مقدس [۱۴]و نیز در داستان گاو بنىاسرائیل از این قبیل است [۱۵]
همچنین زمانى که بنىاسرائیل براى رویارویى با قوم جالوت، از پیامبرشان خواستند که فرماندهى براى آنان برگزیند تا به رهبرى او به جنگ با دشمنان بروند، پس از تعیین فرمانده نافرمانى کرده، او را یارى نکردند [۱۶]
گویا نافرمانى بنىاسرائیل براى آن پیامبر معهود بوده است که با گوشزد کردن فرار از جنگ، از آنان اقرار مجدد مىگیرد؛ ولى باز هم آنان نافرمانى مىکنند. [۱۷]
ب: انکار و تکذیب انبیا
تکذیب انبیا رفتار نکوهیدهاى است که همواره از بنىاسرائیل سر مىزد. قرآن ریشه این برخورد را ناسازگارى آموزههاى انبیا با خواستهها و خواهشهاى نفسانى آنان خوانده، ملامتشان مىکند: «منبع: متن قرآن».(بقره/۲،۸۷) [۱۸]
ج- آزار و اذیت و کشتن انبیا
بنىاسرائیل در آزار و اذیت و کشتن انبیا سابقهاى دیرینه دارند. آزار و اذیت یوسف و یعقوب (علیهما السلام) به وسیله نیاکان نخست بنى اسرائیل [۱۹]و آزار هارون تا مرز کشتن [۲۰]از این قبیل است.
آنها در دوره های بعدی جسارت را به نهایت حد خود رسانده، برخی از حاملان حق چون یحیی و ذکریا علیهماالسلام را شکنجه و سرانجام به شهادت رساندند [۲۱]. همچنین برای کشتن حضرت عیسی علیه السلام اقدام نمودند. [۲3]
آیات متعددى از قرآن به پیامبر کشى بنی اسرائیل اشاره مىکند. به عنوان نمونه در آیه ۹۱ سوره بقره می فرماید:
قُل فَلِمَ تَقتُلونَ اَنبِیاءَ اللّهِ مِن قَبلُ اِن کُنتُم مُؤمِنِین}}». [۲4]خداوند متعال در قرآن کریم در برابر این رفتارها، کلام کوبندهی خود را متوجه این امت میکند و میفرماید:
«إِنَّ الَّذِینَ یَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللّهِ وَیَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ حَقٍّ وَیَقْتُلُونَ الِّذِینَ یَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٍ»؛
بیتردید آنان که با چشم پوشیدن از دلیلهای روشن به آیات خدا کفر ورزند و پیامآوران او و نیز کسانی را که به سوی عدل و داد فرمان میدهند بدون هیچ حقی میکشند، آنان را به عذابی دردناک نوید ده. [۲5]
کشتن ناحق انبباء توسط بنی اسرائیل در قرآن
جنایت پیامبرکشی در بنیاسرائیل، موضوعی است که در قرآن کریم نیز بارها بدان اشاره شده است. بر این اساس پیامبران زیادی بدون هیچ گناهی توسط آنان به شهادت رسیدند:کانُوا یکفُرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَ یقْتُلُونَ النَّبِیینَ بِغَیرِ الْحَقِّ...»؛[26] به نشانههای خدا کفر ورزیده بودند، و پیامبران را به ناحق میکشتند.
ذلِک بِأَنَّهُمْ کانُوا یکفُرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَ یقْتُلُونَ الْأَنْبِیاءَ بِغَیرِ حَقٍّ ...»؛[27] این بدان سبب بود که به آیات خدا کفر میورزیدند و پیامبران را به ناحق میکشتند.
إِنَّ الَّذینَ یکفُرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَ یقْتُلُونَ النَّبِیینَ بِغَیرِ حَق...»؛[28] کسانی که به آیات خدا کفر میورزند، و پیامبران را به ناحق میکشند.
قتل انبیاء توسط بنی اسرائیل در روایات
روایات و گزارشهای موجود در منابع شیعه و اهلسنت نیز به این رفتار جنایتکارانه بنیاسرائیل اشاره کرده و بیان میکند.آنها بعد از این کشتار به گونهای عمل میکردند که گویا هیچ اتفاقی رخ نداده و بدون درنگ به کارهای روزانهی خود مشغول میشدند:
قتل انبیاء توسط بنی اسرائیل از منظر پیامبراکرم(ص)
رسول خدا(ص) به ابو عبیده جراح فرمود: «ای ابو عبیده! بنیاسرائیل در اوایل یکروز، 43 پیامبر را در یک زمان کشتند.
پس از آن 112 نفر از بنیاسرائیل برای امر به معروف برخاستند که آنها را هم در آخر همان روز کشتند» [29]
قتل انبیاء توسط بنی اسرائیل از امام حسین(ع)
وقتی عبداللَّه بن عمر فهمید امام حسین(ع) قصد رفتن به سمت کوفه را دارد، به نزد آنحضرت(ع) آمد تا حضرتشان را به اطاعت و فرمانبرداری از رژیم اموی سفارش کند.امام(ع) در جواب وی فرمود: ای پسر عمر! آیا نمیدانی که نشانه پستی دنیا در نزد خدا آن است که سر بریده حضرت یحیی(ع) به انسان آلوده و زشتکرداری از آلودگان بنیاسرائیل هدیه شد؟!
آیا نمیدانی که بنیاسرائیل تا جایی پیش رفتند که بامدادان میان طلوع فجر تا طلوع خورشید هفتاد پیامبر الهی را به شهادت رساندند.
و سپس (بدون احساس زشتی و فاجعه این جنایت هولناک) به خرید و فروش پرداختند؛ چنانکه گویی هیچ فاجعهای به وجود نیاوردهاند؟!».[30] این گزارش که در پرسش نیز بدان اشاره شده، در مقاتل معتبر نقل شده است.
قتل انبیاء توسط بنی اسرائیل از منظر امام حسین(ع)
امام باقر(ع) فرمود: «...شیوه بنیاسرائیل آن بود که یک پیامبر را میکشتند، در حالی که دو پیامبر دیگر ایستاده (و منتظر کشته شدن) بودند و دو پیامبر را میکشتند،.در حالی که چهار تن دیگر از آنان ایستاده بودند تا اینکه در یک روز هفتاد پیامبر را کشتند و بازار کشتار آنها تا پایان روز برقرار بود».[31]
گزارشهایی نیز وجود دارد که آمارهای بیشتری را ارائه داده مبنی بر اینکه آنان در یکروز صد،[32] صد و بیست،[33] سیصد،[34] و حتی هزار نبی[35]را به شهادت رساندند.
همچنین نقل است که یهودیان بر نسل حضرت داود(ع) تسلط یافته و تعداد زیادی از آنان - که صد و بیست پیامبر در میانشان بود - را شهادت رساندند.[36]
البته بر اساس برخی از روایات، تمام این پیامبران مستقیما توسط خود بنیاسرائیل کشته نشدند، بلکه آنان به سبب فاش کردن اسرار انبیا زمینهی شهادت آنها را فراهم نمودند.
قتل انبیاء توسط بنی اسرائیل از منظر امام صادق(ع)
امام صادق(ع) در ذیل آیهی «وَ یقْتُلُونَ الْأَنْبِیاءَ بِغَیرِ حَقٍّ»،[37] فرمود: به خدا سوگند که ایشان را به شمشیرهای خویش نکشتند، لکن راز ایشان را آشکار و فاش کردند، و به این سبب آن پیامبران کشته شدند».[38]آنچه در مورد این گزارشها -صرف نظر از بررسی سند- میتوان گفت این است که قوم بنیاسراییل از قبائل به نسبت پرجمعیت بودند.
و با تعریفی که از پیامبران آنها موجود است که در یک زمان هفتاد پیامبر همراه با حضرت موسی(ع) مبعوث شدند،[39]
و برخی از آنها تنها پیامبر یک محله و یا یک خانواده بودند، امکان اینکه تنها در یکروز - نه در تمام روزها - چنین جنایتی رخ داده باشد محال نیست.
قتل انبیاء توسط بنی اسرائیل بدلیل نژاد پرستی
هر زمان پیامبرى دستورى بر خلاف تمایلات و هوا و هوس هاى آنها مى آورد، به شدیدترین مبارزه بر ضد او دست مى زدند، جمعى را تکذیب مى کردند.و جمعى را که با تکذیب نمى توانستند از نفوذشان جلوگیرى کنند، به قتل مى رساندند» (کُلَّما جائَهُمْ رَسُولٌ بِما لاتَهْوى أَنْفُسُهُمْ فَریقاً کَذَّبُوا وَ فَریقاً یَقْتُلُونَ).
و این است راه و رسم افراد منحرف خود خواه، که به جاى پیروى از رهبرانشان، اصرار دارند رهبران، تابع تمایلات و خواسته هایشان باشند، و در غیر این صورت رهبرى و حتى حق حیات براى آنان قائل نیستند.
در جمله فوق «کَذَّبُوا» به صورت ماضى و «یَقْتُلُونَ» به صورت مضارع آمده است، ممکن است علت آن، علاوه بر ملاحظه تناسب لفظى آخر آیات قبل و بعد، که همگى به صورت مضارع آمده است،.
این باشد که به حکم دلالت فعل مضارع بر استمرار، مى خواهد ادامه این روح را در آنها بیان کند که تکذیب و قتل پیامبران یک حادثه اتفاقى در زندگى آنها نبود، بلکه به صورت یک برنامه و مکتب در آمده بود. [40]
در آیه بعد اشاره به غرور نابه جاى آنها در برابر این همه طغیان و جنایات کرده مى فرماید: «با این حال آنها گمان مى کردند که بلا و مجازاتى دامانشان را نخواهد گرفت» (وَ حَسِبُوا أَلاّ تَکُونَ فِتْنَةٌ).
و همان طور که در آیات دیگر تصریح شده، خود را یک نژاد برتر مى پنداشتند و به عنوان فرزندان خدا از خود یاد مى کردند!
سرانجام این غرور خطرناک و خود برتربینى همانند پرده اى بر چشم و گوش آنها افتاد و به خاطر آن «از دیدن آیات خدا نابینا و از شنیدن کلمات حق، کر شدند»! (فَعَمُوا وَ صَمُّوا).
قتل انبیاء توسط بنی اسرائیل به دلیل غفلت وتوبه های دروغ
اما به هنگامى که نمونه هائى از مجازات هاى الهى و سرانجام شوم اعمال خود را مشاهده کردند،پشیمان گشته، توبه کردند و متوجه شدند که تهدیدهاى الهى جدى است و آنها هرگز یک نژاد برتر نیستند، «خداوند نیز توبه آنها را پذیرفت» (ثُمَّ تابَ اللّهُ عَلَیْهِمْ).
ولى این بیدارى، ندامت و پشیمانى دیرى نپائید باز طغیان، سرکشى و پشت پا زدن به حق و عدالت شروع شد،
و دیگر با پرده هاى غفلت که از آثار فرو رفتن در گناه است بر چشم و گوش آنها افکنده شد «و باز از دیدن آیات حق نابینا و از شنیدن سخنان حق کر شدند» (ثُمَّ عَمُوا وَ صَمُّوا کَثیرٌ مِنْهُمْ)، و این حالت، بسیارى از آنها را فرا گرفت.
شاید مقدم داشتن جمله «عَمُوا» (نابینا شدند) بر «صَمُّوا» (کر شدند) اشاره به این باشد که نخستین بار باید آیات خدا و معجزات پیامبر(صلى الله علیه وآله) را ببینند و سپس به دستورات او گوش فرا دهند.
ذکر «کَثِیْرٌ مِنْهُمْ» (بسیارى از آنها) بعد از تکرار جمله «عَمُوا وَ صَمُّوا» در حقیقت به منزله توضیحى است .
براى هر دو جمله، یعنى حالت غفلت و بى خبرى و کرى و کورى در برابر حقایق، جنبه عمومى نداشت، بلکه همواره اقلیت صالحى در میان آنها وجود داشت.
و این دلیل روشنى است که جملات قرآن به یهود به هیچ وجه جنبه نژادى و طایفه اى ندارد بلکه صرفاً متوجه اعمال آنها است.
آیا تکرار جمله «عَمُوا وَ صَمُّوا» جنبه کلى و تأکید دارد؟ و یا اشاره به دو واقعه مختلف است؟
بعضى از مفسران عقیده دارند این دو جمله اشاره به دو سرگذشت مختلف مى باشد که براى بنى اسرائیل واقع شد:
یکى به هنگام حمله مردم «بابل»;
و دیگر به هنگام حمله «ایرانیان» و «رومیان»، که قرآن در آغاز سوره «بنى اسرائیل» اشاره کوتاهى به آن کرده است.
این احتمال نیز وجود دارد که آنها مکرراً، گرفتار این حالت شدند و نتایج شوم کارهاى خود را که مى دیدند توبه مى کردند و باز هم توبه را مى شکستند، نه این که فقط دو بار تکرار شده باشد.
و در پایان آیه، با یک جمله کوتاه و پر معنى مى فرماید: «خداوند هیچ گاه از اعمال آنها غافل نبوده و تمام کارهائى را که انجام مى دهند مى بیند» (وَ اللّهُ بَصیرٌ بِما یَعْمَلُونَ). [41]
اسامی بعضی از پیامبران که توسط بنی اسرائیل به قتل رسیده اند.
از جمله پیامبرانی که توسط یهود کشته شدند، حضرت یحیی و حضرت زکریا بودند، این دو پیامبر الهی فقط به دلیل منع یهود از اعمال زشت و غیر انسانی سزاوار مرگ شدند.همان گونه که قصد داشتند حضرت هارون {ع} جانشین حضرت موسی{ع} را به قتل برسانند و برای کشتن حضرت عیسی{ع} نیز چوبه های دار نصب نمودند.
در تاریخ اینگونه آمده است:پس از فتح خیبر، همسر سلام بن مشکم یهودی که به ظاهر اسلام آورده بود غذایی از گوشت ران گوسفند آماده کرد و خدمت رسول اکرم {ص}فرستاد ،
پیامبر خدا {ص} که هیچ گاه به تنهایی غذا میل نمی نمودند، بشر بن براء را نیز دعوت نمودند، بشر قطعه ای از آن گوشت را تناول نمود ،.
اما به مجرد اینکه پیامبر {ص} گوشت را در دهان گذاشت و مقداری از آن را جویدند، یک مرتبه لقمه را از دهان بیرون انداخته و فریاد زدند:
به خدا قسم این گوشت به من خبر می دهد که مسموم است ولی آن زهر به اندازه ای قوی بود، که بشر را در همان مجلس از پای در آورد و پیامبر گرامی اسلام {ص} را پس از چند هفته شهید کرد. [42]
قتل انبیاء به دلیل هوای نفس بنی اسرائیل
قرآن از بنیاسرائیل به عنوان قومی یاد میکند که از یکسو بر همه اقوام دیگر برتری داده شدند و از دیگر سو، بالاترین عذابها و نکوهشها درباره آنها شده است.از یک طرف میفرماید: یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ اذْکُرُواْ نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَأَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَی الْعَالَمِینَ؛[43] شما را بر همه جهانیان و عالمیان برتری دادم، اما از آن طرف هم میفرماید: وَغَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ .
وَلَعَنَهُمْ؛[44] وَضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْکَنَةُ وَبَآؤُوْاْ بِغَضَبٍ مِّنَ اللَّهِ.[45]
بدترین و زشتترین تعبیرات هم درباره بنیاسرائیل است. در آیات متعددی تصریح شده که بنیاسرائیل مورد لعن خدا قرار گرفتند.
این از همان ویژگیهای انسان است که میتواند از نعمتهای خدا استفاده کند و به عالیترین مقامات برسد و میتواند سوءاستفاده کند و به پستترین درکات تنزل پیدا کند.
از جمله ویژگیهایی که مکرراً درباره این قوم نقل شده، این است که به دنبال هوای نفس بودند و این هوای نفس کارشان را به آن جا کشاند که به حقوق دیگران تجاوز کردند و حتی انبیا را به قتل رساندند؛ کُلَّمَا جَاءهُمْ رَسُولٌ بِمَا لاَ تَهْوَی أَنْفُسُهُمْ فَرِیقًا کَذَّبُواْ وَفَرِیقًا یَقْتُلُونَ؛[46]
هر پیغمبری برای آنها فرستادیم وقتی میدیدند دعوت پیغمبر با هوای نفسشان سازگار نیست، ابتدا آنها را با روشهایی مثل ترور شخصیت، تمسخر و تهمت تکذیب میکردند،
اما اگر اینها کارگر نمیشد و بالاخره دعوت پیامبران نزج میگرفت و مردم طرفدار آنها میشدند، به جنگ با پیامبران برمیخاستند و آنها را میکشتند.
در آیه دیگری میفرماید: أَفَکُلَّمَا جَاءکُمْ رَسُولٌ بِمَا لاَ تَهْوَی أَنفُسُکُمُ اسْتَکْبَرْتُمْ فَفَرِیقاً کَذَّبْتُمْ وَفَرِیقاً تَقْتُلُونَ؛[47] آیا باید اینگونه باشد که هر پیغمبری به سوی شما آمد و شما را دعوت کرد و دیدید موافق میل شما حرف نمیزد، عدهای را تکذیب کرده، و عدهای را بکشید؟!
قرآن در آیات متعددی از بنیاسرائیل بهخاطر کشتن انبیا مذمت میکند و میگوید شما کسانی هستید که پیغمبران را میکشتید.
پیروی از هوای نفس ممکن است کار انسان را به اینجا بکشاند که نهتنها با تکذیب، تمسخر و توهین به مبارزه با انبیا برخیزد؛ بلکه رسما با آنها بجنگد و آنها را به قتل برساند!
قتل انبیاء به دلیل عادت و خوی زشت بنی اسرائیل
مطلب تعجب آور آنکه در روایات ما اینگونه آمده است که کشتن پیامبران الهی به اندازه ای برای یهود طبیعی بود .که روزی از طلوع فجر تا طلوع آفتاب، هفتاد پیامبر الهی را کشته ، سر از بدن آنها جدا کردند و سپس به مغازه های خود رفته و مانند روزهای دیگر کار روزانه را شروع کردند!{قصص الانبیاء}
«ذلک بِأَنَّهُمْ کانُوا یَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللهِ وَ یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الْحَق»؛
ظاهر آیه مورد این است که «یقتلون» عطف بر «یکفرون» است. در نتیجه «کانوا» بر سر «یقتلون» نیز تکرار میشود و این دلالت دارد که پیامبرکُشى در میان بنیاسرائیل به صورت عادت و خصلت زشت لازم درآمده بود. [48]
سوال: مگر میتوان پیامبران را به حق کشت؟
در آیه مورد بحث، وصف «بغیر الحق» در مورد قتل انبیا ذکر شده است. در اینجا پرسشی پیش میآید که مگر میتوان پیامبران را به حق کشت؟ظالمانه و غیر حق بودن این قتل امری واضح و آشکار است. پس این قید برای چه آورده شده است؟! مفسران دو دلیل ذکر کردهاند:
الف. معنای این قید این نیست که کشتن پیامبران ممکن است گاهی به حق باشد، بلکه این یک قید توضیحی است،
ناظر به اینکه کشتن انبیا به طور کل، ناروا و به غیر حق است و این کلمه «بغیر حق» صفت خود فعل کشتن است؛ مانند آیه کریمه: «وَ مَنْ یَدْعُ مَعَ اللهِ إِلهاً آخَرَ لا بُرْهانَ لَهُ بهِ»؛[49]
هر که با خدای یکتا خدای دیگر بخواند که برهانی در مورد آن ندارد. یعنی نمیتواند برهان داشته باشد.[50]
مطابق این بیان قید «بغیر الحق» بدین معنا است که پیامبرکُشی همیشه ناحق بوده است و بنیاسرائیل هیچ توجیهی برای کار خود نداشتند.[51]
ب. گاهی انسان به جهت شبهه و یا اشکالی، فردی را شایسته قتل میداند و شخص را میکشد. گاهی با علم به قبح عملش، مرتکب قتل میشود.
طبیعی است که مورد دوم بدتر و قبیحتر است. خداوند با قید مذکور در آیه اعلان میدارد آنها هیچ عذری و جهلی در این مسئله نداشتند و با علم و آگاهی بر این جنایت دست زدهاند.[52]
نتیجه:
تاریخ بنی اسرائیل پر از جنایت و کشتار است و آنها در کشتن پیامبران الهی جسور بودند و باکی نداشتند.از جمله اینکه برای حفظ منافع نامشروع خود در آغاز یک روز آشوب کردند و 43 نفر از پیامبران بنی اسرائیل را که همه شریعت موسی(ع) را برای مردم بیان می کردند کشتند
شاید مهمترین خطر پیروی هوای نفس این باشد که در اثر آن، کار انسان به جایی میرسد که دیگر نمیتواند حق و باطل را تشخیص دهد. این بدتر از همه آنهاست.
خداوند چشم، گوش و قلبش را مهر میزند که دیگر حق را نشناسد. اصلا راه هدایت را بر او میبندد. اگر کسانی چنان در مقابل خدا میایستند که پیغمبران او را هم میکشند،
خدا هم این طور مجازات میکند و کاری به سرشان میآورد که دیگر نتوانند حق و باطل را بشناسند؛ وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا؛
خیال میکنند خیلی هنر میکنند و دارند کار خوب میکنند. این مجازات از همه مجازاتها بدتر است.
پی نوشت:
1. پرسش و پاسخ (برگرفته از تفسیر نمونه )جمعی از فضلاآ حوزه علمیه قم مشخصات نشر : قم دفتر نشر برگزیده ۱۳۷۸.2. «مجمع البیان» ذیل آیه 78 سوره مؤمن
3. بحار الانوار جلد 11 صفحه 30 (حدیث 21).
4. بحارالانوار جلد 11 صفحه 31 (حدیث 22).
5. همان مدرک صفحه 32 (حدیث 24).
6. همان مدرک صفحه 41 (حدیث 43).
7. البته در میان مفسران در این زمینه گفتگو است بعضى او را «ارمیا» و بعضى «خضر» و جمعى «عزیر» مى دانند.
8. تفسیر نمونه 20/183
9.شیخ صدوق،الخصال،ص۵۲۴.
10. طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۸، ص:۸۳۰
۱1.گزیده ناسخ التواریخ از آدم تا خاتم.
۱2.سوره بقره/سوره دوم،آیه۸۷. ( ولقد آتینا موسی الکتاب)
۱۳.سوره مائده/سوره پنجم،آیه ۲۰.
۱۴.سوره مائده/سوره پنجم،آیه ۲۴.
۱۵.سوره بقره/سوره دوم،آیه ۶۷-۷۳.
۱۶.سوره بقره/سوره دوم،آیه ۲۴۶.
۱۷.دائرة المعارف قرآن کریم، جلد ۶، مدخل "بنی اسرائیل" از ابوالفضل روحى و بخش ادیان
۱۸.دائرة المعارف قرآن کریم، جلد ۶، مدخل "بنی اسرائیل" از ابوالفضل روحى و بخش ادیان
۱۹.یوسف/ ۱۲، ۹ ـ ۲۰
۲۰.سوره اعراف/سوره هفتم،آیه ۱۵۰.
۲۱.طاهری کنی، تفسیر ادبی قرآن،ج۱،ص۲۹۵.
23. سوره نساء/سوره چهارم،آیه۱۵۷.
24. سوره بقره/سوره دوم،آیه۹۱.
25. سوره آل عمران/سوره سوم،آیه۲۱.
26. بقره، 61.
27. آلعمران، 112.
28. آلعمران، 21.
29. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مقدمه، بلاغی، محمد جواد، ج 2، ص 720، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، 1372ش.
30. ابن نما حلی، جعفر بن محمد، مثیر الأحزان، ص 41، قم، مدرسه امام مهدی، چاپ سوم، 1406ق.
31. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 8، ص 116 – 117، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.
32. مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، ج 3، ص 7، بور سعید، مکتبة الثقافة الدینیة، بیتا.
33. طبری، عماد الدین حسن بن علی، کامل البهائی، تعریب، محمد شعاع فاخر، ج 2، ص 45، قم، المکتبة الحیدریة، چاپ اول، 1384ش.
34. ابن عطیه اندلسی، عبدالحق بن غالب، المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز، تحقیق، عبدالشافی محمد، عبدالسلام، ج 1، ص 177، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ اول، 1422ق؛ ثعالبی، عبدالرحمن بن محمد، جواهر الحسان فی تفسیر القرآن، تحقیق، معوض، شیخ محمدعلی، عبدالموجود، شیخ عادل احمد، ج 1، ص 277، بیروت، داراحیاء التراث العربی، چاپ اول، 1418ق.
35. ماتریدی، محمد بن محمد، تأویلات أهل السنة(تفسیر الماتریدی)، محقق، باسلوم، مجدی، ج 2، ص 340، بیروت، دار الکتب العلمیة، منشورات محمد علی بیضون، چاپ 1426ق.
36. مسعودی، علی بن حسین، اثبات الوصیة للإمام علی بن أبی طالب(ع)، ص 76، قم، انصاریان، چاپ سوم، 1384ش.
37. آلعمران، 112.
38. کافی، ج 2، ص 371.
39. حلی، حسن بن سلیمان بن محمد، مختصر البصائر، محقق، مصحح، مظفر، مشتاق، ص 165، قم، مؤسسة النشر الإسلامی، چاپ اول، 1421ق.
40- بحارالانوار جلد 11 صفحه 32 (حدیث 24).
41.تفسیر نمونه جلد 50 ذیل سوره مائده / آیه 72 – 7.
42. موقف علماء الاسلام من الیهود: ص29- مکتب اسلام: شماره 3، سال9،صفحه162.
43. بقره، ۴۷.
44. فتح، ۶
45. بقره، ۶۱.
46. مائده، ۷۰.
47.. بقره، ۸۷.
48. جوادی آملی، عبدالله، تفسیر تسنیم، ج 4، ص 650، قم، اسراء، 1378ش.
49. مومنون، 177.
50. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مقدمه، بلاغی، محمد جواد، ج 1، ص 257، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، 1372ش؛ شیخ طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، مقدمه، شیخ آقابزرگ تهرانی، تحقیق، قصیر عاملی، احمد، ج 1، ص 279، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بیتا.
51. تفسیر تسنیم، ج 4، ص 653.
52. فخرالدین رازی، محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، ج 3، ص 534 - 535، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، 1420ق.
منابع:
https://www.makarem.ir/main.aspx?reader=1&lid=0&mid=19267&catid=6509&pid=61872https://wikiporsesh.irکشته شدن هفتاد پیامبر در یکروز توسط بنیاسرائیل
https://islamquest.net/fa/archive/question/fa66935
https://www.islamquest.net/fa/archive/fa110636
https://www.mehrnews.com/news/5626335
http://anosiha.blogfa.com/post/75
https://fa.wikifeqh.irقتل انبیاء (قرآن)
https://fa.wikifeqh.irانبیای بنی اسرائیل
https://khazaen.ir/@islamquest
https://fa.wikifeqh.irقتل انبیا