ادبيات فارسي و سخنان حضرت امير

در قرون اخير که گروهي از شرق شناسان مغرب زمين تتبع و بحثهاي خود را به ادبيات عرب اختصاص دادند، بر سر مسأله هائي چند بين آنان پيکار در گرفت. هر دو دسته بخاطر روشنگري حقيقت، و يا به کرسي نشاندن سخن خود، تا آنجا که توانستند برابر يکديگر ايستادند.پس از آنکه سالها اين بازار را گرم نگاه داشتند، اندک اندک گروهي از اديبان و
شنبه، 8 آبان 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ادبيات فارسي و سخنان حضرت امير

ادبيات فارسي و سخنان حضرت امير
ادبيات فارسي و سخنان حضرت امير


 

نويسنده:سيد جعفر شهيدي




 

مقدمه
 

در قرون اخير که گروهي از شرق شناسان مغرب زمين تتبع و بحثهاي خود را به ادبيات عرب اختصاص دادند، بر سر مسأله هائي چند بين آنان پيکار در گرفت. هر دو دسته بخاطر روشنگري حقيقت، و يا به کرسي نشاندن سخن خود، تا آنجا که توانستند برابر يکديگر ايستادند.پس از آنکه سالها اين بازار را گرم نگاه داشتند، اندک اندک گروهي از اديبان و فاضلان مشرق زمين-عرب يا جز عرب-که نخست تماشاگر معرکه ي آنان بودند خود نيز بميدان آمدند و هر يک بطرفداري دسته اي برخاستند.
يکي از اين مسأله ها اين بود که آيا بگفته هاي شاعران و خطيبان عرب پيش از اسلام و نيز عصر پيغمبر و خلفا تا پايان حکومت امويان از صنعت هاي لفظي و معنوي برخوردار بوده است؟ يا فرهنگ اسلامي پس از پيمون دوران رشد و آميختن با ديگر فرهنگ ها- مخصوصاً فرهنگ يونان و ايران به چنين هنرهائي آراسته شد.(1)
از آن تاريخ سال ها و بلکه ده ها سال ميگذرد، در نتيجه ي دو جنگ جهاني و دگرگونيهاي بزرگي که در زندگاني شرق و غرب پديد آمد، درهاي تازه اي از علم آموزي و يا مجادله هاي قلمي براي محققان گشوده گرديد، اما هنوز هم تنور اين جدال از گرمي نيفتاده است، و طرفداران هر دو نظر سرگرم کار خود هستند و مي کوشند تا با نشان دادن دليل هاي تازه تر،خصم خود را مغلوب نمايند.
آنچه مسلم است اينکه گفته ي طرفداران نظريه ي نخست از تعصب و بدبيني خالي نيست، چه اگر دسته اي از شکاکان و ديرباوران در اصالت قصيده ها و قطعه هاي منسوب به عصر جاهلي ترديد کرده و آنها را محصول کوشش راويان قرن دوم دانسته اند، سندي اصيل از زبان عرب در دست است که مسلمان و نامسلمان قطعيت آنرا پذيرفته اند و آن قرآن کريم است.
قرآن هر چند از لحاظ تاريخي سند دوره ي علم و آغاز اسلام است نه عصر جاهلي، اما بمصداق آيه ي کريمه "وَ ما اَرسَلنا مِن رَسولٍ اِلّا بِلِسانِ قَومِهِ"(2)ترکيب آيات به زبان عرب پيش از اسلام و مخصوصاً تيره ي مصر از قريش است.و ما ميدانيم قرآن در عين بلاغت معني و فصاحت لفظ از صناعت هائي چون سجع، موازنه، اطناب، ايجاز، و کنايه و مانند آن برخوردار است.
باري آثار مانده از عرب جاهلي درست باشد يا نه، و در اين آثار صناعت هاي لفظي ديده شود يا نه، آنچه مسلم است هنگاميکه قرآن نازل شد و عرب در مقابل فصاحت و بلاغت آن درماند و به بلندي لفظ و معني آن اقرار کرد، ترکيب آيات، معياري براي رسائي گفتار خطيبان و گويندگان عرب گرديد، چندانکه خلفاي اسلام و اديبان مسلمان نيز بحکم مؤانست و يا بر طريق صناعت کوشيدند تا کلمات و فقره هاي قرآن را در خطبه ها و نوشته هاي خود تضمين کنند يا آيات قرآن را در قالب الفاظي ديگر انشاء نمايند.
ناگفته نبايد گذاشت که اين تأثير را در خطبه هاي بعض خلفاي صدر اسلام بروشني درنمي يابيم.يکي از آنجهت که شمار خطبه هائي که از آنان بما رسيده چندان نيست و ديگر اينکه اين خطبه هاي اندک آنچنانکه سادگي و بساطت عصر را حکايت مي کند، توجه نداشتن گوينده را بآراستن کلام و استفاده از صنعت هاي لفظي نيز نشان مي دهد.
اما هنوز قرن چهارم هجري به پايان نرسيده بود که خطبه ها عموماً به تضمين آيات قرآن و تقليد از سبک اين گفتار آسماني آراسته گشت.نمونه ي هر چه روشن تر اين تأثير را در ادبيات عصر عباسي مخصوصاً پس از تدوين علم بلاغت و معاني بيان و توجه خطيبان به استفاده از اين صنعت نيک مي بينيم.اگر بخواهيم نمونه هائي از اين خطبه ها را بياوريم سخن طولاني خواهد شد، و سياقت نوشته از دست خواهد رفت.تنها يک نمونه را که در يکي از شناخته ترين متن هاي مصنوع فارسي آمده است متذکر ميشويم.نظامي عروضي نويسد:
"اما در روزگار ما از خلفا بني عباس ابن المستظهر، المسترشد بالله اميرالمؤمنين طيب الله تربته و رفع في الجنان رتبته...چون بکرمانشاهان رسيد روز آدينه خطبه اي کرد...که بعد از صحابه رضوان الله عليهم اجمعين که تلامذه ي نقطه ي نبوت بودند و شارح کلمات جوامع الحکم، هيچ کس فصلي بدين جزالت و فصاحت ندارد:
"فوضنا امورنا الي آل سلجوق فبرزوا علينا فطال عليهم الامد فقست قلوبهم و کثير منهم فاسقون."(3)اين نمونه چنانکه مي بينيم مربوط به قرن پنجم و دوره ي بلوغ کامل ادبيات فارسي و عربي است و تقريباً دو قرن پيش از اين تاريخ خطيبان در گفتار خود نظير چنين صنعت را فراوان بکار برده اند.اما اين نکته را هر چند متأخراست فقط از آن جهت آورديم که با ادبيات فارسي پيوند دارد و در يکي از متن هاي مصنوع اين زبان آمده است.
نويسندگان و گويندگان ايراني که پيش از تشرف به دين مبين اسلام و آشنائي با قرآن و حديث هاي نبوي و امثال عرب، خود از فرهنگي پخته و پيشرفته بهره مند بودند، و ادبيات آنان در بسياري شاخه ها بارور شده بود همين که با منبع فياض قرآن و معدن پرمايه ي سخنان رسول اکرم و ائمه ي اطهار عليهم السلام آشنا گشتند، کوشيدند تا، اين گوهرهاي درخشان را درة القلاده ي گفته ها و نوشته هاي خويش سازند و آنانکه در پروردن نثر فارسي و آراستن هر چه بيشتر اين زبان به زيورهاي لفظي و معنوي تعهدي داشتند مخصوصاً توجه بدين نکته را توصيه مي کردند.
عنصرالمعالي کيکاوس بن اسکندربن وشمگير در ضمن اندرزهائي که به فرزند خود گيلان شاه مي دهد و مجموع اين اندرزها در کتابي بنام "قابوس نامه" فراهم آمده و مکرر به چاپ رسيده است در باب آئين دبيري و شرط کاتب چنين نويسد:
"و نامه ي خود را باستعارت و آيات قرآن و اخبار رسول عليه السلام آراسته دار و اگر نامه پارسي بود پارسي مطلق منبيس که ناخوش بود خاصه پارسي دري که نه معروف بود، آن خود نبايد نبشت بهيچ حال، که خود ناگفته بهتر از گفته بود."(4)
نيز نظامي عروضي آنجا که از فن دبيري سخن مي گويد و شرايط دبيري را مي شمارد چنين نويسد:گپس عادت بايد کرد بخواندن کلام رب العزة و اخبار مصطفي و آثار صحابه و امثال عرب و کلمات عجم."(5)
از جمله نويسندگان مشهور ايراني در قرن چهارم هجري که بدين دقيقه اهتمام خاص داشته اند ابن العميد و صاحب ابن عباد و بديع الزمان همداني را بايد نام برد.
در ترجمه ي احوال صاحب مي خوانيم که چون مردي از خاصان خود را زنداني کرد فرمود تا او را در دار الضرب که در همسايگي او بود نگاه داشتند.روزي صاحب بر فراز بام رفت و بدار الضرب نگريست، زنداين ندا داد "فاطلع فرآه في سواً الجحيم".(6)صاحب خنديد و گفت "اخسئوا فيها و لا تکلمون(7)و بديع الزمان همداني گويد هنگاميکه در مقامات خود در وصف، مبالغت را به نهايت مي رساند (8)چنين مي گويد:"و انتم يا مجوس هذا الامة تعيشون جبراً و تموتون صبراً و تساقون الي المقدور قهراً و لو کنتم في بيتکم لبرز الذين کتب عليهم القتل الي مضاجعهم... انکم اخبث من ابليس ديناً قال رب بما اغويتني..."(9)
اگر بخواهيم نمونه هاي تضمين و اقتباس و يا نقل به معني اديبان و مترسلان ايراني را در قرن سوم و چهارم هجري از قرآن کريم نشان دهيم خود مقاله اي گسترده و بلکه کتابي مفصل خواهد شد و چون موضوع اصلي سخن ما نهج البلاغه و استفاده ي اديبان از گفتار مولي اميرالمؤمنين علي عليه السلام است، بدان مي پردازيم.
با اطمينان خاطر مي توان گفت پس از قرآن کريم گويندگان و نويسندگان ايراني از هيچ گفته اي به اندازه ي گفتار علي (ع)بهره نبرده اند و هيچ زيور ارزنده اي را چون سخنان او نيافته اند تا آرايش گفته ها و نوشته هاي خود سازند.
بي هيچ تعصب بايد گفت نامه ها و گفته هاي اميرالمؤمنين علي عليه السلام پس از قرآن کريم عالي ترين نمونه ي نثر مصنوع عربي است.اين حقيقيتي است که اديبان و مترسلان در زبان و ادبيات عرب از هزار سال پيش تا امروز بدان اعتراف کرده اند و آنچه سبب شد اديبان عرب و غيرعرب از قرن سوم هجري بگردآوري فقره هاي کوتاه سخنان امام توجه کنند، همين زيبائي هاي لفظي و معنوي اين گفته ها است.
زکي مبارک پس از آنکه نثر فني را در عصر اسلامي توصيف مي کند و از ايجاز و اطناب سخن مي گويد چنين مي نويسد: "نامه هاي علي بن ابيطالب و خطبه ها و وصيت نامه و عهدنامه هاي او از چنين صنعت برخوردار است.علي هنگاميکه پيمان نامه مي نويسد، گفتار را طولاني مي سازد.چه پيمان نامه دستورهاي سياسي منطقه اي را که حاکم بدانجا اعزام مي شود در بردارد، اما گاهي که براي خاصگان خود نامه مي نويسد عبارت نامه ها کوتاهست.چه در اين گونه موارد موجبي براي طولاني ساختن گفتار نيست."(10)قرنها پيش از آنکه شريف رضي خطبه ها و نامه ها و سخنان کوتاه امام را در کتاب "نهج البلاغه" گردآورد اديبان و نويسندگان عرب مي کوشيدند تا آن را از بر کنند و معاني ابتکاري آن لفظ ها را در قالب لفظ هاي ديگر بريزند.
عبدالحميد بن يحيي عامري کاتب مروان بن محمد آخرين خليفه ي اموي که به سال 132 هجري قمري کشته شد و درباره ي او گفته اند کتابت با عبدالحميد آغاز و با ابن عميد پايان يافت و نوشته هاي او در بلاغت مثل است، گويد:"هفتاد خطبه از خطبه هاي اطلع(11) از بر کردم و اين خطبه ها در ذهنم همچون چشمه اي پي در پي جوشيد."(12)
ابوعثمان عمرو بن بحر الجاحظ که به حق او را از ائمه ي ادب عرب شمرده اند و مسعودي وي را فصيح ترين نويسندگان سلف دانسته در ذيل اين فقره از سخنان علي (ع)، "قيمة کل امر ما يحسنه" (13)چنين نويسد:اگر از اين نوشته جز همين نداشتيم، آنرا شافي، کافي، بسنده و بي نياز کننده مي يافتيم، بلکه آنرا افزون از کفايت و منتهي به غايت مي ديديم و نيکوترين سخن آن است که اندک آن تو را از بسيار بي نياز سازد و معني آن در ظاهر لفظ باشد.(14)
ابن نباته عبدالرحيم بن محمد بن اسماعيل که به سيف الدوله حمدان بستگي داشت گفته است:"از خطابه ها گنجي از بر کردم که هر چه از آن بردارم نمي کاهد و افزون مي شود، و بيشتر آنچه از بر کردم يک صد فصل از موعظه هاي علي بن ابيطالب است."(15)
زکي مبارک در کتاب "النثر الفني "هنگام بحث از سبک صابي(16)در تحرير رساله ها پس از ذکر اين عبارت از مختار رسائل صابي "لا تحده الصفات و لا تحوزه الجهات.و لا تحصره قرارة مکان. و لا يغيره مرور زمان.و لا تمثله العيون بنواظرها.و لا تتخيله القلوب بخواطرها. فاطر السموات و ما تظل.و خالق الارض و ما تقل.الذي دل بلطيف صنعته علي جليل حکمته.و بين بجلي برهانه عن خفي وجدانه.و استغني بالقدرة عن الاعوان. و استعلي بالعزة عن الاقران البعيد عن کل معادل و مضارع.الممتنع علي کل مطاول و مقارع.الدائم الذي لا يزول و لا يحول العادل الذي لا يظلم و لا يجوز.الکريم الذي لايضن و لا يبخل.الحليم الذي لا يجعل و لا يجهل ذلکم الله ربکم فادعوه مخلصين له الدين"،(17)چنين گويد: اگر ما اين عبارت ها را با همانند آن که شريف رضي از گفتار علي آورده برابر کنيم، مي بينيم صابي و شريف رضي هر دو از يک آبشخور سيراب شده اند...(18)
در تأييد نوشته ي زکي مبارک و براي استفاضه ي بيشتر خواننده ي اين مقاله، فقره هائي از يکي از خطبه هاي اميرالمؤمنين (ع)را که مضمون صابي يا معني آن همانند و در الفاظ مغاير است، نقل مي کنيم تا خواننده بداند آنچه مؤلف کتاب "النشرا الفني"نوشته درست است:
"قدر ما خلق فأحکم تقديره و دبره فالطف تدبيره.و وجهه لو جهته فلم يتعد حدود منزلته و لم يقصر دون الانتهاء الي غايته. و لم يستصعب اذا امر بالمضي علي ارادته.فکيف و انما صدرت الامور عن مشيئته.المنشي اصناف الاشياء بلاروية فکر آل اليها.و لا قريحة غريزة اضمر عليها و لا تجربة افادها من حوادث الدهور، و لا شريک اعانه علي ابتداع عجائب الامور، فتم خلقه بامره و اذعن لطاعته و اجاب الي دعوته..."(19)و چه بسيار فقره هاي کوتاه از کلمات قصار و خطبه هاي آن حضرت که در الفاظ نيز با نثر صابي همانند است و چنانکه زکي مبارک نويسد صابي از اين زلال صافي سيراب شده است.
اگر خواننده ي متتبع فرصتي داشته باشد و در مضمون رساله هاي بديع الزمان همداني، ابوبکر خوارزمي، صاحب بن عباد دقت کند و يا شعرهاي ابوالفتح بستي و ابوسعيد رستمي و ديگران را بعين عنايت و دور از تعصب بنگرد، خواهد ديد که هر جا سخن از بحث ماورأ الطبيعه و شناخت خدا و يا نشان از موعظت و ارشاد و يا گفتار در پند و اندرز و يا اثر سياست ملک و تدبير است جلوه اي است از گفتار علي عليه السلام.اينک براي نمونه چند بيت از نونيه ي معروف ابوالفتح بستي(20)را که به "عنوان الحکم" معروف است با فقره هايي از سخنان اميرالمؤمنين عليه السلام که بستي هنگام سرودن قصيده آن را پيش چشم داشته است مي نويسم.
احسن الي اناس تستعبد رقابهم فطالما استعبد الانسان احسان
و ان اساء مسيئ فليکن لک في عروض زلته صفح و غفران
من يتق الله يحمد في عواقبه و يکفه شر من عزو او من هانوا
من کان للخير مناعا فليس له علي الحقيقة خلان و اخدان
من جاد بالمال مال الناس قاطبة اليه و المال للانسان فتان
من کان للعقل سلطان عليه غدا و ما علي نفسه للحرص سلطان
من يزرع الشر يحصد في عواقبه ندامة و لحصد الزرع ابان
دع التکاسل في الخيرات تطلبها فليس يسعد للخيرات کسلان(21)
اينک در اين فقره هاي از سخنان اميرالمؤمنين علي عليه السلام نيک بنگريد و هر فقر مرا با شعر بستي و ترجمه ي جاجرمي مقايسه فرمائيد تا معلوم شود که الهام دهنده ي بستي در آن قصيده، سخنان امام است.
1-من هان عليه بذل الاموال توجهت اليه الآمال.(22) 2-من اتبع الاحسان بالاحسان و احتمل جنايات الاخوان و الجيران فقد اجمل البر.(23) 3-من خاف الله آمنه من کل شيئ.(24) 4-من يقبض يده عن عشيرته فانما يقبض يدا"واحدة"عنهم و يقبض عنه ايدي کثيرة منهم.(25) 5-من بذل معروفه مالت اليه القلوب.(26) 6-من استعان بالعقل سد ده.(27) 7-من زرع العدوان حصد الخسران.(28) 8- دع ما لا يعنيک و اشتغل بعهمک الذي ينجيک.(29)
پس از آنکه شريف رضي سخنان امام را از خطبه و نامه هاي کوتاه گردآورد، سرمايه اي غني در دسترس اديبان و خطيبان و مترسلان نهاده شد.چنانکه ظاهراً توجه اديبان ايراني به فقره هاي کوتاه سخنان امام، پس از تأليف "مطلوب کل طالب من کلام علي بن ابي طالب" بوسيله ي رشيد وطواط است.بحث در اينکه آيا همه ي اين خطبه ها و نامه ها و سخنان کوتاه (کلمات قصار)که در مجموعه اي به نام "نهج البلاغه"گرد آمده گفتار علي عليه السلام است و يا برخي از گفته هاي ديگران نيز به نام آن حضرت ثبت شده از قرن ها پيش آغاز گشته و تا امروز بقدر کافي پيرامون آن گفته و نوشته اند.آنانکه در سخن شناسي و نقد ادبي نزد گويندگان عرب مکانتي دارند گواهي داده اند که اين گوهرهاي گرانبها همه به يک گنجينه تعلق دارد.
چنانکه ابن ابي الحديد در پايان شرح خطبه ي شقشقيه از شيخ خود مصدق بن شبيب واسطي و او از ابن خشاب عبدالله بن احمد روايت کند که:بدو گفتم بسياري از مردم مي پندارند که اين خطبه از رضي است.گفت رضي کجا و چنين اسلوب سخن کجا؟ من سبک رضي را ميدانم... بخدا سوگند اين خطبه را درکتاب هائي که دويست سال پيش از رضي نوشته شده ديدم(30)."
آنچه مسلم است بسياري از خطبه ها و يا فقره هاي کوتاه سخنان علي عليه السلام در اسنادي که قرنها پيش از گردآوري نهج البلاغه نوشته موجود است(31)و اديبان و مترسلان مستقيم و يا غيرمستقيم در آرايش نوشته ها و گفته هاي خود از آن خطبه ها بهره برده اند.
صدها سال اين بهره برداري از تضمين، اقتباس و يا نقل به معني خواه براي نويسندگان عرب و خواه نويسندگان و منشيان ايراني بزبان عربي بود چه در قرن هاي نخستين ورود اسلام در ايران اديبان ايراني بيشتر آثار خود را به عربي مي نوشتند، يکي از آنجهت که عربي زبان قرآن و دين بود، ديگر آنکه مي خواستند مسلمانان غيرايراني نيز از حاصل فکر آنان بهره مند گردند.

پي نوشت:
 

(1)النثر الفني.طبع مکتبة التجارية، ج 1 ص 23 به بعد.
(2)سوره ي ابراهيم:4.
(3)چهار مقاله، تصحيح دکتر معين، ص 37.
(4)قابوس نامه، تصحيح دکتر يوسفي، ص208.
(5)چهار مقاله، تصحيح دکتر معين، ص 37.
(6)سوره ي الصافات آيه ي 55.
(7)سوره ي المؤمنون آيه ي 108.
(8)معجم الادباء، 2: 281.
(9)المعامة المارستانية.
(11)اصلع آنکه موي پيش سر او ريخته است و مقصود او علي عليه السلام است چه پيش سر آن حضرت مو نداشت.
(12)شرح نهج البلاغه از ابن ابي الحديد،8:1.
(13)ارزش هر انسان همان است که آنرا نيکو مي داند.
(14)البيان و التبيين، 1: 83.
(15)شرح نهج البلاغه از ابن ابي الحديد، 1: 8.
(16)ابواسحاق ابراهيم بن زهرون از بزرگان نويسندگان و از بليغان نثر عربي است.تولد وي در آغاز قرن چهارم هجري بعد از سيصد و بيست و مرگ او به سال 380 بود.چون درگذشت شريف رضي نقيب علويان در عصر خويش او را به قصيده اي غرا که شهرتي به سزا دارد ستود.آغاز اين قصيده اين است.
اعلمت من حملوا علي الاعواد ارايت کيف خباضياء النادي
جبل هوي لو خرفي المحرا غتدي من وقصه متنابع الازياد
ما کنت اعلم قبل حطک في الثري ان الثري بعلو علي الاطواد...
ديوان چاپ مطبعه ي ادبيه بيروت 1307
"دانستي چه کسي را بر چوبها (تابوت) برداشتند؟ ديدي شمع جمع چگونه خاموش شد؟ کوهي فرو ريخت که اگر به دريا فرو مي آمد از صدمت آن پي در پي کف برمي آورد.پيش از آن که تو در دل خاک نهان شوي نمي دانستم خاک کوههاي بزرگ را به زير مي گيرد."
اين قصيده در هشتاد و سه بيت است و مضمون هر بيت از ديگري بهتر و چون بر او خرده گرفتند که شريفي عالم چون تو، چگونه مردي صابي را اين چنين مي ستايد؟ گفت علم او را ستودم.
(17)–صفت ها او را محدود نمي کند و جهت ها او را محصور نمي سازد. نه در مکان گنجد و نه گذشت زمان او را دگرگون نمايد.نه مردمک ديده ها او را بيند، و نه دلها با خيال خويش او را صورت تواند بندد.آفريننده ي آسمانها و آنچه آسمانها بدان سايه افکند و پديد آوردنده ي زمين و آنچه زمين در بر گرفته.آن که به باريک کاريهاي هنر، عظمت حکمتش را نشان مي دهد و با برهان آشکارش هستي پنهانش را هويدا مي سازد.با قدرت از کمک کاران بي نياز است و با عزت از همتا گرفتن برتر.از هرگونه همتا و هماورد به دور است و از هر پنجه افکن نبردجو مهجور.پيوسته اي که از جاي نمي گردد و دگرگون نمي شود.دادگستري که ستم روا نمي دارد و از راستي به يک سو نمي رود، بخشنده اي که زفتي نمي کند و بخل نمي ورزد.و بردباري که شتاب نمي گيرد و به ناداني نمي گرايد.اين خداي شما است او را از روي اخلاص بخوانيد و دين را براي او پاک نگاهداريد.
(18)–النثر الفني، 2: 296.
(19)-سنجيد آنچه آفريد و چون سنجيد نيک استوارش ساخت.و تا پايان کار هر چيز را نگريست و آن را به لطف تدبير بياراست.هر آفريده را بدانچه براي آن آفريده شده گسيل داشت چنانکه از پايه ي قدر خود قدمي فراتر نتواند گذاشت.هر يک وظيفه اي را که به عهده داشت به نهايت برد.و به پايان رساندن آنچه را بدان مأمور بود دشوار نشمرد. چون کارها به اراده ي او است چگونه پاي نافرماني توانند فشرد؟
نوپديد آوردنده ي گونه گون چيزهايي آنکه در خلقت آنها انديشه اي به کار آيد.و يا در آفرينش چيزها به ميل و طبيعت گرايد يا از گردش روزگار تجربت اندوزد، و يا انبازي، نوآفريني چيزهاي شگفت را بدو آموزد.آفرينش را به امر خويش پايان داد.و آفريده دعوت او را پاسخ گفت و انگشت اطاعت بر ديده نهاد.
(20)-ابوالفتح علي بن محمد بن حسين بن يوسف.شاعر مشهور، متوفي به سال 400 هجري.ابن خلکان و ياقوت و سمعاني او را به فضل و ادب ستوده اند و دولتشاه در تذکره نويسد: «شيخ جليل ابوالفتح بستي از اکابر روز و فضلاي روزگار است و در زمان محمود سبکتکين بود.بستي به عربي و فارسي شعر سروده است و دولتشاه نويد. اشعار فارسي را بغايت متين و مصنوع مي گويد.
(21)بدرجا جرمي اين قصيده را به شعر فارسي ترجمه کرده است و ترجمه ي اين بيت ها در ذيل نوشته مي شود:
کن نکوئي که بدل خلق تابنده شوند کادمي بنده ي لطف و کرم و احسانست
-گر کسي با تو کند بد تو بدانائي خويش جرم او عفو بفرماي که او نادانست
-هر که ترسد ز خدا عاقبتش محمودست باز دارنده ي بدها ز پيش يزدانست
-وانکه او مانع خير است به تحقيق او را هيچکس نبود اگر چند که با اخوانست
-همه کس مايل مال است و هوادار سخي
مال فتنه است چنين فتنه شدن خذلانست
-حرص سلطان نشود بر تن آن کس کورا عقل سلطان بودش با خردش پيمانست
-هر که او تخم بدي کشت ندامت بدرود ترسد از عاقبت آن شخص که او دهقانست
-ترک کن کاهلي اندر ره خيرات که نيست
نيک بخت آنکه به خيرات تنش کسلانست
(39)-غررالحکم، ص 2409.
(40)-غررالحکم، ص 2629.
(41)-غررالحکم، ص 2601.
(42)-غررالحکم، ص 2568.
(43)-غررالحکم، ص 2517.
(44)-غررالحکم، ص 2370.
(45)-غررالحکم، ص 2394.
(46)-غررالحکم، ص 1552.
(47)–شرح نهج البلاغه، 1: 69.
(48)-رجوع به کتابهاي جاحظ، مخصوصاً البيات والتيين شود.
 

منبع:نشريه پايگاه نور،شماره 17



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط