دكترين مهدويت و كاركرد آن از منظر جامعه شناسي (4)

با نگاهي اندك به منابع روايي و مجموعه احاديثي كه در باره عصر ظهور و جامعه مهدوي بيان شده، استنباط مي گردد كه يكي از اهداف و آرمان هاي تشكيل حكومت جهاني امام مهدي(عج)، تحقق جامعه اي عادلانه، انساني، ديني و مبتني بر پايه هاي استوار اجتماعي است. بخشي از عوامل و شرايط تحقّق زمينه هاي انسان سازي، مبتني بر شرايط اجتماعي است، به گونه اي كه
سه‌شنبه، 4 آبان 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
دكترين مهدويت و كاركرد آن از منظر جامعه شناسي (4)

دكترين مهدويت و كاركرد آن از منظر جامعه شناسي (4)
دكترين مهدويت و كاركرد آن از منظر جامعه شناسي (4)


 

نویسنده : سيد رضي موسوي گيلاني




 

2- كاركرد دكترين مهدويت از جنبه جامعه شناسي
 

با نگاهي اندك به منابع روايي و مجموعه احاديثي كه در باره عصر ظهور و جامعه مهدوي بيان شده، استنباط مي گردد كه يكي از اهداف و آرمان هاي تشكيل حكومت جهاني امام مهدي(عج)، تحقق جامعه اي عادلانه، انساني، ديني و مبتني بر پايه هاي استوار اجتماعي است. بخشي از عوامل و شرايط تحقّق زمينه هاي انسان سازي، مبتني بر شرايط اجتماعي است، به گونه اي كه اگر جامعه برخوردار از آن شرايط لازم نباشد، انسان ها نمي توانند به شكوفايي برسند. از اين رو اگر هم هدف حكومت مهدوي انسان شناسانه باشد، باز ناگزيريم تا به تصحيح و سالم سازي اجتماعي كمك كنيم. منظور از تصحيح اجتماع، تصحيح همه پايه هايي است كه به گونه اي در حيات جمعي انسان ها مدخليت دارد. امروزه فيلسوفان سياسي معتقدند هر حكومتي بايد بتواند ارمغان آور امنيت، عدالت، اقتصاد سالم، آزادي، حقوق انساني، بهداشت و امثال آن باشد و انتظار توده مردم و شهروندان در هر جامعه اي از حاكمان ـ چه ديني و چه غير ديني ـ اين است كه بتوانند شرايط زندگي جمعي و هم زيستي مسالمت آميز را فراهم سازند. هم زيستي مسالمت آميز ميان انسان ها دو صورت دارد: يكي هم زيستي مسالمت آميز ميان انسان هاي يك جامعه يا كشور. ديگري هم زيستي مسالمت آميز ميان جوامع و ملل متفاوت. پاره اي از حكومت ها توانسته اند هم زيستي مسالمت آميز و عدالت اجتماعي را در يك جامعه متحقق سازند و امنيت، عدالت، بهداشت، آزادي و امثال آن را در جامعه خود در حد نسبي رشد دهند، امّا هم زيستي مسالمت آميز در ميان جوامع و كشورهاي متفاوت و در كل جهان هيچ گاه حتّي در تاريخ اديان هم به صورت كامل تحقق نيافته است. زيرا امروزه مي بينيم گاه رشد و توسعه يك جامعه و تحقّق زندگي مطلوب در آن به قيمت استثمار و غارت گري منابع ملي ديگر جوامع، قتل و غارت و انهدام يك يا چند كشور ديگر صورت مي پذيرد و در طول تاريخ كمتر ديده شده است كه رشد يك كشور بدون روحيه ظلم طلبي صورت پذيرد.
امروزه اگر هم در يك نگاه سطحي سخن بعضي از فيلسوفان اجتماعي مبني بر تحقق پاره اي از جوامع ايده آل را بپذيريم و معتقد شويم كه مفاهيمي همچون آزادي، عدالت، اقتصاد، حقوق بشر و امثال آن در يك يا چند كشور تحقّق يافته اند ، امّا باز با قبول اين سخن مي توان گفت، هم چنان غالب كشورهاي جهان دچار ظلم و بي عدالتي و نبودِ جامعه مناسب براي زندگي هستند. امروزه همه بر اين امر توافق دارند كه در اوج مدرنيته، ظلم و ستم انساني و تعامل خصمانه در روابط بين الملل وجود دارد و با وجود شكوفايي در تكنولوژي، صنعت و اقتصاد، از ميزان ستم هاي بين المللي كاسته نشده است و روز به روز به تعداد كشورهايي كه در زير خط فقر هستند، افزوده مي شود. مردم از اضطراب هاي حاصل از مرگ، فقر، بيكاري و آينده تاريك و مبهم رنج مي برند و در اين راستا، انسان مدرن نسبت به انسان سنّتي به جهت مدرن شدن وسايل كشتار جمعي و رشد تكنولوژي دچار اضطراب بيش تري است.
در يك نگاه منصفانه بايد گفت كه نمي توان از كاركردها، آثار و خدمات علوم تجربي، خردورزي، صنعت و تكنولوژي چشم پوشي نمود و تأثير آن ها را در زندگي انسان ناديده گرفت. بي ترديد تكنولوژي توانسته مقدار زيادي از مشكلات انسان مدرن را در زندگي جمعي حل كند به طوري كه با نبود اين دستاوردها، زندگي جمعي انسان ها امكان پذير نيست. امّا از طرف ديگر نبايد فراموش كنيم كه تكنولوژي و صنعت علاوه بر جنبه هاي زيست شناختي، داراي آسيب ها و آثار مخرّب و كاستي هايي هم بوده است و اين آسيب ها، مشكلاتي را براي انسان مدرن در پي داشته است.
به رغم اين كه روزگاري در ابتداي رنسانس، افرادي چون فرانسيس بيكن ادعا مي نمودند كه انسان با علوم تجربي مي تواند بر طبيعت سيطره پيدا كند ، امروزه انديشمندان با اين پارادوكس مواجه هستند كه: چرا با رشد علوم تجربي (sciences) و خردگرايي (Rationality) هنوز مدرنيته و تكنولوژي نتوانسته جهان را به رفاه و عدالت جهاني برساند و هر روز به شمار كشورهايي كه زيرخط فقر هستند، افزوده مي شود وهمچنان انسان معاصردر ناآرامي به سر مي برد؟

1-2. كاركرد اجتماعي دكترين مهدويت پيش از عصر ظهور:
 

علاوه بر فوايد و آثار انساني دكترين مهدويت در عصر غيبت، مي توان براي آن كاركردهاي اجتماعي و جمعي نيز برشمرد. مؤمنان در فرهنگ اسلامي اين باور غلط را مبني بر اين كه با افزودن ظلم و ستم در امر ظهور منجي تسريع مي شود، نمي پذيرند؛ بلكه در روايات اسلامي توصيه شده است كه مؤمنان براي تعجيل و سرعت بخشي به ظهور امام عصر(عج) بكوشند تا جامعه و محيط زندگي خود را آماده و مهيّاي ظهور سازند. يكي از جنبه هاي آماده سازي ظهور مهدوي، ايجاد خواست و نياز به امام معصوم در جامعه مي باشد و اين كه بايد فكر و انديشه نياز به حكومت و دولت مهدوي در ميان توده مردم ترويج شود. در واقع مهدي باوري اقتضا مي كند كه مؤمنان انديشه و فكر خويش را در جامعه ترويج كنند و ساحت اجتماعي را براي اين امر مهم آماده و مهيّا سازند.
در روايات بيان شده است كه ظهور امام مهدي(عج) برخاسته از مشيت الهي است، اما تسريع يافتن ظهور امام مهدي(عج) مبتني بر نياز توده مردم بلكه جهان به يك انسان نجات گر و آسماني است. تاريخ اديان گوياي اين است كه بازگشت پاره اي از انبيا به ميان قومشان ـ پس از غيبت از قوم خويش ـ آن گاه شتاب گرفته كه تقاضا و اقبال مردم زياد شده و مردم پيامبر خويش را از خداوند طلب نموده و از كردة خويش پشيمان گشته بودند، همچنين تعجيل ظهور امام مهدي(عج) نيازمند خواست عمومي مردم است و همانطور كه فقدان و از دست دادن امام يا پيامبر به جهت پشت كردن و جفايِ تودة مردم است، امري كه موجب شد تا حضرت علي(ع) بيست و پنج سال سكوت اختيار كند، بازگشت و ظهور امام هم وابسته به اين امر است. امام مهدي(ع) در توقيعي كه به شيخ مفيد مي نويسد به اين امر اشاره مي كند:
اگر شيعيان ما يكپارچه و يكدل به پيمان خود با ما وفا مي كردند، هرگز سعادت و توفيق ديدار ما از آنان گرفته نمي شد و به تأخير نمي افتاد و همانا سعادتمند مي گرديدند تا ديداري از روي معرفت و صدق با ما داشته باشند، آنچه كه موجب جدا شدن و محروميت آنان از ديدار ما است، اعمال ناپسندشان است كه خبر آن به ما مي رسد، اعمالي كه مورد رضايت ما نيست.
پيش از عصر ظهور، كاركرد دكترين مهدويت در حوزه اجتماعي مبتني بر خواست و تلاش جمعي مؤمنان است. در عصر غيبت مردم همه اموري را كه روزگاري احساس مي نمودند براي آنان ارمغان آور آرامش، صلح، هم زيستي، عدالت و آزادي است، تجربه نموده اند، و ديده اند كه هيچ يك از آنها نتوانسته جهاني بدون آشوب و اضطراب براي آنان بيافريند. انسان پس از رنسانس در طي سيصد سال عناصري را آزموده است كه قبل از آن امكان پذير نبوده است، اموري همچون علم گروي، تكنولوژي، خردگرايي افراطي، سكولاريسم، مدرنيته، سياست هاي اقتصادي (سرمايه داري، سوسياليسم)، سياست هاي بين المللي و امثال آن، اما بشر معاصر هنوز از بي عدالتي، سلطه جويي، بحران محيط زيست، ثروت خواهي بيمارگونه، ناآرامي جهاني و استثمار بشري، نسبي گرايي معرفتي، تزلزل در حقانيت انديشه و دين و امثال آن رنج مي برد. اين امر گوياي اين است كه انسان عصر جديد، بدون هويت وحياني و الوهي نتوانسته بر مشكلات خود چيره شود و بدون دغدغه به حيات جمعي خويش ادامه دهد و نياز به انديشه مهدوي و انساني آسماني در عصر مدرن كه آنان را از اين وضعيت نجات دهد، امري محسوس است.
براي برون رفت از مشكلات موجود در مدرنيته، و حلّ تعارض ميان مدرنيته با سنّت و دين يا به تعبير جامع تر فرهنگ، انديشمندان راهكارهاي متفاوتي را مطرح نموده اند، عده اي از انديشمندان در پاسخ به اين معماي عصر جديد، فرا مدرنيسم را مطرح مي كنند و معتقدند كه هنوز پروژه مدرنيته تكميل نشده و به سرانجام نرسيده و نواقصي در آن نهفته است كه اگر آن ها حل شوند و مدرنيته رشد بيش تري كند، اين مشكلات هم حل خواهد شد. عده اي ديگر به پسا مدرنيسم روي آورده اند و عناصر مدرنيته همچون خردگرايي افراطي، علم گروي افراطي، كاركرد و ديگر عناصر آن را نقد زده اند و به نوعي كثرت گرايي معرفتي و فرهنگي، ارزش دادن به خرده فرهنگ ها، نسبيت انديشي و ديگر ويژگي ها اهميت داده اند.
پاره اي از انديشمندان در نسبت ميان دين با مدرنيته و دنياي جديد، معتقدند انسان مدرن وفادار به عقلانيت و استدلال، تعبّد گريز، اخلاق گريز و به دنبال رهايي از رنج است و اين امور با وفاداري به نظام متافيزيكي اديان امكان پذير نيست. بنا به نظر آنان اديان وفادار به تعبّد و ايمان، وابسته به چارچوبه هاي تاريخي و جغرافيايي و متكي به نظام هاي پيچيده متافيزيكي هستند، به اين جهت فهم سنّتي نمي تواند انسان عصر مدرن راكه به دنبال رضايت از زندگي، شادي، اميد، و كاستن مشكلات خويش است ارضا كند؛ انساني كه به دنبال تكنيك و روشي است كه بتواند از رنج ها و سختي هاي خود بكاهد. آن ديني مي تواند رضايت انسان معاصر را جلب كند كه بتواند به نيازهاي انسان جديد و پرسش هاي او بهتر پاسخ دهد. از اين رو اين دسته از انديشمندان در حل مشكلات اجتماعي انسان معاصر فهمِ معنوي را جايگزين فهم سنّتي از دين مي سازند و به اين طريق، ميان مدرنيته و دين سازگاري ايجاد مي كنند.
گاه در پاسخ به مشكلات مدرنيسم و عصر جديد، به سوي الهيات نارئاليسم و آشتي دادن انسان جديد با مفاهيم متافيزيك توسط نوعي معنويت و اخلاق زميني، رو آورده اند كه بر طبق آن الهيات به مثابه هنر و امري شخصي و خصوصي تلقي مي گردد و مي تواند براي انسان آرامش آور و لذّت بخش باشد . گاه در اين راستا به سوي رويكردهاي روان شناسانه همچون يوگا، مديتيشن و ديگر روش هاي تمركز و امثال آن رفته اند؛ روش هايي كه براساس آن انسان ها گمشده خود را در تكنيك هايي مي جويند كه بتوانند از توهمات ذهني و رواني آسوده شوند و بر مشكلات و اضطرابات حاصل از مدرنيته فائق آيند.
عده اي از انديشمندان نوانديش درحلِّ تعارض ميان مدرنيته با دين و سنّت ترجيح مي دهند جانب مدرنيته را بگيرند و آن را به رسميت بشناسند و با اين فرض، به دخل و تصرّف در سنّت و دين بپردازند. بنا به تفكّر اين انديشمندان چون زندگي مدرن و مبتني بر تكنولوژي امري اجتناب ناپذير و غيرقابل حذف است، از اين رو بايد در سنّت و دين انعطاف و تحولي ايجاد نمود تا با مدرنيته سازش پيدا كند. به اين سبب پاره اي از آنان به ديني حداقلي و مبتني بر عناصر انساني و اخلاق اجتماعي و متكي بر تفسير عقلاني از شريعت اكتفا نموده و از مؤلفه هاي ديني، تفسيري زميني و متناسب با سكولاريسم ارائه داده اند. در اين تفسير از دين، تنها اهداف و انگيزه هاي غايي دين مورد توجه قرار مي گيرد و عناصري همچون انسانيت، معنويت، تعبد و تدين عرفي و غير وحياني جايگزين تفسير سنّتي از دين مي گردد. پيش فرض بزرگ اين طيف از انديشمندان در نسبت ميان دين و مدرنيته اين است كه فهم سنّتي از دين مسيحيت با زندگي جديد سازگار نيست و بلكه گاهي هم متعارض است و لاجرم بايد در فهم سنّتي تغيير ايجاد نمود تا عناصر دين با مدرنيته همسو گردد.
در همين راستا، پاره اي از پژوهش گرانِ سنّت گرا به اين سو رفته اند كه زمان و مكان غيراصيل است و در برابر اهميت دادن به مدرنيته، به حقايق جاودان اديان كه داراي وحدت باطني و فرازمان و فرامكان هستند، تأكيد مي ورزند. در نظر اين انديشمندان حقايق موجود در همه اديان، ريشه در حكمت و عناصر قدسي دارد كه بر آمده از علوم الهي و مقدّس است و برتر از تجدّد، زمان و مكان است. بنابراين ديدگاه، اگر انسان معاصر نمي تواند به آن حكمت ها و حقايق جاودان تن دهد، به جهت ضعف آن حقايق جاودان نيست، بلكه به سبب روح دنيوي، فرودين و دنيا زدة انسان در عصر جديد است. انسان معاصر اگر بتواند از نفس پست و دنيازدة خويش جدا گردد و به سوي حقايق ازلي و ابدي و حكمت جاودان حركت كند، در اين صورت تعارضي ميان دين و مدرنيته وجود نخواهد داشت و آن دو سازگار خواهند گشت.
اما از منظر اسلامي، همه اديان آسماني و تمامي انبيا به دنبال سرانجام نيكو براي انسان ها و تصحيح، سازندگي و آيندة روشن براي جوامع بشري هستند. اين آباداني و تصحيح عالم و آدم پس از عصر ظهور به وسيله پروژه مهدويت و به دست شخص امكان پذير است و قبل از ظهور به وسيلة فرهنگ انتظار و كوششِ مؤمنان در?امام مهدي جهت اصلاح جامعه و اميد به زندگي بهتر تحقق پذير است. منظور از فرهنگِ انتظار اين است كه مؤمنان پيوسته توجه به انسان كاملي دارند كه مي تواند نفس ابليس زده انسان معاصر را رام و مطيع سازد و جامعه اي عادلانه به وجود بياورد، و دكترين مهدويت به اين معنا است كه در عصر غيبت بر اساس آموزه هاي مهدويت براي مشكلات انساني و اجتماعي راه حل ارائه دهيم و در ارائه نظريه ها و راهكارها علاوه بر استفاده از خردورزي و علوم تجربي و تجربة گذشتگان، بر مؤلفه اصلي و بنيادين مهدويت تكيه كنيم. آموزه هاي اسلامي هيچ گاه به اين امر رضايت نمي دهد كه براي رسيدن به آرمان هاي مدرنيته و به جهت سازگاري با دنياي جديد و سكولاريسم از آموزه هاي ديني و از خلوص ديني دست كشيده شود يا شريعت و آموزه هاي دين با بديلي همچون معنويت و عرفان غيرديني، ناديده گرفته شود. در تفكّر ديني بايد ميان خردورزي، روابط انساني، تكنولوژي، علوم تجربي و ديگر مقولات بشري با مؤلّفه هاي ديني سازگاري ايجاد نمود، اما اين امر نبايد به قيمت تقليل و كاهش اعتقادات، شريعت و آداب ديني و يا عدم خلوص آن مؤسسه ها باشد. انديشمندان ديني براي برون رفت از تعارضات و چالش هاي موجود ميان سنّت و مدرنيته، يا از آموزه هاي ديني عدول مي كنند و عناصر اصلي و بنيادين ديني را كنار مي گذارند. و راه حل ها را در مفاهيم بيروني دين طلب مي كنند، يا رويكردي ناخالص از معرفت و حكمت قدسيِ دين را عرضه مي كنند كه در هر دو سو، اصلي ترين عنصر اعتقادي و فلسفه تاريخ اسلام، يعني نگرش منجي گرايي يا مهدويت به حاشيه رانده مي شود و يا ناديده گرفته مي شود. زيرا بي ترديد با اعتقاد به فرهنگ مهدوي و مفهوم انتظار، بسياري از راهكارهاي مذكور با روحيه اسلامي سازگار نخواهد بود. در تمامي اين تئوري ها براي پاسخ به پرسش هاي اجتماعي مدرنيته و نسبت ميان آن با دين، يك امر مشترك است و آن اين نكته است كه همه آن ها پاسخ هاي برون ديني است و هيچ يك متكي بر منابع ديني و برآمده از اعتقادات و آموزه هاي درون ديني نيست.

2-2. كاركرد اجتماعي دكترين مهدويت پس از عصر ظهور:
 

با بررسي احاديث مهدويت درباره حكومت مهدوي، به روشني فهميده مي شود كه تحول ساختاري در زمينه مديريت جامعه، اقتصاد، روابط اجتماعي، مناسبات انساني، علوم طبيعي و ديگر حوزه هاي فرهنگ در زمان ظهور امري مسلم و قطعي است به طوري كه مي توان ثمره و بازتاب حكومت مهدوي را در اين حوزه ها كه امروزه از آن به فرهنگ تعبير مي شود، مشاهده نمود.

بخشي از نيازهاي طبيعي و فطري انسان در عرصه زندگي، جمعي و همگاني است و اديان نمي توانند نسبت به آن ها بي تفاوت باشند. همه انسان ها عدالت جو، صلح طلب، آزادي خواه، دوستدار حاكمان عادل، آرامش و امنيت اجتماعي و نيازمند هم زيستي مسالمت آميز با ديگر آدميان هستند. اين مفاهيم در زاويه وسطحي كوچك تر، گاه در درون يك خانواده ديده مي شود و انسان در چنين خانواده اي كه برخوردار از صفات انساني، روحيه تعاون و همياري است، احساس آرامش مي كند. حال تصوّر شود كه پس از عصر ظهور همه مردم جهان نسبت به يكديگر همان احساسي را داشته باشند كه اعضاي خانواده نسبت به يكديگر دارند، طبيعي است كه انسان ها چنين جامعه اي را براي خود آرماني و مطلوب مي دانند، و گمشده انسان ها در عصري كه ما در آن به سر مي بريم، جامعه اي است كه انسان ها نسبت به هم و حاكمان كشورها نسبت به مردم كشور خود و ديگر كشورها رابطه اي مشفقانه و انساني داشته باشند؛ جامعه اي كه در آن نيكي و دوستي نهادينه شده باشد، توزيع ثروت، قدرت و عدالت مبتني بر فضيلت محوري و خردمندي باشد و همه انسان ها، منطقي را بر عالم حاكم بدانند. امام علي(ع) در توصيف جامعه مهدوي و احياي عدالت اجتماعي مي فرمايند:
او (قائم) آرا و انديشه ها را تابع قرآن و متمايل به آن مي كند آن گاه كه ديگران قرآن را به آرا و انديشه هاي خود باز مي گردانند. به آنان شيوه عدالت را نشان مي دهد و كتاب و سنّت را كه متروك و منزوي شده، زنده مي كند.
بنابر دكترين مهدويت با آمدن امام مهدي(عج) آنچنان عدالت و آزادي گسترده مي شود كه انسان ها ابتدا از هواهاي نفساني و قيد و بندهاي دروني خود رها مي شوند و سپس اين آزاديِ انسان شناسانه در عرصة اجتماعي خود را مي نماياند. درباره عصر ظهور گفته شده است كه امنيت چنان گسترده مي گردد كه يك زن مي تواند ميان عراق و شام پياده رفت و آمد كند ـ و كسي هم به او تعرّض نمي كند. و زنان چنان فرهيخته خواهند شد كه در خانه خواهند نشست و با تكيه بر كتاب و سنت داوري و قضاوت خواهند نمود. رفاه عمومي، اقتصاد و عدالت اجتماعيِ مردم چنان بهبود مي يابد كه انفاق كنندگان و زكات دهندگان، فقيري نمي يابند تا به او انفاق كنند. از بركت وجود امام مهدي(عج) ثروت و مال بدون حساب به مردم داده مي شود و همه با هم در صلح و زندگي مسالمت آميز به سر مي برند به طوري كه گفته شده ـ شايد اين تمثيل و داراي معناي كنايي باشد ـ بره با گرگ در كنار هم زندگي خواهند كرد.
دلبردگي جامعه مهدوي و تقاضاي وجودي بر آن داراي ريشه هاي عميق اعتقادي و ديني است و نمي توان بر اساس سرخوردگي دروني از وضعيت جامعه، فرافكن نمودن نيازهاي دروني، ضمير ناخودآگاه و يا آرمان طلبي آن را تحليل نمود؛ زيرا جامعه مهدوي مبتني بر سخنان نبوي و متون ديني است و زاييدة افكار، اميال و حالات روحي متشرّعان نيست. امروزه شايد بتوان جوامعي را يافت كه در آن ها به طور نسبي هم زيستي مسالمت آميز، روابط انساني، حقوق شهروندان، عدالت اجتماعي و ديگر مفاهيم اجتماعي در حد مطلوب وجود داشته باشد، لكن در حكومت مهدوي عنصر ديگري وجود دارد كه جامعه آن دوران را از جوامع قبل از ظهور جدا مي سازد و آن اين ويژگي است كه تمامي عناصر هم زيستي در زمان حكومت مهدوي بر محور عبوديت و بندگي خواهد بود و خدا محوري، ركنِ نخست جامعه عدالت پيشه مهدوي خواهد شد، ركني كه در جوامع امروز كه توانسته اند به عدالت اجتماعي برسند، مفقود و ناپيدا است.
در واقع مي توان گفت امروزه اگر هم از جنبة انسان شناسي و جامعه شناسي بخشي از ويژگي هاي جامعه و انسانِ ايده آل تحقق يافته باشد، اما اين امر به طور كامل و همه جانبه محقق نيافته است و هنوز نمي توان از جهان ايده آل سخن گفت. و در عصر ما شايد بتوان از انساني با رفتارهاي هنجار اجتماعي و سازماني مثال زد، امّا نمي توان از انسان مطلوب ديني يا جامعه مملو از انسان هاي ديني نظير آورد.
منابع فارسي :
ابن حنبل، احمد، دارصادر، بيروت، بدون تاريخ.
ابن طاووس، رضي الدين ابوالقاسم، الملاحم و الفتن في ظهور الغائب المنتظر، بيروت، موسسه الوفاء، س 1403.
ابن عربي، محيي الدين، فتوحات مكيه، قم، چاپ حاج اسماعيل هدايتي، ج 3.
البخاري الجعفي، ابو عبد الله، صحيح البخاري، تحقيق قاسم الشماعي الرفاعي، بيروت، دارالقلم، بيروت، سال 1987.
الياده، ميرچا، دين پژوهي، بهاء الدين خرمشاهي، تهران، انتشارات علمي و فرهنگي، س1378، دفتر دوم.
بركات، جمال، فرهنگ اصطلاحات سياسي، صادق آئينه وند و فيروز حريرچي، تهران، نشر رجاء، س 1368.
البعلبكي، منير، المورد، الطبعه الخامسه و العشرون، بيروت، دار الملايين، س 1991.
بيهقي، احمد بن حسين، السنن الكبري، بيروت، دار الفكر، س 2003م.
پازاردگاد، بهاءالدين، مكتب هاي سياسي، تهران، انتشارات اقبال، بدون تاريخ.
پوپر، كارل، جامعه باز و دشمنانش، ترجمه عزت الله فولادوند، تهران، خوارزمي، س 1365.
پوپر، كارل، درس اين قرن، ترجمه علي پايا، تهران، طرح نو، س 137.
الترمذي، ابو عيسي، الجامع الصحيح، تحقيق ابراهيم عطوه عوض، بيروت، داراحياء التراث العربي، ج 4.
تفتازاني، مسعود بن اسعد، شرح المقاصد، تحقيق عميره عبدالرحمن، قم، الشريف الرضي، (افست)، س 1370.
حائري يزدي، علي، الزام الناصب في اثبات الحجه الغائب، قم، مكتبه الرضي، س 1404.
حكيمي، محمد، در فجر ساحل، چاپ نهم، قم، دفترانتشارات اسلامي، بدون تاريخ.
حكيمي، محمد رضا، خورشيد مغرب، چاپ هفدهم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، س1379.
جهانبگلو، رامين، نقد عقل مدرن، ترجمه حسين سامعي، چاپ دوم، تهران، نشر و پژوهش فروزان روز، س1377.
راسل، برتراند، تاريخ فلسفه غرب، ترجمه، نجف دريابندري، تهران، نشر پرواز، 1365، ج 2.
راسل، برتراند، تاثير علم بر اجتماع، ترجمه، محمود حيدريان، تهران، انتشارات بابك، س2535.
سجستاني ازدي، ابوداوود، سنن ابي داوود، تحقيق محمد محيي الدين عبد الحميد، بيروت، المكتبه المصريه، تاريخ نامعلوم.
سروش، عبدالكريم و همكاران، سنت و سكولاريسم، تهران، صراط، س 1381.
سليمان، كامل، روزگار رهايي، ترجمه علي اكبر مهدي پور، چاپ دوم، تهران، نشر آفاق، س1407.
شايگان، داريوش، اديان و مكتب هاي فلسفي هند، چاپ پنجم، تهران، اميركبير، س1383.
شولت، يان آرت، جهاني شدن، مسعود كرباسيان، تهران، انتشارات علمي و فرهنگي، س1382.
صافي گلپايگاني، لطف الله، منتخب الاثر، تهران، مكتب الصدر، بدون تاريخ.
صدوق، محمد بن علي، الخصال، تصحيح علي اكبر الغفاري، تهران، موسسه النشرالاسلامي، س 1362 ق.
طبرسي، احمد، الاحتجاج، تصحيح ابراهيم بهادري و محمد هادي به، قم، انتشارات اسوه، س 1413.
عطيه الله، احمد، القاموس السياسي، الطبعه الثالثه، قاهره، دار النهضه العربيه، س 1968.
علي بن ابيطالب، نهج البلاغه، گردآوري سيد رضي، ترجمه محمد دشتي، تهران، ستاد اقامه نماز، س 1379.
عنايت، حميد، انديشه سياسي در اسلام معاصر، بهاءالدين خرمشاهي، چاپ چهارم، تهران، خوارزمي، س 1380، صص 274 – 271.
فارابي، محمد بن محمد، الجمع بين رأيي الحكمين، بيروت، دار المشرق، س 1405.
فقيه ايماني، مهدي، الامام المهدي عند أهل السنه، قم، مطبعه الخيام، س 1401.
القزويني، ابوعبد الله، سنن ابن ماجه، تحقيق محمود حسن نصار، بيروت، دارالكتب العلميه، سال 1998.
القشيري النيشابوري، ابوالحسن، صحيح مسلم، بيروت، دار ابن حزم، سال 1995.
قندوزي، سليمان ابن ابراهيم، ينابيع الموده، بيروت، دار الاسوه للطباعه و النشر، س1416ق.
قونوي، صدرالدين، فكوك، محمد خواجوي، تهران، انتشارات مولي، س 1372.

كليني، محمد بن يعقوب، اصول كافي، تهران، دارالكتب الاسلاميه، س1365.
كوراني،علي، معجم احاديث الامام المهدي، قم، موسسه معارف اسلامي، س 1411.
كوراني، علي، عصر ظهور، عباس جلالي، چاپ دوم، تهران، شركت چاپ و نشر بين الملل سازمان تبليغات، س 1379.
كونگ، هانس، تاريخ كليساي كاتوليك، حسن قنبري، قم، مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، س 1384.
كهن، آبراهام، گنجينه اي از تلمود، اميرفريدون گرگاني، تهران، انتشارات اساطير، سال1382.
كيوپيت، دان، درياي ايمان، ترجمه حسن كامشاد، تهران، طرح نو، س 1378.
گلبرك، اتان، كتابخانه ابن طاووس، سيد علي قرائي و رسول جعفريان، كتابخانه آيت الله مرعشي نجفي، س 1371.
المجلسي، محمد باقر، بحار الانوار، الطبعه الثالثه، بيروت، داراحياء التراث العربي، س1983.
مسيح، عيسي، كتاب مقدس، تهران، انجمن كتاب مقدس ايران، س 1983.
المقدسي الشافعي، يوسف بن يحيي، عقد الدرر في اخبار المنتظر، تصحيح عبد الفتاح محمد حلو، بيروت، مكتبه عالم الفكر، س 1979.
موسوي اصفهاني، سيد محمد تقي، مكيال المكارم، سيد مهدي حائري قزويني، چاپ دوم، دفتر تحقيقات و انتشارات بدر، س 1372.
مهدي پور، علي اكبر، قم، كتابنامه حضرت مهدي(عج)، الهادي، س1375.
نصر، سيد حسين، معرفت و معنويت، انشاءالله رحمتي، تهران، دفتر پژوهش و نشر سهروردي، س 1380.
نصر، سيد حسين، معرفت و امر قدسي، فرزاد حاجي ميرزائي، تهران، نشر فروزان، س1380.
نعماني، محمد بن ابراهيم ، كتاب غيبت، سيد احمدفهري زنجاني، چاپ چهارم، دارالكتب الاسلاميه، سال1362.
نوروزي خياباني، مهدي، فرهنگ و اصطلاحات سياسي، چاپ ششم، تهران، نشر ني، س1376.
النيشابوري ابوعبدالله، المستدرك علي الصحيحين، تحقيق محمود مطرجي، بيروت، دارالفكر، س2002.
نيك آئين، امير و همكاران، واژه هاي سياسي، تهران، انتشارات پژوهش، بدون تاريخ.
واترز، مالكوم، جهاني شدن، اسماعيل مرداني گيوي، تهران، سازمان مديريت صنعتي، س1379.
ونسينك، آرنت يان، المعجم المفهرس لالفاظ الحديث النبوي، ليدن، مكتبه بريل، س1936.
الهيئه العلميه في موسسه نهج البلاغه، قم، موسوعه احاديث اميرالمومنين، اعتماد، س1416ق.
ياسپرس، كارل، مسيح، احمد سميعي، تهران، خوارزمي، س 1373
منبع: www.bashgah.net



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما