سلطان مواد مخدر در آمريکاي جنوبي دورو داشت؛ يک قاتل بي رحم و يک رابين هود دست و دلباز
کلمبيا يکي از خشن ترين و ناامن ترين کشورهاي آمريکاي جنوبي يا حتي دنياست. هنوز که هنوز است آدم ربايي در اين کشور امري معمولي محسوب مي شود و فقط کافي
سلطان مواد مخدر در آمريکاي جنوبي دورو داشت؛ يک قاتل بي رحم و يک رابين هود دست و دلباز
کلمبيا يکي از خشن ترين و ناامن ترين کشورهاي آمريکاي جنوبي يا حتي دنياست. هنوز که هنوز است آدم ربايي در اين کشور امري معمولي محسوب مي شود و فقط کافي است فقير نباشي تا طعمه آدم دزدها بشوي. در چنين محيطي دزدي و قتل و خلاف به سرعت رشد پيدامي کند و آن قدر سريع بزرگ مي شود که دنيا از وجود آن باخبر مي شود. پابلواسکوبار يا همان سلطان مواد مخدر در اين کشور رشد کرد و آن قدر بزرگ شد که بازار جهاني قاچاق کوکائين را در اختيار خودش گرفت. کارتل او و آدمهايش آن قدر بزرگ بودند که آمريکا از او به عنوان يکي از مهمترين دشمنانش ياد مي کرد و درگيري هاي دولت با او به نام جنگ مشهور شد. هر چند در روي ديگرسکه، اين قاچاقچي بي روح حامي فقراي شهرش بود؛ چيزي شبيه رابين هود.
بعد از ترور لوئيز کارلوس گالان که نامزد رياست جمهوري کلمبيا بود دولت اقدامات جدي عليه اسکوبار و کارتل مواد مخدرش را آغازکرد. در اولين مرحله دولت شروع به مذاکره با اسکوبار کرد. آنها به او پيشنهاد کردند دست از اعمال مجرمانه بکشد و خودش را تسليم کند. در عوض در محکوميت و دوران زندان هم دولت براي او امتيازاتي را قائل خواهد شد.اسکوبار بعد از تصويب قانوني که به دولت اجازه مي داد براي ايجاد آرامش با مجرماني مثل او صلح کند تسليم شد. بعد از تسليم او بحث زيادي درباره اين قانون به راه افتاد و عده اي معتقد بودند که اسکوبار با نفوذش باعث تصويب اين قانون شده است. سلطان مواد مخدر به زندان افتاد اما چه زنداني، چون او در يک محل خصوصي و با کليه آزادي ها تحت نظر دولت زندگي مي کرد.
قاچاق از راه دور
اسکوبار نتوانست خيلي آدم سر به راهي بماند و به زودي به راه سابقش بازگشت. دولت متوجه شد که او در زندان خصوصي اش به نام کاتردال مشغول خوشگذراني و کارهاي خلاف قانون است. آن هم خلاف قانون از نوع قتل چون اسکوبار برادران مونکودا و گالنو را به زندان کاتردال برد و به قتل رساند. گفته مي شد آنها در کارتل او دزدي کرده بودند و جرمشان همين بود. به جز قتل حساب هاي اسکوبار نشان مي داد او هنوز هم در کار قاچاق فعال است و اين قتل ها دوباره موضوع او را رسانه اي کرد. او با نفوذ زيادي که داشت و با استفاده از آدم هايش در بيرون کماکان به فعاليت هاي خلافش ادامه مي داد. با رسانه اي شدن موضوع دولت او را به زندان ديگري منتقل کرد. اسکوبار با استفاده از دوستانش خيلي زود متوجه شد دولت تصميم دارد او را به ايالات متحده تحويل بدهد به همين دليل با طرح يک نقشه از زندان گريخت. تمام تلاش ها براي پيدا کردن اين مرد بي نتيجه ماند و او خيابان هاي شهرهاي کلمبيا را به صحنه انتقام گيري خودش تبديل کرد و حتي فوتباليست ها را هم بي نصيب نگذاشت. سلطان علاقه زيادي به فوتبال داشت و زماني که اندرس اسکوبار فوتباليست همنام او در زمين فوتبال اشتباهي مرتکب شد پابلو او را نبخشيد. اندرس اسکوبار مدافع تيم کلمبيا در جام جهاني 90 بعد از زدن يک گل به خودي در مقابل آمريکا باعث حذف تيمش شد. گناه او فقط گل به خودي نبود چون او در مقابل بزرگ ترين دشمن سلطان چنين اشتباهي کرده بود. وقتي تيم کلمبيا به خانه برگشت اندري در پارکينگ خانه ترور شد و گناه آن بر گردن پابلو اسکوبار افتاد.
سنگ قبر دزد
پابلو اميليواسکوبار کاواريا اول دسامبر 1949 در شهر کوچک و فقيرمادلين به دنيا آمد. پدر اسکوبار يک مزرعه دار فقير و مادرش يک معلم مدرسه بود. به همين دليل او و برادرش بسيار فقير بودند؛ آن قدر فقير که يک بار آنها را از مدرسه به خاطر نداشتن کفش بيرون کردند. روبرتو برادر آندره در اين باره مي گويد: «من هيچ وقت آن روزها را فراموش نمي کنم. فقر باعث شده بود برادرم دچار نوعي حس انتقام جويي شود. با اين همه در آن زمان هيچ کس فکرش را هم نمي کرد که پابلو بتواند روزي بر شهر مدلين مسلط شده و سلطان مواد مخدر کلمبيا شود».اسکوبار در فقر و تنگدستي بزرگ شد ولي توانست به عنوان دانشجو به دانشگاه راه پيدا کند ولي باز هم نزديک بود به خاطر نداشتن پول از دانشگاه اخراج شود. در همين روزها بود که اولين کارهاي خلافش را شروع کرد. پابلو سنگ قبرهاي گرانقيمت را مي دزديد و بعد از ساب زدن و تراش مجدد آنها را به ثروتمندان مي فروخت. پابلو اسکوبار با اينکه تحصيلات خوبي داشت اما استعدادش را در کار خلاف به کار گرفت. اولين قدم مهم زندگي تبهکارانه اش را وقتي برداشت که براي يک قاچاقچي ميليونر به اسم آلوارو پريتو شروع به کار کرد. به اين ترتيب پابلو در سن 22 سالگي به وسيله دروغ و خيانت ميليونر شدن خودش را کليد زد. اسکوبار در سال 1975شروع به استفاده وسيع از رشوه براي پيشبرد کارهايش کرد و در همان سال باند قاچاق کوکائين خودش را راه انداخت. او براي قاچاق مواد به آمريکا از يک هواپيماي کوچک استفاده مي کرد و خودش با آن به آمريکا پرواز مي کرد. در آن روزها تقاضا براي کوکائين به صورت سرسام آوري زياد شده بود بنابراين پابلو شروع به توسعه قاچاق مواد به آمريکا کرد.او شبکه هاي توزيع بزرگ کوکائين را در جنوب کاليفرنيا و فلوريدا راه اندازي کرد. البته شبکه توزيع او به زودي آن قدر بزرگ شد که به سراسر آمريکا راه پيدا کرد. او و شريکش کارلوس لدر به زودي براي جابه جايي مواد بيشتر خاک يک جزيره را در خليج باهاماس خريداري کردند. جزيره کوچک نورمن جايي بود که آنها را در آن فرودگاه، بندر و حتي انبارهايي براي ذخيره کوکائين ساختند. آنها به مدت چهارسال از اين جزيره به عنوان نقطه مرکزي قاچاق مواد به آمريکا استفاده مي کردند. با پول آن سال ها او توانست 7/7 مايل مربع زمين مزرعه اختصاصي ناپولس را خريداري کند. او در آن زمين اقدام به ساختن يک مزرعه اختصاصي کرد و بعدها اولين هواپيمايش را روي سر در آنجا گذاشت. مزرعه اي که در آن درياچه مصنوعي و باغ وحش هم داشت. آن مزرعه محل زندگي خوانواده و افراد نزديک سازمان او بودند.
رابين هود يا پرنس جان
در سال 1989 نشريه فوربس اسکوبار را به عنوان هفتمين مرد ثروتمند دنيا معرفي کرد. ثروت او از سوي کارشناسان اين نشريه چيزي نزديک به 25 ميليارد دلار برآورد شد. همچنين اين نشريه نوشت که کارتل او کنترل بيشتر از 80 درصد قاچاق کوکائين در جهان را بر عهده دارد. اسکوبار زندگي دوگانه اي داشت. در حالي که دولت ايالات متحده آمريکا و کلمبيا او را دشمن شماره يک خودشان به حساب مي آوردند او قهرمان بسياري از مردم فقير و روستايي هاي شهرش مادلين بود. او براي ايجاد شهرت و محبوبيت بين مردم مجتمع هاي رايگان ورزشي ساخت. همچنين با تکميل چندين ورزشگاه فوتبال در حقيقت اسپانسر تيم هاي ليگ برتري فوتبال کلمبيا هم بود. اسکوبار اقدام به ساخت چندين کليسا در شهرش کرد و با ساخت پروژه هاي مسکن براي فقرا محبوبيت زيادي بين آنها به دست آورد. او تلاش زيادي کرد تا خودش را به عنوان يک رابين هود جديد معرفي کند، کسي که از پولدارهاي آمريکايي مي دزد تا خرج فقراي شهر کند. اما در حقيقت اين تبهکار بي رحم به کمک اين اقدامات فعاليت هاي خلاف کارانه اش را از دولت پنهان مي کرد و با حمايت فقرا توانست به مجلس راه پيدا کند. اما درست برعکس محبوبيت او در بين فقرا، اسکوبار در بين همکاران و کساني که چهره واقعي او را مي شناختند به عنوان يک قاتل بي رحم شناخته مي شد. سلطان به بيماري سوءظن مبتلا بود و اگر به وفاداري کسي شک مي کرد مرگ آن شخص فرا مي رسيد. به گفته برادرش اسکوبار حتي يک بار به خاطر مشکلي کوچک نزديک بود او را بکشد.اسکوبار در ادامه تلاش هايش براي برتري در قاچاق مواد، کلمبيا را به پايتخت قتل در جهان تبديل کرد. بيش از 7 هزار قتل سازماندهي شده درسال 1991 گوياي اين مطلب است. او به بيشتر از 600 جوان فقير پاداش هاي زيادي براي کشتن افسران پليس پرداخت مي کرد. در طول دهه 80 ميلادي اسم اسکوبار با بدنامي به عنوان رئيس کارتل مواد مخدر مدلين در سطح جهان مشهور شد در حالي که او نمايندگي کنگره را بر عهده داشت. کارتل او کنترل بخش بزرگي از قاچاق مواد به آمريکا، مکزيک، پورتوريکو، جمهوري دومينيکن و ساير نقاط قاره را زير سيطره خود داشت. شبکه توزيع او سراسر آمريکا را در اختيار خودش گرفت و حتي گفته مي شود کنترل بخشي از شبکه توزيع مواد در آسيا را هم به انحصار خودش درآورده بود. اسکوبار با استفاده از فساد سيستم اداري و دولتي و همچنين روابطي که در دوران نمايندگي به دست آورده بود کارهايش را پيش مي برد. قاتل بي رحم توانست با پرداخت رشوه به تعداد زيادي از سياستمداران و قضات مشکلات قانوني کارهايش را برطرف کند. کارتل قاچاق او در اين سال ها باعث مرگ صدها نفر از جمله غيرنظاميان، پليس و مقامات شد. جنايتکار مادلين براي رسيدن به هدفش جمله مشهوري داشت: «پلاتا يا پلومو». اين جمله به اين معني بود که يا پول را بپذيريد يا با گلوله روبرو شويد. اسکوبار به عنوان مسئوول قتل کارلوگالان، نامزد رياست جمهوري کلمبيا در همان سال ها شناخته مي شود. همچنين مسئووليت بمب گذاري در پرواز شماره 203 آويانکا هم بر عهده او قرار گرفته است. بمب گذاري در ساختماني در بوگوتا پايتخت کلمبيا هم از جمله اقداماتي است که اسکوبار و کارتل مواد مخدرش مسئوول آن شناخته مي شوند. او اين اقدام را براي از بين بردن کارتل رقيب و در سال 1989 انجام داد. در سال 1985 او به وسيله دادگاه عالي کلمبيا به عنوان حمايت از سازمان چريک هاي آن کشور تحت تعقيب قرار گرفت؛ اقدامي که منجر به قتل نيمي از قضات دادگاه عالي از سوي او شد.
قتل روي پشت بام
در سال 1992 نيروهاي ويژه ارتش آمريکا به جست و جوي جنايتکاراني مثل اسکوبار پيوستند. آنها نيروهاي ويژه ارتش کلمبيا را براي مبارزه با اسکوبار آموزش دادند. بنابراين طرح جست وجوي او آغاز شد و عمليات، جست وجوي بلوک ها نام گرفت. سرانجام بعد از کلي درگيري و کشمکش در دوم دسامبر سال 1993 جنگ عليه اسکوبار به پايان رسيد. او محلي پرجمعيت و شلوغ در ساختمان هاي حومه مدلين را که خودش ساخته بود براي زندگي انتخاب کرد تا جست وجوي او مشکل شود. اما نيروهاي ارتش با تقسيم منطقه به مثلث هاي کوچک و با استفاده از تکنولوژي راديويي به جست وجوي وي پرداختند.در روز دوم دسامبر محل دقيق او ردزني شد، نيروهاي ارتش منطقه را به محاصره در آوردند. محل اختفاي او يک کافه بسيار معمولي در حومه شهر بود. نيروهاي ويژه اقدام به تيراندازي به سمت او و محافظش آلوارو کردند. آن دو به سمت پشت بام گريختند و با دويدن روي آن سعي کردند خودشان را به خيابان پشتي برسانند. اما هر دو آنها با شليک ماموران پليس کلمبيا از پا درآمدند. گلوله ها پا، نيم تنه بالايي و گوش چپ او را زخمي کرد اما قاچاقچي فراري زنده بود. ناگهان و در بين درگيري او با شليک تيري به سرش از پا درآمد. هيچ وقت مشخص نشد چه کسي آن گلوله آخر را شليک کرد. براساس شايعات هوگو ايگويلار به دستور مقامات قضايي و دولتي با هفت تير نه ميليمتري به سر او شليک کرد.آنها اسکوبار را کشتند چون در صورت اعتراف او در دادگاه پاي افراد زيادي به ماجراي او باز مي شد. اما بيشتر اعضاي فاميلش از جمله دو برادرش اين نظر را رد مي کنند. روبرتو مي گويد: «من او را مي شناختم. امکان نداشت خودش را تسليم کند. وقتي از فرار کردن نااميد شده دست به خودکشي زده و با هفت تير به سر خودش شليک کرده». اين فرضيه منطقي تر به نظر مي رسد چون گلوله از فاصله نزديک شليک شده است. بعد از مرگ او کارتل مواد مخدرش از هم پاشيد و تکه تکه شد. به اين ترتيب مشکلي از قاچاق مواد مخدر حل نشد چون کارتل رقيب او يعني کالي به زودي جاي اسکوبار را در بازار مواد مخدر گرفت. البته رئيس اين کارتل هم در سال هاي پاياني دهه نود توسط پليس کلمبيا به قتل رسيد. با مرگ اسکوبار بسياري از مردم شادمان شدند اما تصويري که از او يک رابين هود براي مردم شهر فقير زادگاهش ساخته بود باعث شد بسياري براي او سوگواري کنند. جنازه او در سال 2006 تحويل خواهرزاده او نيکولاس اسکوبار شد. او در سال 1976 با ماري ويکتوريا ازدواج کرده بود که فقط 15 سال سن داشت. آنها دو فرزند به نام هاي خوان و مانوئلا داشتند. اسکوبار براي راحتي خوانواده اش اقدام به ايجاد مزرعه يا قصر شخصي ناپولس کرد. او تصميم داشت يک ارگ به شيوه يوناني براي همسرش بسازد. کارهاي ساختماني آن ارگ شروع شد اما هرگز به پايان نرسيد. مزرعه، باغ وحش و ارگ در سال 1990توسط دولت مصادره شد و به خانواده هاي کم درآمد سپرده شد. فضاي کلي مزرعه هم به صورت يک پارک عمومي درآمد. بعد از مرگش همسر او ويکتوريا و دو فرزندش از کلمبيا رفتند و حالابه نام فاميلي سانتوس کابالرو شناخته مي شوند. منبع:ن. همشهري سرنخ، ش.42
/ن
نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.